ملکوت* گامی تارهایی *
11-02-2011, 15:37
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_9.gif
تعریف انرژی منفی با اصطلاحات علمی سخت است ولی مسلما هر کسی آن را تجربه کرده است.
وقتی افراد با هرگونه مشکلی مواجه میشوند یا شکست میخورند، سرزنش، احساس گناه، تأسفخوردن و اضطراب مقداری انرژی منفی تولید میکند. این بدان مفهوم نیست که آنها بد یا منفی هستند ولی به این معناست که آنها با منبع درونی انرژی مثبتشان قطع رابطه کردهاند!
شاید شما تجربه رفتن به جایی یا بودن با افرادی را دارید که باعث میشوند احساس بدی پیدا کنید؛ احتمالا احساس خستگی بکنید. گرچه سخت است علت دقیق ناراحتیتان را معلوم کنید ولی به هر حال آن را احساس میکنید. در عوض، امکان دارد شما در کنار بعضی افراد خودبهخود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بیشتر بکنید.
این تجربیات اتفاقی نیست؛ اینها نتیجه تبادل مشخص انرژی است. وقتی شخصی انرژی کمی دارد، فقط بودن با فرد دارای انرژی زیاد به او نیرو میدهد، در عین حال از انرژی خود آن شخص اندکی کاسته میشود. انتقال انرژی از شخصی به شخص دیگر موجب برقراری تعادل و توازن میشود.
مثلا اگر شما احساس خوبی دارید و با کسی که احساس بدی دارد ارتباط برقرار میکنید، بعد از مدتی آن فرد احساس بهتری پیدا میکند و احساس خوب شما کمتر خواهد شد. ممکن است این تغییر را خود احساس نکنید ولی طی چند ساعت یا چند روز متوجه میشوید که احساس خوبی ندارید. درک این تشابه به توضیح تبادل انرژی مثبت و منفی که همیشه در جریان است، بیشتر کمک میکند.
وقتی منفیبافی میکنیم چه اتفاقی میافتد
هرچه بیشتر منفیبافی میکنیم و راهی هم برای رهاساختن آن نمییابیم انرژی خود را راکد نگه میداریم.
وقتی درگیر منفیبافی میشویم ممکن است سعی کنیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم ولی وقتی دست به کاری خطیر میزنیم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمی میشویم؛ بدینترتیب اعتمادبهنفس ما زائل شده است. ما آرزوی درونیمان را برای فعالیت بیشتر و پیشرفتکردن احساس میکنیم ولی متوجه میشویم عقب نگه داشته شدهایم.
اما وقتی درگیر منفیبافی میشویم، شاید دلمان بخواهد شاد باشیم ولی احساس میکنیم که با افسردگی و تأسفخوردن برای خود، بیشتر در خود غرق میشویم. لذت ما کم میشود و احساس میکنیم میل درونیمان شادبودن است اما آن را نمییابیم. این فرایند در افرادی با حساسیت کمتر که از کمبودهای خود بیاطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودی شاد هستند ولی این افراد از دیرباز مفهوم لذتبردنهای واقعی را از بین بردهاند.
فراموش نکنیم وقتی منفیبافی میکنیم ممکن است بخواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ولی هنوز گرفتار احساس گناه و بیارزشی هستیم. ما نمیتوانیم خلوص، معصومیت و خوبی را که حاصل آن است احساس کنیم.
ما به خاطر اشتباهات گذشتهمان احساس تباهی و بیهودگی میکنیم و نمیتوانیم خودمان را ببخشیم. در نتیجه احساس میکنیم در قبال دیگران مسئول هستیم. اگر هنگام کودکی برای اشتباهاتمان تنبیه میشدیم ممکن است خودمان هم مجازاتکردنمان را ادامه دهیم.
روحهای حساس، منفیگرایی دیگران را به درون خود میکشند چون آنها بیشتر در معرض خطر هستند. منفیگرایی که آنها احساس میکنند ترکیبی از منفیبافیهای خودشان همراه با منفیبافیهای دیگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا که میروند منفیبودن و احساسات منفی دیگران را به درون خود میکشند.
اما چیزی که به دیگران اجازه میدهد حساسیت کمتری داشته باشند توانایی فرونشاندن احساسات است. بعضی افراد هنگام عصبانیت نیاز ندارند احساساتشان را مورد بررسی قرار دهند تا به احساس بهتری برسند. این افراد فقط میخواهند احساساتشان را انکار کنند یا نپذیرند و سرانجام به راه خودشان بروند. این روش برای افرادی که حساسیت کمتری دارند مفید است ولی برای کسانی که حساسترند نمیتواند مفید واقع شود.
در واقع افراد، منفیگرایی خود را سرکوب میکنند، آنها نهتنها این احساسشان را به دیگران منتقل میکنند بلکه منفیگرایی کمتری را از جهان جذب میکنند.
تعریف انرژی منفی با اصطلاحات علمی سخت است ولی مسلما هر کسی آن را تجربه کرده است.
وقتی افراد با هرگونه مشکلی مواجه میشوند یا شکست میخورند، سرزنش، احساس گناه، تأسفخوردن و اضطراب مقداری انرژی منفی تولید میکند. این بدان مفهوم نیست که آنها بد یا منفی هستند ولی به این معناست که آنها با منبع درونی انرژی مثبتشان قطع رابطه کردهاند!
شاید شما تجربه رفتن به جایی یا بودن با افرادی را دارید که باعث میشوند احساس بدی پیدا کنید؛ احتمالا احساس خستگی بکنید. گرچه سخت است علت دقیق ناراحتیتان را معلوم کنید ولی به هر حال آن را احساس میکنید. در عوض، امکان دارد شما در کنار بعضی افراد خودبهخود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بیشتر بکنید.
این تجربیات اتفاقی نیست؛ اینها نتیجه تبادل مشخص انرژی است. وقتی شخصی انرژی کمی دارد، فقط بودن با فرد دارای انرژی زیاد به او نیرو میدهد، در عین حال از انرژی خود آن شخص اندکی کاسته میشود. انتقال انرژی از شخصی به شخص دیگر موجب برقراری تعادل و توازن میشود.
مثلا اگر شما احساس خوبی دارید و با کسی که احساس بدی دارد ارتباط برقرار میکنید، بعد از مدتی آن فرد احساس بهتری پیدا میکند و احساس خوب شما کمتر خواهد شد. ممکن است این تغییر را خود احساس نکنید ولی طی چند ساعت یا چند روز متوجه میشوید که احساس خوبی ندارید. درک این تشابه به توضیح تبادل انرژی مثبت و منفی که همیشه در جریان است، بیشتر کمک میکند.
وقتی منفیبافی میکنیم چه اتفاقی میافتد
هرچه بیشتر منفیبافی میکنیم و راهی هم برای رهاساختن آن نمییابیم انرژی خود را راکد نگه میداریم.
وقتی درگیر منفیبافی میشویم ممکن است سعی کنیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم ولی وقتی دست به کاری خطیر میزنیم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمی میشویم؛ بدینترتیب اعتمادبهنفس ما زائل شده است. ما آرزوی درونیمان را برای فعالیت بیشتر و پیشرفتکردن احساس میکنیم ولی متوجه میشویم عقب نگه داشته شدهایم.
اما وقتی درگیر منفیبافی میشویم، شاید دلمان بخواهد شاد باشیم ولی احساس میکنیم که با افسردگی و تأسفخوردن برای خود، بیشتر در خود غرق میشویم. لذت ما کم میشود و احساس میکنیم میل درونیمان شادبودن است اما آن را نمییابیم. این فرایند در افرادی با حساسیت کمتر که از کمبودهای خود بیاطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودی شاد هستند ولی این افراد از دیرباز مفهوم لذتبردنهای واقعی را از بین بردهاند.
فراموش نکنیم وقتی منفیبافی میکنیم ممکن است بخواهیم نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم ولی هنوز گرفتار احساس گناه و بیارزشی هستیم. ما نمیتوانیم خلوص، معصومیت و خوبی را که حاصل آن است احساس کنیم.
ما به خاطر اشتباهات گذشتهمان احساس تباهی و بیهودگی میکنیم و نمیتوانیم خودمان را ببخشیم. در نتیجه احساس میکنیم در قبال دیگران مسئول هستیم. اگر هنگام کودکی برای اشتباهاتمان تنبیه میشدیم ممکن است خودمان هم مجازاتکردنمان را ادامه دهیم.
روحهای حساس، منفیگرایی دیگران را به درون خود میکشند چون آنها بیشتر در معرض خطر هستند. منفیگرایی که آنها احساس میکنند ترکیبی از منفیبافیهای خودشان همراه با منفیبافیهای دیگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا که میروند منفیبودن و احساسات منفی دیگران را به درون خود میکشند.
اما چیزی که به دیگران اجازه میدهد حساسیت کمتری داشته باشند توانایی فرونشاندن احساسات است. بعضی افراد هنگام عصبانیت نیاز ندارند احساساتشان را مورد بررسی قرار دهند تا به احساس بهتری برسند. این افراد فقط میخواهند احساساتشان را انکار کنند یا نپذیرند و سرانجام به راه خودشان بروند. این روش برای افرادی که حساسیت کمتری دارند مفید است ولی برای کسانی که حساسترند نمیتواند مفید واقع شود.
در واقع افراد، منفیگرایی خود را سرکوب میکنند، آنها نهتنها این احساسشان را به دیگران منتقل میکنند بلکه منفیگرایی کمتری را از جهان جذب میکنند.