بحثی کامل پیرامون شفاعت صحیح و شفاعت غلط
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین ...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم یعلمون ×(زخرف آیه 86)
در این آیه کریمه مساله شفاعت مطرح شده است همچنانکه در بسیاری از آیات دیگر هم این مساله مطرح شده است و از مسائل مورد توجه و عنایت قرآن مجید است چه از جنبه سلبی و چه از جنبه ایجابی; یعنی شفاعت در قرآن، هم نفی و سلب شده، البته نوعی از آن، و هم اثبات شده است و قهرا نوعی دیگر. قرآن کریم عنایت تامی دارد که هر دو درک بشود یعنی هر دو جزء معارف قرآن است و می خواهد که در دو یعنی هم شفاعت منفی و مسلوب و هم شفاعت مثبت و موجب شناخته بشوند و در حقیقت اینها جزء اصول خداشناسی است. اینجاست که ما باید با توجه به مجموع آیات قرآن کریم در مورد شفاعت ببینیم آن شفاعتی که منفی و مسلوب است چه نوع شفاعتی است و شفاعتی که اثبات و تایید می شود چه نوع شفاعتی است; همچنین در مورد شفاعتی که اثقات و ایجاب می شود قرآن چه شرایطی را ذکر می کند; آنگاه [ببینیم] قرآن کریم در مورد شفاعتی که منفی است و آن را نفی کرده است چه می گوید، آیا اعتقاد به چنین شفاعتی کفر و شرکت است یا صرفا یک اعتقاد خرافه و باطل است ولی با شرک و کفر سر و کار ندارد؟ و مساله ای که در عصر ما مساله مهمی شده این است که شفاعت خواستن چگونه است؟ یک وقت هست ما از جنبه کلی و نظری بحث می کنیم که در قرآن یک نوع شفاعت نفی و نوع دیگر اثبات شده و در قیامت نوعی از شفاعت وجود دارد. مساله دیگر که مساله عملی است این است که شفاعت خواستن (استشفاع) - که کار ما هست - یعنی اینکه شخصی از شفیعی طلب شفاعت کند و طبعا باید شفیع را بخواند و از او طلب شفاعت کند و طبعا باید شفیع را بخواند و از او طلب شفاعت کند، استشفاع فی حد ذاته چگونه است؟ آیا استشفاع در هر موردی اشکال دارد ولو انسان از پیغمبر بخواهد استشفاع کند؟ و یا اینکه نه، استشفاع هم تابع شفاعت است؟ از شفیعی که قرآن شفاعت او را تایید کرده، فاعت خواستن اشکالی ندارد و اما از شفیعی که خداوند شفاعت او را تایید نکرده، شفاعت خواستن اشکال دارد. آنچه که در عصر ما خیلی رایجع شده است مساله فاعت خواستن است که در نظر بعضی چنین آمده است که شفاعت خواستن به طور کلی نوعی شرک بر عبادت خداوند است و چون شرک است پس قهرا در حد کفر است.
حال مطلب را از اساس و ریشه بحث می کنیم، چون این [آیه] آیات مثبت شفاعت است، از آیاتی است که شفاعت را تایید و اثبات کرده است. ابتدا ترجمه آیه را عرض می کنیم بعد وارد اصل مطلب می شویم. آیه این جور می فرماید که «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة » آن غیر خداها که اینها آنها را می خوانند اختیار شفاعت را ندارند. «و لا یملک » یعنی مالک شفاعت نیستند چون اختیاردار شفاعت نیستند «الا من شهد بالحق و هم یعلمون » مگر [یک گروه]. (بدیهی است این «مگر» استثناست، حال یا استثنای متصل یا منطقع). یک دسته ای مالک شفاعت هستند یعنی دسته ای که به حق گواه باشند و معترف، که گفته اند - و همین طور هم هست - مقصود از «حق » توحید است، و این خودش تعبیر عجیبی است که قرآن از توحید به کلمه حق مطلق تعبیر می کند: مگر آنها که خود معترف به حق هستند یعنی جز موجودی که خود او موحد باشد. پس قهرا کار بت و امثال آن نیست، یعنی خود شفاعت از شؤون توحید است: آنهایی که خودشان موحد هستند، و بلکه شاید کلمه «شهد بالحق » یعنی شهود می کنند حق را، شهود می کنند توحید را. «و هم یعلمون » . این [عبارت] را دو جور تفسیر کرده اند، یکی اینکه «شهد» را شهادت زبانی بگیریم: آنهایی که به زبانشان به حق یعنی به توحید اعتراف می کنند «و هم یعلمون » اما فقط اعتراف زبانی نیست، از روی دانایی و آگاهی به توحید اعتراف می کنند. ولی تفسیر دیگر - که شاید بهتر باشد - این است: در خود کلمه «شهد» مفهوم «یعلمون » آمده، چون «شهد» فقط لفظ نیست: آنهایی که شهادت می دهند به حق، یعنی حق را و توحید را شهودا درک می کنند، و آگاه به کار خودشان هستند «و هم یعلمون » یعنی می دانند که درباره چه کسی شفاعت کنند و درباره چه کسی شفاعت نکنند، نه «آگاهند به اعتراف خودشان و از روی آگاهی اعتراف می کنند» ، آگاهند که در شفاعت چه کسی را شفاعت می کنند و برای چه شفاعت می کنند; یعنی این جور نیست که شفاعتشان یک کار گتره باشد; افرادی را تشخیص می دهند که اینها استحقاق شفاعت دارند; از روی کمال آگاهی و بصیرت شهادت می دهند.