صفحه 41 از 129 نخستنخست ... 313738394041424344455191 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 1290

موضوع: هزار و یک حکایت قرآنی

  1. Top | #401

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 387 : نیش خارجی

    انس بن عیاض مدنی (104 200ق) می گوید: جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از قول پدرش از جدش برایم نقل کرد که علی (علیه السلام) روزی با مردم در حال نمازگزاردن بود**ظاهراً آن حضرت در حال خواندن نماز صبح بوده است. *** و قرائت نماز را با صدای بلند می خواند. ابن کواء که پشت سر او بود صدای خویش را بلند کرد و این آیه را خواند: ولقد اوحی الیک والی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین**زمر/ 65. *** یعنی: به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی تمام اعمالت تباه می شود و از زیانکاران خواهی بود**ظاهراً هدف ابن کوا از خواندن آیه مذکور این بود که به طور کنایه به علی (علیه السلام) در مورد قبول حکمیت در میدان صفین اعتراض کند. نام ابن کوا عبد الله بود و در زمان امیر مؤمنان (علیه السلام) می زیست و از منافقان و دشمنان سرسخت حضرت بود او خود را در صف یاران آن حضرت قرار می داد و کارشکنی می کرد. ***)).
    همین که صدای ابن کواء که پشت سر علی (علیه السلام) بود بلند شد آن حضرت به احترام قرآن سکوت فرمود، و چون خواندن ابن کواء تمام شد علی (علیه السلام) به ادامه قرائت خود پرداخت که ابن کواء دوباره شروع به خواندن همان آیه کرد و باز علی (علیه السلام) سکوت فرمود و این کار را چندان تکرار کرد که علی (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمود: فاصبر ان وعدالله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون**روم/ 60. *** یعنی: اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه منحرف نکنند.)
    در این هنگم ابن کواء سکوت کرد و علی (علیه السلام) به ادمه قرائت خویش بازگشت**ر.ک: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ 414 413. جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) 145. المحجه البیضآء 2/ 234 233. به نقل از التهذیب 2/ 255، سنن بیهقی 2/ 245. و نیز ر.ک: تفسیر نمونه 7/ 71 به نقل از: تفسیر برهان 2/ 56. ***.
    هیهات لا یأتی الزمان بمثله ان الزمان بمثله لبخیل





    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #402

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 388 : از یک تا یکصدهزار

    یکی از ادبا چنین حکایت نموده است: در حضور یکی از امیران بغداد بودم در برابر او طبقی از لوزینه ( شیرینی بادامی) بود دیوانه شیر کلامی بر او وارد شد. از امیر پرسید: در میان این طبق چیست؟ امیر یکی از آنها را پیش وی انداخت. دیوانه، دومی طلب کرد و این آیه را خواند اذا ارسلنا الیهم اثنین**یس 14، ترجمه: هنگامی که دو نفر (از رسولان) را به سوی آنها فرستادیم. *** امیر لوزینه دوم را پیش او انداخت. وی این آیه را خواند فعززنا بثالث**س 14، ترجمه: پس برای تقویت آن دو شخص سومی فرستادیم. *** سومی را نزد او انداخت وی این آیه را خواند فخذ اربعه من الطیر**بقره/ 260، ترجمه: پس، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن. *** لوزینه چهارم را به او داد. این آیه را تلاوت کرد ویقولون خمسه**کهف/ 22، ترجمه: و می گویند: پنج نفر بودند)). *** پنجمی را نزد او انداخت وی این آیه را خواند فی سته ایام**اعراف/ 54، یونس/ 3، هود/ 7، فرقان/ 59، سجده/ 4، ق/ 38، حدید/ 4، ترجمه: در شش روز. *** امیر ششمی را به او داد. دیوانه خواند سبع سماوات طباقا**نوح/ 15، ترجمه: هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است. *** امیر هفتمی را به او داد. دیوانه این آیه را قرائت نمود تلک عشره کامله**بقره/ 196، ترجمه: این ده روز کامل است. *** امیر دهمین لوزینه را نیز به او داد. دیوانه گفت: احد عشر کوکبا**یوسف/ 4، ترجمه: یازده ستاره. *** امیر یازدهمین لوزینه را به وی داد. دیوانه این آیه را قرائت نمود: ان عده الشهور عند الله اثنی عشر شهرا**توبه/ 36، ترجمه: تعداد ماه های نزد خداود دوازده ماه است. *** امیر دوازدهیمن لوزینه را پیش او انداخت. دیوانه این آیه را خواند ان یکن منکم عشرون**نفال 65، ترجمه: هرگاه بیست نفر از شما باشند. ***امیر هشت عدد لوزینه دیگر نزد او انداخت (بدین ترتیب امیر بیست عدد لوزینه نزد دیوانه انداخت) دیوانه گفت: یغلبوا مأتین**انفال/ 65، ترجمه: بر دویست نفر غلبه می کنند. ***و بدین وسیله دویست عدد لوزینه طلب کرد امیر دستو داد طبق لوزینه را نزد او بگذارند دیوانه گفت: اگر چنین دستوری نداده بودی این آیه را تلاوت می کردم و ارسلناه الی مأه الف او یزیدون**صافات/ 147، ترجمه: و او را به سوی جمعیت یکصدهزار نفری یا بیشترفرستادیم. ***و صدهزار لوزینه یا بیشتر از تو طلب می کردم**ر.ک: کشکول شیخ بهائی 2/ 193 192، در کتاب لطائف الطوائف/ 351 نظیر این حکایت به بنان طفیلی نسبت داده شده است. ***.





    امضاء



  4. Top | #403

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حکایت 389 : سگ دوزخ

    روزی حجاج بن یوسف بر منبر خویش کاغذ پاره ای یافت که برروی آن نوشته بودند: قل تمتع بکفرک قلیلاً انک من اصحاب النار**زمر/ 8، ترجمه: بگو چند روزی از کفرت بهره گیر که از دوزخیانی. ***.
    حجاج نیز در زیر آن نوشت: قو موتوا بغیظکم ان الله علیم بذات الصدور**آل عمران/ 119، ترجمه: بگو با همین خشمی که دارید بمیرید خدا از (اسرار) درون سینه ها آگاه است. ر.ک: زهر الربیع/ 89، لطائف الطوائف/ 70. ***.
    مژده مژده ای گروه عیش ساز - کان سگ دزوخ به دوزخ رفت باز




    امضاء



  5. Top | #404

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 390 : جنت زیبا!

    خالد بن ربیع گوید: در بازار مسگران کنیزی زیبا و نمکین را دیدم به او گفتم: اسمت چیست؟ گفت: جنت. گفتم: الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشآء**مر 74. ***یعنی: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده خویش درباره ما وفا کرد و سرزمین جنت بهشت را میراث ما قرار دد که هرجا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم)).
    کنیز گفت: لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون**ل عمران 92. *** یعنی: هرگز به حقیقت نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید**.ک: زهر الربیع 383 382. ***)). منظور کنیز این بود که اگر می خواهی مرا بدست بیاوری باید پول خرج کنی.





    امضاء



  6. Top | #405

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 391 : آیا می خواهی مرا هم بکشی؟!

    یک بار بین نجاح بن سلمه و موسی بن عبد الله، نبردی درگرفته بود، خبر به المعتزبالله رسید که در محفلی از بزرگان از ابوالعیناء**بو عبد الله محمد بن قاسم. ***پرسید: از نجاح بن سلمه چه خبر داری؟ ابوالعیناء گفت: فوکزه موسی فقضی علیه**صص 15. *** یعنی: موسی مشتی به او ند و جانش در آمد)). این سخن به موسی بن عبد الله رسید، و چون ابوالعیناء را در راهی دید او را تهدید کرد. ابوالعیناء باز به داستان حضرت موسی (علیه السلام) تلمیح ( اشاره) کرد و گفت: اترید ان تقتلنی کما قتلت نفسا بالامس**صص 19. ***یعنی: آیا می خواهی مرا بکشی همان طور که دیروز کسی را کشتی**.ک: قرآن پژوهی 780 به نقل از: وفیات لاعیان 4، 347. ***؟)).





    امضاء



  7. Top | #406

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 392 : علم الهدی

    جناب سید محمد حسین طباطبائی ملقب به علم الهدی کودک خرد سالی است که به خواست خداوند منان و با عنایت اهل بیت (علیهم السلام) و همچنین زحمات پدر بزرگوارش کل قرآن کریم را با ترجمه و درک مفاهیم آن در سن 5/5 سالگی حفظ کرده و در هفت سالگی موفق به دریافت مدرک دکترا از دانشگاه حجاز university***** hijaz collega islamic شهر کاونتری انگلستان گردید. ایشان قادر است تمامی مکالمات خود را با آیات قرآن بیان کند و هر سؤالی را با آیات مناسب پاسخ دهد. نقل است که یکی از علما به قصد امتحان علم الهدی، آیه ای از قرآن را غلط خواند و یک حرفش را کم و زیاد کرد تا ببیند که او می فهمد یا نه؟ علم الهدی گفت: یریدون ان یبدلوا کلام الله**فتح/ 15، ترجمه: آنها می خواهند کلام خدا را تغییر دهند. ***.
    آن عالم این بار اندکی درست خواند وباز یک آیه را غلط تلاوت کرد، علم الهدی گفت: ان هذا الا اختلاق**ص/ 7، ترجمه: این تنها یک چیز ساختگی است. *** کمی بعد دوباره آن عالم، آیه ای را غلط خواند، علم الهدی گفت: ان هذا الا قول البشر**مدثر/ 25، ترجمه: این فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا) ر.ک: لطیفه های شیرین با آیات قرآنی/ 103. نکته: دانشگاه حجاز شهر کاونتری انگلستان از علم الهدی امتحانی به عمل آورد که 5/3 ساعت به طول انجامید و در آن 100 سؤال اصلی و حدود 30 سؤال فرعی مطرح شد که علم الهدی توانست 93 امتیاز از 100 امتیاز امتحان مذکور را کسب کرده و موفق به اخذ مدرک دکترای علوم قرآنی شود. ر.ک: خردسال ترین دانشمند/ 56 ، 58. ***.




    امضاء



  8. Top | #407

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 393 : کثیر


    گویند: کثیر بن عبد الله**احمد گلچین معانی در پاورقی کتاب لطائف الطوائف آورده است که هیچیک از خلفا را وزیری بدین نام نبوده است، ر.ک: لطائف الطائف /81 پاورقی شماره 1. *** وزیر خلیفه بود و از وی تقصیری در وجود آمده بود خلیفه او را حبس فرمود و کثیر در آن بند بسیار بماند آخر این کلمات قرآنی نوشت و نزد خلیفه فرستاد که یعفوا عن کثیر**مائد/ه 15، شوری/ 30، ترجمه: بسیاری را عفو می کند. *** خلیفه هم از قرآن نوشت که لا خیر فی کثیر**نساء/ 114، ترجمه: در بسیاری از آنها سود و خیری نیست ر.ک: لطائف الطوائف/ 81. ***.




    امضاء


  9. تشكر

    عهد آسمانى (20-01-2018)

  10. Top | #408

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 394 : افساد قریه و اهلاک قریه

    خالد بن یزید بن معاویه اموی از دانشمندان قریش بود و در کیمیا و طب دست داشت او برادری به نام عبد الله داشت روزی عبد الله به نزد خالد آمد و از ولید فرزند عبد الملک خلیفه اموی شکایت کرد و گفت: ولید مرا نزد خود خواند و تحقیرم کرد. خالد به نزد عبد الملک رفت و ولید هم نزد او بود. گفت: ای امیر المؤمنین، فرزندت ولید به پسر عمش عبد الله برادر من اهانت کرده است. عبد الملک نرم خو بود. سربرداشت و به خالد گفت: ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها وجعلوا اعزه اهلها اذله و کذالک یفعلون**نمل/ 34. *** یعنی: پادشاهان چون به شهری در آیند تباهش کنند و عزیزان اهلش را ذلیل گردانند و این چنین کنند)).
    خالد بلافاصله به آیه دیگری از قرآن استشهاد کرد و در پاسخ عبد الملک گفت: و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا**اسراء/ 16. ***یعنی: و چون خواهیم شهری را نابود کنیم نازپروردگان آن را فرمان (و میدان) دهیم و سرانجام در آن نافرمانی کنند و سزاوار حکم (عذاب) شوند آنگاه یکسره نابودشان کنیم**ر.ک: قرآن پژوهی/ 774 به نقل از: وفیات الاعیان 2/ 5 - 225. ***.




    امضاء


  11. تشكر

    عهد آسمانى (20-01-2018)

  12. Top | #409

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    حکایت 395 : خوابهای پریشان

    آورده اند که شخصی برای امیر ابو سلیمان چنین نوشت:
    رأیت فی النوم انی مالک فرسا ولی وصیف وفی کمی دنانیر
    فقال قوم لهم فهم و معرفه خیرا رأیت وللمال التیاسیر
    اقصص منامک فی دار الامیر تجد تفسیر ذاک وللاحلام تفسیر
    یعنی: در خواب دیدم که اسبی را مالک شده و پیشخدمت و نوکری دارم و نیز دینارهای فراوانی در آستین. هنگامی که خواب خود را برای بعضی از اهل فضل و کمال، نقل نمودم گفتند خواب خوبی دیده ای و این خواب نشانه آن است که به مال فراوانی به آسانی دست خواهی یافت. به خانه امیر برو و خواب خود را برایش تعریف کن، تا تعبیر آن را بیابی چون هر خوابی تعبیری دارد)). امیر ابوسلیمان وقتی نامه مذکور را خواند در جواب چنین نوشت:
    بسم الله الرحمن الرحیم * اضغاث احلام و ما نحن بتأویل الاحلام بعالمین**یوسف/ 44، ترجمه: خوابهای پریشان و پراکنده ای است و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم. *** و السلام**ر.ک: محاضرات الادبآء 2/ 554 (بااندکی تصرف.) ***
    شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه




    امضاء


  13. تشكر

    عهد آسمانى (20-01-2018)

  14. Top | #410

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    حکایت 396 : دعوا بر سر حلوا!

    بنان طفیلی حکایت کرده است که: روزی برسر سفره عده ای از اهل فضل که مرا نمی شناختند، حاضر شدم. آنان ظرف بزرگی را که در آن حلوای عسل بود، حاضر نمودند. حلوا را به صورت تپه ای درست کرده و میان آن را گود نموده و آن را پر از روغن بادام کرده بودند گفتم: وبئر معطله و قصر مشید**حج/ 45، ترجمه: چه بسیار چاه پر آب بی صاحب و چه بسیار قصرهای محکم و مرتفع. *** سپس رخنه ای در آن گودی ایجاد کردم تا روغن، به طرف من روان شد. یکی از آنان گفت: اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شیئاً امراً**کهف/ 71، ترجمه: آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی به راستی چه کار بدی انجام دادی. *** سپس از طرف خودش رخنه ای در گودی ایجاد کرد تا روغن، به طرف او جاری شود. من در حالی که جوی او را به طرف خودم هدایت می کردم، گفتم: انا نسوق المآء الی الارض الجرز**سجده/ 27، ترجمه: ما آب را به سوی زمین های خشک می رانیم. ***یکی دیگر از فضلاء، که دید هر دو رخنه را به طرف خودم روان کرده ام گفت: فالتقی المآء علی امر قد قدر**قمر/ 12، ترجمه: و این دو آب به اندازه مقدر با هم در آمیختند. ***سپس جوی را به طرف خودش هدایت کرد و گفت: وفجرنا خلالهما نهرا**کهف/ 33، ترجمه: و میان آن دو نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. ***ظریفی دیگر، روغن را به طرف خودش گرداند و گفت: فسقناه الی بلد میت**فاطر/ 9، ترجمه: سپس ما آن را به سوی زمین مرده ای راندیم. ***من، تمام رخنه ها را به یک جوی متصل نموده و آن را به طرف خودم هدایت کردم و گفتم: هذه الانهار تجری من تحتی**زخرف/ 51، ترجمه: این نهرها و تحت فرمان من جریان دارد. *** دیگر، کسی چیزی نگفت و من در حالی که حلوا را برهم می زدم و روغنها در حلوا فرو می رفت گفتم: وقیل یا ارض ابلعی مآءک**هود/ 44، ترجمه: و گفته شد ای زمین آبت را فرو بر. ***وقتی روغن ها کاملاً فرو رفتند و ناپدید شدند گفتم: و غیض المآء**هود/ 44، ترجمه: و آب فرو نشست. *** سپس دست کشیدم و گفتم: وقضی الامر**هود/ 44، ترجمه: و کار پایان یافت. ***دوستان منبسط و مسرور شدند و مرا شناختند**ر.ک: لطیفه های شیرین با آیات قرآنی/ 82 - 81 به نقل از: لطائف الطوائف/ 349 درباره شبیه این حکایت ر.ک: لطائف الطوائف/ 142. ***.




    امضاء


صفحه 41 از 129 نخستنخست ... 313738394041424344455191 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi