به نام خدا
عزت در قرآن
سلمانعلي رحيميمقدمه
عزت از مفاهيم مورد تاكيد خداوند در قرآن كريم است كه آن را از صفات برجسته مومنين برميشمرد.
البته خداوند مبدأ ومنشأ عزت را از آن خودش ميداند و آن را به كساني كه طالب عزت باشند، عطا ميكند و يكي از نامهاي خداوند عزيزميباشد
قال الله تعالي: «من کان يريد العزه فلله العزه جميعا»((فاطر،35/10)
واژه عزت:
«عزت» در لغت به معناي قدرت و پيروزي، نفوذ ناپذيري، چيرگي، علو، تفوق، بزرگي و ارجمندي آمده است در برابر واژهي «ذلت» که به معني خواري و کوچکي است.([1])
لذا عزت، به آن حالتي در انسان گفته ميشود که آدمي را قوي و مقاوم و شکست ناپذير سازد و مانع مغلوب شدن او گردد.([2]
ماده عزت در قرآن به صورتهاي گوناگون ذکرشده است و صلابت و نفوذ ناپذيري به عنوان يک اصل در معناي آن لحاظ شده است.([3])
عزت «در فرهنگ قرآن گاهي مذموم است و آن نفوذ ناپذيري در برابر حق است که کس در مقابل حق سر تسليم فرود نياورد که اين نوع عزت در حقيقت ذلت ا ست. و گاهي ممدوح و مورد ستايش قرار گرفته است و آن شکست ناپذيري در برابر باطل است.([4])
حقيقت عزت
آيا عزت جز رسيدن به مرحله شکست ناپذيري ميباشد؟اگر چنين است، عزت را در کجا بايد جستجو کرد و چه چيزي ميتواند به انسان عزت دهد؟
در يک تحليل روشن ميتوان گفت که حقيقت عزت در درجه نخست قدرتي است که در دل و جان انسان ظاهر ميشود و او را از خضوع و تسليم و سازش در برابر طاغيان و ياغيان باز ميدارد. قدرتي که با داشتن آن هرگز اسير شهوات نميشود و در برابر هوا و هوس سر فرود نميآورد. قدرتي که او را به مرحله نفوذ ناپذيري در برابر زر و زور، ارتقاء ميدهد.
آيا اين قدرت جز از ايمان به خدا، يعني ارتباط به منبع اصلي قدرت و عزت سرچشمه ميگيرد؟
اما در مرحله عمل، عزت از اعمالي سرچشمه ميگيرد که داراي ريشه صحيح و برنامه و روش حساب شده باشد و به تعبير ديگر آن را در عمل صالح ميتوان خلاصه کرد.اين دو است که به انسان سر بلندي و عظمت ميدهد و به او عزت و شکست ناپذيري ميبخشد.([5])
راه وصول به عزت
خداوند متعال راه وصول به عزت را چنين تشريح ميکند: «إليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»(فاطر،35/10). «الکلم الطيب» بمعني سخنان پاکيزه است، و پاکيزگي سخن به پاکيزگي محتواي آن است، و پاکيزگي محتوا هم به خاطر مفاهيمي است که بر واقعيتهاي عيني پاک و درخشان تطبيق کند. چه واقعيتي بالاتر از ذات پاک خداوند و آئين حق و عدالت او و نيکان و پاکاني که در راه نشر آن گام بر ميدارند؟ لذا است که «الکلمه الطيب» را به اعتقادات صحيح نسبت به مبدأ و معاد و آئين خداوند تفسير کردهاند. آري چنين عقيده پاکي است که به سوي خداوند اوج ميگيرد و دارندهاش را نيز پرواز ميدهد تا در جوار قرب حق قرار گيرد و غرق در عزت خداوند عزيز شود.
مسلما از چنين ريشه پاک شاخههايي ميرويد که ميوه آن عمل صالح است. هر کار شايسته و مفيد و سازنده، چه دعوت به سوي حق باشد، چه حمايت از مظلوم، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازي و عبادت، چه آموزش و پرورش و خلاصه هر چيزي که در اين مفهوم وسيع و گسترده (محتواي پاک و عالي) داخل باشد كه اگر براي خدا و به خاطر رضاي او انجام شود آن هم اوج ميگيرد و به آسمان لطف پروردگار عروج ميکند و مايه معراج و تکامل صاحب آن و بر خورداري از عزت حق ميشود. اين همان چيزي است که در قرآن کريم به آن اشاره شده «ألم تر کيف ضرب الله مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء»(ابراهيم،14/24)
از آنچه گفتيم روشن ميشود که بعضي از مفسرين «کلمه طيبه» را به: « لا إله إلا الله» و بعضي به: « سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أکبر» و بعضي به: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علي ولي الله و خليفه رسوله» تفسير کردهاند و در بعضي از روايات « الکلم الطيب و العمل الصالح» به ولايت اهل بيت(ع) يا مانند آن تفسير شده است. همه اينها همه از قبيل بيان مصداقهاي روشن براي آن مفهوم وسيع و گسترده است، چرا که هر سخني که محتواي پاک و عالي داشته باشد همه در اين عنوان جمع است.([6])
ممکن است پرسيده شود که چرا آيه فوق در مورد «کلام طيب» ميگويد؛ خودش به سوي پروردگار اوج ميگيرد، اما در مورد « عمل صالح» ميفرمايد؛ خدا آن را بالا ميبرد؟ سوال را چنين ميتوان پاسخ داد که «کلام طيب» همانگونه که گفتيم اشاره به ايمان و اعتقادات پاک است و آن عين اوج گرفتن به سوي خدا است که حقيقت ايمان جز اين نيست و لي «عمل صالح» رااو پذيرا ميشود و قبول ميکند و اجر مضاعف ميدهد و بقاء و دوام ميبخشد و به اوج ميرساند.([7])
منشأ عزت
عزيز از اسماي حسناي الهي است([8]) و عزت منحصرا از آن او است و او رب و مالک عزت است زيرا او خداوند يکتاي پيروز(سبحانه هوالله الواحد القهار؛زمر،39/4) خالق و مبدع و مالک آسمانها و زمين است (خلق السماوات والارض ؛زمر،39/63)و کليد گنجهاي آسمان و زمين از آن او است (له مقاليد السماوات والارض؛زمر،39/5)او عالم به غيب و شهود است (عالم الغيب والشهاده ؛زمر؛39/46)داناي به آنچه در قلبها ميگذرد(عليم بما في الصدور؛زمر،39/7)او بي نياز از ديگران است (فان الله غني عنكم؛زمر،39/7)و فراخي و تنگي روزي انسانها و ساير موجودات در دست اوست (ان الله يبسط الرزق لمن اليشاء ويقدر؛زمر،39/52)و تمام زمين در روز قيامت در قبضه قدرت او درهم پيچيده ميشوند (والارض جميعا"قبضته يوم القيامه والسماوات مطويات بيمينه؛زمر،39/67)و در يک جمله همه خيرها به دست اوست([9]) چيزي در اراده او نفوذ ندارد بلکه همه چيز تحت نفوذ اوست، پس او عزيز بالذات است و منشأ عزت ساير موجودات است.([10])
اگر ميبينيم در بعضي آيات قرآن کريم، عزت را علاوه بر خداوند، براي پيامبر(ص) و مومنان قرار ميدهد؛ «و لله العزه و لرسوله و للمومنين»(منافقون،63/8)، به خاطر آن است که آنها نيز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کردهاند و در مسير اطاعت او گام بر ميدارند. زيرا آنان با حقيقت عبوديت و بندگي آشنا هستند و قدرت و مالکيت را از آن خدا ميدانند و تمام اعمال شان را در جهت رسيدن به مقام قرب او انجام ميدهند و در راه زنده نگهداشتن حق با چشماني بيدار و عزمي استوار تلاش ميکنند. زيرا ميدانند هرگز مردم ذليل نميتوانند از چنگ ستمگران رهايي يابند. از سوي ديگر بايد توجه داشت با عنايت به اينکه علم و قدرت مطلق از آن خدا است و او منشأ عزت است، قرآن کريم به مومنان هشدار ميدهد که عزت را در همه شئون زندگي اعم از شئون اقتصادي، فرهنگي، سياسي و ... از غير خدا نجويند(ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا"؛نساء،4/139).
بنابر اين منشأ عزت خدا است و کساني ميتوانند از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کنند که با تسلط بر خويشتن داري و تواضع و فروتني حق محور باشند و با قطع اميد از امکانات مردم، در روابط اجتماعي با آنان با اخلاق کريمانه رفتار نمايند و با توکل و اعتقاد به قدرت مطلقه او و اعتقاد به اينکه بدون اراده الهي هيچ مخلوقي توان ضرر زدن يا نفع رساندن را ندارد و با شهامت تمام به رسالت انساني و الهي خويش در راستاي تحصيل رضايت حضرت حق بپردازد.([11])
در حالات امام حسن مجتبي(ع)ميخوانيم كه در ساعات آخر عمر شريفشان هنگامي که يکي از ياران به نام جناده بن ابي سفيان از آن حضرت اندرز خواست، حضرت نصايح ارزنده و موثري براي او بيان فرمود از جمله؛
«و إذا أردت عزا بلاعشيره و هيبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصيه الله إلي طاعه الله» يعني هرگاه بخواهي بدون داشتن قبيله عزيز باشي و بدون قدرت حکومت هيبت داشته باشي، از سايه ذلت معصيت خدا بيرون بيا و در پناه عزت اطاعت از خداوند قرار بگير.([12])
در جاي ديگر از انس نقل شده است که پيامبر(ص) فرمود: « إن ربکم يقول کل يوم أنا العزيز فمن اراد عز الدارين فليطيع العزيز»[13] يعني پروردگار شماهر روز ميگويد: منم عزيز و هر کسي عزت دو جهان ميخواهد بايد از عزيز اطاعت کند.
در حقيقت انسان آگاه بايد آب را از سر چشمه بگيرد، که آب زلال و فراوان آنجا است، نه از ظروف کوچک و مختصري که هم محدود است و هم آلوده و در دست اين و آن است.([14])
اهميت و ابعاد عزت
عزت و کرامت، و نفوذ ناپذيري و ايستادگي در برابر پستيهاو رذالتها مطلوب و آروزي همه انسانها است.
عزت ابعاد مختلفي نظير عزت ذاتي، اکتسابي، دنيايي، آخرتي، فردي و اجتماعي، دروني و بروني و منفي و مثبت دارد.
انسان به عنوان گل سر سبد موجودات عالم، معلم و مسجود ملائکه، برترين مخلوق خدا، حامل امانت الهي و داراي کرامت و عزت ذاتي است. و هم چنين او ميتواند با ايمان به خدا و تکيه بر قدرت لايزال الهي و انجام عمل صالح و برخورداري از تقوا، عزت و کرامت نفس را کسب و حفظ و تعميق بخشد و سعادت دنيا و آخرت شان را تحصيل نمايد، و به عنوان عضوي از افراد جامعه در درون و بيرون به مرحلهاي برسد که هيچ کس نتواند در ساحتهاي شخصيتي او اثر منفي بگذارد.
بعد دنيايي عزت
عزت در دنيا در بعد فردي، آزادي از هواي نفس و روحيه خود اتکايي، خود باوري، احساس استقلال شخصيتي، آرامش روحي و رواني و توانايي تصميم گيري و نيز دوري از هرگونه خود کم بيني و احساس حقارت و ضعف و به دنبال آن دوري از هرگونه حسد و کينه جويي و بهانه گيري نسبت به ديگران را پديد ميآورد و بزرگترين مانع بر سر راه ارتکاب گناه و معصيت ميباشد.
امام علي(ع) ميفرمايد:«من کرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته»([15]) يعني کسي که عزيز و بزرگوار باشد، خواستههاي پست دنيايي در نظر او حقير ميباشد.
اما در بعد اجتماعي، از سويي آزادي از اسارت ستمگران و استقلال فکري، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، و اجتماعي را تامين مينمايد و از سوي ديگر جلوي هرگونه فخر فروشي، استبداد و زورگويي و تعدي و تجاوز به حقوق اجتماعي را ميگيرد.
امام صادق(ع)ميفرمايد: «ما من رجل تکبر أو تجبر إلا لذله وجدها في نفسه»([16]) يعني هيچ انساني دچار گردن فرازي و يا گردن کشي نميشود مگر به سبب حقارت و ذلتي که در نفس خويش مييابد.و اگر عزت پايمال شد نا امني و تجاوز در همه عرصهها رواج پيدا ميکند.
امام هادي(ع) ميفرمايد: « من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره»([17]) هر کس که نفسش خوار شود، از شر او ايمن مباش.
روان شناسان نيز، علت اصلي بروز اختلالات رواني رادر صدمه خوردن شخصيت و عزت نفس ميدانند چرا که هرکس شخصيت خود را لگد خورده تلقي کند، احساس ذلت و خواري نموده و از ارتکاب هيچ گونه رفتار ناشايستهاي روي گردان نيست.
خلاصه اينکه، براي انسان در اين جهان موهبتي بزرگتر از احساس عزت و شرافت نيست و هيچ زنجيره و زنداني بالاتر و خرد کننده تر از اين نيست که احساس نمايد در زندگي اسير و مقهور و بنده ديگران است. براي آزاد مردان، مرگ بسي ترجيح دارد بر اينکه خوار و ذليل زندگي کنند.([18])
بعد اخروي عزت
عزت، سعادت اخروي و متنعم شدن به نعمتهاي ابدي و لايزال الهي را نيز در پي دارد.در روايات متعدد از پيامبر اعظم و ائمه معصومين(ع) نقل شدهاست، کسي که ميخواهد در روز قيامت اجر و پاداش او با پيمانه بزرگ و کامل داده شود بايد آخرين سخنش در هر مجلسي که مينشيند اين باشد: «سبحان ربک رب العزه عما يصفون و سلام علي المرسلين و الحمد لله رب العالمين»([19]) يعني منزه است پروردگار تو، پروردگار شکوهمند، از آنچه وصف ميکنند، و درود بر فرستادگان، و ستايش ويژه خداي که پروردگار جهانيان است.
با عنايت به اهميت و جايگاه عزت امام صادق(ع) ميفرمايد: «ان الله تبارك وتعالي فوض الي المؤمن كل شيءالا اذلال نفسه»([20]) خداي عز و جل همه امور مومن را به خودش سپرده است ولي به او اجازه نداده است که ذليل باشد. اين همان درس عزت و افتخاري است که امام حسين(ع) در روز عاشورا به جهانيان آموخت و در جمله هاي تاريخي و ماندگارش فرمود:« ألا و إن الداعي بن الداعي قد ترکني بين السله و الذله ... و هيهات منا الذله».([21])
1. طريحي،فخرالدين، مجمع البحرين، ج3،ص172، دفتر فرهنگ اسلامي، قم،1376ش.
پی نوشتها
2. راغب اصفهاني، حسين، مفردات الفاظ قرآن، ص 334، دار القلم، دمشق، 1412ق.
3. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج17،ص22، دار الکتب الاسلاميه، [بيتا]
4. همان، ص 22.
5. مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، ج18،ص197، دار الکتب الاسلاميه، تهران 1379ش .
6. همان، ص 194.
[7]. همان، ص 198.
[8]. مجمع البحرين، ج3،ص173.
[9]. الميزان في تفسيرالقرآن،ج3،ص134
[10]. جوادي آملي، عبد الله، قرآن در قرآن، ص 31، مرکز نشر اسراء،قم،چاپ اول، 1378ش.
[11]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج69،ص372، موسسه الوفاء، بيروت، 1403ق.
[12]. همان، ج44،ص139.
[13]. طبرسي، فضل، مجمع البيان، 4ج،ص402، المکتبه الاسلاميه، تهران،1395ق
[14]. تفسير نمونه، ج18،ص193
[15].سيدرضي،محمدموسي،نهج البلاغه،ص،633،حکمت449،مؤسسه انصاريان،قم،چاپ اول،1421ق
[16]. کليني، محمد، اصول کافي، ج،ص426، انتشارات جامعه مدرسين،قم، 1364ش.
[17]. ابن شعبه حراني، تحف العقول، ج14،ص512، انتشارات جامعه مدرسين، قم،1364ش.
[18]. مطهري، مرتضي، حکمتها و اندرزها، ص 85-86،انتشارات صدرا،تهران ، 1372ش.
[19]. عروسي حويزي، جمعه، تفسير نور الثقلين، ج4،ص440،اسماعليان،قم، 1370ش.
[20]. اصول کافي، ج5،ص63.
[21]. بحار الانوار، ج45،ص83.