قيامت را پس از بعد زمانى
چه پندارى كه خود اينك در آنى
نه عدم موجود مى گردد، و نه وجودى معدوم ، و نه وجودى از عدم پديد آيد و نه عدم از وجود. وجود را از ايجاد تميز ده تا در ايجاد حق موجودات را از عدم درست ادراك كنى .قيامت با تو است نه در اخر طولى زمانى (ان مع الدنيا آخره ) پس به كارى مشغول باش كه تو را بكار آيد.
براى نفس پنج ساعت است و ساعت نفس قيامت اوست و در حديثى آمده كه (من مات فقد قامت قيامته ) و در حديث ديگر آمده كه (موتوا قبل ان تموتوا) كه براى سالكان متوجه به حق قبل از موت طبيعى محقق مى شود و اين موت همان اعراض از دنيا، و امتناع از مقتضيات نفس و لذات آن ، و عدم اتباع هوى است و لذا براى سالك حقايقى كشف مى شود كه براى ميت مكشوف است.مردم در تحت زمان و مكان ابن الوقت و ابن الحال اند ولى كسانى كه بر زمان و مكان احاطه يافتند اب الوقت و اب الحال اند كه (طى ) در حق آنان صادق است كه (يوم نطوى السماء كطى السجل ).ابن الوقت در بند وقت است كه وقت را محكم مى گيرد كه مبادا از دست برود و كار عبادت و رياضتش را موقوف بر وقت ديگر نمى گذارد و چون وقت بر او غلبه دارد ابن الوقتش نامند تا كامل گردد و اب الوقت گردد.تبصره : قيامت كبراى مرتكز در اذهان به اينكه در آخر طول زمانى قيام مى كند كه از ظواهر آيات و روايات نيز استفاده مى شود مبتنى بر ادوار و اكوار، يا بر رتق و وفتق (معدل و منطقه ) است.
بدان بعضى از كلمات قائلين به اكوار و ادوار دلالت مى كند بر اينكه قيام قيامت در هر دوره اى پايان همان دوره است .
و بعضى نيز فرموده اند: قيام قيامت پايان انقضاء مدت دوره فلك ثوابت يعنى (25200) سال شمسى است .
حضرت مولى در عيون فرموده اند: بعيد نيست كه نظر اينان به همان رتق و فتق بين دو دائره عظيمه معدل و منطقه البروج باشد؛ چون كه ميلى كلى در هر سال شمسى به مقدار نصف ثانيه فلكى رو به تناقض است و در اين دوره منطقه با معدل بعد از 18600 سال شمسى (تقريبا) بر هم منطبق مى شوند سپس از هم ميل پيدا مى كنند.در رساله گرانسنگ رتق و فتق با بيان رتق و فتق معدل و منطقه به عنوان تفسير كريمه قرآن (او لم ير الذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا هما) (انبيا / 23) و نتائج چهارده گانه مترتب بر آن فرموده اند.
نتيجه نخست اين كه ، وقتى كه دائره شمسيه در سطح دايره استوارى سماوى قرار گرفته است و با او متحد شده است آب همه جاى كره را فرا مى گيرد و روزگار اين دوره آدميان بسر مى آيد و پايان مى يابد و دوباره دائره شمسيه از دايره استواى سماوى انفتاح مى يابد...
آنچه كه مردم به عنوان قيامت در انتظار بعد زمانى آن بسر مى برند از همين انطباق دو عظيمهن و انقضاى دوره آن است .
طبيعى است كه هر رشته علمى به دست نپخته هاى در آن فن و رشته دچار وقايعى ناگوار مى شود و در طول تاريخ معارف حقه الهيه از اين اصل مستنثنى نبود و دائما در هر عصرى اوحدى از علماء كه جامع علوم و فنون معارف اسلامى بوده اند و آنان را با قرآن سر و سرى بود از طلعت دل آراى قرآن بهره مند بودند و هستند.وقتى جناب علامه جليل القدر حضرت آقا محمد حسن الهى طباطبايى را با جناب ارسطو مكاشفه اى بود و با او صحبت داشت و از او پرسيد كه از زمان خودتان به ما چيزى بفرماييد، ارسطو به ايشان فرمود: شما باز در زمانى هستيد كه حرف خداوند را با صداى رسا و بلند مى گوييد و لا اله الا اللّه الا الله را بر زبان بصورت عموم مى رانيد ولى ما در زمانى بوده ايم كه كلمه توحيد را مى بايست بصورت پوشيده و پنهان بر زبان جارى كنيم و به يكديگر القاء نماييم.
قيامت چون كه در تو گشت قائم
بود اين نامه در دست تو دائم
اگر كسى به (من كيستم ) خود بپردازد و خروج از عادت بر او ظاهر شود به قيامت خويش مى رسد و دائم به نامه و منشور الهى مترنم و در مقام كن قرار دارد كه مهمان سفره منشئات نفس ناطقه خود است.
بيا با ياد او مى باش دمساز
بيا خود را براى او بپرداز
گرت حفظ ادب باشد مع الله
شوى از سر سر خويش آگاه
بر آن مى باش تا با او زنى دم
چه مى گويى سخن از بيش و از كم
لبانت را گشا تنها به يادش
هر آنچه جز به يادش ده به يادش
برون آيكسر از وسواس و پندار
كه تا بينى حقيقت را پديدار
چو رستى از مناهى و ملاهى
بتابد در تو انوار الهى
خودش فرمود: (انا جليس من ذكرنى ) و كدام منزلت است كه ارفع و اشمخ از منزلت همنشينى با او است .
و آن نيكبختى كه در ورطه من كيستم افتاد به دنبال درمان دردش مى رود.
در آن حد سزاوار مقامت
رساند حق تعالى هم سلامت
اكثرى به انتظار آنند كه با موت طبيعى بميرند تا فرشته در آن قيامت و بهشت به آنان نامه رساند و از طرف حق سلام دريافت كنند ولى آنكه قيامتش همين الان قيام كرده است به وعده فرداى زاهد دلخوش نيست و اينك به سلام الهى مترنم است.
با تشکر از سایت مشکات ولایت