صحبت از معلم است
عطر گرم خورشید، از ابریشم کلامش شنیده می شود.
تکیه بر سلیقه دریا، پیرامون را به رنگ های آبی، پیوند می زند.
در چهار گوشه کلاس، گل هایی از بهارستان صبح اردیبهشت
می کارد تا زیبایی های آن سوی مرز تماشا را لذت ببریم.
لب که می گشاید، نور می نوشیم از واژه های آینه گونش.
صدای باران، در ما طنین افکن می شود؛
مقابل مهربانی هایِ ممتد او.
خنده که می زند، جشن رویش غزل های نگفته است.
صحبت از معلم است و نام آمیخته با روشنی
او که خوش بوترین رایحه دل هاست.
معلم، جدیتی است تمام، برای برداشتن رکودها و تیرگی ها.
یگانه فکوری است که در ادامه بهار، نکات
سبزش همیشه جذاب است و دل نشین.
امروز، می آید و تمامی مدیحه سرایانِ ادب
این چنین بوسه بر دست معلم می زنند:
بالاترین نقطه نور، جایی است که نخستین
خوبی تو آغاز می شود.
محمدکاظم بدرالدین