مردمان در مدينه نذاله، با يکديگر در جمع آورى مال وبه دست آوردن رفاه زندگى وزياد کردن ثروت ونگهدارى ضروريات ونقدينه تعاون کرده اند.(1)
در مدينه خست، مردمان در جهت رسيدن به بهره ورى از لذات حسى ويا خيالى به يکديگر يارى وکمک مى کنند.(2) در مدينه ضروريه، مردم در به دست آوردن آنچه جزء ضروريات زندگى است که قوام بدن انسان وابسته به آن است، به يکديگر يارى مى نمايند.(3)
در مدينه کرامت، مردم در رسيدن به کرامت واحترام وشأن وشوکت، هم قولى ومعاونت دارند، براى اين که هم ملتها ومردم مدينه هاى ديگر به آنان احترام کنند وشأن وشوکت آنها را بستايند وهم در بين خود مورد اکرام واحترام باشد.(4)
ودر مدينه تغلبيه، مردم در راه تحقق بخشيدن به چيرگى وغلبه، به يکديگر دست يارى مى دهند. ومدينه جماعيه مدينه اى است که مردم آن، همه رها وآزاد باشند وهر آنچه بخواهند انجام دهند وهمه مردم آن، در همه اعمال خود از تساوى کامل برخوردار باشند وقوانين وسنتهاى آنان هم بر اين اساس است که هيچ انسانى بر انسان ديگر برترى ندارد، در هيچ جهت ومردم آن آزادانه هر عملى را مرتکب مى شوند وهيچ فردى از افراد بر هيچ فرد ديگر تسلط ندارد.(5)
کليه مدينه هاى ياد شده، در جدول ارزيابى فارابى نمره منفى مى گيرند. وى معتقد است که در تمامى اين جوامع، خير مطلق، که سعادت حقيقى است، از محيط اغراض واهداف مدينه هاى ياد شده دور داشته شده واهداف ديگرى زيربنا ومحور فعاليتهاى جوامع مذکور گرديده است.
در هر حال، اين مختصر، نمايى بود از ديدگاه فارابى نسبت به مدينه فاضله، که البته مى توان با ذکر نکات فراوانتر، به شرح آن پرداخت، ليکن همين مقدار در تبيين نحوه نگرش او به اين قضيه ما را بسنده است. همانطور که مى بينيم رويکرد فارابى نيز به آرمان شهر انسانى، يک نوع رويکرد سياسى، فلسفى واخلاقى است وقرائت او تا حدود زيادى تلاوت وتکرار همان انديشه هاى افلاطونى است، البته با تفاوتهايى که از يک حکيم مسلمان انتظار مى رود. اينکه انسانها تفاوت گوهرى با يکديگر دارند ودر شأن ومقام ومرتبه به يکسان در کنار هم نمى نشينند، اين که آنان در مرتبه انسانيت، موجوداتى خطاکارند وبراى رسيدن به حقيقت، بايد به گونه اى با ماوراى اين عالم ارتباط برقرار کنند. اينکه سعادت، چهره اى آسمانى دارد وبراى نيل به آن، بايد با آسمان (عقل فعال) اتصال وارتباط برقرار ساخت. اين که انسان با همين وضعيت، با همين خواهشها وآرزوها، با همين نواقص وجودى مورد باور نيست واين که او در رسيدن به سعادت وبراى زيست در يک آرمان شهر موعود، بايد تکاليف سخت فلسفى، سياسى را بپذيرد. همه اينها باورهايى است که اساس تفکر بزرگانى چون فارابى وپيش از او را سامان مى دهد، ليکن همين افکار در تفکر عصر جديد، سخت مورد تأمل وترديد واقع مى گردد وبازيگران تمدن جديد، کليه باورها ونقشهاى ياد شده را تغيير مى دهند، تا طرحى نو در کارگاه وجود انسان در اندازند. طرحى نوين که حامل شيوه جديدى از زندگى وانديشه است. با هم به مرورى مختصر بر آن طرح نو مى پردازيم.