عشق و عقل در حماسه حسینی
عقل سرچشمه دانش بشری و كانون دقت و تفكر است. وهمواره بر منطق و استدلال تكیه می كند و درباره مسائل مختلف، با محاسبه و سنجش صحیح قضاوت می نماید و سرمایه آقایی و قدرت بشر در كره زمین است آدمی با نیروی عقل به رموز جهان آفرینش پی می برد وآنچه در طبیعت وجود دارد را مسخر و مطیع خود می سازد و بر همه آن ها حكومت می كند.
عقل به منزله چراغ روشن و پرفروغی است كه تاریكی های زندگی را روشن می كند و در پرتو نور خود، راه را از بی راه و صلاح را از فساد تشخیص می دهد. ولی پیمودن راه خیر و شر، به فرمان عشق است و این تمایل عاطفی آدمی است كه او را به حركت و فعالیت وامی دارد. گاهی از عقل پیروی می كند به راه خیر و صلاح می رود و گاهی مخالفت می ورزد و در راه شر و خطر قدم می گذارد. عشق با منطق و استدلال سر و كار ندارد و به علم و محاسبه متوجه نیست
عقل وعشق دو عامل مؤ ثر در اداره زندگی بشر و دو نیروی مهم در تاءمین خو شبختی و سعادت انسان است و وجود هر یك از این دو عامل در جای خود ضروری و لازم است . عقل و عشق به اعتبار نوع فعالیت و خصوصیات مربوط به خود، از جهات متعدد با یكدیگر متفاوت اند.
مسأله عشق با مسأله شهوت متفاوت است. چون اگر شهوت باشد ، یعنی شیئی را برای خود خواستن. فرق بین شهوت و غیر شهوت در همین جاست . آنجا كه كسی عاشق دیگری است و مسأله ، مسأله شهوت است و هدف تصاحب و از وصال او بهره مند شدن است ، ولی در عشق اصلا مسأله وصال و تصاحب مطرح نیست، و عشق با منطق خود محوری سازگار نیست و بشر افتخار میكند به اینكه در زمینه معشوق، همه چیزش را فدا كند، خودش را در مقابل او فانی و نیست نشان بدهد ، یعنی این برای او عظمت و شكوه است كه در مقابل معشوق از خود چیزی ندارد ، و هر چه هست اوست ، و به تعبیر دیگر فنای عاشق در مقابل معشوق كه از والاترین و زلالترین حالات جان آدمی، عشق به كمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است و پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجهاش داشتند. نحوة حیات و شهادتشان نیز گویای آن است. صاحبان چنین عشق هایی، برای خود تعیّنی نمیبینند و پیوسته در انتظار لحظة رهایی از قفس تن و زندان خاك و پیوستن به خداوندند. چنین عشقی فنای فی الله را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب میشود كه جز ذاتِ احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هرچه كه مانع این وصال گردد، بگذرد.
گذشتن از همه چیز برای خدا یكی از جلوههای همین عشق عرفانی به خداست و فدا كردن جسم برای تعالی جان جلوه دیگر آن است كه می خواهد از من او چیزی باقی نماند و فقط در مقابل خدا تسلیم محض باشد و این پرستش است، یعنی عشق انسان را به مرحله ای میرساند كه میخواهد از معشوق ، خدایی بسازد و از خود ، بندهای.( فطرت، شهید مطهری،97)
دین هم چیزی جز عشق ومحبت نیست همچنان كه امام باقر علیه السلام در جواب كسی كه سئوال كرد آیا دین چیزی جز محبت و دوستی است ؟(بحار الانوار،ج27،ص95،باب4) فرموده است : محبت نیرومندترین قدرت محرك بشر در تمام مظاهر گوناگون زندگی است. محبت ، احساس مطبوع و دلپذیری است كه با وجود آن ، مشكلات آسان می شود و مصائب ودردها قابل تحمل می گردد. عشق و محبت ، آدمی را به راه فداكاری و از خود گذشتگی می كشاند و برای رضای محبوب ، از همه چیز خود می گذرد؛
برای دوستداران خدا كه مؤ منین واقعی هستند، هیچ پاداشی بهتر و عالی تر از خشنودی پروردگار و جلب رضایت محبوب نیست كه درراه او فداكاری واز جان گذشتگی كند.همچنانكه امام حسین (علیه السلام)درجهت جلب رضایت محبوب وهدف مقدس از جان خود وخانواده گذشتند و هنگام عزیمت به طرف عراق كه ابن عباس می خواست مانع حركت ایشان شود و می گفت:من می ترسم در این سفر كشته شوی ، زیرا اهل عراق قومی خیانت پیشهاند .در همین شهر بمان ، زیرا تو سرور اهل حجازی ، پس اگر اهل عراق خواهان تو باشند چنانكه مدعیاند باید دشمنانشان را دور سازند و از شهر خود برانند. سپس نزد آنها برو ، و اگر تصمیم حتمی داری كه بیرون شوی پس به یمن برو ، زیرا كه دژها و درههای فراوان دارد ، و پدرت در آنجا شیعیانی دارد.
حضرت به او جواب می هند: پسر عمو ! من میدانم كه تو قصد خیرخواهی ودلسوزی- برای شخص من و مصالح شخص من - داری ، ولی من تصمیم قطعی برای حركت گرفتهام .
منطق ابن عباس دراینجا منطق سیاست و بازی سیاسی بود ، منطق عقل و رعایت مصالح نفس خود بود . او با منطق عقلی ، صحیح میگفت كه اگر حاكمشان را بیرون نكردند و اهل جهاد نبودند توهم آنها را رها كن . این منطق منطق معامله است . منطق امام نه منطق غدر و كید بود و نه منطق معامله و همكاری پر سود ، صرفا منطق ایثار و عقیده و شهادت در راه عقیده بود . و بشر یا منطق مكر دارد مثل اغلب سیاسیون دنیا ، یا منطق معامله دارد مثل احزاب سیاسی امروز ، یا منطق فدا و عقیده دارد وامام می فرماید: راه من این نیست كه آنها را به خودشان واگذارم و منطق من منطق درد عقیده داشتن و درد خیرخواهی داشتن است . درد طبیبی است كه از غم مریضها رنج میبرد «عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم.» راه من راه شهادت است . منطق شهید منطق دیگری است غیر از منطق عقلی است كه درعمل مصلحت شخص درنظر گرفته شود . معنای قول امام كه فرمود: « ان الله شاء ان یریك قتیلا » اینست كه خدا از تو روح شهادت میخواهد. (حماسه حسینی،ج2،ص161)
امام حسین- علیه السلام - با آنكه عیال و اطفال را میدیدند وعاقبت آنها را میدانستند اما با این حال در قیام ومبارزه علیه طاغوت كمترین لغزشی از خود نشان ندادند و همه دلیل بر این است كه مكتب حسینی مكتب عشق بود .
شود آسان به عشق كاری چند كه بود نزد عقل بس دشوار
و سراسر عاشورا و صحنههای پیكار فرزندان و یاران، جلوهای از این جذبة معنوی وعشق برین است وشهادت یاران و عزیزان، هر كدام هدیهای به درگاه دوست است، تا رضای او تأمین شود؛ و اینگونه قیامها برقی است در میان ظلمتها ، شعله مقدسی است در میان استبدادها و ظلمها ، ستارهای است كه در تاریكی شب برای گمراهان طلوع میكند ، بلكه مظهر عشق است نه عقل حسابگر عادی.