2- یکى دیگر از اندیشههاى ژرف استاد مسألهى توحید صمدى است که در اصطلاح عرفان به وجود واحد شخصى یا وحدت شخصى وجود تعبیر مىشود به نظر استاد وجوب وجود صمد حق با وحدت مطلقهى آن یکى است و این وحدت مطلقه منزه از اطلاق و تقیید است. مطلق است امّا نه اطلاق در مقابل تقیید که خود تقیید است در توضیح آن گفته مىشود که حقیقتِ وجودِ صمدِ حق من حیث هى هى چنانکه واجب الوجود بذاتها است یعنى محال است که قابل عدم باشد زیرا که در صورت اتّصاف به عدم اگر باقى باشد لازم مىآید اتّصاف احد النقیضین به آخر و اگر باقى نباشد لازم مىآید اتّصاف طبیعت وجود به طبیعت عدم و هر دو وجه بین الاستحاله است همچنین مطلق از قید عام و اطلاق، و قید خاص مخصّص است مطلقى به اطلاق حقیقى صمدى که عام سعى وجودى است نه اطلاق مقابل تقیید که خود در حقیقت تقیید است یعنى محال است که مأخوذ به قید عموم و اطلاق یا مأخوذ به قید مخصّص گردد.«2»
3- از دیگر نظریات استاد تمییز تشکیک میان عارف و حکیم است ایشان معتقدند که تشکیک در صحف کریمهى مشایخ عرفان با اصطلاح حکیم مشائى بلکه با تشکیک به نظر صاحب اسفار، فقط اشتراک لفظى دارد. زیرا تشکیک در مرآى فؤاد عارف و مشهد شهود او به معنى سعه و ضیق مجالى و مظاهر حقیقت واحده است یعنى تشکیک در ظهورات است نه در حقیقت وجود و به نظر صاحب اسفار تشکیک به معنى اختلاف مراتب به شدّت و ضعف و کمال و نقص و تقدّم و تأخّر و اوّلیت و ثانويّت و اولويّت و عدم آن در وجود است. خلاصه اینکه به رأى مشاء تشکیک در حقائق متباینهى موجودات است و به نظر صاحب اسفار در حقیقت واحدهى ذات مراتب و در مشهد عارف در حقیقت واحدهى شخصيّه ذات مظاهر.«3»