ملکوت* گامی تارهایی *
14-02-2011, 14:23
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1818379ypm1wty9d4.gif
احساس تنهایی و انزوا
در مدرسه و دانشگاه ، در جمع خانواده و دوستان ، و یا حتی زمانیکه در کنار شخص مورد علاقه خود هستید ، احساس تنهایی می کنید ؟ چرا ؟ پاسخ به چنین پرسش کلانی نیازمند صرف وقت ، مطالعه ، و اندیشه گری بسیار است که شاید تا این زمان چنانکه باید به آن پرداخته نشده است . اعتقاد کلی بر این امر استوار است که افراد کماکان در تمام سطوح زندگی خود دچار دغدغه ای متاثر از احساس انزوا و تنهایی می شوند . پر واضح است که این حس صرفاً مدلول کمبود عشق و محبت نیست . از منظر " نواندیشی " دلتنگی و جدایی از جمع بی معناست . این مطلب درست و سرراست بوده و نیاز به بنیاد نظری ندارد . با این وجود تعداد زیادی از افراد در شرایط مشابه از خود سوال می کنند که : " چرا من اینقدر احساس تنهایی می کنم ؟ "
در مقابل این افراد به هیچ وجه نباید بگویید : " من دقیقاً می دانم تو چه احساسی داری " . این پاسخ یک اشتباه بزرگ است ! به نظر من این نگاهی تقلیلگراست چراکه تنها خود اوست که به وضوح می داند چه احساسی دارد و خیلی سخت می توان درک کرد که چرا یک چنین احساسی - آن هم به این شدت - در وجود او سکنی گزیده .
با این وجود گفتگو با افرادیکه خودشان در گذشته از تنهایی رنج می برده اند اما توانسته اند این حس را مهار کرده و موفق به مشاهده ی افق های گسترده تر زندگی شده اند ، کمک شایان ذکری قلمداد می شود . علاوه بر این زمانی می توانید بر روی احساسات خود کنترل پیدا کرده و در راستای رفع تناقض های احساسی گام بردارید که منشاً بروز مشکلات را شناسایی کنید . مجرم اصلی می تواند یک رویداد بخصوص و یا مجموعه ای از حقایق ناهمگون در زندگی فرد باشند . از جمله این عوامل به موارد زیر بسنده می کنیم :
در واقع باید اعتراف کرد که این لیست نامتناهی است . تجربه ی تلخ نافذی که وجود فرد را آکنده از ندامت ، چاوش ، و چالش می کند نیاز به نظارت و تعدید حدود تمام و کمال دارد . این مسئله از نظر فردی از اهمیت بالایی برخوردار بوده و باید در برابر آن با احترام و همدلی واکنش نشان داد حتی اگر مشکل در نظر شما قدری کوچک و پیش پا افتاده جلوه کند .
در این قسمت برخی از دلایل متداول ایجاد احساس تنهایی در جمع را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم :
- احساسات حل نشده نسبت به دیگران
- اسرار موجود در زندگی
- احساس ناکامی و عدم موفقیت
- احساس پوچی و بی هدفی
- احساس بی کسی و بی همدمی
- بی کفایتی اجتماعی
احساسات حل نشده
صادقانه باید اذعان داشت که خانواده و دوستان جزء افرادی محسوب می شوند که می توانند بیش از سایرین بر روی فرد تاثیر گذاشته و شان و منزلت او را بعضاً به صورت فاحش زیر سوال ببرند . گاهی اوقات منبع ایجاد حس تنهایی حتی خودش هم نمی داند که مسئول به وجود آمدن یک چنین جوششی در طرف مقابل است . نیکوست زمانیکه فرد متوجه ایجاد کردن یک چنین شرایطی می شود ، ترتیب یک گقتگوی صمیمانه و صادقانه را بدهد ، کلیه ی کدورت ها را پاک کرده و تلخی تنهایی را در وجود او به شیرینی صمیمیت و دوستی مبدل سازد .
البته نباید فراموش کرد که فرد تنها و محزون می بایست به درستی درک کند که کلید رهایی از زندان احساسات منفی و مسموم در دست خودش قرار دارد . مردی را می شناختم که به مدت ۲۰ سال دچار یک اختلال روانی نسبت به یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان خود شده بود و تا همین امروز هم این حس منفی را با خود یدک می کشد و قصد جدا شدن از آن را ندارد . زمانیکه از او پرسیدم دلیل این کدورت چیست حتی یادش نمی آمد که سر چه مسئله ای با دوست خود به مشکل برخورد کرده بود ، اما متاسفانه از انزجار و تنفر نسبت به او دست بر نمی داشت .
احساس تنفر و سایر احساسات بیمار گونه زندگی افراد را به طور کامل خراب می کنند و سبب ایجاد تنهایی عمیقی در وجود آنها می شوند . با پروراندن این احساسات راه به جایی نخواهید برد . زندگی خیلی کوتاه است و آنقدر فوق العاده هست که نخواهید خودتان را در مرداب کینه و تنفر و تلخی اسیر کنید .
احساس تنهایی و انزوا
در مدرسه و دانشگاه ، در جمع خانواده و دوستان ، و یا حتی زمانیکه در کنار شخص مورد علاقه خود هستید ، احساس تنهایی می کنید ؟ چرا ؟ پاسخ به چنین پرسش کلانی نیازمند صرف وقت ، مطالعه ، و اندیشه گری بسیار است که شاید تا این زمان چنانکه باید به آن پرداخته نشده است . اعتقاد کلی بر این امر استوار است که افراد کماکان در تمام سطوح زندگی خود دچار دغدغه ای متاثر از احساس انزوا و تنهایی می شوند . پر واضح است که این حس صرفاً مدلول کمبود عشق و محبت نیست . از منظر " نواندیشی " دلتنگی و جدایی از جمع بی معناست . این مطلب درست و سرراست بوده و نیاز به بنیاد نظری ندارد . با این وجود تعداد زیادی از افراد در شرایط مشابه از خود سوال می کنند که : " چرا من اینقدر احساس تنهایی می کنم ؟ "
در مقابل این افراد به هیچ وجه نباید بگویید : " من دقیقاً می دانم تو چه احساسی داری " . این پاسخ یک اشتباه بزرگ است ! به نظر من این نگاهی تقلیلگراست چراکه تنها خود اوست که به وضوح می داند چه احساسی دارد و خیلی سخت می توان درک کرد که چرا یک چنین احساسی - آن هم به این شدت - در وجود او سکنی گزیده .
با این وجود گفتگو با افرادیکه خودشان در گذشته از تنهایی رنج می برده اند اما توانسته اند این حس را مهار کرده و موفق به مشاهده ی افق های گسترده تر زندگی شده اند ، کمک شایان ذکری قلمداد می شود . علاوه بر این زمانی می توانید بر روی احساسات خود کنترل پیدا کرده و در راستای رفع تناقض های احساسی گام بردارید که منشاً بروز مشکلات را شناسایی کنید . مجرم اصلی می تواند یک رویداد بخصوص و یا مجموعه ای از حقایق ناهمگون در زندگی فرد باشند . از جمله این عوامل به موارد زیر بسنده می کنیم :
در واقع باید اعتراف کرد که این لیست نامتناهی است . تجربه ی تلخ نافذی که وجود فرد را آکنده از ندامت ، چاوش ، و چالش می کند نیاز به نظارت و تعدید حدود تمام و کمال دارد . این مسئله از نظر فردی از اهمیت بالایی برخوردار بوده و باید در برابر آن با احترام و همدلی واکنش نشان داد حتی اگر مشکل در نظر شما قدری کوچک و پیش پا افتاده جلوه کند .
در این قسمت برخی از دلایل متداول ایجاد احساس تنهایی در جمع را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم :
- احساسات حل نشده نسبت به دیگران
- اسرار موجود در زندگی
- احساس ناکامی و عدم موفقیت
- احساس پوچی و بی هدفی
- احساس بی کسی و بی همدمی
- بی کفایتی اجتماعی
احساسات حل نشده
صادقانه باید اذعان داشت که خانواده و دوستان جزء افرادی محسوب می شوند که می توانند بیش از سایرین بر روی فرد تاثیر گذاشته و شان و منزلت او را بعضاً به صورت فاحش زیر سوال ببرند . گاهی اوقات منبع ایجاد حس تنهایی حتی خودش هم نمی داند که مسئول به وجود آمدن یک چنین جوششی در طرف مقابل است . نیکوست زمانیکه فرد متوجه ایجاد کردن یک چنین شرایطی می شود ، ترتیب یک گقتگوی صمیمانه و صادقانه را بدهد ، کلیه ی کدورت ها را پاک کرده و تلخی تنهایی را در وجود او به شیرینی صمیمیت و دوستی مبدل سازد .
البته نباید فراموش کرد که فرد تنها و محزون می بایست به درستی درک کند که کلید رهایی از زندان احساسات منفی و مسموم در دست خودش قرار دارد . مردی را می شناختم که به مدت ۲۰ سال دچار یک اختلال روانی نسبت به یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان خود شده بود و تا همین امروز هم این حس منفی را با خود یدک می کشد و قصد جدا شدن از آن را ندارد . زمانیکه از او پرسیدم دلیل این کدورت چیست حتی یادش نمی آمد که سر چه مسئله ای با دوست خود به مشکل برخورد کرده بود ، اما متاسفانه از انزجار و تنفر نسبت به او دست بر نمی داشت .
احساس تنفر و سایر احساسات بیمار گونه زندگی افراد را به طور کامل خراب می کنند و سبب ایجاد تنهایی عمیقی در وجود آنها می شوند . با پروراندن این احساسات راه به جایی نخواهید برد . زندگی خیلی کوتاه است و آنقدر فوق العاده هست که نخواهید خودتان را در مرداب کینه و تنفر و تلخی اسیر کنید .