PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آخرین وصیت امام حسین(ع)



ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:29
http://pix2pix.org/pic/wall-ashora/20.jpg

الكافی» به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع): چون هنگام وفات پدرم علی بن الحسین (ع) فرا رسید، مرا به سینه اش چسباند و سپس فرمود: ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیت كرد، وصیت می‌كنم و نیز به آنچه پدرش به وی وصیت كرده است.»
برای بندگان خدا امام حسین (ع) در آخرین لظات زندگی خود رو به شمر بن ذی‌الجوشن فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، دست كم در دنیایتان، آزاده و بزرگ‌منش باشید.»

به گزارش باشگاه خبرنگاران، پیمان امام حسین (ع) برای دفاع از آخرین و كامل‌ترین دین توحیدی و الهی، هیچ‌گاه نشكست و آن امام همام با ریختن خون خود و همچنین جان‌فشانی‌هایی كه یاران و اصحاب باوفا و كم‌تعدادش كردند و اسارتی كه زنان و دختران اهل حرمش كشیدند، آبروی تمام بشریت در تمام طول تاریخ شد.

حدود 1400 سال است كه قلم‌های دوست و دشمن، موافق و مخالف، مسلمان و غیرمسلمان در نگاشتن ظلم‌های بی‌حد و حصر یزیدیان در دشت كربلا در كار است و تا كنون نتوانسته گوشه‌ای از جنایاتی كه بر اهل بیت پیامبر رفت را به دوست‌داران حق و حقیقت و عدالت و آزادیخواهی بشناساند.

شاید دردآورترین بخش از این نوشته‌ها مربوط شرح شهادت سیدالشهدا (ع) باشد كه در هر بخش آن می‌توان حزن بی حد را درك كرد. این نوشتار هم گوشه‌ای از مطالب بیان شده در كتاب‌هاب تاریخی و مقاتل است كه در دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) چاپ و منتشر شده است كه آن‌ها را مرور می‌كنیم.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:29
امام لباسی را می‌طلبد كه كسی بدان رغبت نكند

«الملهوف»: امام حسین فرمود: «برایم لباسی بیاورید كه كسی به آن رغبت نكند تا زیر لباس‌هایم بپوشم و مرا برهنه نكنند.»
برای امام شلواركی آوردند. امام نپذیرفت و فرمود: «این لباس خواری است.»

سپس خود امام لباس كهنه‌ای را برداشت و آن را پاره كرد و زیر لباسش پوشید اما هنگامی كه شهید شد آن را نیز بردند و امام را برهنه رها كردند.
آنگاه امام شلوارهایی پنبه‌ای را ـ كه بافت یمن بود ـ خواست و آن را پاره كرد و پوشید و از آن رو پاره كرد تا آن را نبرند، اما هنگامی كه كشته شد، بحر بن كعب ـ كه خداوند لعنتش كند ـ آن را هم برد و حسین را برهنه رها كرد.

دستان بحر، پس از این كار در تابستان مانند چوب خشك می‌شد و در زمستان از آنها چرك و خون تراوش می‌كرد تا آن كه خدای متعال او را هلاك كرد.

«المناقب» ابن شهر آشوب: آنگاه امام حسین (ع) فرمود: «لباسی برایم بیاورید كه كسی به آن رغبت نكند و زیر لباس‌هایم بپوشم تا برهنه‌ام نكنند؛ چرا كه من كشته می‌شوم و لباس و سلاحم را می‌برند.»

برای امام شلواركی آوردند؛ اما نپذیرفت و فرمود: «این لباس اهل ذمه است.»
سپس لباسی بلندتر را كه از شلوار، كوتاه‌تر و از شلوارك بلندتر بود آوردند و امام آن را پوشید.

«تاریخ الطبری» به نقل از ابو مخنف: سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم برایم نقل كرد كه: چون حسین با سه یا چهار نفر، تنها ماند شلوار یمانی محكمش را كه چشم را خیره می‌كرد خواست تا آن را زیر لباسش بپوشد. آن را پاره پاره و رشته رشته كرد كه پس از شهادتش به غارت نبردند.

یكی از یاران او گفت: «كاش زیر آن، شلوارك می پوشیدی!»
فرمود: «شلوارك لباس خواری است و برای من شایسته نیست كه آن را بپوشم.»
اما هنگامی كه حسین به شهادت رسید، بحر بن كعب آن را نیز از [تن] ایشان درآورد و ایشان را برهنه رها كرد.
نیز عمرو بن شعیب از محمد بن عبدالرحمان برایم نقل كرد كه هر دو دست بحربن كعب در زمستان آب ترشح می‌كرد و در تابستان مانند چوب خشك می‌شد.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:30
خداحافظی امام با زنان

«المناقب» ابن شهر آشوب: سپس حسین با زنان، وداع كرد. سكینه، شیون می‌كرد. امام او را به سینه‌اش چسباند و فرمود:

«ای سكینه! بدان كه پس از من، گریه‌ات طولانی
خواهد بود، هنگامی كه مرگ، مرا دریابد.
با اشك حسرتت، دلم را آتش مزن
تا آنگاه كه روح در بدن دارم
و چون كشته شدم، تو سزامند گریستنی
ای بهترین زنان!»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:30
وصیت‌های امام

«اثبات الوصیه»: حسین (ع) ، سپس علی بن الحسین (ع) را كه بیمار بود، فرا خواند و اسم اعظم و میراث‌های پیامبران را به او وصیت كرد و او را آگاه كرد كه علوم و نوشته‌ها و قرآن‌ها و سلاح را به ام‌سلمه ـ كه خدا از وی خشنود ـ باد سپرده و به وی فرمان داده است كه همه آنها را به او بدهد.

«الكافی» به نقل از ابوجارود: امام باقر (ع) فرمود: «حسین بن علی (ع) هنگامی كه آنچه باید برسد به او رسید، دختر بزرگش فاطمه بنت الحسین را فراخواند و نوشته‌ای در هم پیچیده و وصیتی آشكار به او داد. علی بن الحسین (ع)‌ درد شكم داشت و با آنان بود؛ اما او را به خودش واگذاشته بودند و فكر نمی‌كردند كه از آن بیماری جان سالم به در برد. فاطمه آن نوشته را به علی بن الحسین (ع)‌ داد و سپس ـ به خدا سوگند ای زیاد ـ كه آن نوشته به ما رسیده است.»
گفتم: «خدا مرا فدایت كند در آن نوشته چیست؟»
فرمود: «به خداسوگند، همه نیازهای فرزندان آدم از روز خلقت آدم تا فنای دنیا در آن آمده است. به خدا سوگند در آن حدود هم هست حق [مقدار] دیه یك خراش.»

«الكافی» به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع): چون هنگام وفات پدرم علی بن الحسین (ع) فرا رسید، مرا به سینه اش چسباند و سپس فرمود: ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیت كرد، وصیت می‌كنم و نیز به آنچه پدرش به وی وصیت كرده است.»
سپس فرمود: «ای پسر عزیزم! مبادا بر كسی ستم كنی كه در برابر تو هیچ یاوری جز خدا ندارد!»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:30
اجازه خواستن فرشتگان برای یاری كردن امام

«كمال‌الدین و تمام النعمه» به نقل از اَبان بن تغلب از امام صادق (ع): چهار هزار فرشته فرود آمدند و قصد نبرد در كنار حسین (ع) را داشتند كه به آنها اجازه داده نشد. بالا رفتند تا [از خداوند] اجازه بگیرند؛ اما هنگامی كه پایین آمدند حسین (ع)‌ كشته شده بود و آنان پریشان و غبارآلوده تا روز قیامت نزد قبر حسین می‌گریند.

«الغیبة» نعمانی به نقل از اَبان‌ بن تغلب، از امام صادق (ع) درباره نزول فرشتگان: چهار هزار فرشته نشاندار ـ كه با پیامبر خدا (ص) بودند ـ و سیصد و سیزده فرشته‌ای كه در جنگ بدر با پیامبر خدا (ص) بودند و نیز چهار هزار فرشته دیگر، با آنان به آسمان عروج كردند تا اجازه بگیرند كه همراه حسین‌ بن علی (ص) بجنگند؛ اما چون بازگشتند‌، حسین (ع) به شهادت رسیده بود و آنان، پریشان و غبارآلود، تا روز قیامت نزد قبر حسین (ع)، می‌گریند و همگی آنان، انتظار قیام قائم (عج) را می‌كشند.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:30
آخرین یاری خواهی امام (ع) برای اتمام حجت

«الملهوف»: هنگامی كه حسین (ع)، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم‌ گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست كه از حرم پیامبر خدا (ص) دفاع كند؟ آیا یكتاپرستی هست كه در كار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا باری‌دهنده‌ای هست كه به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟».
پس صدای ناله‌زنان برخاست.

«مقتل‌الحسین‌(ع)» خوارزمی: آن‌گاه حسین (ع)، به چپ و راستش نگریست و هیچ مردی را ندید. علی‌ بن ‌الحسین، زین‌العابدین(ع) ـ كه سنش از علی‌ [اكبر] شهید، كمتر و بیمار بود و نسل خاندان محمد (ص) از طریق او استمرار یافت ـ بیرون آمد؛ ولی نمی‌توانست شمشیرش را حمل كند و ام‌ كلثوم، پشت سر او فریاد می‌زد: «ای پسر عزیزم! بازگرد.»
علی گفت: «ای عمه!‌ بگذار پیش روی فرزند پیامبر خدا (ص) بجنگم.»
حسین(ع) فرمود: «ای ام‌ كلثوم! او را بگیر و بازگردان تا زمین، از فرزندان خاندان محمد (ص)، تهی نماند».

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:30
نبرد انفرادی امام (ع) با دشمنانش

«الارشاد»: هنگامی كه جز سه تن از یاران حسین (ع) باقی نماندند، امام (ع) به دشمن، حمله برد و آنان را از خود، دور می‌كرد و آن سه تن، از او حفاظت می‌كردند تا آن كه آنان نیز كشته شدند. امام (ع) كه از زخم‌های تن و سرش، سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر می‌زد و آنها، از چپ و راست او می‌گریختند.

حمید بن مسلم می‌گوید: «به خدا سوگند، آن وقت، شكست خورده‌ای را ندیده بودم كه فرزندان و خاندان و یارانش كشته شده باشند، اما این گونه استوار و پر دل و جسور مانده باشد. پیادگان، بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد و چپ و راست او، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته می‌شدند.»

«الملهوف»: راوی می‌گوید: آن گاه حسین (ع)، دشمن را به نبرد تن به تن فرا خواند و همه كسانی را كه به جنگش می‌آمدند، از میان برمی‌داشت تا آن جا كه تعداد فراوانی از آنها را كشت و در این حال، می‌فرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است و ننگ، از ورود به آتش».

یكی از راویان می‌گوید: «به خدا سوگند، تاكنون شكست‌خورده‌ای را ندیده بودم كه فرزندان و خاندان و یارانش كشته شده باشند؛ اما این‌گونه استوار و پردل مانده باشد. پیادگان، بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد و آنان، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شكافته می‌شدند.»

او بر آنان، حمله می‌برد و درحالی كه آنان، بالغ بر سی‌ هزار نفر بودند، از پیش پای او، مانند ملخ‌های پراكنده، می‌گریختند و او، دوباره به جای خویش، باز می‌گشت و می‌گفت: «هیچ نیرو و توانی، جز از جانب خداوند والا مرتبه بزرگ، نیست».

«الفتوح»: آن‌گاه، حسین(ع) [دشمن] را به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه قهرمانانی را كه به جنگ او می‌آمدند، می‌كشت تا آن كه تعداد فراوانی را از آنها كشت.

شمر بن ذی‌الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ پیشاپیش دسته بزرگی، جلو آمد. حسین‌(ع) با همه آنها جنگید و آنها نیز با او جنگیدند ... آن گاه حسین (ع)، مانند شیر شرزه به آنها حمله برد و در پی كسی نمی‌رفت، جز آن كه او را با ضربه شمشیرش به زمین می‌انداخت. تیرها از هر سو به طرف او می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند. و او می‌فرمود: «ای امت بدكار! پس از محمد، چه بد كردید در حق امت و خاندانش. هان! شما پس از من، دیگر از كشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلكه چون مرا كشتید، كشتن هركس دیگری بر شما گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم كه خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما به گونه‌ای كه نمی‌دانید، بگیرد».

حُصَین بن نُمَیر سَكونی، بر حسین (ع) بانگ زد: «ای پسر فاطمه! خدا چگونه انتقام تو را از ما می‌گیرد؟»
حسین(ع) فرمود: «میانتان، ‌ترس و درگیری می‌اندازد و خونتان را [به دست خودتان] می‌ریزد و آن‌گاه، عذاب را بر شما سرازیر می‌كند».

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:31
امام(ع) در پی آب

«الاخبار الطوال»: حسین (ع) تشنه شد و كاسه آبی خواست. هنگامی كه آن را به دهان برد، حصین بن نمیر، ‌تیری به سوی او انداخت كه به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن، مانع شد و حسین (ع)، كاسه را از دست، فرو گذاشت.
هنگامی كه دید دشمنان از او پس می‌كشند برخاست و بر تل و سیل بند كنار فرات، به سوی آب رفت كه جلویش را گرفتند و او به همان جا كه بود، بازگشت.

«منیرالاحزان»: سپس، نبرد را متوجه حسین (ع) كردند و او را از فراوانی زخم‌ها و ضربه‌ها، مانند تكه گوشتی كردند. امام (ع)، آبی برای نوشیدن می‌جویید و نمی‌یافت و 72 زخم، ‌برداشته بود.

«بستان الواعظین»: حسین (ع) به هنگام شهادتش آبی طلبید، اما از او باز داشتند و تشنه به شهادت رسید و بر خدا وارد شد تا از شراب بهشتی، سیرابش كند.

«الملهوف»: نبرد را متوجه او كردند و او بر آنان، و آنان بر او حمله می‌بردند و او با وجود آن، آبی برای نوشیدن می‌جویید و نمی‌یافت.

«الفتوح»: دشمنان بر او حمله بردند و پیوسته، او بر آنان و آنان بر او حمله می‌بردند و او در این میان، آبی می‌جست تا از آن بنوشد و هر بار كه به تنهایی به سوی فرات، یورش می‌برد، به او حمله می‌كردند تا او را از آب، باز دارند.

«الارشاد»: هنگامی كه شمر بن ذی الجوشن، شجاعت حسین (ع) را دید سواران را فرا خواند و در پشت پیادگان قرار گرفتند و به تیراندازان فرمان تیر داد. آنان، او را تیر باران كردند و از فراوانی تیرها، مانند خارپشت شده بود. امام (ع) عقب كشید و آنان در برابر موضع گرفتند.

«مثیرالاحزان»: هنگامی كه حسین (ع) از شدت جراحات زمین‌گیر شد و دیگر توان حركت نداشت. شمر، فرمان داد كه او را تیر باران كنند.

«الفتوح»: تیر‌ها را از هر سو به طرف حسین (ع) می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند. و او می‌فرمود: «ای امت بدكار جه بد جانشینانی برای محمد، در میان امت و خاندانش بودید. هان! شما از من، دیگر از كشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلكه چون مرا كشتید كشتن هر كس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند‌ ـ مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای كه نمی‌دانید، بگیرد.»

«تاریخ الطبری» به نقل از سعد بن عبیده: حسین (ع) جلو آمد و با نمایندگان ابن زیاد، گفت‌وگو كرد. گویی اكنون به ردای خط دار او می‌نگرم، هنگامی كه با آنان، سخن گفت، بازگشت. مردی از قبیله بنی تمیم ـ كه به او عمر طُهَوی می‌گفتند ـ تیری به سوی او انداخت گویی اكنون آن تیر را می‌بینم كه میان شانه‌هایش به رادیش آویخته است.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:31
اصابت تیری به پیشانی امام

«الفتوح»: هر گاه حسین (ع) به تنهایی به سوی فرات یورش می‌برد، به او حمله می‌كردند تا او را از رسیدن به آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان ـ كه كینه‌اش ابو حُتوف بود ـ تیری انداخت و بر پیشانی حسین (ع) نشست. حسین (ع) تیر را كند و آن را انداخت. خون به صورتش و محاسنش سرازیر شد.
سپس حسین (ع) گفت: «خدایا! تو می‌بینی كه من از دست این بندگان نافرمان و طغیان‌گرت، در چه حالی هستم. خدایا! یك یك آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرق هلاكشان ساز و هیچ یك از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:31
اصابت تیری به سینه امام

«مقتل‌الحسین» خوارزمی: حسین (ع) كه بر اثر نبرد، كم‌توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام كه ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی‌اش خورد.
خون از پیشانی‌اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی‌اش پاك كند كه تیری با پیكان سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست.
حسین (ع) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا.»

آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی كه آنان، مردی را می‌كشند كه جز او، فرزندی پیامبری بر روی زمین نیست.»

سپس، تیر را گرفت و آنان را از پشت خود، بیرون كشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین (ع) دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پر شد، آنان را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن بازنگشت ... دوباره، دستش را به زخم نهاد و چون از خون پر شد، بر سر و محاسنش كشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدم محمد (ص) را با خضاب خون، دیدار كنم و بگویم ای پیامبر خدا! فانی و فلانی، مرا كشتند.»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:32
اصابت تیری به گلوی امام

«الامالی» صدوق به نقل از عبدالله بن منصور، از امام صادق (ع)، از پدرش امام باقر (ع)، از جدش امام زین العابدین (ع): حسین (ع) به چپ و راست نگریست و كسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی كه با فرزند پیامبرت چه می‌كنند.»
قبیله‌ بنی كلاب، میان حسین (ع) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد كه به گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (ع) تیر را گرفت و بیرون كشید.
سپس، خون را با كف دستش می‌گرفت و هنگامی كه پر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای را مظلوم و خونی، دیدار خواهم كرد.»

«الملهوف»: سپس سنان نیز تیری به سوی امام حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (ع) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون كشید و دو دستش را كنار هم گرفت و هر گاه از خونش پر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خصاب می‌كرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب كرده از خونم و با حق عصب شده‌ام، دیدار خواهم كرد.»

«الفتوح»: سنان بن انس نخعی، تیری به سوی حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. صالح بن وهب یَزَنی هم نیزه‌ای به پهلوی حسین (ع) زد. حسین (ع) از اسبش به زمین افتاد. سپس، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون كشید. كف دستانش را كنار هم می‌گرفت و هر گاه از خونش پر می‌شدند، آنها را به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «این گونه خدایم را با خونم و با حق غصب شده‌ام، دیدار خواهم كرد.»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:33
اصابت تیر بر دهان امام (ع)

«الكامل فی التاریخ»: تشنگی حسین (ع) شدت گرفت. نزدیك فرات شد تا آبی بیاشامد. حصین بن نمیر، تیری به سوی ایشان انداخت كه به دهانش اصابت كرد. حسین (ع) خون با دستش می‌گرفت و به سوی آسمان، پرتاب می‌كرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری كه با پسر دختر پیامبر می‌كنند، به تو شكوه می‌برم. بارخدایا! یكایكاشان را به شمار آور و یكایك آنان را بكش و هیچ یك از ایشان را باقی مگذار.»
نیز گفته‌اند، كسی كه به حسین تیر انداخت مردی از قبیل بنی اَبان بن دارِم بود.

«تذكرة‌الخواص» به نقل از هشام بن محمد: حصین به تمیم، تیری به سوی حسین (ع) انداخت كه به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین (ع) در حالی كه می‌گریست می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌كنند، به تو شكوه می‌برم.»
سپس، تشنگی‌اش شدت گرفت.

«المناقب» ابن شهر آشوب به نقل از ابن عُیَینَه: دو تن از قاتلان حسین (ع) را دیدم یكی از آنها ...، ظرف آب را می‌گرفت و آن را تا آخر، سر می‌كشید؛ اما سیراب نمی‌شد. این، از آن رو بود كه [روز عاشورا] دید كه حسین (ع) ظرف آبی را نزدیك دهان برد، از آن می‌نوشد پس تیری به سوی او انداخت. حسین (ع) فرمود: «خداوند تو را از در دنیا و آخرت، سیراب نكند.»

«مجابو الدّعوة» ابن ابی الدنیا به نقل از محمد كوفی: مردی از قبیله ابان بن دارم به نام زرعه در كشتن حسین (ع) حاضر بود. او تیری به سوی حسین (ع) انداخت كه به گلویش اصابت كرد. حسین (ع) خون را می‌گرفت و به سوی آسمان می‌پاشد. این، از آن رو بود كه حسین (ع) آبی طلبید تا بنوشد و هنگامی كه آن مرد تیر زد، میان او و آب، جدایی انداخت [و نتوانست آب بنوشد].
حسین (ع) گفت: «خدایا! او را تشنه بدار. خدایا! او را تشنه بدار»
یكی از شاهدان مرگش برایم نقل كرد كه: آن مرد، از احساس حرارت در شكمش و سردی پشتش، فریاد می‌كشید و جلوی او، یخ و بادبزن و در پشت او، آتشدان بود و می‌گفت: «به من آب بدهید. تشنمگی مرا كشت!»
كاسه بزرگی برایش می‌آورند كه در آن شربت یا آب و شیر بود و اگر پنج تن از آن می‌نوشیدند، سیراب می‌شدند؛ ولی او می‌نوشید و دوباره می‌گفت: «به من آب بدهید. تشنگی مرا كشت!»
سرانجام شكمش، [به سبب بسیار نوشیدن آب] مانند شكم شتر شكافته شد.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:33
سخن گفتن زینب (س) با عمر بن سعد

«تاریخ الطبری» به نقل از عبدالله بن عمار: زینب دختر فاطمه (س) و خواهر حسین (ع) بیرون آمد ... و این گونه می‌گفت: «كاش آسمان، خراب می‌شد و بر زمین می‌افتاد!»
عمر بن سعد، به حسین (ع) نزدیك شده بود. زینب (ع) به او گفت: «ای عمر بن سعد! آیا اباعبدالله را می‌كشند و تو، نگاه می‌كنی؟!»
گویی اشك‌های عمر را می‌بینیم كه بر گونه‌ها و محاسنش روان است. آن گاه، عمر از او روی گرداند.

«الارشاد»: خواهر امام، زینب (س) به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابی وقاص را ندا داد: «وای بر تو، ای عمر! آیا اباعبدالله را می‌كشند و تو نگاه می‌كنی؟»
عمر، پاسخش را نداد. زینب (ع) بانگ زد: «وای بر شما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟! هیچ كس، پاسخی به او نداد.»

ملکوت* گامی تارهایی *
25-01-2011, 22:33
سخنان زینب (س) هنگام شهادت برادر

«الملهوف»: زینب (ع) از در خیمه بیرون آمد و فریاد می‌زد: «وای، ای برادر! وای، ای سرو من! وای، ای خاندان من! كاش آسمان، خراب می‌شد و به زمین می‌افتاد و كوه‌ها، خاك و در دشت‌ها، پراكند می‌شدند!»

هجوم بردن به خیمه‌ها

«تاریخ‌الطبری» به نقل از ابو مخنف: سپس شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند (حدود ده) تن از پیادگان سپاه كوفه، پیش‌روی كردند و به سوی خیمه‌ای كه اثاث و خانواده حسین (ع) در آن بود، رفتند و میان او و خیمه‌هایش، مانع شدند.
حسین (ع) فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، دست كم در دنیایتان، آزاده و بزرگ‌منش باشید. خیمه و خانواده را از دستبرد اراذل و اوباشتان دور بدارید.»
ابن ذی‌الجوش گفت: «این حق برای تو هست، ای پسر فاطمه!»

«مثیرالاحزان»: حسین (ع) پیوسته می‌جنگید تا آن شمر بن ذی‌الجوشن آمد و میان او و خیمه‌اش، مانع شد. امام (ع) فرمود: «به زودی خیمه‌ام برای شما مباح خواهد شد؛ ولی نابخردان و سركشانتان را از آن، بازدارید و اگر دین ندارید، دست كم در دنیا، آزاده باشید.»

شمر به او گفت: «ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟»
فرمود: «می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید؛ ولی زنان كه گناهی ندارند.»
شمر گفت: «این حق برای تو هست.»