خادمه زینب کبری(س)
27-01-2011, 19:03
احتمالاً گم شده ام
foz3
مروري بر "احتمالا گم شده ام" اثر سارا سالار
http://img.tebyan.net/big/1389/11/109462092286714917123262033115113227114.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/11/199351931907412318727192761327039141160134.jpg)
«احتمالاً گم شده ام» اولين کتاب سارا سالار است.
سير اصلي داستان در زمان حال و با زباني ساده و به گونه اي زنانه مي گذرد اين در حاليست که راوي داستان مدام به زمان گذشته برمي گردد و خاطرات را مرور مي کند. اگر بخواهيم با بيان بهتر بگوييم، او به گذشته خود چسبيده است. راوي از اين فکر کردن هاي بيش از اندازه به رويدادهاي زندگي خود در گذشته بسيار رنجور است، دچار خستگي شده است، او نمي خواهد ديگر به گذشته خود فکر کند ولي قادر به اين کار نيست و نمي داند چطور بايد از اين مهلکه نجات پيدا کند.
«احتمالاً گم شده ام» روايتگر زندگي زني است که در زندگي روزمره خود دچار نوعي از خود بيگانگي، پريشاني و ترس است.
آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است. او روانه سطح شهر مي شود. شهري که سراسر شلوغي و آشفتگي است همراه با اتفاقات و حوادثي که ممکن است گه گاهي براي آدم اتفاق بيفتد. اين جمله اي است که راوي داستان چندين بار از زبان هاي مختلف تکرار مي کند. انگار که بايد اين اتفاقات گه گاهي براي آدم بيفتد.
زني يک روز در شهر.
شهري پر از دغدغه و چالش براي يک زن.
دنيايي از خشونت، آشفتگي و ترس و گمشدگي ...
آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است.
کبودي پشت چشم اين زن بيانگر و نماد خشونتي است که به او وارد شده است. هر چند که تا پايان داستان مشخص نيست که اين کبودي به چه دليل و از جانب چه کسي بوده است.
اين مهم نيست که چطور اين اتفاق رخ داده است، فقط کافيست اين کبودي پشت چشم در طول داستان باشد تا خواننده به عمق وجود نا آرامي و خشونت در محيط اطراف راوي داستان پي ببرد.
راوي «احتمالا گم شده ام» زندگي خود را کج و معوج مي داند:
«ناهار که تمام مي شود، نمي دانم مي خواهم چه کار بکنم يا کجا بروم. وقتي کيوان نيست زندگي ام به اين شکل کج و معوج است. وقتي کيوان هست زندگي ام يک جور ديگري کج و معوج است، در هر صورت زندگي ام کج و معوج است...»
در روايت داستان، اولين و عمده ترين موضوع، درگيري راوي با خودش است. هرچند که او در طول داستان که شرح آخرين روز پريشاني و به هم ريختگي اوست در بسياري از مقاطع داستان به بيان آشفتگي ها و نقد برخي مسائل آزاردهنده جامعه هم مي پردازد.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_162.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_162z.gif
foz3
مروري بر "احتمالا گم شده ام" اثر سارا سالار
http://img.tebyan.net/big/1389/11/109462092286714917123262033115113227114.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/11/199351931907412318727192761327039141160134.jpg)
«احتمالاً گم شده ام» اولين کتاب سارا سالار است.
سير اصلي داستان در زمان حال و با زباني ساده و به گونه اي زنانه مي گذرد اين در حاليست که راوي داستان مدام به زمان گذشته برمي گردد و خاطرات را مرور مي کند. اگر بخواهيم با بيان بهتر بگوييم، او به گذشته خود چسبيده است. راوي از اين فکر کردن هاي بيش از اندازه به رويدادهاي زندگي خود در گذشته بسيار رنجور است، دچار خستگي شده است، او نمي خواهد ديگر به گذشته خود فکر کند ولي قادر به اين کار نيست و نمي داند چطور بايد از اين مهلکه نجات پيدا کند.
«احتمالاً گم شده ام» روايتگر زندگي زني است که در زندگي روزمره خود دچار نوعي از خود بيگانگي، پريشاني و ترس است.
آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است. او روانه سطح شهر مي شود. شهري که سراسر شلوغي و آشفتگي است همراه با اتفاقات و حوادثي که ممکن است گه گاهي براي آدم اتفاق بيفتد. اين جمله اي است که راوي داستان چندين بار از زبان هاي مختلف تکرار مي کند. انگار که بايد اين اتفاقات گه گاهي براي آدم بيفتد.
زني يک روز در شهر.
شهري پر از دغدغه و چالش براي يک زن.
دنيايي از خشونت، آشفتگي و ترس و گمشدگي ...
آغاز داستان، با شروع يک روز است. روزي که در آن راوي داستان دچار پريشاني و خستگي اي بي حد و حصر شده است.
کبودي پشت چشم اين زن بيانگر و نماد خشونتي است که به او وارد شده است. هر چند که تا پايان داستان مشخص نيست که اين کبودي به چه دليل و از جانب چه کسي بوده است.
اين مهم نيست که چطور اين اتفاق رخ داده است، فقط کافيست اين کبودي پشت چشم در طول داستان باشد تا خواننده به عمق وجود نا آرامي و خشونت در محيط اطراف راوي داستان پي ببرد.
راوي «احتمالا گم شده ام» زندگي خود را کج و معوج مي داند:
«ناهار که تمام مي شود، نمي دانم مي خواهم چه کار بکنم يا کجا بروم. وقتي کيوان نيست زندگي ام به اين شکل کج و معوج است. وقتي کيوان هست زندگي ام يک جور ديگري کج و معوج است، در هر صورت زندگي ام کج و معوج است...»
در روايت داستان، اولين و عمده ترين موضوع، درگيري راوي با خودش است. هرچند که او در طول داستان که شرح آخرين روز پريشاني و به هم ريختگي اوست در بسياري از مقاطع داستان به بيان آشفتگي ها و نقد برخي مسائل آزاردهنده جامعه هم مي پردازد.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_162.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_162z.gif