PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرهنگ و زبان و آداب سنن مردم اصفهان



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 10:51
مردم استان اصفهان به زبان فارسی و با لهجه‌های شیرین اصفهانی ، نایینی ، نطنزی ، خوانساری ، خوری ، کاشانی ، اردستانی ، جندقی ، گزی ، فریدنی ، لری ، کوهستانی ، ... سخن می‌گویند .
مردم اصفهان به زبان فارسی و لهجه‌ی شیرین اصفهانی سخن می‌گویند . از ویژگی‌های لهجه‌ی اصفهانی ، اضافه کردن حرف « س » به آخر واژگان است ، که به جای است ، گفته می‌شود

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 10:52
یهودیان به زبان عبری و ارمنی‌ها با خودشان به زبان ارمنی سخن می‌گویند .
بختیاری‌های شهر اصفهان به گویش لری گفتگو می‌کنند . شماری از اصفهانی‌ها به زبان کنینانی ، که آمیخته‌ای از زبان فارسی پیشین و امروزی است ، سخن می‌گویند .
زبان مردم جندق فارسی است ، مردم بعضی از روستاها ، چون خور ، گرمه ، خنج ، دادکین ، اردیب ، ایراج و فرخی دارای لهجه‌ی ویژه‌ای هستند و واژگان پهلوی در زبان آنان بسیار است .
در شهر کاشان و پیرامون آن ، زبان فارسی در همه جا ، حتی در روستاهایی که گویش ویژه‌ای دارند دانسته می‌شود و در سخن گفتن به کار می‌رود . در بخش قمصر ، در روستاهای : برزک ، سادیان ، مرق ، کامو ، جوشقان قالی ، ارتجن ، آزاران ، پنداس ، نشلج ، تجره ، ... به گویش راجی / رایجی سخن گفته می‌شود .
زبان مردم نایین ، ویژه‌ی مردم شهر نایین است . روستاهای پیرامون نایین و آبادی‌های دورتری ، مانند کوپا ، نارسنه ، که امروز به انارک سرشناس است ، لهجه‌های جداگانه دارند .
اختلاف لهجه‌ی نارسنه با نایین زیاد نیست ، یعنی تنها آوای ادای واژگان ، اختلاف دارد ، و واژگان مشترک ، زیاد دارند .
اختلاف لهجه‌ی مردم روستای کوپا با مردم شهر نایین نیز اندک است و از چند واژه بیشتر نمی‌شود ، به عنوان نمونه ، نایینی‌ها ، زن را « جن » می‌گویند ، در حالی که کوپایی‌ها ، زن را « جنجی » گویند .
گویش خوری با ویژگی‌های خود ، با گویش‌های نایین و شهرک‌های پیرامون کاشان و اصفهان بستگی دارد و خود از گویش‌های مرکزی ایران است .
خور به دلیل دور بودن از آبادی‌های بزرگ همسایه‌ی خود ، همانند جزیره‌ای در میان بیابان افتاده و از این رو گویش آن به گونه‌ی کهن بازمانده است ، به طوری که پاره‌ای از واژگان آن ، به گونه‌ی دوران هخامنشیان بازمانده است .
گویش خوانساری ، انشانی ، دلیجانی ، و دیگر نیم زبانان ، که گویندگان آنها در گستره‌ی ایران ، تاجیکستان و افغانستان ، با تفاوت اندکی روان‌اند ، یکی از شاخه‌های زبان فارسی پهلوی بوده است ، ولی امروزه در اثر گسترش فارسی معمولی ، که فارسی دری آمیخته با واژگان عربی ، ترکی ، مغولی است ، اندک اندک فراموش می‌شود .
از آن جا که خوانسار ، در پناه کوهستان بوده و راه‌های ارتباطی سختی داشته است ، کمتر در مسیر یورش دشمنان قرار گرفته و موجودیت فرهنگی خود را دست نخورده نگاهداشته است .
خوانساری‌ها برای روان کردن گفتگو و برای این که منظور خود را با کمترین زحمت و زمان اندکی بیان کنند ، تلاش نموده‌اند که خود واژه و ترکیب‌های آنها را ، روان و کوتاه سازند . از این رو برخی واژگان را دگرگون ساخته‌اند . مانند : واتن گفتن به جای رفتن و واژگانی را هم از صدایی که شنیده می‌شود گرفته‌اند ، مانند : اشنیزه به جای عطسه و کوکو به جای سرفه . در واژگانی که امروزه عربی شده‌اند ، نام باستانی آنها به کار می‌رود . مانند : تیرون به جای تهران ، اسفون ، به جای اصفهان ، پریه یا پره به جای پریدن .
نام‌های بلند عربی را کوتاه و روان بیان می‌کنند : زلعابدین به جای زین‌العابدین ، معیل ، به جای محمد اسماعیل و محمدلی ، به جای محمد علی .
در ترکیب واژگان نیز ابتکاراتی به کار برده و از ریشه‌ی واژگان فراموش شده ، جمله‌هایی ساخته‌اند ، که برای بیان آنها در فارسی معمولی ، دو سه برابر واژه زمان به کار می‌رود ، مانند : کدبرانی ، یعنی از برای چه می‌خواهم یا به چه دردم می‌خورد ، یا چدگنا ، یعنی چه پیش آمدی برایت به وجود آمد ."

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:07
معرفی اساتید مکتب اصفهان

بعد از عصر صفوی و دوره خفقان و اختناقی که توسط پادشاهان صفوی به وجود آمده بود، دوره جدیدی در موسیقی در زمان حکومت قاجار ها پدیدار گردید. در زمان صفویان به علت مخالفت شدید پادشاهان (به دلایل مذهبی) هیچ کس نمی توانست به ارایه کار موسیقی به صورت علنی بپردازد، به طوری که هر کاری و هرکسی به شدت سرکوب می شد.
ولی همیشه راه حل هایی برای مقابله با زور وجود داشته و دارد و مثل همیشه با جبر وظلم نمی توان کاری از پیش برد. موسیقیدانان ایرانی در آن زمان راه حلی برای ارایه موسیقی با مجوز آن زمان (وزارت فرهنگ و ارشاد صفویه!) پیدا کردند و آن اجرای موسیقی و آوازها به شکل تعزیه و روضه و ... از این قبیل مراسم بود. آنها گوشه های آوازی ایرانی را در قالب مراسم های اینچنینی ارایه می کردند. (مراسم هیئت ها و سینه زنی های امروزی به جا مانده از همین دوران است.)
در دوره قاجار و پایان دوران سیاه موسیقی، اهل هنر دوباره به گردآوری موسیقی ایرانی به صورت مدون و منظم برآمدند تا از نابودی آن جلوگیری کنند. در اصفهان به دلیل پایتخت بودن در آن زمان، اساتید بسیاری حضور داشتند که این اطلاعات موسیقیایی را سینه به سینه منتقل کردند.
اوج هنر و آواز ایرانی در زمان ناصرالدین شاه قاجار بود. حال به اساتید مکتب اصفهان اشاره ای می کنم و زندگی هر کدام را به اختصار بیان خواهم کرد:

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:07
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000023.jpg

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:08
اساتید آواز ایرانی

۱- سید عبدالرحیم اصفهانی: در راس استادان آواز ایرانی قرار دارد و امروزه هر چه که از آواز اصیل ایرانی می شنویم و به جای مانده از این استاد درویش مسلک است. سید عبدالرحیم اصفهانی در سال ۱۲۳۲ خورشیدی در محله دربکوشک اصفهان به دنیا آمد. اشعار بسیاری از حفظ داشت و در خواندن آواز با اصول و تئوری موسیقی همچنان تا به امروز بی همتاست. جلال الدین همایی از نام آوران ادبیات فارسی در کتاب هنر و هنرمندان در مورد سیدرحیم می نویسد: به گفته همه ارباب فن ، خاتم موسیقیدانان ایران بود. آوازش در ملاحت و رسایی و گیرایی از مواهب آسمانی شمرده می‌شد و موسیقی شرقی را هیچ‌کس بهتر از او نمی‌دانست. از خود نیز ابتکاراتی تازه داشت و گوشه‌های مخصوصی ابداع کرده بود و آواز شهرتش از اصفهان به اقصی بلاد ایران رسیده عموم خوانندگان و نوازندگان ایران به استادیش می‌ستودند و بشاگردی وی مباهات می‌کردند. »سید رحیم در کنار« نایب اسدالله» نی زن چرب دست، قطعاتی بسیار در محافل آنزمان اجرا کرد که یادگارهای متعددی از آن دوره بر جای مانده است. از شاگردان برجسته آواز این استاد می‌توان به «تاج اصفهانی »، « ادیب »،«حبیب شاطرحاجی» و .... اشاره کرد. ولی شاگرد برجسته و بزرگ ایشان میرزا علی قاری بورد. سید رحیم اصفهانی در ۱۳۱۴خورشیدی چشم از جهان بست و مقبره وی در تخت پولاد اصفهان، واقع است. آیین بزرگداشت وی پس از هفتاد سال انزوا و غربت توسط انجمن اصفهان پژوهان و دوستداران میراث فرهنگی مورخ ۳۰/۱۰/۱۳۸۴برگزار شد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:12
۲- میرزا علی قاری: اطلاعات زیادی از زندگی شخصی ایشان در حال حاضر ندارم. ولی در آینده اطلاعات بیشتری در اختیار شما قرار می دهم. همین قدر بگویم که از شاگردان سید رحیم، بسیاری از آنان را شما می شناسید و صدای آنها را بر روی صفحات و نوارهای مختلف شنیده اید مانند آقای تاج اصفهانی و ادیب خوانساری و ... ولی فرق عمده و اساسی این شاگردان با آقای میرزا علی قاری این بوده است که آنها ردیف سید رحیم را با تغییرات و دست کاری هایی که شاید به خاطر سخت بودن و عدم درک کامل گوشه ها بوده است، در دوره های بعدی انتقال و آموزش دادند. ولی میرزا علی قاری بدون هیچ گونه تحریف ، ردیف ها و گوشه های آوازی را ، دست نخورده و کامل به شاگردان خود آموزش دادند. که علت برجسته بودن ایشان نسبت به دیگر شاگردان سیدرحیم همین مطلب است. میرزا علی قاری تنها کسی بود که تا آخرین لحظه ها دوش به دوش سید رحیم بود و از ایشان جدا نشد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:12
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000024.jpg

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:13
اساتید نی

۱- نایب اسدالله اصفهانی (ملقب به خداوندگار نی): این استاد از موسیقیدانان معروف و از نوازندگان برجسته نی در ایران بوده است. او دارای گوشی حساس، انگشتانی چابک و قریحه و استعدادی کم نظیر بود. تا قبل از استاد نایب اسدالله اصفهانی، نی را به شیوه نوازندگی با لب (به اصطلاح عامیانه، چوپانی) می نواختند و استاد نایب اسدالله اولین کسی بود که شیوه اجرای نی را به شیوه امروز یعنی گذاشتن نی در بین دندان های پیشین نوازنده اجرا کرده است و پس از او شاگردان ایشان به راه او در این شیوه ادامه دادند.
نایب اسدالله (خداوندگار نی)، نی نوازی بود که در سفر ناصرالدین شاه به انگلستان با او همراه بود و برای ملکه وقت نی نواخت. ملکه در میان حضار گفت: « باید اعتراف کرد این مرد ایرانی با چوبی خشک که بیش از چند سوراخ در آن دیده نمی شود، چنان غوغایی کرد که تمامی سازهای پیشرفته امروزی را منهدم ساخت !» جمله معروف او را حتما شنیده اید: « من نی را از آغل گوسفندان به دربار پادشاه بردم.» نایب ردیف ها و گام های گمشده موسیقی را پیدا کرد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:13
۲- مهدی نوایی: استاد مهدی نوایی، بزرگترین و بهترین شاگرد نایب اسدالله اصفهانی بود. از آثار وی چند تک نوازی و چند همنوازی با آواز پروانه و سه تار عبدالله دادور (قوام السلطان) را می توان نام برد. او در سال ۱۲۸۵ در اصفهان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۶ دار فانی را وداع گفت. از بزرگترین شاگردان وی استاد حسن کسایی و استاد حسین یاوری بودند.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000010.jpg
استاد مهدی نوایی - برترین شاگرد نایب اسدالله

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:13
۳- استاد حسین یاوری: یاوری نی نواز نابینایی بود که بنا به روایت هم عصرانش بیش از هر نوازنده دیگری در کار یافتن و ضبط گوشه های موسیقی ایرانی تلاش کرد، اما به سبب فضایل اخلاقی خاصی که داشت، نه تنها مانع از ظبط صدای سازش می شد، بلکه به دشواری نیز دانسته های خود را به دیگران می آموخت. با مرگ او در نخستین سال های بعد از انقلاب گنجینه ای از دانش و موسیقی نیز به خاک رفت. او در تمام عمر در فقر، در اتاقی محقر در باغی نیمه ویران در حاشیه زاینده رود اصفهان زندگی می کرد و شاید شفاف ترین صدای ضبط شده ساز او مربوط به فیلم مستندی باشد که خسرو سینایی در سال های دهه ۵۰ درباره او ساخته است. استاد حسین یاوری در سال ۱۲۸۵ در خانواده ای فقیر متولد شد. در کودکی پدرش را از دست داد. روز ها کار می کرد و عصر و شب به درس و تمرین می پرداخت. پس از علاقمندی به نی، یک ساز نی تهیه کرد و راه نى نوازى را پيشه كرد و بالاخره در برخوردى كه با استاد نائب اسدالله داشت به شاگردى ايشان پذيرفته شد. ولى استاد نائب اسدالله به دليل كهولت او را به برجسته ترين شاگرد خود «مهدى نوايى» سپرد و اين استاد و شاگردى تا پايان عمر استاد نوايى ادامه داشت.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:14
شاگردان استاد یاوری: ۱ - استاد عباس غازی ۲ - استاد عباس کاظمی ۳ - استاد هنرمند ۴ - جناب آقای شیخ صراف و ... بودند.
استاد تاج اصفهانی درباره یاوری می گوید: « ياورى استاد است و رديف ها و گوشه هاى بسيارى را بلد است ولى خيلى باهوش است و آنچه مى داند براى همه نمى گويد مگر براى اهل معرفت.»
یاوری معتقد بود كه موسيقى از «فارس» شروع مى شود، در «اصفهان» تكوين مى يابد و در «تهران» خراب مى شود. (عین حقیقت را گفته اند!)
بار ها مى گفت موسيقى ما ۲۴ دستگاه بود و هر كدام را در ساعت خودش مى نواختند تا اثر گذار باشد و ۲۴ بيت براى اين ۲۴ دستگاه مى خواند. روحش شاد ...
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000011.jpg
استاد حسین یاوری، او و حسن کسایی هر دو از بهترین شاگردان مهدی نوایی بودند.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:15
شرح حال استاد عباس کاظمی از زبان خود
در سال ۱۳۱۴ وقتی پنج ساله بودم پدرم "صادق" فوت کرد. ما در دهکده ای به نام "کبوتر آباد" در " برآن " واقع در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی اصفهان سکونت داشتیم. از آنجا به اتفاق خانواده به اصفهان آمدیم و من به شغل نانوایی مشغول شدم. تحصیل را از بچه های توی کوچه، از بزرگتر ها و از هرکس که امکان داشت، یاد گرفتم و آموختم. در آن زمان استاد "بصیر" در همسایگی ما بود. خدمت ایشان علم بدیع، عروض و قافیه را یاد گرفتم و به شعر و شاعری روی آوردم، مدارج تحصیلی را تا سطح فوق دیپلم ادبیات قدیم ادامه دادم و به محافل ادبی راه پیدا کردم و چون لحن خوشی داشتم به تشویق استاد "متین" استاد شعر و ادب به نزد استاد "حسین یاوری" استاد نی و آواز آن زمان و استاد "میرزا علی قاری" یکی از بهترین شاگردان " سید رحیم اصفهانی " اولین استاد مکتب آوازی اصفهان رفتم. تا اینکه بعد از گذراندن رنج ها و سختی های زیاد، سال ۱۳۴۱ در شعر و موسیقی به توانایی رسیدم. در این سال به خراسان سفر کردم و به محفل استاد "فرخ" راه یافتم و با شعرای نامی مشهد از جمله آقایان قدسی، کمال، قهرمان، صحیح، دکتر یوسفی، بینش و دکتر رجا آشنا شدم. و در تهران نیز با " رهی معیری" و " امیری فیروزکوهی" و ذکایی بیضایی آشنا و دوست شدم.
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000015.jpg
استاد عباس کاظمی - شاعر و بزرگ مرد آواز و نی ایرانی در قرن معاصر

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:15
از سال ۶۲ به بعد، در اثر سکته قلبی توان جسمی خود را تقریبا از دست دادم سپس به توصیه مرحوم استاد متین کلاس خصوصی در منزل تشکیل دادم و شاگردان خوبی تربیت کردم که از جمله در رشته آواز آقایان: ۱- هاشمی ۲-حسین سرکوب ۳- رسائیان و ... و در رشته نی: ۱- آقای نعمت اللهی ۲- سرهنگ فراهانی و ۳- پسرم محمد صادق کاظمی که از سرآمدان رشته خود هستند. هدف از تدریس ، تنها حفظ و بقای مکتب اصفهان بوده تا از این میراث فرهنگی حراست شود. با تلاش و با طی کردن مراتبی، سعی کردم مکتب سید رحیم اصفهانی را که همان مکتب آوازی اصفهان است بیاموزم. اکنون مجموعه ای به تعداد ۴۱۲ ( چهارصد و دوازده ) گوشه و نغمه همراه با شعر مخصوص آنها جمع آوری کرده ام. کتابی از اشعار من در دست چاپ است که از سوز درون من و اجتماع من است. نوارهای ردیف من ۱۹ نوار شده که ۱ نوار شامل نغمه ها، ۶ نوار مرکب خوانی، ۱۲ نوار هم مقام است. (نوار های اشاره شده قبل از فوت استاد نزد شخصی به نام آقای قاسمی که دوست استاد کاظمی بودند، به امانت سپرده شده است تا منتشر شود و در اختیار علاقمندان قرار گیرد ولی متاسفانه آقای قاسمی قبل از استاد فوت کردند و نوارها و جای آنها مشخص نیست. ولی ... سایر نوارهای آموزشی و درسی استاد کاظمی از جمله ردیف های آموزشی و مجلسی و درس های دور عالی در اختیار هنرجویان مورد اعتماد ایشان موجود است.)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:16
نحوه آشنایی و دیدار آقای شجریان با استاد عباس کاظمی
درباره عکس های موجود اول این توضیح را بدهم که اگر کیفیت عکس ها بالا نیست، علت قدیمی بودن دوربین (عکس در سال ۷۲ انداخته شده است) و چاپ عکس می باشد.



http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000013.jpg در این عکس آقای شجریان بعد از گوش دادن به مرکب خوانی استاد کاظمی و درک هنر و دانش والای ایشان متاثر شدند و گریستند.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:16
در آن سال وقتی آقای شجریان همراه با گروه خود برای اجرای کنسرت به اصفهان می آید ، در یک شب قبل از برگزاری کنسرت در هتل کوثر اصفهان، مشکلی برای اعضای گروه آقای شجریان به وجود می آید که ممکن بود منجر به لغو کنسرت شود و ...
پس از مشکل به وجود آمده در گروه و احتمال لغو کنسرت، آقای شجریان به فکر چاره می افتد. از آنجایی که خبرهای مربوط به هنرمندان اول به گوش خودشان می رسد، در روز برگزاری کنسرت آقای نعمت اللهی، شاگرد استاد عباس کاظمی در نی، نزد آقای شجریان رفته و به ایشان اطمینان خاطر می دهد که برنامه به هم نخورد و خود قادر است به تنهایی و با یک نی، برنامه را همراه با ایشون اجرا کرده و به پایان برساند ... پس از اجرای بسیار قوی آقای نعمت اللهی و پایان کنسرت، آقای شجریان از ایشون درباره نام استادشون سوال می کنند و آقای نعمت اللهی، نام و خانه استاد عباس کاظمی را به آقای شجریان معرفی می کنند...
بدین ترتیب آقای شجریان به خانه درویشی استاد عباس کاظمی در کوچه پس کوچه های قدیمی و خاک خورده اصفهان می رود و در آنجا ... پس از شنیدن صدای استاد و پس از تقریبا یک ساعت مرکب خوانی استاد عباس کاظمی و پی بردن به دانش والای استاد کاظمی و شیوایی و رسایی صدای ایشون، متاثر می شوند و می گریند و می گویند ( نقل قول از خود آقای شجریان ): " کار شما حاصل زحمت و دسترنج ۵۰ سال کار مداوم در آواز و موسیقی است که از عهده من خارج است ...به راستی که حق مطلب را ادا کردید و کاش من شما را خیلی زودتر از این ها می دیدم. "
بعد از این دیدار آقای شجریان نوار دستگاه شور را از استاد دریافت کرد و خود استاد کاظمی نوار را در اختیار ایشان قرار داد ( که البته در یک ملاقات دوباره بعد از این جریان ، آقای شجریان نزد استاد آمده و نوار دیگری دریافت کردند) که تفاوت و زیبایی این آثار متعلق به دستگاه شور در کارهای آقای شجریان دیده می شود.
اگرچه سکته نیز به مهجور ماندن کاظمی کمک شایانی! کرد، اما اگر کسی هم سراغی از او می گرفت، نام آشنایان موسیقی خطه اصفهان یا می گفتند چنین اسمی در موسیقی ما نیست یا از مرگ! او سخن می گفتند یا اصلا آدرسی به کسی نمی دادند. کاظمی رنج شکوفایی اش را برچید و با همه خاطرات خود و همه فصل هایش به خواب ابد فرو رفت. این اواخر مضیقه مالی اش آنچنان بود که حتی آب منزلش را قطع کرده بودند ...
حالا اصفهان از طنین کاشی های آبی اش چقدر پر است ؟! ....

بسیاری از شما تا به حال اسم اساتیدی مثل سید رحیم و نایب اسدالله را شنیده اید که سید رحیم بنیانگذار آواز مکتب اصفهان و نایب اسدالله پایه گذار نی نوازی به شیوه ای بدیع و علمی در ایران بوده اند، ولی اطلاعات کمی از زندگی، آثار و فعالیت های هنری آن ها را در اختیار دارید. من سعی کردم با جستجو در منابع مختلف و سوال از اساتید، اطلاعاتی از این دو گوهر گرانبهای موسیقی اصیل ایرانی بدست آورم تا شما نیز با آنها بیشتر آشنا شوید. سید رحیم و نایب اسدالله هر دو از شاگردان ابراهیم آقاباشی بودند که او در اصفهان می‌زیست. ریاست خواجگان دستگاه ظل‌السلطان را بر عهده داشت و به همین مناسبت به آقاباشی معروف بود او از اساتید معتبر و مسلم موسیقی عصر خود به‌شمار می‌رفت و در نواختن نی و خوانندگی شاگردانی را تربیت کرد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:16
سید رحیم: سید عبدالرحیم اصفهانی در سال ۱۲۳۲ خورشیدی در محله دربکوشک اصفهان به دنیا آمد. سید مردی وارسته و درویش مسلک بود و در مناسب خوانی حسن سلیقه خاصی داشت. او صدایی وسیع ، توانا و تحریرهایی مشخص و شمرده داشت. از ابتدای جوانی به‌ واسطه داشتن صدای خوش ، به‌ روضه‌خوانی اشتغال داشت اما هیچ گاه در كاربرد كلمات زاید كه معمول خوانندگان سبك تعزیه و تا حدی رایج بود، بهره نمی گرفت ، بلكه تحریرهایش سنجیده بود و آواز را راحت و با طمانینه می خواند. ردیف دستگاه‌های موسیقی را از ابراهیم آقا‌باشی آموخت. سید عبدالرحیم در احاطه به موسیقی ملی و سلیقه خوانندگی و تنوع و اطلاع از گوشه‌ها در عصر خود بی‌مانند بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد. او محفوظات بسیار داشت ، به‌طوری‌که که اشعار مناسب دستگاه‌ها و گوشه‌ها را به‌ مقدار فراوان به‌ خاطر می‌سپرد. شیوه تحویل شعر و تحریرهای مناسب و نیز وزن شناسی در آواز و تصنیف از مولفه های اصلی مكتب آوازی اصفهان بود كه سیدرحیم از میراث داران و احیاگران آن در عهد ناصری محسوب می شد.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000029.jpg
استاد سید رحیم اصفهانی - بنیانگذار مکتب اصفهان
بر خلاف آن چیزی که درباره سید رحیم گفته می شود که او ب‍ُخل‌ علمی داشته، او شاگردان بسیاری را تربیت کرده است. موضوع بر سر آن است که اساتید گذشته تنها به کسانی درس می دادند که محرم موسیقی به شمار می آمدند و به اصطلاح اهل معرفت و کمال بودند، زیرا این ردیف ها و آواز ها امانتی بوده است از گذشتگان که باید بدون تغییر به آیندگان می رسید. شاگردان سیدرحیم عبارتند از: ۱- میرزا علی قاری ۲- استاد تاج اصفهانی ۳- اسماعیل ادیب خوانساری ۴- حبیب شاطر حاجی. البته شاید بسیاری از شما سید حسین طاهرزاده را نیز جزو شاگردان سید رحیم به حساب آورید ولی اینگونه نیست و خود استاد طاهرزاده نیز اذعان داشته اند که شاگرد سیدرحیم نبوده اند و تنها در دوره کوتاهی، آن هم از پشت در و پرده به صورت مخفیانه آواز های ایشان را گوش کرده اند. پس نمی توان طاهرزاده را شاگرد این مکتب به حساب آورد. البته افراد زیادی نزد سید رحیم آمده و گوشه ها و آواز هایی را از او شنیده و یا آموزش دیده اند که همه به صورت مقطعی و کوتاه مدت بوده است. مثل جناب دماوندی (که به نظر من آقای شجریان بیشتر از ایشان تاثیر گرفته اند تا طاهرزاده) که برای مدتی نزد سیدرحیم آمد و از محضر او بهره برد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:17
نایب اسدالله (ملقب به خداوندگار نی): قبل از هر چیز بگویم که این لقب را من به این استاد بزرگ نداده ام و اساتید بزرگی همچون استاد حسن کسایی و مرحوم روح الله خالقی و ... او را با این لقب نام برده اند. و عنوانی است که به حق شایسته اوست. استاد نایب اسدالله فرزند نایب حسین خان که یکی از هنرمندان آن زمان به شمار می رفت از مادرش به نام صاحب جم در شهر اصفهان چشم به جهان هستی گشود. نایب شاگرد ابراهیم آقا باشی و همچنین پدر هنرمند خویش بود ولی تنها به دلیل علاقه و پشتکار و خلاقیت توانست در زمره یکی از بزرگترین موسیقیدانان جهان درآید.

وی همراه با ناصرالدین شاه در یک سفر به انگلستان عزیمت کرد و در کنسرت بزرگی که توسط ملکه وقت آن کشور برپا گردیده بود، شرکت جست. در این هنرنمایی بین المللی موسیقیدانان و نوازندگان اکثر کشورها شرکت داشته و برنامه های هنری متعدد اجرا کردند. در پایان مراسم با اشاره ناصرالدین شاه « نایب » نی را از جیب خود بیرون آورده و شروع به نواختن آن می کند، به طوریکه همه حضار شرکت کننده را مات و مبهوت می سازد! ملکه نیز چنان تحت تاثیر این صوت دلنشین واقع می گردد که بی اختیار گردنبندش را بیرون می آورد و بر گردن نایب آویزان می کند و رو به حضار می گوید: « باید اعتراف کرد این مرد ایرانی با چوبی خشک که بیش از چند سوراخ در آن دیده نمی شودچنان غوغایی کرد که تمامی سازهای پیشرفته امروزی را منهدم ساخت ».
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/farhango%20honar/00000027.jpg
استاد نایب اسدالله - بزرگترین نی نواز ایرانی
نایب اسدالله در یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی گوشه ای اختراع کرده که امروز به نام " بغدادی نایب " معروف می باشد. او مظهر پاکی و خلوص نیت بود و به قول خودش کسی بود که نی را از آغل گوسفندان به دربار پادشاه برد. او با استادان بزرگ آن زمان نظیر سماع حضور و آقا حسینقلی رابطه نزدیک داشت و آموخته ها و تجارب خود را به رایگان در اختیار علاقمندان قرار میداد. نایب بی ریا ساز می زد و منتظر خواهش کسی نبود. شب ها هنگامی که همه در خواب بودند ، شروع به ساز زدن می کرد و با رمز و راز نهفته در سازش با خدای خود ارتباط برقرار می نمود.
شاگردان نایب: ۱- استاد مهدی نوایی ۲- مرحوم مشیر همایون بودند و استاد حسن کسایی و استاد حسین یاوری نیز با یک واسطه ( یعنی استاد مهدی نوایی ) شاگرد نایب بودند. تاریخ فوت این استاد بزرگ و آبروی موسیقی ایرانی به درستی مشخص نیست اما مزارش به طوری که یکی از نوادگانش به نام عباسعلی مظفری می گوید در تخت پولاد اصفهان روبروی مقبره فیض کاشانی در زیر یک دیوار واقع گردیده است.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:21
اصفهان در یک نگاه
اصفهان به لحاظ واقع ‏شدن در مركز جغرافیائى ایران و با داشتن آب و هوایی معتدل و خاكى حاصلخیز و آب ‏كافى زاینده ‏رود از دیرباز به‏ عنوان مكانى براى سكونت، مورد توجه بوده است.احتمالاً از عصر ساسانیان كه سپاهیان (اسپهان) در دشت حاصلخیز اطراف شهر گرد آمدند به این‏ نام خوانده شده است. در سال 19 هجرى اصفهان بدون جنگ و خونریزى و با انعقاد یك صلحنامه به دست سپاهیان اسلام افتاد و جزئى از سرزمین وسیعى شد كه اسلام بر آن حكومت مى‏كرد. در دوره سیصدساله پس از آن، این شهر اغلب دست ‏به‏ دست مى‏شد تا اینكه در قرن چهارم هجرى، در زمان آل ‏زیار و آل ‏بویه، به‏ عنوان پایتخت مورد استفاده قرار گرفت. در قرن پنجم، در دوران سلجوقیان، پایتخت امپراطورى وسیعى شد كه یك مرز آن رود سیحون و مرز دیگرش سواحل شرقى دریاى مدیترانه بود. غارت وحشیانه شهر به دست تیمورلنگ و قتل ‏عام ساكنان آن در سال 789 هجرى، اصفهان رابه وضع اسف‏بارى دچار كرد.
در زمان اولین حكمرانان صفوى در قرن دهم هجرى اصفهان از مراكز مهم تجارت، فرهنگ و صنعت گردید و در اوایل قرن یازدهم (1006 ه) پایتخت شاه ‏عباس از قزوین به اصفهان انتقال یافت و قریب یك قرن ‏و نیم این شهر پایتخت سلسله صفویه بوده، از شهرت جهانى برخوردار شد. پس از هجوم سخت و وحشیانه محمود افغان به اصفهان و قتل‏عام مردم و سرنگونى شاه سلطان حسین صفوى، اصفهان دیگر مركزیت خود را از دست داده، سیر صعودى رونق و آبادانى آن متوقف شد. با روى كارآمدن سلسله قاجاریه و حاكمیت ظل ‏السلطان بر اصفهان، بسیارى از آثار بجا مانده از دوران صفویه به‏دست این حاكم ظالم یا نابود شد و یا به‏ فروش رفت، به‏ طورى كه امروز نام آنها را تنها در میان كتابها مى‏توان یافت.
هم اكنون اصفهان از مراكز مهم صنعتى و تجارى ایران بوده، به دلیل وجود آثار تاریخى و باستانى بسیار و فضاهاى طبیعى فراوان مورد توجه هموطنان و جهانگردان قرار دارد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:21
چرا اصفهان را اصفهان می گویند؟

در علت نامگذارى اصفهان وجوه مختلفى گفته‏ اند كه برخى به اساطیر شباهت دارد و پاره‏اى از گفته‏ها هم سند و دلیلى ندارد، مانند قصه سوزانیدن نمرود ابراهیم خلیل را، كه چون به اصفهانیان امر شد كه در سوزانیدن خلیل ‏الله شركت كنند و از قبول آن خوددارى كردند در باره آنها گفته شد: «اسپاه‏آن» یعنى آنها سواران خدایند. یا اینكه اصفهان از بناهاى اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح(علیه‏السلام) است و یا در «روضات الجنات» آمده كه اینجا دریا بوده است و سلیمان(علیه‏السلام) به جن فرمان داد كه براى او در محل معروفى بنام گاوخوانى نقبى زدند و زمین آن خشك شد و در دامنه جنوبى آن رود بزرگ زنده‏رود جارى بود تا اینكه سلیمان(علیه‏السلام) با موكب وارد آنجا شد و از آب‏ و هواى آنجا لذت برد و لذا به وزیرش «آصف» به آنجا اشاره كرد و چون به بسیارى از لغات صحبت مى‏كرد به فارسى گفت آصف هان كه هان در فارسى اشاره به جاى نزدیك است و مقصود اینكه زمینى كه مى‏طلبیدم همین است، از این جهت آصف‏هان گفته شده است.
آنچه منطقى بنظر مى‏رسد وجه تسمیه‏اى است كه حمزه اصفهانى اختیار كرده و آن چنین است: لفظ اصبهان و اصفهان و اصفاهان از اسپاهان كه به معنى سپاه‏ها و لشگر است گرفته شده و اسپاه و اسپه نام لشگر است. از اینرو اصفهان را كه مركز سپاه بود. اسپاهان خوانده‏اند و چون مردم اصفهان از زمان كاوه آهنگر به سپاهى‏گرى شهرت داشتند و در دوره ساسانیان براى حمل درفش كاویانى فقط از وجود آن استفاده مى‏كردند و «اساوره»اى كه در بین تازیان شهرت دارد همان سواران برجسته مردم اصفهان هستند و لذا نام اصفهان كه معرب از كلمه اسپاهان است بر این شهر نهاده شده است.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:22
لباس مردم اصفهان در قرن قبل از مشروطه‏

عمامه و عبا و لباس بلند كه مخصوص روحانیون بود، در قرن قبل از دوران مشروطه عمومیت پیدا كرده بود. چنانچه در شهر اصفهان، 90 درصد مردم از كسبه و غیره معمم بودند. معروف است در زمان ناصرالدین شاه، چراغعلى‏خان نامى، حاكم اصفهان شده بود. چون معمول بود كه عموم طبقات از حاكم تازه وارد دیدن كنند، روزى در تالار بزرگ چهل‏ستون براى پذیرایى بارِعام داده بود، عده‏ اى مردان معمم و عبابدوش وارد تالار شدند.
چراغعلى خان خیال مى‏كند كه آنان علماى شهرند و براى تكریم آنها برمى‏خیزد و به اندازه‏اى كه درخور مقام روحانیون است به آنها احترام مى‏گذارد.در ضمن متوجه مى‏شود كه دستهاى همه واردین سیاه است. از روى تعجب علت سیاه بودن دستهاى آنها را سئوال مى‏كند یكى از آنها جواب مى‏دهد، ما صنف رنگرز هستیم و از براى عرض تبریك شرفیاب شده‏ایم. چراغ‏على‏خان از احترام و كرنش بى‏مورد كه به یك‏عده كارگر كرده بود متغیر مى‏شود و آنها را بیرون مى‏كند و سپس به علماى معروف از آنچه گذشته بود شكایت مى‏كند. علما موافقت مى‏كنند كه كسبه بجاى عمامه سفید، عمامه بخور یا زرد رنگ بر سر بگذاردند.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:22
فتح اصفهان و غلبه مردم در دوران استبداد صغیر

پس از اینكه محمدعلیشاه قاجار به پشتیبانى دولت روس مجلس را به توپ بسته، آزادیخواهان را سركوب كرد، مردم ایران بخصوص در شهرهاى تبریز، رشت، اصفهان با جانفشانى و مقاومت خود، حكومت را به عقب ‏نشینى وادار كردند، در مورد وقایع اصفهان در این دوران آمده است. اقبال ‏الدوله حاكم اصفهان به دستور محمدعلیشاه درصدد سركوب قیام مردم آزادیخواه اصفهان كه به رهبرى حاج‏ آقا نورالله در مسجد شاه(مسجد امام فعلى) مجتمع شده بودند برآمد. اهالى بیدآباد در مسجد سید جمع شده، به اتفاق ملازم‏الاسلام به طرف مسجد شاه حركت كردند، علیقلى‏خان و نایب محمد كه ریاست این دسته را عهده ‏دار بودند، با زحمت زیاد تفنگ و فشنگ تهیه كردند، اهالى لنبان هم كه تحت ریاست حاجى‏آقا محمد شیروانى مجتمع شده بودند به آنها ملحق شدند. در نتیجه لنبانی ها و بیدآبادى‏ها دسته ‏هاى مسلح تشكیل داده، مجاهدین مسلح نقاط مرتفع مسجدشاه را سنگر كردند، فرداى آن‏روز یك ساعت بعد از طلوع آفتاب، اقبال ‏الدوله كه توپهایى در عمارت عالى‏قاپو و عمارت توپخانه مستقر كرده بود، مسجد شاه را زیر آتش گرفت، كه چند گلوله به منار مسجد كه سنگر مبارزین بود اصابت كرد و عده‏ اى مجروح شدند. شلیك توپ به‏ حدى بود كه شهر را به لرزه درآورده، طوفان گرد و خاك و باروت فضاى میدان را مبدل به جهنم كرده بود، نیروهاى پیاده به طرف مسجد حمله‏ور شدند. در همان گیرودار از طرف جنوب شرقى مسجد، قشون بختیارى وارد معركه شدند و توانستند قواى دولتى را به موضع دفاعى بكشانند، پس از چند ساعت تیراندازى، عده‏اى با بیرق سفید از در بازار مسگرها وارد میدان شدند و به مسجد آمده، اعلام كردند كه اقبال ‏الدوله حاكم اصفهان به كنسولگرى انگلیس پناه برده است، سربازها هم تفنگ خود را بر زمین گذاشتند و بدین ‏ترتیب اصفهان به دست مردم افتاد. پس از آن با حركت مبارزین از اصفهان و تبریز و رشت تهران نیز فتح و محمدعلیشاه تسلیم شد.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:23
نخستین مدرسه در اصفهان

نخستین مدرسه‏اى كه در اصفهان دائر گشت مدرسه‏اى است كه شیخ‏الدین ابوعلى سینا فیلسوف شهیر در آن به تدریس اشتغال داشت وى چندى وزارت عطاءالدوله كاكویه را در اصفهان به عهده داشت و در ضمن اشتغال به شغل وزارت، تدریس هم مى‏كرد. از باقیمانده مدرسه‏اى كه استاد در آن به تدریس مشغول بود گنبدى است در باب‏الدشت كه هنوز پابرجاست.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:23
اولین مدرسه اسلامى در اصفهان‏

اولین مؤسسه‏اى كه در دوره اسلامى در اصفهان براى تعلیم و تربیت مسلمانان بكار برده شد، مسجد جامع اصفهان بود. اوقات تعلیم موقعى بود كه مردم از عبادت فارغ شده به مسجد نیازى نداشتند یعنى از بامداد تا نیمروز، و سپس میان نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا (زیرا اهالى اصفهان اهل سنت بودند). جایگاه درس عبارت بود از شبستان و رواق و ایوان مسجد. مواردى كه تدریس مى‏شد در آغاز عبارت بود از قرائت قرآن، حدیث، بحث در اصول دین و مذهب - تفسیر قوانین شرع (فقه).

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:23
اولین مدرسه جدید اصفهان‏

اولین مدرسه، با شكل جدید آن بنا به‏ درخواست ظل ‏السلطان از ناصرالدین‏ شاه ایجاد شد و بنابراین درخواست مقرر گردید كه مدرسه ‏اى در اصفهان دائر گردد، لذا مرحوم میرزاعلیخان سرتیپ معروف به «ناظم‏ العلوم» كه از تحصیل‏كرده‏ هاى مدرسه «سن سیر» فرانسه بود و چند نفر از فارغ‏ التحصیلهاى دارالفنون بنام هاى مرحوم (میرزا على‏اكبرخان سرتیپ) و برادر او میرزا حسین‏خان (سرهنگ) كه دوره‏ هاى تعلیمات افسرى را طى كرده بودند به اصفهان اعزام شدند و بر اثر مأموریت این هیأت بود كه در رجب سال 1298 قمرى اولین مدرسه دولتى و اولین مدرسه در ایران به مدیریت و سرپرستى مرحوم میرزا علیخان ناظم ‏العلوم در عمارت هشت ‏بهشت تأسیس و افتتاح گردید.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:24
جشن آبریزان در اصفهان

دن گارسیا سفیر اسپانیا در ایران در دوران صفویه در سفرنامه خود در باره آئین این جشن در اصفهان مى‏نویسد:
از چند قرن پیش همه ساله در ماه ژوئیه ایرانیان جشنى مى‏گیرند بنام جشن آبریزان، این جشن در اصفهان، بدین ترتیب است كه همه مردم از هر ملت و طبقه غیر از زنان، در كنار رودخانه زاینده‏ رود جمع مى‏شوند. و زنان بالاى پل به تماشا مى‏نشینند: مردان در این روز لباسهاى كهنه و كوتاهى كه با لباسهاى معمولى ایشان تفاوت بسیار دارد مى‏پوشند و شلوارهاى تنگ به‏ پا مى‏كنند و به جاى عمامه شب‏كلاه كوچكى بر سر مى‏نهند و در كنار رودخانه همگى به‏ درون آب مى‏روند و بر سر و روى یكدیگر آب مى‏پاشند و براى اینكه از عهده این كار برآیند هر یك ظرفى نیز همراه مى‏برند. كار آب‏پاشى گاه بدانجا مى‏رسد كه ظرفها را به سوى یكدیگر پرت مى‏كنند و سرهاى بسیار شكسته مى‏شود و گاه چند نفرى هم به جهان دیگر مى‏روند...

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:24
اصفهان پس از اسلام در 8 دوره پایتختى اصفهان‏

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif آل‏ زیار (مرداویچ دیلمى مقتول در سال 323 در اصفهان)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif آل ‏بویه (عمادالدله در اصفهان و رى و سبزوار و گاهى تا بغداد)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif سلاجقه (ملكشاه و برخى از جانشینان او)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif آق‏قیونلو (حسن‏بیك - یعقوب بیك - رستم بیك)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif صفویه (از شاه‏عباس كبیر به بعد)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif در سال 1164 كریم‏خان زند و ابوالفتح ‏خان بختیارى و على‏مرادخان موافقت كردند كه میرزا ابوتراب خلیفه سلطانى فرزند میرزا مرتضى‏صدر را كه مادرش دختر شاه سلطان حسین صفوى بود به سلطنت انتخاب كنند و وى را بنام شاه اسماعیل سوم نامیدند و اصفهان را پایتخت قرار دادند و بعدها كریم خان از طرف وى بعنوان وكیل ‏الدوله ملقب شد
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif زندیه (على مرادخان متوفى بسال 1199 ه.ق)
http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/bullet.gif باقرخان خوراسگانى در دوره فترت بعد از علیمرادخان براى چند روزى ادعاى سلطنت كرد و خویشتن را شاه باقر نامید و در اصفهان تاج‏گذارى كرد

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:24
سرنوشت كتابخانه‏ هاى اصفهان در دوران صفویه‏

یكى از نمادهاى توسعه و رشد فرهنگى در جوامع، تعداد كتابخانه‏ هاى موجود در آن و میزان استفاده از آنها مى‏باشد از آثار فرهنگى و پرارزش در دوران صفویه وجود كتابخانه‏ هاى نسبتاً معتبر، نادر و... نفیس موجود در اصفهان بوده كه از جمله آنها: كتابخانه دربار صفویه، علامه آقاحسین خونسارى، میرزا عبدافندى، فیض، علامه مجلسى، میرزا ابوطالب‏بن عبداله زاهدى، میرزا عنایت‏ الله اصفهانى، علامه سبزوارى، میرزا عبدالله افندى، امیر صدرالدین فندرسكى، شیخ نثار، شیخ بهاءالدین محمدعاملى، میرزا ابوالقاسم فندرسكى بوده است.
متأسفانه این گنجینه‏ هاى بی‏نظیر پس از استیلاى افاغنه و سقوط حكومت صفویه و دست یافتن آنها بر اصفهان سوزانده و برباد داده شد بطوریكه مى‏نویسند هفته ‏ها بلكه ماهها كتابهاى این كتابخانه‏ ها به صرف گرم كردن حمامهاى شهر رسیده، این سرمایه ‏هاى با ارزش به این صورت نابود گردید.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:25
جشن سده در اصفهان در زمان مرداویج‏

یكى از سردارانى كه بر قسمت بزرگى از ایران حاكم شد، مرداویج بود. كه در زمان خلفاى عباسى (المقتدر) مى‏زیست از خصوصیات او احیاى آداب و سنن ایران قبل از اسلام بود و از جمله به برگزارى باشكوه «جشن سده» مى‏پرداخت، مسكویه در خصوص چگونگى برگزارى این جشن در اصفهان مى‏نویسد:
«زمانى كه شب آتش‏ افروزى جشن سده فرا رسید، مرداویج از مدتى قبل از این دستور داده بود، از كوهها و نواحى دور دست هیزم گردآورند و به اطراف رودخانه زاینده‏ رود حمل كنند، همچنین فرمان داد نفت‏ اندازان و آتش‏ افروزان و كسانى كه در افروختن آتش مهارت داشتند و مى‏توانستند وسائل آتشبازى را فراهم سازند در اصفهان جمع شوند. در اطراف اصفهان كوهى و تلى باقى نماند كه در آن هیزم و بوته‏ هاى خار تعبیه نكرده باشند، تعداد زیادى كلاغ و مرغان دیگر به چنگ آورده و به منقار و پاهاى آنها گردوهائى كه از نفت و مواد سوزان انباشته شده بود مى‏بستند... مقصود از چنین كارهائى، این بود كه در یك زمان، آتش، از قله كوهها و بالاى بلندیها و در صحرا و در مجلس جشن كه خود مرداویج در آن حضور مى‏یافت، بوسیله مرغانى كه رها مى‏ساختند، زبانه كشد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:25
اولین چاپخانه خاورمیانه در اصفهان‏

بنابر آنچه از تاریخ استفاده مى‏شود اولین چاپخانه خاورمیانه در اصفهان توسط خاچاطور ایجاد گردید. وى از سال 1620 م سمت پیشواى دینى ارامنه اصفهان را عهده ‏دار شد. از كارهاى وى تأسیس اولین چاپخانه در ایران و خاورمیانه در شهر اصفهان بود، این چاپخانه كه با سعى و جدیت روحانیون كلیساى وانگ تهیه شده بود اولین كتاب خود را به عنوان «زبور داود» در سال 1638م به چاپ رسانید، این كتاب داراى 572 صفحه است. مدت زمان بسیار زیادى صرف چاپ آن شده، و امروزه تنها یك نسخه آن در كتابخانه بادلیال دانشگاه آكسفور مى‏باشد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:25
تحصن تاریخى اصفهان‏

از اوائل سال 57 نهضت اسلامى در اصفهان شتابى بیش از پیش پیدا كرد. اربعین شهداى تبریز در مسجد حكیم اصفهان با حضور چندین هزار نفر تشكیل شد و پس از آن در خیابان هاى مركزى شهر تظاهرات گسترده‏اى صورت گرفت و ده ها نفر دستگیر شدند. در خرداد ماه 57 آیت‏ الله طاهرى از تبعید آزاد شد و مورد استقبال مردم از 10 كیلومترى بیرون شهر تا حسین‏ آباد قرار گرفت. روز جمعه 6 مرداد 57 انبوه نمازگزاران در مسجد مصلى حاضر شدند. خطبه ‏هاى این روز كه توسط آیت‏ الله طاهرى خوانده شد در باب حكومت اسلامى و نفى حكومت شاه و اعتراض به كشتار رژیم در شهرهاى دیگر بود. بعدازظهر همان روز به مناسبت تجلیل از شهداى مشهد و رفسنجان مراسمى در مسجد سید برگزار شد و به دنبال سخنان پرشور حجت‏ الاسلام غفارى مردم با شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینى از مسجد به خیابان ها ریختند و با پلیس درگیر شدند. پس از آن ساواكیها به منزل امام جمعه هجوم آورده، ایشان را دستگیر و به تهران اعزام مى‏كنند. مردم خبردار مى‏شوند و در خیابان حسین ‏آباد اجتماع مى‏كنند. خبر سریعاً به دانشگاه كه نزدیك آن محل است و نیز حوزه علمیه و بازار و دیگر محله ‏هاى شهر منتقل مى‏شود و جمعیت انبوهى شروع به تظاهرات مى‏كند نیروهاى رژیم به روى مردم آتش مى‏گشایند و حدود ده نفر را مجروح و یك نفر را به شهادت مى‏رسانند. همزمان روحانیون و جمعى از مردم معترض از مدرسه صدر بازار به طرف منزل مرحوم آیت ‏الله خادمى حركت مى‏كنند. پس از گزارش ماوقع به ایشان قرار مى‏شود براى اعتراض تحصن كنند. مردم بیشترى از بین راه به آنان مى‏پیوندند و بعدازظهر روز سه‏ شنبه 10 مرداد تحصن تاریخى اصفهان آغاز مى‏شود. از گوشه و كنار شهر و حومه و از شهرهاى اطراف سیل مردم به منزل مرحوم آیت ‏الله خادمى سرازیر مى‏شود. از فرداى شروع تحصن در منزل و كوچه‏هاى اطراف بلندگو نصب مى‏شود. تحصن كه با خواسته اولیه آزادى آیت‏ الله طاهرى برپا شده بود، سریعاً به مركز نشر آگاهیها و افشاى جنایات شاه تبدیل مى‏شود و از سوى دیگر توسط افراد خیر، پذیرائى از اقامت ‏كنندگان تدارك دیده مى‏شود.
از نكات جالب این تحصن آنكه جوانان انقلابى شبانگاهان از منزل آیت ‏الله خادمى حركت و عملیات ایذائى گسترده‏اى بر علیه مراكز فساد اقتصادى و اخلاقى رژیم تبهكار انجام مى‏دادند و باز به محل تحصن برمى‏گشتند كه از جمله آن آتش زدن رستوران آمریكائیها در هتل پل، به آتش كشیدن سینما شهر فرهنگ، كه مركز پخش فاسدترین فیلمها بود، به آتش كشیدن دهها بانك و مركز فساد و مشروبخوارى بود. از خاطرات فراموش‏ نشدنى این تحصن پیام حضرت امام(ره) از نجف به مردم اصفهان بود كه به مقدار وسیعى در بین مردم پخش شد، در شب 5 رمضان (19/5/57) عوامل سركوب رژیم با سلاحهاى آتشین به‏ محل تحصن حمله كردند، امّا مردم به مقاومت پرداختند و تا صبح چندین‏ بار حملات سازمان یافته دژخیمان را خنثى كردند و آنها را به عقب راندند. نیروهاى رژیم علیرغم پرتاب مكرر گاز اشك‏آور و تیراندازى‏هاى پى‏درپى و گرفتن 4 شهید و چندین مجروح از مردم نتوانست به محل نزدیك شود. بالاخره صبح روز 5 رمضان جمعیت متحصن، خود تصمیم گرفت محل تحصن را ترك و در سطح شهر توزیع و از نقاط مختلف به رژیم پوسیده پهلوى ضربه بزند. عصر این‏روز در اصفهان حكومت نظامى برقرار شد با برقرارى حكومت نظامى كه براى اولین‏ بار انجام مى‏گرفت عمر دوره عوام ‏فریبى رژیم آمریكائى شاه به‏ سر آمد و مبارزات مردم وارد مرحله نوین گردید. واقعه شب روز 5 رمضان مجموعاً 10 شهید و حدود 100 مجروح تقدیم انقلاب كرد.

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:26
از كاروانسراى صفوى تا هتل‏ عباسى‏ كاروانسراى صفوى به‏ دست مادرشاه سلطان حسین براى تأمین درآمد مدرسه سلطانى (مدرسه چهارباغ) و طلاب آن احداث شد. گرار فرانسوى یعنى همان كسى كه نقشه خراب كردن و تغییر شكل دادن این كاروانسرا را كشید در كتاب آثار ایران خود، این كاروانسرا را جزو آثار باستانى مهم دانسته است.
این كاروانسراى تاریخى كه در مركز شهر اصفهان تنها كاروانسراى مزین به كاشى از عهد صفوى و بهترین نمونه آن براى بازدید جهانگردان بود، در سمت شرقى مدرسه واقع و از طرز بنا معلوم مى‏شده كه بناى كاروانسرا از حیث حجرات و كاشى‏كارى و حجارى و اتصال دیوارها عیناً شبیه بناى مدرسه چهارباغ است و متواتراً در اصفهان شنیده شده كه این كاروانسرا از موقوفات مدرسه بوده، ساختمان آن با ساختمان مدرسه در یك موقع انجام گرفته است. این بناى تاریخى در دوران حكومت محمدرضاى پهلوى به هتل مدرنى تبدیل شد كه آقاى عبدالحسین سپنتا در همان دوران در اعتراض به این عمل نوشت «بدون رعایت اصول و سبك تاریخى با چند میلیون صرف پول، هتل مدرنى در آنجا برپا ساختند و تمام اثاثیه و لوازم این مهمانخانه را كه در پایتخت صفوى بنا شده از اروپا وارد كردند، حتى كاشى و قالیهاى آن‏را هم كه اصفهان مركز این دو صنعت قدیم ایرانى مى‏باشد از ایتالیا و فرانسه آوردند. این آقایان هواپیمایى كرایه كردند تا اثاثیه چوبى مانند میز و صندلى و غیره را كه براى حمل با هواپیما نیز بسیار نامناسب و بدبار بود و در اروپا ساخته شده بود به ایران حمل كنند، در صورتى‏كه در تهران و اصفهان بهترین مبلها به‏دست نجاران ایرانى ساخته و پرداخته مى‏شود و با این عمل هم ضرر مالى به ایران زدند و هم به هنرمندان ایرانى توهین كردند...»
و بدین ‏ترتیب كاروانسراى صفوى كه از آثار به‏ جا مانده دوران صفویه بود و بایستى در معرض دید عموم مردم و علاقمندان به آثار تاریخى قرار داشته باشد اینك محل اسكان و استراحت قشر خاصى از افراد جامعه و میهمانان خارجى مى‏باشد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:26
دروازه‏ هاى اصفهان در دوران صفویه‏

در قرن 17 میلادى یعنى در دوران حكومت صفویه شهر اصفهان به وسیله دیوارى كه طول آن حدود 28 كیلومتر بوده است محافظت مى‏شد، این حصار داراى دروازه‏ هاى متعددى براى عبور و مرور بوده است، شاردن جهانگرد فرانسوى از 8 دروازه اصلى و 6 دروازه فرعى شهر سخن گفته و در باره دروازه‏هاى اصلى شهر مى‏گوید:
«چهار دروازه رو به جنوب است كه عبارتند از دروازه حسن‏ آباد، جوباره (كه دروازه عباسى نیز گفته مى‏شود)، كران و سید احمدیان و چهار دروازه دیگر رو به باختر و شمال است كه به نامهاى دروازه شاه یا دروازه دولت، دروازه لنبان، دروازه طوقچى و دروازه دردشت مى‏باشد». این دروازه‏ها كه در آن زمان محل خارج شدن از شهر اصفهان محسوب مى‏گردید امروزه تقریباً مركز اصلى شهر را تشكیل مب‏دهد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:26
اصفهان در جنگ اول جهانى‏
در جنگ اول اگرچه دولت ایران رسماً بى‏طرفى خود را در جنگ اعلام داشته بود، معهذا قسمتى از قواى مختلف كشور كه بنام (ژاندارمرى) نامیده شده، و زیر نظر افسران سوئدى تربیت مى‏گردید به آزادیخواهان پیوست و علناً بر علیه متفقین جنگ جهانى قیام كرد. روسها نیز از شمال به خاك ایران تجاوز كرده، تا قزوین جلو آمدند. آزادیخواهان به اصفهان آمده، در اصفهان به رهبرى حاج ‏آقا نورالله، روحانى متنفذ و آزادیخواه و آیت ‏الله مدرس و وحیدالملك شبانى و سلیمان میرزا و عده‏اى دیگر از اهالى اصفهان كمیته‏اى بنام «كمیته دفاع ملى» تشكیل گردید و مشغول پول گرفتن از مردم و تهیه نیرو شدند. در روز عید نوروز سال 1296 ه ش قشون روس كه مأمور سركوب آزادیخواهان بود پس از زدوخورد با نیروهاى ملى در اصفهان، این شهر را به‏ تصرف خود درآورد. اعضاء كمیته دفاع ملى پراكنده شده، هر كدام به طرفى رفتند و حاج‏ آقا نورالله كه رهبر نهضت و جنبش به شمار مى‏رفت ناچار به كوهستانهاى بختیارى پناه جسته و پس از چند ماه اقامت در آنجا به كربلا رهسپار شد. روس‏ها نیز اموال او را مصادره كردند و برادر او آقا جمال ‏الدین را نیز به تهران تبعید نمودند. وضع اصفهان پس از آمدن روسها بسیار پریشان گردید، قشون روس در طى مدت اقامت طولانى خود در اصفهان پریشانى‏هاى بسیار ایجاد كرد، چرا كه از یك ‏سو در داخل شهر هر آنچه كه مى‏خواستند انجام داده، عمل مى‏كردند، از سوى دیگر جنگها و درگیرى‏هاى آنان با دسته ‏هاى پراكنده و مسلح روستاهاى اطراف شهر باعث پایمال شدن زراعت روستائیان و تاراج كردن هستى آنان بود، آذوقه و علوفه حیوانات سپاه روس مقیم اصفهان بناحق بر روستاها و ده‏ها حواله مى‏شد و روستائیان اجباراً باید خواسته ‏هاى آنان را اجابت نموده، و هستى خویش را به سپاه روس تقدیم دارند. نتیجه آن همه نابسامانى‏ها پایانى بسیار دلخراش پیدا كرد و آن قحط و غلاى سال 1297 ه ش بود كه بسیارى از مردم اصفهان از گرسنگى جان دادند و خسارات جبران ناپذیرى به مردم اصفهان وارد شد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:26
ارامنه و مشاغل آنان در دوره صفویه و قاجاریه در اصفهان‏
قصبه جلفا در ساحل جنوبى زاینده‏ رود اصفهان به فرمان شاه‏ عباس اول براى سكونت ارامنه‏ اى كه در سال 1013 هجرى از ارمنستان به اصفهان كوچ داده شده بودند اختصاص داده شد و بر جمعیت آن بتدریج افزوده شد، زیرا گروهى از عیسویان دیگر ایران هم از هر فرقه به حكم اشتراك مذهب در جلفا كه شهر كوچكى شده بود منزل گزیدند. شاه ‏عباس براى ارامنه جلفا حقوق و امتیازات خاص قائل شده بود چنانكه مى‏توانستند برخلاف سایر عیسویان به آزادى خانه و ملك و هرچه بخواهند خریدارى كنند و براى خود حاكم و قاضى و كلانتر ارمنى انتخاب كنند و در اجراى مراسم و تشریفات دینى خود آزادى تام داشتند.
شاه فرمان داده بود كه هیچ مسلمانى در جلفا منزل نكند و هر گاه یكى از مسلمانان نسبت به افراد ارمنى بدرفتارى كند او را به‏ سختى كیفر دهند و همچنین اجازه داده بود كه ارمنیان جلفا اعم از زن و مرد مانند ایرانیان لباس بپوشند و سران آنها مانند بزرگان و اعیان ایرانى در اسب ‏سوارى خود زین و لگام زرین و سیمین بكار برند.
در ماه شوال 1028 هجرى شاه‏ عباس تمام زمینهاى كنار زاینده ‏رود را كه ارامنه جلفا در آنجا براى خود خانه ساخته بودند و ملك شخصى وى بود به‏ موجب فرمانى به آنها بخشید و براى جلب خاطر ارامنه جلفا و عیسویان دیگر كه در پایتخت او بسر مى‏بردند و نیز به ملاحظات سیاست خارجى خود در سال 1023 هجرى قمرى به ساختن كلیساى بزرگ در جلفا براى ارامنه و پیروان دین عیسى همت گماشت، در پرتو این آزادى و رفاه و آسایشى كه براى ارامنه موجود شد، جلفا تدریجاً بسط و توسعه یافت و بصورت شهر كوچك زیبائى درآمد. خانه‏ هاى زیبا و باغهاى بزرگ میوه مخصوصاً تاكستانهاى وسیع پیدا كرد و كلیساها و برجهاى ناقوس در گوشه و كنار آن بنا گردید. هم‏اكنون در جلفا سیزده كلیساى تاریخى وجود دارد كه بعضى از آنها مانند كلیساى بیدخم (بیت‏اللحم) از دوره شاه‏ عباس اول و كلیساى وانك از دوره شاه‏عباس دوم از شاهكارهاى هنرى اصفهان به شمار مى‏روند و داخل آنها عموماً زرنگار و با تابلوهاى بزرگ نقاشى و صفحات عالى گچ‏برى و از اره‏ هاى كاشیكارى آراسته شده است. بانى ساختمان كلیساها و اسقف‏ها و كشیشان بزرگ و كلانترها و اشخاص سرشناس در رواق ها و ایوان ها و محوطه ‏هاى كلیساها مدفون شده ‏اند و بر مزار آنها سنگهاى یكپارچه مرمرى و پارسى داراى كتیبه و آرایشهاى گل و بوته قرار داده‏اند. قبرستان قدیمى جلفا در جنوب آن و در دامنه كوه صفه، قرار دارد هزاران قبر با تخته سنگ هاى یكپارچه منظره مخصوص باین قبرستان مسیحی هاى اصفهان داده است. بسیارى از قبور داراى خط و نقوش برجسته است و مشاغل و مناصب درگذشتگان ارمنى در قرن 17 و 18 و 19 میلادى از مطالعه این نقوش و خطوط معلوم مى‏شود.
یكى از ارامنه هنرمند جلفا بنام آبراهام گورگنیان در سالهاى اخیر دست به‏ كار جالبى زده و به‏ تشویق هیئت خلیفه ‏گرى جلفا و یكى از دانشمندان و مطلعین معاصر ارمنى بنام هانانیان كه در سال 1340 شمسى درگذشت مجموعه‏ اى از نقوش سنگهاى قبور ارامنه و كتیبه ‏هاى آنها به‏ زبان ارمنى فراهم آورده است كه در یكى از اطاقهاى جنب سردر كلیساهاى وانك در معرض تماشاى سیاحان قرار دارد. نگارنده این مقاله تعدادى از آنها را یادداشت نمود و از مطالعه آنها حدود پنجاه شغل و منصب كه ارامنه به آنها اشتغال داشته‏ان استخراج نمود. مشاغل و مناصبى كه از مطالعه كتیبه‏ هاى سنگ هاى قبور به‏ دست آمد به‏ شرح زیر است: ریخته‏ گرى، گچ‏برى، زرگرى، كوه ‏برى، ساعت‏ سازى، بازرگانى، بافندگى، جولائى، پالان‏دوزى، قالى‏بافى، باغبانى، چكمه ‏دوزى، كدخدائى، چینه ‏كشى، تربیت اسب، امور چاپ، نوازندگى، خیاطى، حلاجى، دباغى، سموردوزى، قصابى، غربال ‏سازى، شماعى، سلمانى، نانوائى، نجارى، كفاشى، نقاشى، مینیاتورسازى، قافله‏ سالارى، ناخدائى، پزشكى، جراحى، پزشك دربار، مورخ، دبیر، مترجم، كلانتر، سنگ ‏تراشى، شیشه ‏برى، آهنگرى، اسلحه ‏سازى، آینه‏ سازى، مسگرى، بنائى، توپچى‏گرى، سربازى، كلاه‏دوزى.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:27
تاریخچه سنگ‏ آب در اصفهان‏

آقاى محمد صدر هاشمى پس از طرح نظریه‏اى غلط در مورد «سنگ‏ آب ها» از طرف جهانگردى كه به اصفهان سفر كرده بود و مقالاتى به‏ عنوان كشف تازه علمى خود نوشته بود به توضیحات جالبى در مورد سنگ‏ آبها پرداخته است كه ذیلاً قسمتى از آن‏را نقل مى‏كنیم:
«اینكه در این مقاله تاریخچه سنگ آب را شرح مى‏دهیم براى این است كه همین سنگ آب، چندى پیش سروصدائى راه انداخته بود و یكى از سیاحان كه به اصفهان آمده و از مسجد شاه دیدن كرده بود مدعى شده بود كه سنگ آبهاى مسجد جعبه حبس‏الصوت است. توضیح مطلب آنكه سیاح مذكور پس از آنكه در زیر گنبد بزرگ مسجد شاه(مسجد امام فعلى) قرار گرفته و متوجه شده بود كه صدا چند مرتبه برمى‏گردد، بدون توجه به خاصیت ساختمان گنبد و اینكه این خاصیت مربوط به وضع گنبد مى‏باشد، آن‏را مربوط به سنگ آب ‏هاى زیر گنبد دانسته و اصولاً مدعى شده بود كه این سنگ‏ آب ها به همین منظور ساخته و در این محل گذاشته شده است. غافل از اینكه از این قبیل سنگ‏ آب ها، البته نه به‏ ظرافت و زیبائى كه در مسجد شاه (مسجد امام فعلى) یافت مى‏شود در اغلب مساجد و مدارس قدیم این شهر موجود است.
سیاح مذكور در یكى دو روزنامه به‏ عنوان كشف تازه مصاحبه‏ هائى كرده و این مطلب بى‏اساس و بى‏مایه را بعنوان یك كشف علمى!! به‏ رخ این و آن كشیده است. به‏ هر صورت براى رفع اشتباه از این سیاح و از كسان دیگرى كه ممكن است گول بخورند در این مقاله بطور اجمال تاریخچه‏اى از سنگ‏ آب ها مى‏نویسم:
سنگ‏ آب هاى موجود به اشكال مختلف دیده مى‏شود، اول به‏ صورت دایره و مدور و این نیز به دو صورت دیده مى‏شود یكى رو پایه قرار گرفته و دیگر بدون پایه و بیشتر شاهكارهاى حجارى و مخصوصاً سنگ آب هاى مسجد شاه اصفهان از این قبیل است.
دوم سنگ‏ آب هائى كه بشكل مستطیل مى‏باشد. این نوع نیز گاهى طول آن به یك متر و نیم و عرض نیم متر است مثل سنگ‏ آبى كه در مدخل امامزاده شاهزاده ابراهیم است. این سنگ‏ آب كه شاید در نوع خود بى‏نظیر باشد شیرى نیز به بدنه آن حجارى شده و اشعارى از میرزا طاهر نصرآبادى معروف، صاحب تذكره مشهور، روى آن كنده شده است.
این سنگ‏آبها یا جام‏آب یا قدح آب براى آب خوردن و رفع عطش كردن ساخته و در مساجد و مدارس نهاده شده، اغلب نام واقفین آن از سلاطین و غیره روى آنها حك شده است. موضوع سقایت و آب دادن و رفع عطش كردن از اموریست كه در دین اسلام خیلى به‏ آن توصیه شده، توجه بادعیه از قبیل (سقى‏اللّه ثراه) این مطلب را به خوبى ثابت مى‏نماید.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:27
تاریخچه سنگ‏ آب...

تاورنیه سیاح و تاجر معروف فرانسوى كه در عهد صفویه در اصفهان بود، مى‏نویسد: در كوچه‏ ها و بازارهاى اصفهان عده‏اى بنام (سقا) دیده مى‏شوند كه مشگ آب به‏ دوش گرفته و مردم تشنه را سیراب مى‏كنند. بنابراین تردیدى نیست كه نصب و گذاشتن این سنگ‏ آب ها به‏ منظور رفع عطش و براى درك فیض و ثواب بوده است. متأسفانه سیاحى كه از مسجد شاه (مسجد امام) دیدن كرده و آن همه بانگ و هیاهو راه انداخته به اشعارى كه روى بدنه سنگ‏ آب حك شده توجه نكرده كه به‏ خوبى از آنها استفاده مى‏شود كه ساختن این سنگ آب براى آشامیدن آب و یادى از شهداى كربلا بوده است. نه آنكه چنانكه سیاح مدعى است براى ضبط صوت و انعكاس صدا باشد. از جمله سنگ آب ‏هاى دیگر اصفهان: سنگ آب مسجد ذوالفقار، سنگ آب مسجد جارچى، سنگ آب مسجد جامع، سنگ آب شاهزاده ابراهیم، سنگ آب مدرسه زینب‏ بیگم، سنگ آب مدرسه صدر، سنگ آب مسجد رحیم‏خان، سنگ آب مسجد قطبیه و صدها سنگ آب دیگر كه در گوشه و كنار شهر و مدارس قدیم اصفهان یافت مى‏شود.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:27
فتح اصفهان توسط مسلمانان‏
در دوران حكومت عمر خلیفه دوم به دستور وى عبدالله بن عبدالله با سمت فرماندهى لشكر مأمور فتح اصفهان گردید. وى مردى شجاع و دلیر بود و از اشراف صحابه و سران انصار به شمار مى‏رفت. عبدالله راه اصفهان را در پیش گرفت كه در آنجا لشكرى از مردم اصفهان گرد آمده بودند. حاكم اصفهان در این زمان فاذوسقان بود. عبدالله و لشكریانش در كنار جى در مقابل لشكرى كه از مردم اصفهان فراهم آمده بود فرود آمدند و نهایتاً دو لشكر در مقابل یكدیگر صف ‏آرائى نمودند. ناذوسقان به عبدالله گفت تو یاران مرا مكش، من نیز از كشتن یاران تو دست نگه مى‏دارم. بیا من و تو با هم پیكار كنیم اگر من ترا كشتم لشكر تو باز مى‏گردند و اگر تو مرا كشتى یارانم با تو صلح مى‏كنند. عبدالله پذیرفت و گفت تو نخست حمله مى‏كنى یا من بر تو حمله كنم. فاذوسقان گفت من اول حمله مى‏كنم و با نیزه به عبدالله حمله برد. ضربتى كه بر او وارد آمد به قربوس زین خورد، آن را بشكست و بندهاى زین را پاره كرد و زین افتاد و عبدالله را به زمین افكند ولى او همچنان راست ایستاد، جستى زد و بر اسب بدون زین نشسته و به طرف فاذوسقان نعره‏زنان حمله كرد. فاذوسقان گفت من دیگر با تو سر جنگ ندارم. تو را مردى كامل یافتم. به همراه تو تا لشگرگاهت مى‏آیم و با تو صلح مى‏كنم و شهر را به تو تسلیم مى‏نمایم. سپس هر كس خواست در شهر بماند و به شما جزیه دهد و هر كس نخواست آزاد است به هر كجا كه خواهد برود. عبدالله گفت در این شرایط با تو موافقم و ابوموسى اشعرى وقتى كه عبدالله با فاذوسقان صلح كرده بود به اصفهان رسید، عبدالله و ابوموسى به اصفهان داخل شدند و خبر فتح را به عمر نوشتند.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:27
عهدنامه فتح اصفهان
«بسم‏ الله این عهدى است از عبدالله با فاذوسقان و اهل اصفهان و دور وكنار آن كه شما تا هنگامى كه جزیه مى‏پردازید در امان خواهید بود و جزیه هر كس براساس توانائى اوست كه هر سال به كسى كه حاكم شهر شماست باید پرداخت شود و این جزیه شامل افراد بالغ است. راهنمائى مسلمانان و اصلاح راههاى آنها و قُوت و راحله یك شبِ مسلمانانى كه به شهر مى‏رسند و سوار كردن پیادگان و رساندن آنان تا به كاروانشان برعهده شماست. بر هیچ مسلمان تسلط نخواهید داشت و مسلمانان مى‏توانند شما را نصحیت كنند. بر شما امان است مادامى كه بدین شرایط عمل مى‏كنید و اگر چیزى از مواد این عهدنامه را تغییر دادید و یا دیگرى تغییر داد و او را به ما تسلیم نكردید امان از شما برداشته خواهد شد و اگر كسى از شما مسلمانى را دشنام دهد با نهایت شدت كیفر مى‏یابد و چنانچه كسى را بزند كشته خواهد شد».

http://isfahanportal.ir/Files/shirin002a/homepage/button4.jpg (http://www.isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=25#45)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:28
آوردگاه مورچه ‏خورت‏
در فاصله 45 كیلومترى اصفهان قصبه‏ اى وجود دارد كه آن‏را مورچه‏ خوار یا مورچه‏ خورت مى‏نامند. علت نامگذارى آن به این اسم مشخص نیست و در كتابهاى تاریخ و سیاحتنامه‏ ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در این قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در این جنگ پایتخت آن زمان ایران یعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ایران پایان یافت. اهمیت نبرد بیشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگیدن نادر و سپاهیانش و تجاربى كه در دو پیكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه‏ خورت آرایش جنگى آنها را تقلید و بكار بسته بود، از طرفى عثمانی ها در این اردوگاه به او یارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قریه مورچه‏ خورت تپه‏ هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگیرى از قواى نادرى تصمیم گرفت از استحكامات طبیعى این تپه ‏ها بهره گیرد و سپاهیان و توپخانه خود را در اینجا مستقر سازد، او قصد داشت در این جنگ جنبه تدافعى پیش گیرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهیان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه‏ خورت نزدیك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسیله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نیروى نظامى اشرف افغان آگاه گردید. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازه‏اى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ‏ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد این امر موجب مى‏شد كه اشرف براى جلوگیرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشیده و به حمله دست بزند در نتیجه طرفین همانند جنگ هاى گذشته درگیر مى‏شدند و با روحیه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مى‏افتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نیز افشا مى‏گردید.
سپیده‏ دم روز بیستم، ربیع‏ الثانى سال 1142 ه ق این نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و یارانش كه مراقب اردوگاه خویش بودند از مانورهاى سپاهیان نادر به هراس افتاده و تصمیم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگریان به سه دسته تقسیم شدند و هر یك براى اجراى هدفهاى خود عازم میدان جنگ گردیدند. یك دسته از تفنگچیان مأموریت یافتند كه محل توپخانه‏ هاى دشمن را كشف و تصرف نمایند اجراى این امر كار دشوار و خطرناكى بود با این‏حال پیشرفت این عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدین‏ ترتیب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگینى به محل توپخانه رسیده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچیان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بیشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، یكى پس از دیگرى اشغال شد.
پس از فرار اشرف خیمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف این همه غنایم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قیمت آن از میزان قیاس بیرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقیب دشمن باز دارد و تصرف مال دنیا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به این مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنایم را در جائى دیگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حریق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز 23 ربیع‏ الثانى سال 1142 نادر و یارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به این شهر اصفهانی ها وظیفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به این معنى كه قبل از پیكار نادر اصفهانی ها كه بخاطر جنایات افغانها از مرده آنان نیز مى‏ترسیدند با شمشیر و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه دیار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ایران از لوث وجود آنان پاك شد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:28
درِ عالی ‏قاپو

شاردن جهانگرد فرانسوى در باره عالى‏قاپو و سر درِ بزرگى كه در مدخل آن ساخته شده بود مى‏نویسد: «آنرا عالى‏قاپو یعنى باب عالى مى‏نامند و بعلت شباهت كلمه تصور مى‏كنند «على‏قاپو» است. تمامى سردر از مرمر عالى ساخته شده و عتبه آن نیز از مرمر سبز است، شش انگشت بلندى دارد و نیمرخ آن دایره شكل است. ایرانیان این عتبه را مقدس مى‏دانند و براى ورود به عالى‏قاپو هیچ وقت پاى خود را روى آن نمى‏گذارند و اگر كسى پاى خود را روى آن بگذارد مجازات مى‏شود. در عالى‏قاپو نیز مقدس است و اشخاصى كه مورد رحمت شاه قرار می ‏گیرند با تشریفات مخصوصى آنرا می ‏بوسند و با صداى بلند دوام سلطنت او را از پروردگار مى‏طلبند. پادشاه نیز براى حفظ احترام این در هیچ وقت سواره از میان آن عبور نمى‏كند.... اگر كسى به این در پناه ببرد مصونیت پیدا مى‏كند و فقط شاه مى‏تواند او را از آن در جدا كند

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:28
كشتار تیمور لنگ از مردم اصفهان‏

از وقایع و حوادث مهمى كه براى مردم شهر تاریخى اصفهان رخ نموده قتلعامى است كه تیمور لنگ از این شهر كرد. این واقعه را تمام مورخین آن زمان نقل كرده و باتفاق آنرا نوشته‏ اند. اجمال آن چنین است كه وقتى تیمور در پائیز سال 789 هجرى عازم تسخیر ممالك عراق شد، به اصفهان آمد و از راه اصفهان مى‏خواست بفتح فارس نائل گردد.
تیمور با لشگریان خود در بیرون شهر اصفهان فرود آمدند و براى استمالت و جلب عطوفت این پادشاه قهار حاكم شهر كه سید مظفر كاشى و خالوى سلطان زین‏ العابدین مظفر و از طرف او حاكم بود با جمعى از سادات و علماء و اشراف و بزرگان شهر، به اردوى تیمور رفته و مقرر شد لشگریان تیمور در بیرون شهر بمانند و تیمور در قلعه طبرك منزل نماید. و ضمناً در تمام دروازه ‏هاى شهر لشگریان تیمور مراقب باشند. تیمور دستورى صادر نمود مبنى بر آنكه آنچه اسب و اسلحه در شهر موجود است باید بمأمورین او تحویل داده شود. و نیز مقرر شد براى نعل بهاى قشون تیمور وجهى بمردم اصفهان سرشكن گردد و براى جمع ‏آورى این پول مأمورین تیمور بكار جمع پول مشغول بودند شبى یكى از اهالى تیران آهنگران موسوم به (على‏كچه‏با) در شهر دُهُلى بزد و عده زیادى گرد او جمع شدند.
مورخین زمان تیمور كه در تعریف این پادشاه ستمگر مبالغه نموده مى‏نویسند این عده وارد محلات شهر شدند و بیشتر مأمورین تیمور را بقتل رسانیدند مگر در چند محله كه مردمان آن عاقل و دوراندیش بوده و مأمورین تیمور را در خانه‏ هاى خود پناه داده و مانع قتل آنها شدند. بغیر از این عده از مأمورین بسیارى از لشگریان تیمور كه در آن شب براى خریدن مهمات خود بشهر آمده بودند قریب سه هزار كس بقتل رسیدند و من جمله محمد پسر ختاى بهادر كه ظاهراً داماد تیمور بوده مقتول گشت. على‏كچه‏پا پس از فراغت از این كشتار باتفاق همراهان بطرف دروازه‏هاى شهر شتافته و جمعى را كه به محافظت دروازه‏ ها مشغول بوده گرفتار و زندان نمودند.
فرداى آنروز كه خبر این واقعه بگوش تیمور رسید آتش خشم فاتح آسیا زبانه كشید و دستور داد لشگریان شهر را تسخیر نمایند. مردم شهر كه این خبر را شنیده درصدد دفاع برآمده و در كنار حصار شهر جنگ خونینى رخ داد و من‏جمله (تیمور اقبوغا) كه از سرداران مشهور تیمور بود كشته شد. بلاخره شهر بتصرف لشگریان تیمور درآمد. در همین اثنا تیمور كس فرستاد تا لشگریان بمردمان محله سادات و ساكنین كوچه موالى تركه و خانه خواجه امام‏الدین واعظ آزار نرسانند مى‏گویند خواجه امام‏ الدین یكسال بود كه وفات كرده بود ولى بپاس احترام او خانه‏ اش در امان ماند علت این امر این بود كه تیمور بدراویش و صوفیان و سادات احترام مى‏گذاشت. بارى تیمور به قتل‏عام و انواع عقوبت فرمان داد و دستور داد سرهاى كشتگان را هزار هزار نزد او آورند. مى‏گویند بعضى از لشگریان كه نمى‏خواستند بدست خود مباشر قتل شوند سرها را مى‏خریدند و در ابتدا قیمت هر سرى به بیست دینار كبكى بود ولى در آخر آنهائیكه سهم خود را داده بودند سرهاى زیادى را مى‏فروختند به نیم دینار و كسى نمى‏خرید.
از اتفاقات شگفت این است كه جمعى از مردم اصفهان در آنروز از گزند تیغ در امان ماندند و شب خواستند بگریزند از قضا برفى بارید و اثر پاى ایشان در برف بماند و روز دیگر لشگریان تیمور اثر پاى آنها را گرفته در هر كجا كه پنهان شده بودند بیرون آوردند و به تیغ انتقام بگذرانیدند تعداد كشتگان را از هفتاد هزار كمتر ننوشته‏ اند فرمانى كه تیمور پس از قتل‏عام صادر نمود از اینقرار بود كه هفتاد هزار سر آدمى جمع آرند و از سرها مناره‏ها سازند پس از جمع شدن سرها از دروازه طوقچى تا قلعه طبرك بیست و هشت مناره با هزار و پانصد سر بالا بردند و در طرف دیگر شهر نیز بهمین منوال. بنابر این آنچه بعضى تصور كرده و اخیراً در یكى از روزنامه‏ هاى محلى، مكان مناره سرهاى كشتگان تیمور را در نزدیك بازارچه اسمعیل كوسه معین كرده، اشتباه محض است و منار مذكور متعلق بسرهاى شكار یكى از پادشاهان صفوى بوده و شرح آنرا شاردن نوشته است. واقعه قتل‏عام اصفهان در آخر شوال و یا پنجم ذیقعده سال 289 هجرى اتفاق افتاده است.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:29
محاصره شهر اصفهان توسط خوارج‏

قبل از آنكه محاصره اصفهان بدست خوارج شروع شود، در رى جنگ سختى بین آنان و لشگریان خلیفه رخ داد و خوارج در جنگ رى فاتح شدند. در این هنگام آتش بیداد و طغیان خوارج در اطراف اصفهان بمنتهى درجه رسیده بود و كمتر آبادانى بین اهواز و اصفهان وجود داشت كه مورد دستبرد آنان واقع نشود و مردم آن گرفتار قتل و غارت نگردند. مصعب براى دفع آنان پس از مشاوره با سران لشگر، حكومت اصفهان را به (عتاب بن ورقاء ریاحى) واگذار كرد و وی را مأمور دفع خوارج نمود.
فرمانده خوارج بعد از اینكه در رى فاتح شد بجانب اصفهان روانه گردید و هفت ماه شهر را محاصره كرد و در طول این مدت گاهى جنگى رخ مى‏نمود. یك روز حاكم اصفهان به یاران خود گفت منتظر چه هستید؟ قسم بخداوند كه هرگز نباید از كمى عده بترسید، شما از شجاعان لشگر مى‏باشید و كراراً در جنگها كاردانى و لیاقت خود را نشان داده‏اید. نتیجه محاصره این خواهد بود كه بتدریج ذخائر شما تمام شود و آن وقت چاره جز این نیست كه از گرسنگى بمیرید و برادر برادر را دفن كند. این است كه قبل از آنكه ضعف بر شما راه یابد بدشمن حمله كنید و دمار از روزگار او برآورید.
عتاب‏بن ورقاء نماز صبح را با لشگریان خود خواند و در حالیكه خوارج در خواب بودند بآنها حمله كرد قبل از حمله بیرقى بدست كنیزى موسوم به یاسمین داد و گفت هر كس مى‏خواهد توقف كند به بیرق یاسمین ملحق شود و كسى‏كه عازم جهاد است بهمراه ما بیاید. دو هزار و هفتصد سوار بعتاب بن ورقاء پیوستند و قبل از آنكه خوارج متوجه شوند برآنها تاخته و كشتار عظیمى از آنان نمودند و من‏جمله زبیربن على در این جنگ بقتل رسید. در نتیجه این جنگ هولناك خوارج شكست خورده تاب مقاومت نیاورد بجانب اهواز فرار كردند. و عتاب بعوض اینكه آنها را دنبال كند بشهر بازگشت.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
18-01-2011, 11:29
محاصره اصفهان و شجاعت میرزا ابوالقاسم‏ پس از آنكه امراى قزلباش در جنگ گولون‏آباد اصفهان از افغانان شكست خورده و راه فرار پیش ‏گرفته بحضور شاه سلطان حسین صفوى رسیدند، شاه بناى تعرض را بآنان گذاشت و قرار بر این شد كه حالا كه در این جنگ شكست خورده و لشگر قزلباش همه توپ هاى بزرگ را از دست داده ‏اند، مردم شهرى به همراهى فرماندهان لشگرى باصطلاح (سیبه‏بندى) نمایند و محافظت هر چند محله از شهر بیكى از امرا و سران سپاه تقسیم شد. از طرفى محمود افغان كه در جنگ گولون‏آباد توپهاى بزرگى بدست آورده بود بطرف كوچه ‏ها و محلات شهر بست و از اینرو رعب و هراس مخصوص در اهل كوچه‏ ها و محلات پیدا شد. شاه سلطان حسین ناچار تمام امرا را خواست و آنها را مأمور نمود كه توپها را از افغانان پس بگیرند ولى هیچیك از امرا جرئت اقدام بچنین امرى را ننموده و لذا جماعت افاغنه با آتش توپخانه ولوله در مردم شهر انداخته خرمن حیات عده زیادى از برنا و پیر را نابود ساختند.
یكى از امرا موسوم بمیرزا ابوالقاسم كه از اقرباى پادشاه بود و در دربار سلطنت معزز مى‏زیست وقتى حال را بدین منوال مشاهده نمود اظهار داشت اگر این خدمت بفدوى محول شود توپ ها را از دست افغانان بیرون مى‏آورم. ابتدا شاه سلطان ‏حسین به پیشنهاد او توجهى نكرد و باین امر رضا نداد ولى پس از اصرار زیاد بالاخره میرزا ابوالقاسم اجازه یافت و یك روز با جمعى از رزم ‏آزمایان در بیرون شهر خود را به لشگر افغان زد و بتوپ ها رسید مورخین مى‏نویسند آنچه از توپ ها وزین‏تر بود میخ زد و معیوب كرد و آنچه را هم توانست با خود بشهر آورد.
این فتح نامدار سبب خوشحالى و رضامندى شاه سلطان ‏حسین گردید و میرزا ابوالقاسم را مورد لطف و مرحمت قرار داد و مقرر شد از این پس در هر محله كه افغانان جنگ براه انداختند، بتعجیل هر چه تمامتر امیر محله میرزا ابوالقاسم را خبر كند تا بكمك او رود من‏جمله روزى مستخدم محمود آقاى ناظر خبر آورد كه افغانان جمعیت كرده و در محله آقاناظر جنگ سختى برپا نموده و كار را بر محمود آقاى ناظر تنگ كرده‏اند.
فى‏الفور میرزا ابوالقاسم با جمعى كه حاضر بودند بكمك آقا ناظر شتات وقتى رسید كه افغانان با اهل محله بجنگ مشغول بودند و نزدیك بود محله را تصرف كنند. بلادرنگ خود را در فوج افغانان افكند و جنگ سختى روى نمود و افغانها شكست خورده رو بفرار نهادند. میرزا ابوالقاسم چند فرسخ آنها را تعاقب كرد. وقتى برگشت برایش خبر آوردند كه فرزند او میرزا سید احمد در یكطرف شهر با افغانها مشغول جنگ است. بدون اینكه كسى از قصد او آگاه شود، بهمراهى دو نفر از غلامان خود موسوم به (هوشنگ) و (لاچین) به آنطرف عزیمت كرد. پس از قدرى طى مسافت و دور شدن از لشگر، یكنفر تفنگ‏چى افغانى كه بالاى درخت پنهان شده بود او را هدف قرار داد و گلوله تفنگ بر پیشانى او اصابت كرد. وقتى او را به شهر آوردند هنوز رمقى از حیات در او بود.
دو غلام میرزا ابوالقاسم افغان را با ضرب گلوله مقتول ساخته و سر او را بریده یكى از دو غلام سر افغان و دیگرى میرزا را به اسب بسته بشهر آوردند ولى معالجه مؤثر واقع نشد و پس از سه روز فوت كرد. شاه ‏سلطان حسین صفوى از مرگ او خیلى متأثر شد. تمام مردم اصفهان در مرگ این سردار شجاع سوگوارى نمودند و از دست رفتن او را بفال بد گرفتند. مرگ این سردار بزرگ لطمه سختى بسلطنت آخرین پادشاه صفوى زد.