38- مَثَل چوب خشك (منافقان )
(وَإِذا رَاءَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ اءَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَاءَ نَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ ا لْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ اءَ نَّى يُؤْفَكُونَ(435)).(436)
((هنگامى كه آنها (منافقان ) را مى بينى (ظاهر آراسته و) قيافه هاى آنان تو را در شگفتى فرو مى برد (و جذّاب سخن مى گويند كه ) وقتى حرف مى زنند تو نيز به حرفهايشان گوش فرا مى دهى ! (و اما از نظر باطن چنان بى محتوى هستند كه ) گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده اند، هر فريادى از هر جا بلند شود، آنرا بر ضدّ خود مى پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنان بر حذر باش ، خداوند آنها را بكشد، چگونه از حقّ منحرف مى شوند؟!)).
چونكه بينى آن دورويان را به نام
دو شگفت آرندت از جسم و كلام
گر سخن گويند بر گفتارشان
گوش بدهى بس طليقند(437) از بيان
مى كنى باور ز حسن ظنّ خويش
آنچه مى گويند كذب از دين و كيش
وانگهى كايشان چو چوب خشك پشت
هشته بر ديوار و در هيكل درشت
يا خُشُب چوبيست كش در مغز بر
كِرم افتاده است و دور است از ثمر
بر گمانشان هر صدايى كه بلند
مى شود واقع بر ايشانست چند
مى شوند از هر صدايى ترسناك
تا نباشد بهر ايشان بيم و باك
دشمنانند اين گروهت كن حذر
پس ز مكر و حقد ايشان سر بسر
بكشد ايشان را خدا گردانده چون
مى شوند از راه حقّ در آزمون
يؤ فكون يا مشتق از افك است پس
بين دروغ ايشان چسان گويند بس (438)
وجه تشبيه
خداوند متعال در اين آيه ، ((منافقان )) را كه ظاهرى جذّاب و فريبنده و باطنى بى روح و پوچ دارند، تشبيه كرده است به ((چوبهاى خشكى )) كه بر ديوار تكيه داده شده است ؛ يعنى منافقان هر چند ظاهرى آراسته و قيافه و هيكلى فريبنده دارند، ولى در باطن سست و توخالى و فاقد هرگونه استقلال و اراده هستند.
((مُسَنَّدَة ))، يعنى بر ديوار تكيه داده شده . اين قيد ممكن است ناظر به چوبهاى توخالى و پوسيده اى باشد كه به كار ساختمان سازى نمى آيد و آنها را جدا نموده و كنار ديوار مى نهند. اين چوبها در ظاهر سالم به نظر مى آيند، ولى از داخل پوسيده و پوك شده اند كه جز براى آتش كردن و سوزاندن ، به كار ديگرى نمى آيند.
منافقان نيز چنين هستند، چون از درون مريضند، جز فتنه انگيزى و فساد و آتش افروزى ، هيچ خاصيّت ديگرى براى جامعه ندارند.
بعضى گفته اند: شايد مراد از (خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ)؛ ((چوبهاى خشك بر ديوار تكيه داده شده ))، بتهاى تراشيده باشد كه بر ديوار تكيه داده شده اند، كه در اين صورت تشبيه منافقان به آنها در حسن صورت و بى فايده بودن آنان است .
جمعى ديگر گفته اند: ((خشب )) جمع خشباء است و آن چوبى است كه در اندرونش كرم افتاده و از داخل آن را خورده باشد كه ظاهر آن صحيح و سالم وانمود مى شود، در اين صورت معنايش آن است كه منافقان در حسن ظاهر و خبث باطن و فساد عقيده مانند اين چوبها هستند.(439)
از امام باقرعليه السّلام در تفسير جمله (كَاءَ نَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ) روايت شده كه فرمود: ((مراد اين است كه آنها نه مى شنوند و نه تعقّل مى كنند))؛(440) يعنى آنان همچون چوب خشك ، مرده و بى روح هستند و هيچ گونه تفكّر و شعور انسانى ندارند.
خلاصه اين تشبيه بيانگر تو خالى بودن و تزلزل درونى آنهاست لذا به دنبال آن مى فرمايد:
(يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ)؛ ((هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضدّ خود مى پندارند)).
يعنى يك حالت سوء ظنّ و بدبينى جانكاه سر تا سر روح آنها را فرا گرفته و به حكم ((الخائن خائفٌ)) از همه چيز، حتى از سايه خود مى ترسند.
در پايان به پيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلّم و مسلمانان هشدار مى دهد و همه را از شرّ مكر و فريب و چرب زبانى آنان بر حذر مى دارد و مى فرمايد:
(هُمُ ا لْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ اءَ نَّى يُؤْفَكُونَ)؛ ((اينها دشمنان واقعى تو (و دين حق ) هستند پس از (شرّ) آنان بر حذر باش ، خداوند اين گونه افراد را بكشد چگونه از حق منحرف مى شوند؟!)).
قرآن در ((سوره بقره )) (آيه 204) در اين باره نيز مى فرمايد:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى ا لْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَافِى قَلْبِهِى وَهُوَ اءَلَدُّ ا لْخِصَامِ)؛
((و از مردم ، كسانى هستند كه گفتار آنان ، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شديدى مى كنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه )، آنان ، سرسخت ترين دشمنانند)).
جايى كه پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم را ظاهرا تحت تاءثير جذّابيت سخنان خود قرار دهند، تكليف ديگران روشن است .
خطر دشمنان چرب زبان
حضرت على عليه السّلام حدود چهل صفت براى منافقان بر شمرده ، از جمله در باره چرب زبانى و تلوّن سخنان آنها مى فرمايد:
((... وَقَوْلُهُمْ شِفاءٌ وَفِعْلُهُمُ الدّاءُ الْعَياءُ حَسَدَةُ الرَّخاءِ وَمُؤَكِّدُوا الْبَلاءِ وَمُقْنِطُوا الْرَّجاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَريقٍ صَريعٌ وَإ لى كُلِّ قَلْبٍ شَفيعٌ وَلِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ ...؛(441) گفتارشان به ظاهر شفا بخش ، امّا كردارشان دردى است درمان ناپذير، به رفاه و خوشى مردم حسد مى ورزند و بر بلا وگرفتار شدن (آنها) تاءكيد و پافشارى دارند و اميدواران را ماءيوس مى كنند، در هر راهى كشته اى دارند و در هر دلى راهى و در هر مصيبتى اشكى ...)).
((شجو)): يعنى مصيبت و غم اندوه .
((دُمُوع )): يعنى اشكها، جمع دمع .
معناى ((لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ)) اين است كه آنها همواره در پى سوژه اى هستند و براى هر حادثه اشك ساختگى مى ريزند، و با ((نچ ، نچ )) و ((آخ و آخ ))و گريه دروغين ، مردم ساده لوح و سطحى نگر را بر ضدّ رهبران راستين دين و پيروانشان تحريك مى كنند: چنانكه ((معاويه )) كه خود قاتل واقعى ((عثمان )) بود مدّتها پيراهن خون آلود عثمان را در مسجد شام آويزان كرده بود و گاه و بيگاه در انظار عموم در پاى آن اشك مى ريخت و در سوگ خليفه پيامبر بر سر و سينه مى زد! و بدين وسيله مردم ساده لوح را فريب مى داد و آنان براى خدا و به خاطر خدا تحريك مى شده و در راه خدا خون مى دادند و كشته مى شدند.
اين است كه قرآن منافقان را دشمن اصلى مى شمارد و مسلمانان را از خطر هولناك آنان بر حذر مى دارد.
آرى ، خطر دشمن دوست نما، به مراتب از خطر دشمن صريح بيشتر است ، زيرا مسلمان در برابر دشمن آشكار آمادگى دارد، ولى در برابر دشمنى كه در ظاهر اظهار
دوستى و دلسوزى نموده و اشك تمساح مى ريزد، نه تنها آمادگى ندارد، بلكه انبوهى از افراد سطحى نگر به نفع او تحريك شده و توانشان را در جهت تقويت او به كار مى برند! چنانكه سعدى مى گويد:
هرگز ايمن ز مار ننشستم
تا بدانستم آنچه خصلت او است
زخم دندان دشمنى بتر است
كه نمايد به چشم مردم دوست (442)
((شهيد مطهرى )) مى گويد:
((اسلام هر وقت با كفر روبرو شده شكست داده و هر وقت كه با نفاق روبرو شده است شكست خورده است . چون نفاق از نيروى خود اسلام استفاده كرده و بر ضدّ آن به كار برده است ، يعنى لباس اسلام به تن نموده و با آن جنگيده است )).(443)
((اين كه در تاريخ مى بينيم پيامبر جنگيد و پيروز شد ولى على عليه السّلام نتوانست مانند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيش ببرد؛ جهتش همين است كه پيامبر با كفّار جنگيد و على با منافقين )).(444)