اسلام علیک یا ابا الصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجت الشریف)
شعله های جنگ داشت تمام دنیا را می گرفت . جنگ جهانی اول بود و ایام اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس .
همه اش نگران بود که مبادا کشور از دست برود . شبی در حال توسل و گریه با ناراحتی به خواب رفت . دیواری در خواب دید که شبیه نقشه ی ایران بود . پر از ترک و در حال فرو ریختن . یک عده زن و بچه هم زیرش نشسته بودند .بیم ان بود که روی سر انها اوار شود . فریاد زد : «خدایا ! این وضع به کجا خواهد انجامید ؟»
آقا امد
...