PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 11:53
امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)بسم رب الحسينhttp://shiaupload.ir/images/5n8mjfrmbw9ccrd0mpqd.gif (http://shiaupload.ir/images/5n8mjfrmbw9ccrd0mpqd.gif)

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/48987849585803515900.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/48987849585803515900.jpg)






http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)



پيشگفتار
آرزوى قلبى ام از زمان طلبگى ، نوشتن كتابى درباره شخصيت امام حسين (عليه السلام) بود.
(علامه جعفرى (قدس سره ))
اگر از يك فرد عامى ، از هر مذهب و نژادى كه باشد، تعداد حوادث بزرگ تاريخ را سؤ ال كنيم ، بى درنگ تعدادى از وقايع بزرگ تاريخ را كه شايد تعداد آن ها از مجموع انگشتان دو دست بيشتر نباشد، نام مى برد. اگر همين سؤ ال را از يك محقق تاريخ بپرسيم ، شايد در عرض چند لحظه ، فهرست چند صفحه اى از اين حوادث را به ما ارائه دهد. اگر به همين مورخ ، چند روز فرصت دهيم تا با كاوش بيشتر پاسخ ما را بدهد، سياهه او، شايد به چند مجلد برسد.
آرى ، تاريخ انسان ، مملو از حوادث كوچك و بزرگ است . نيز اگر در پى ريشه هاى اين حوادث برآييم ، به چند مورد مشترك برخورد مى كنيم . در ميان اين موارد، آن كه از همه برجسته تر است و ريشه در خود آدمى دارد، قدرت پرستى - با همه ابعاد و تجليات آن - است . افسوس ، كه هنوز و شايد هيچ گاه ، بشر نتواند با عبرت آموزى از تجربه تاريخى خويش ، به تعديل اين خصيصه ويران گر بپردازد. در تاريخ ، هر كجا كه عامدانه خونى بر زمين ريخته شده است ، رد پايى از اين خصلت نكوهيده و منفور وجود دارد. زمين ، از طغيان اين صفت چه نعش هايى را كه در خود جاى داده و آسمان ، آسمان از نعره آن ، چه فريادهايى را كه شنيده است . سينه تاريخ از اين گونه حوادث ، كه ريشه در ((اثبات خود و نفى غير خود)) دارد، آكنده است .
در ميان اين حوادث كوچك و بزرگ ، بعضى از آن ها از جاودانگى ابدى برخوردارند. اين حوادث ، ديوار نژاد، رنگ و ... را فرو ريخته ، و جهانى مى شوند. بدين ترتيب ، هر تلاشى براى محو خيزش و فراروى و فروريزى اين حوادث ، سرنوشت محتوم شكست را براى عاملان آن در پى دارد. علت اين فراگيرى همگانى ، رنگى از تقدس است كه در مركز اين حوادث وجود دارد. هر چه عيار قدسيت آن ها بالا رود، حادثه زنده تر و پوياتر مى شود. دليل وجود اين تقدس ، رويارويى حمايتگران حق و حمايتگران باطل - فارغ از نتيجه اين رويارويى - است . در اغلب حادثه ها - با همه بزرگى ممكن - طرفين شكل دهنده حادثه از مراتب گوناگونى از آن چه كه آن را باطل تعبير مى كنيم ، برخوردار بوده اند. اين حوادث ، اگر چه مورخ و محقق را مشتاقانه به كشف ريشه ها، علل و نتايج آن ترغيب مى كند، اما براى مردم معمولى ، يادآور هيچ برجستگى غليان كننده احساسات و عواطف نبوده است ؛ به همين دليل ، از ويژگى لازم براى پويايى و تحرك توده ها تهى است . بر عكس ، در حوادثى كه به شهادت تاريخ ، حمايتگران حق در مقابل حمايتگران باطل قرار گرفته اند، انرژى هاى گوناگونى نهفته است كه هر كجا ((آدم ))، با وصف انسانيت موجود باشد، هيجانى مقدس ‍ درون او را خواهد شوراند. و اين چنين است حادثه كربلا، و داستان خونين حسين فرزند على بن ابى طالب (عليه السلام)؛ كه بدون ترديد، نمونه استوار و هميشگى آن محسوب مى شود.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


آرى واقعه نينوا، جوشان ترين منبع خيزش ها و قيام هاى تشيع بوده است . اين حادثه ، از چنان لايه هاى ژرف و ناپيدايى برخوردار است كه مى تواند براى هميشه ، مايه جذابيت هر مورخ ، محقق ، مبارز و كاوشگر قابليت هاى انسانى باشد. شايد به همين دليل است كه فيلسوف و حكيم فرزانه ، مرحوم علامه جعفرى - عظم الله ذكره - مى گويد: ((حاضر بودم تمام زندگى ام را بدهم ، تا مردى چون ويكتورهوگو درباره امام حسين (عليه السلام) مطلب بنويسد)).
به نظر مى رسد، تعداد كتبى كه تنها شيعيان درباره اين واقعه و شخصيت هاى حاضر در آن نوشته اند، بيش از همه كتبى باشد كه درباره هر يك از حوادث ديگر، نوشته شده است . با اين حال ، هر سال بر شمارگان اين قبيل آثار، افزوده مى شود. متاءسفانه ، اغلب اين آثار، فاقد ژرف نگرى هاى لازم براى درك ابعاد انسانى عميق اين واقعه بزرگ است . شايد يك دليل آن ، تعهدى است كه نويسندگان اين كتاب ها در خود احساس ‍ مى كنند تا به هر شكل ممكن ، فقط روايت خود را از اين حادثه بيان كنند. از اين روست كه اغلب اين آثار، تنها روايت گر ماجراى چند ماه منتهى به حادثه ، و به ويژه چند روز آخر، با ذكر حداكثر جزئيات ممكن است .
كتاب حاضر نيز ماحصل چنين تعهد والايى است ، با اين تفاوت كه نويسنده آن ، فيلسوف انسان بود، و از توانايى هاى كافى براى تعمق و غور در لايه هاى زيرين اين حادثه برخوردار بود. براى او، حادثه كربلا، با تمام عظمت و دردناكى اش ، تنها وجه پيداى قضيه بود، كه از وجه عظيم و ناپيداى خود خبر مى داد.
اما افسوس ، افسوس ! چنين مقدر شد كه علامه جعفرى به آسمان بپيوندد، و مثل برخى آثار ارزشمند ناتمامش ، كتاب امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت نيز ناتمام بماند، اگرچه وجوه گوناگون شخصيت اين شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت ، هرگز تمامى ندارد.
با درگذشت اين ديده بان جان عظيم انسانى ، مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى ، براى تكميل كتاب حاضر، مجموعه سخنرانى هاى آن عزيز از دست رفته را كه در دهه هاى محرم و با موضوع قيام خونين نينوا، در سال هاى متوالى ايراد شده بود، استخراج و پياده كرد، و با صرف مدتى طولانى ، تدوين و تنظيم آن انجام گرفت . از اين رو، كتاب حاضر دو بخش ‍ كلى دارد:
بخش نخست ، دست نوشته هاى استاد، و بخش دوم ، شامل سخنرانى هاى ايام محرم است كه به درخواست عده كثيرى از دوستداران و ارادتمندان و با همت خانم عذرا جعفرى ، با دقتى قابل ستايش ، استخراج و پياده شد. پس از آن با زحمات و تلاش هاى صادقانه و بى شائبه همكاران و دوستان ، مراحل مقدماتى اثر حاضر در مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى آماده ، و هم چنين با بذل عنايات سروران و استادان گرامى ، آقايان : شادروان داريوش شاهين ، منوچهر صدوقى سها، عبدالله نصرى ، شهرام تقى زاده انصارى ، حسين صاعدى و محمدرضا جوادى ، بازبينى آن انجام ، و به شكل كتاب مهيا شد.
اين كتاب - به مانند تمام آثار علامه جعفرى - شامل نكات و ظرايف و دقايق بسيار ويژه اى است كه پژوهشگران به هنگام مطالعه ، بر آن ها واقف مى شوند.
ناگفته نماند كه محتواى اين اثر، طبق برآورد استاد فقيد، حدود چهارصد صفحه در نظر گرفته شده بود، اما فقط نود و نه صفحه دست نويس آن نگارش يافت . كه همين جرعه نيز بسى سيراب گر است و جان پرور.
اهل قلم آگاه اند كه بازآورى سخنرانى در قالب نوشتار، زحمت هاى ديگرى دارد و دقت نظر، صبر، متانت و فرهنگ خاصى مى طلبد، و بايد حساسيت سخنران در كار را نيز - با تمام سنگينى آن - در نظر گرفت ، و آداب سخنرانى را به آداب نثر درآورد. لذا، اين سخنرانى ها در فواصل زمانى معين ، چندين مرتبه جرح و تعديل و ويراستارى شد تا در آرايشى كه پيش ‍ روست مهيا شود.
به ويژه ، امانت سخن و رعايت نكات و اشارات ، و توجه به نگرش خاصى كه استاد در هر زمينه در سخن به كار مى برد، بار امانت دارى را ثقيل تر مى كرد كه اميدوارم در تكوين آن موفق بوده باشيم .
... و سر انجام مى دانيم كه اگر آن عزيز از دست رفته ، مجال اتمام اثر را مى يافت ، كيفيت اثر حاضر، به مراتب غنى تر از صورت موجود بود. بى شك ، آن غواص درياى معرفت ، از دل اين حادثه بزرگ ، مرواريد جان انسانى را مى يافت ، اما همين صورت موجود نيز، از شگفتى هاى عظيم كمتر گفته شده واقعه سترگ عاشورا، لبريز است . اين يك حقيقت بديهى و پر واضح است ، زيرا نويسنده و گوينده حكيم آن ، از جغرافياى جان انسان آگاه بود.
بمنه و فضله و كرمه
مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى
على جعفرى - تابستان 1380



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:38
كتاب اول : مقدمه

http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


بسم الله الرحمن الرحيم
ان الحسين مصباح الهدى و سفينه النجاه
... حركت كشتى نجات آدميان ، احتياجى به دريا ندارد.
اين كشتى بر روى قطره اشكى مقدس كه براى حسين ريخته مى شود، مى گذرد. اشكى كه از اعماق دل بر مى آيد و جان را مى شوراند و آن گاه ، رهسپار پيشگاه اقدس خداوندى مى شود.
عهدى بزرگ و وفايى جاودانه
اى حسين ، اى فرزند شريف ترين انسان ، اى معشوق جان هاى شيفته حق حقيقت و اى اميد حيات پاكان اولاد آدم ، داستان خونين تو در دشت سوزان نينوا، قرن ها پيش از آن كه چشم به اين دنيا باز كنيم ، به وقوع پيوسته است . و چنين بود كه ما و گروهى از كاروانيان گذرگاه حيات پر معنا، به حكم جريان منظم زندگى در جويبار زمان ، از ديدار جمال زيباى ربانى تو و ياران بى نظيرت محروم گشتيم .
ياران باوفايى كه با شكوفايى درخشان ترين سعادت و فضيلت انسانى در دل ، چهره برافروختند و با بال و پرى كه از اعماق جانشان روييده بود، در چند لحظه از تنگناى عالم خاك ، به اوج عالم پاك به پرواز در آمدند. افسوس كه ما از تقديم جان مان در آن طبق اخلاص - كه در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان كامل را به پيشگاه الهى عرضه كرد - محروم مانديم .
با اين حال ، سپاس بيكران خدايى را كه از آن گروه هاى نابخرد نبوديم كه نشستند و عهدها بستند و تو را براى اقامه حكومت حق و عدالت ، به سرزمين خود، عراق دعوت نمودند و در آن هنگام كه گام بر سرزمين آنان نهادى ، آن نابخردان ضد انسانيت عهدها را شكسته و به انكار صدها نامه اى كه شخصيت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن گاه با شمشيرهاى بران خود، بر تو و ياران تو تاختند و در آن روز، پيش از آن كه خورشيد سپهر لاجوردين از ديدگاه زمين نشينان ناپديد گردد، خورشيد عالم افروز وجود تو را از ديدگان مردم دنيا پوشاندند. غافل از آن كه ، اگر جمال ابديت نماى تو از ديدگاه فضاى عالم طبيعت غروب كند، در دل پاكان فرزندان آدم ، طلوعى جاودانه خواهد داشت . {طلوعى بس ‍ درخشندتر}.
اينك ، ما دلباختگان وجود نازنينت ، عهدنامه اى با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل خود امضا نموده ، به پيشگاه مقدست تقديم مى داريم كه : تا جان در بدن داريم ، دل به عشق تو سپاريم و در راه دفاع از آرمان الهى تو كه رسالت عظماى انسانيت است ، از هيچ تلاشى دريغ نورزيم . باشد كه على الصباح ابديت ، به شوق ديدار تو، اى چهره ات تجلى گاه حق و حقيقت ، سر از خاك بر آوريم و در شعاع جاذبيت روح بزرگ تو، گام به سرنوشت نهايى خود برداريم .



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


بخش اول : حكمت عاليه خداوندى
براى خداوند سبحان ، حكمتى است فوق مشاعر و عقول محدود انسان ها
اين حكمت عظماست كه نفس آدمى را از مسير مواد بى جان و در مراحل آخر، از چند قطره نطفه ، به حركت در مى آورد و آن را به متعالى ترين درجه جمال و كمال نايل مى سازد.
به مقتضاى همين حكمت بالغه ربانى است كه سازنده ترين جريان ها به دنبال پليدترين حادثه ها به وجود مى آيد. شيطان به علت كبر و غرور به اصل خود، كه آتش بوده است ، به حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) سجده نمى كند و با دستور خداوند مخالفت مى كند. در نتيجه به پست ترين پليدى ها سقوط مى كند و از پيشگاه خداوند رانده مى شود. در عين حال ، اين موجود پليد به دليل قرار گرفتن در موقعيت فريب دادن فرزندان آدم (عليه السلام) موجب مى شود كه آنان به وسيله رياضتى كه در نتيجه مخالفت با اغواهاى او محتمل مى گردند، به درجاتى عالى از كمال توفيق يابند.
به مقتضاى همين حكمت عاليه الهى است كه خداوند احياى اسلام و انسانيت و ارزش هاى والاى آن را، نتيجه بى رحمانه ترين و وقيحانه ترين جنايت يزيد و يزيديان به حسين و حسينيان قرار مى دهد.
توضيح اين كه ، شيطان با كمال اختيار به آدم (عليه السلام) سجده نكرد. براى اثبات اين اختيار، سه دليل وجود دارد:
دليل يكم - خداوند سبحان شيطان را مكلف به سجده نموده بود، و ما مى دانيم كه تكليف بدون اختيار، قبيح و از طرف خداوند محال است .
دليل دوم - سرزنش شديد خداوند متعال به شيطان كه : ((چرا از سجده به آدم (عليه السلام) امتناع ورزيد!))
دليل سوم - كيفرى كه خداوند در دنيا و آخرت براى شيطان مقرر فرموده است .
بر اين اساس ، مردمى كه فريب اغواهاى شيطانى را مى خورند، آنان نيز با اختيار خود مرتكب معصيت و نافرمانى مى شوند. زيرا اولا: اگر فريبكارى هاى شيطان موجب اجبار آنان بود، خداوند آنان را مكلف به هيچ تكليفى نمى فرمود. ثانيا: همان گونه كه شيطان در روز قيامت به گنهكاران خواهد گفت :
فلا تلومونى و لوموا انفسكم ((شما مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد؛ (زيرا من شما را مجبور نمى كردم ، بلكه تنها شما را اغوا مى نمودم و فريب مى دادم و شما عقل داشتيد و وجدان و از راهنمايى پيامبران برخوردار بوديد.))
هم چنين ، اقدام به وقيح ترين جنايت تاريخ كه يزيد و يزيديان مرتكب شدند، مستند به اختيار آنان بود، و هيچ عامل جبرى موجب صدور اين جنايت شرم آور نگشته است ، زيرا تاكنون ديده نشده است كه مردم دنيا، ديوارى را كه از روى جبر بر سر يك يا چند نفر خراب شده و آنان را تلف كرده باشد، مورد لعن و دشنام و نفرين قرار بدهند؛ در صورتى كه هر انسان آگاه و شريف كه از جنايت يزيد اطلاع پيدا كرد، او را مورد بدترين سب و ناسزا و لعن قرار داده است . وانگهى ، كدامين عامل و انگيزه طبيعى يا روانى و حتى قراردادى ، موجب اقدام به چنين جنايت وحشت انگيزى گشته است !؟ و اگر خودخواهى و شهوت پرستى و سلطه جويى و ديگر عوامل هوى و هوس به عنوان عامل جبرى ، كارهاى يزيد را توجيه كند، آيا در تمامى اول تاريخ مى توان يك مجرم و گنهكار پيدا كرد؟!
بنابراين ، يزيدبن معاويه با كمال اختيار مرتكب زشت ترين معصيت شده است ، يعنى كشتن فجيع امام حسين (عليه السلام) با آن وضع دلخراش كه تاريخ هرگز نظير آن را سراغ ندارد. نتيجه بسيار با اهميتى كه از اين حادثه به جوامع اسلامى رسيده است : سياست استفاده با عظمت در احياى اسلام و ارزش هاى انسانى ، مستند به شهادت آن بزرگوار است ، كه تا آخرين روز دنيا، به عنوان سرمشق حركات انسانى تلقى خواهد گشت . اين حادثه جانسوز به تنهايى به جهت عظمت بى نهايت آن قربانى كه به نام حسين بن على (عليه السلام) به عالم بشريت براى دفاع از حيثيت و شرف و كرامت انسانى او تقديم كرده است ، توانايى نجات دادن تاريخ انسان ها را كه از ظلم و بيدادگرى و حق كشى در رنج مى باشند دارد، مشروط به اين كه مغز مردم به وسيله يزيديان روزگاران ، از حق جويى و واقع گرايى شست و شو نشود و تخدير نگردد.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:39
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


امام حسين (عليه السلام)شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

حمد و سپاس بيكران خداوندى راست كه با فيض اعظم و لطف و حكمت ربانى خود، انسانى معنى دار در جهانى معنى دار بيافريد و او را در مسير انا لله و انا اليه راجعون ((ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم .)) به تكاپو درآورد، و براى به ثمر رساندن شخصيت آدمى در اين حركت بزرگ ، او را از دو نوع راهنما برخوردار فرمود:
1- راهنمايان درونى كه فطرت و عقل و قلب ناميده مى شوند.
2- راهنمايان برونى كه پيشوايان الهى هستند.
درود و سلام بى پايان به ارواح پاك همه انبيا و مرسلين و ائمه طيبين و طاهرين و پيروان راستين آنان باد كه با همه نيروها و استعدادهاى خود، براى هدايت و ارشاد انسان ها قيام نمودند، و عده اى فراوان از آنان حتى از جان خود در اين جهاد بزرگ گذشتند، تا جان هاى آدميان را از آلودگى هاى ماده و ماديات نجات دهند و به هدف اعلاى ((حيات معقول )) رهنمون شوند.
در رديف اول اين جهادگران انسان ساز، حسين بن على (عليه السلام) را مى بينيم كه با نظر به مجموع قضايا و حوادثى كه پيرامون شهادت او صورت گرفته است ، در مرتفع ترين قله فداكارى در راه حق و حقيقت با قامتى راست و با جدى ترين قيافه ايستاده و با رساترين صدا، همه افراد بشر را مخاطب قرار داده و فرياد مى زند:
((اى انسان ها! براى زندگى معنايى والاتر وجود دارد كه قرار گرفتن در شعاع جاذبيت كمال است . و براى مرگ نيز حقيقتى عالى تر وجود دارد كه ورود در حوزه جاذبيت كمال مى باشد.))
زندگى به اين معنى ، همان ((حيات طيبه )) (حيات معقول ) است كه آزادى و عزت و شرف و علم و عدل و صدق و صفا و كمال جويى ، از مختصات آن است . و مرگ به آن معنى ، شكوفايى همان ((حيات طيبه )) است كه شخصيت آدمى به وسيله آن در حوزه جاذبيت كمال ، به ثمر جاودانى خود مى رسد. اين است زندگى حقيقى كه از ((انالله )) شروع و به ((انا اليه راجعون )) واصل مى گردد.


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:39
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


علت تاءليف اين كتاب

تولد و زندگى اين جانب در سرزمين هايى بوده است كه در طول سال ها، به مناسبت هايى ، مخصوصا در روزهاى به {سوگ نشستن در عزاى } حسين (عليه السلام) در محرم الحرام ، زمزمه ها و ناله ها و فريادهاى حيات بخش حسينى از اعماق جان هاى مردم طنين مى انداخت و توجه جدى همگان را به عظمت اصول ارزش هاى انسانى - كه حسين (عليه السلام) مدافع قهرمان آن بود - تجديد مى نمود. در آغاز جوانى ام ، شنيدن سخنرانى هاى پر محتوايى كه به وسيله صاحب نظراتى آگاه و با اخلاص ‍ پيرامون تاريخ صدر اسلام ، مخصوصا حادثه بى نظير دشت نينوا ايراد مى شد، بر كنجكاوى و حساسيت من درباره اين واقعه محيرالعقول مى افزود. سپس ، آشنايى تدريجى با آن قسمت از ادبيات تركى آذرى ، فارسى و عربى كه فاجعه بى نظير كربلا را {كه دو گروه سخت متضاد را روياروى هم قرار داده بود} مجسم مى نمود، توجه و تفكرم را با اهتمام بيشتر، به خود جلب كرد.
مى توانم بگويم در طول دوران تحصيلاتم ، چه در ايران و چه در نجف اشرف ، همواره بخشى از اوقات خود را صرف مطالعه و بررسى تدريجى پيرامون اين واقعه شگفت انگيز تاريخ بشرى و علل و نتايج آن مى نمودم . همزمان با اين تفكرات و تاءثيرات درونى ، انسان هايى بى شمار، از كوچك و بزرگ و از مردم عامى گرفته تا متفكران و شخصيت هاى بزرگ را مى ديدم كه با يادآورى حادثه خونين كربلا، مقدس ترين اشك ها را كه از اعماق جانشان سر مى كشيد، بر رخسار خود سرازير مى نمودند؛ اشك هايى كه حتى در فراق بسيار دردناك عزيزترين محبوبشان نثار نمى كردند. اين قطرات مقدس ‍ كه همواره از دل هاى پاك سر مى كشد و در چشمان حق بين آنان موج مى زند، به تنهايى مى تواند اصول ارزش ها و عظمت هاى انسان و انسانيت را براى ابد آبيارى كند. منبع جوشان جريان اين اشك هاى پاك و مقدس {كه از طراوت حيات گريه كنندگان حكايت مى كند} همان خون پاك و حيات بخش حسين (عليه السلام) و حسينيان است كه در دشت سوزان نينوا بر زمين ريخته شده است . طبيعى است كه تا آن منبع الهى در درون انسان هاى پاك به فوران خود ادامه مى دهد، چشمه سار اشك هاى حسينى نيز به جريان خود ادامه خواهد داد.
اين حالات و امواج روحى مستمر كه در طول ساليان متمادى ، احساس ‍ عميقى را در درون من به خود اختصاص مى داد، اين آروزى بزرگ را براى من به وجود آورد كه اگر روزى عنايات خداوندى ياريم كند، تا آن جا كه بتوانم - اگرچه با بضاعتى اندك - تفسير و تحليلى درباره حادثه بى نظير كربلا انجام بدهم و تا آن جا كه مقدور است ، علل و نتايج و ارزيابى اين واقعه عظيم را، كه كره زمين تاكنون مشابه آن را نديده است ، به دست آورم و به حمايتگران كرامت و حيثيت انسانى و قربانيان ارزش هاى والاى آن تقديم نمايم .
طبيعى است كه اگر متفكران و صاحب نظران علوم و معارف انسانى ، از اين ديدگاه كه ما در اين تفسير و تحليل پيش روى خود قرار داده ايم ، به اين داستان كه جاودانگى رسالت انسانى را به خوبى ارائه داده است ، بنگرد، قطعى است كه در تعريف حقيقى اين ((نوع )) كه ((بشر)) ناميده مى شود، تجديدنظر به عمل مى آورند و بدون شك آن ها اين حقيقت را مطرح خواهند نمود كه همان گونه كه بدون درك و شناخت استعدادهاى طبيعى و روانى و مغزى انسان ، شناخت او امكان ناپذير است ، هم چنان ، بدون آشنايى با استعدادهاى بسيار متنوع و گسترده معنوى او، حقايق ارزشى او به دست نخواهد آمد. باشد كه ديدگاه خود را درباره شناخت انسان ، از رفتارشناسى كه نمود معلولى محدود از اين موجود است ، تغيير دهند و به شناخت واقعى انسان كه مجموعه اى از استعدادها و نهادهاى متنوع است ، توفيق يابند. زيرا آن متفكر در علوم انسانى و يا فيلسوفى كه نمى داند انسانى را بايد بشناسد و بشناساند كه در حد كمال اعلا شخصيتى به نام حسين (عليه السلام) دارد و در قعر پستى ها فردى به نام يزيد مى شود، نبايد درباره ماهيت يا مختصات بشرى اظهار نظر نمايد.
اين آرزوى بزرگ با گذشت زمان نه تنها در درون من ضعيف نمى شد، بلكه با افزايش فعاليت هاى فكرى در علوم انسانى و مشاهده مسائل و مشكلات لاينحل آن ها {كه هيچ راهى براى تفسير و حل و فصل آن ها، جز به رسميت شناختن حقايق ارزشى انسانى وجود ندارد} شديدتر و جدى تر مى گشت . از طرف ديگر، ساليان عمر بدون لحظه اى توقف و با سرعتى حيرت انگيز، از آينده مى رسيد و به گذشته مى خزيد و اين جانب هم چنان سرگرم كارهايى بودم كه احساس تكليف ، ضرورت انجام آن ها را بر من ايجاب مى نمود، تا اين كه در اين اواخر (اوايل قرن 15 هجرى قمرى و اواخر قرن 20 ميلادى ) كه نغمه هاى روح بخش حيات از طنين افتاده و به جاى آن ها، بانگ شوم پوچى و بى هدفى زندگى از ناى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر مى كشد و بيمارى ((از خود بيگانگى )) را اعلان مى نمايد، احساس كردم هيچ وظيفه اى مؤ كدتر و هيچ تكليفى ضرورى تر از اين نيست كه اگر چه با بضاعتى ناچيز، به يارى بيدارگران بشريت مست و از خود بيگانه در اين برهه از تاريخ بشتابيم . باشد كه در اعلان عظمت الهى حيات ، و هدف اعلاى آن و وقاحت مرگ پست كه همان مرگ ارزش هاى انسانيت است ، خدمتى انجام بدهيم .
شروع تاءليف اين كتاب ، همزمان با آغاز محرم الحرام سال 1415 هجرى قمرى ، مطابق با بيست و يكم خردادماه سال 1373 هجرى شمسى بود. نام آن را ((امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت )) نهادم .
انتخاب اين نام براى اين كتاب ، به مناسبت پرمحتوا بودن اصطلاح ((فرهنگ ))، مخصوصا با قيد ((پيشرو انسانيت )) است ، زيرا فرهنگ با قيد مزبور (پيشرو انسانيت ) عبارت است از:
((شيوه حيات معقول در جاذبه كمال اعلا، بر مبناى آن اصول و ارزش هاى تكاملى ، كه همه پيامبران الهى و اولياى عظام و حكما و وارستگان نوع بشر، در تفسير و تبليغ و تحكيم آن ها با جدى ترين تكاپو مجاهدت ورزيده ، حتى گروهى از آنان در اين راه جان خود را باخته اند، كه بدون ترديد فرزند نازنين على بن ابى طالب (عليه السلام)، آن قهرمان تفسير كننده حيات تواءم با عزت و شرافت ، يعنى حسين بن على (عليه السلام )، در صف اول آن جهادگران بزرگ بشريت قرار گرفته است . خون درخشان اين تفسير كننده حيات و اين اثبات كننده هدف اعلا براى وجود آدميان در اين دنيا، دومين علامت انسانيت و رسالت انسانيت است .))
كه به قول ابوالعلاء معرى ، در آغاز و پايان هر شب و روز نمايان مى گردد.
و على الدهر من دماء الشهيدين على و نجله شاهدان فهما فى اءواخر الليل فجران و فى اولياته شفقان ثبتا فى قميصه ليجى ء الحشر مستعد يا الى الرحمان
((و بر پيشانى روزگار، از خون هاى دو شهيد (على (عليه السلام) و فرزندش ‍ حسين (عليه السلام) دو شاهد است :
(شاهد اول ) - در پايان شب است كه آغاز بامداد است (از خون سر مبارك اميرالمؤمنين على (عليه السلام)).


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:40
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


(شاهد دوم ) - شفق خونين پايان روز و آغاز شب است (از خون فرزندش ‍ حسين (عليه السلام)). اين دو شاهد بزرگ در پيراهن روزگار نقش ثابت بسته اند كه در روز قيامت براى شكايت به خداوند رحمان در پيشگاه او حاضر شوند.))

پيش از ورود به مباحث كتاب ، ده مقدمه اى را كه براى تحليل و تفسير چنين حادثه اى ، ضرورى به نظر مى رسد، متذكر مى شويم :

مقدمه يكم - سه راه اساسى براى نجات بشريت از احساس پوچى ، و اثبات و اعلان عظمت الهى حيات انسان ها.

مقدمه دوم - شناخت و داورى صحيح درباره هر حادثه بزرگ تاريخ بر مبناى انگيزگى ارزش ها، به سه عامل مهم مربوط است .

مقدمه سوم - نمونه هايى از دو نوع نگرش درباره حوادث تاريخى .

مقدمه چهارم - اگر حيات انسانى به طور صحيح شناخته نشود و انسان به هدف اعلاى حيات خود توجيه نگردد، پست ترين پديده عالم طبيعت خواهد بود.

مقدمه پنجم - حيات انسانى و كرامت و شرف ذاتى آن ، از ديدگاه حقوق جهانى بشر در اسلام .

مقدمه ششم - حيات چيست كه دفاع از شرف و حيثيت آن از اصول اساسى اسلام است و موجب بروز حادثه خونبار كربلا گشته است ؟!

مقدمه هفتم - بحثى در اصول پنج گانه مربوط به قدرت و حق و باطل .

مقدمه هشتم - دو ركن اساسى شخصيت هاى سازنده فرهنگ پيشرو انسانيت ، كه هر دو در شخصيت حسين (عليه السلام) در حد اعلى وجود داشته است .

مقدمه نهم - اساسى ترين عامل بروز اين حادثه حيرت انگيز، كه عشق و ايمان راستين امام حسين (عليه السلام) به دين فطرى و منطقى و روشن ترين مذهب انسانى است ، اسلام حقيقى است ؛ اسلامى كه دفاع از حيات انسانى و شرف و حيثيت الهى آن ، از با اهميت ترين اصول آن است .

مقدمه دهم - انتظارى كه در درجه نخست از صاحب نظران مذاهب اسلامى و سپس از متفكران ساير مذاهب الهى ، براى اهتمام شديد به داستان فداكارى امام حسين (عليه السلام) در راه ارزش هاى انسانى وجود دارد.

مطالعه كنندگان ارجمند اگر بخواهند، مى توانند پس از مقدارى آشنايى با مطالب متن كتاب ، به بررسى مقدمات مزبور بپردازند؛ زيرا اين مقدمات ، از يك جهت جنبه هاى تحقيق علمى و فلسفى اين كتاب را بازگو مى كند.




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:40
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


حيات (حيات معقول )
براى انجام چنين خدمت حياتى (اثبات و اعلان عظمت الهى حيات و هدف اعلاى آن )، سه راه مهم وجود دارد كه تاريخ و وجدان ناب بشرى بالاتر از اين دو، خداى بزرگ ، لزوم ارائه آنها را به وسيله مشاهده حقيقت زندگى و شهود صاف درونى ، گوشزد مى نمايد.
راه يكم - ارائه منطقى تعليمات ربانى انبياى عظام و اوصياى كرام و حكماى راستين و وارستگان از تاريكى هاى ماده و ماديات و پيوستگان به عالم عقل والا كه تاكنون از طريق گوناگون ، بشريت را آگاه ساخته اند. علماى ربانى و صاحب نظران مخلص و ژرف انديش ، در ابلاغ آن تعليمات ، نهايت تكاپو را مبذول داشته اند و هنوز مسير خود را با كمال جديت مى پويند.
راه دوم - جمع آورى و بررسى نتايج مثبت و سازنده پيروى از اديان الهى و انسان هاى رشد يافته در مسير انبياى عظام و همه وارستگان از آلودگى هاى خودخواهى و خودكامگى . بديهى است كه اديان الهى در تصفيه اخلاق و تزكيه نفوس انسان ها و آشنا ساختن آنان با هدف اعلاى زندگى در طول تاريخ ، مهم ترين نقش را در پيشبرد فرهنگ پيشرو به عهده داشته اند. اين يك حقيقت است ، اگر چه اغلب مورخان و جامعه شناسان غربى در دوران معاصر {كه حركت تكاملى انسان را در حركات ناآگاه و جبرى ((ماشين )) به پايان مى رسانند}، نمى خواهند اين نقش حياتى اديان را مورد بررسى قرار داده و به آن اعتراف كنند و آن را براى بهره بردارى جوامع ماشين زده دوران ما عرضه نمايند.
ممكن است گفته شود: ((اگر اديان الهى براى ساختن انسان و تكامل او نقش سازنده اى داشتند، محال بود كه مورخان آن را پنهان بدارند.)) پاسخ اين اعتراض روشن است ، زيرا متاءسفانه اكثريت مورخان ، وظيفه خود را منحصر به جمع آورى نمودهاى حوادث تاريخ ، با عينك خاصى كه به چشمان خود زده اند مى دانند، نه تحليل و تفسير آن ها. هم چنين ، جامعه شناسان به شناخت پديده ها و آثار مربوط به انواع رفتارهاى مردم قناعت مى كنند و كارى به جست وجوى علل آن رفتارها و استعدادهاى بشرى ندارند!
ممكن است بتوانيم مخفى دارندگان علل و استعدادهاى بسيار مهم بشرى را به دو گروه عمده تقسيم كنيم :
گروه يكم - كسانى كه استعداد فهم آن علل را در خود نمى بينند و چون اين استعداد را در خود نمى بينند، درصدد تحقيق و بررسى آن علل نيز بر نمى آيند و گاهى آن ها را انكار مى كنند،
گروه دوم - همان است كه دانشمند بسيار مشهور، ماكس پلانك از وجود آن خبر مى دهد و او مى گويد: ((اين تصادفى نيست كه متفكران بزرگ همه اعصار چنان نفوس دينى ژرفى داشته اند، اگر چه چندان تظاهرى به ديندارى خود نكرده اند.))البته بايد علت يا علل اين عدم تظاهر مورد تحقيق قرار بگيرد، تا بدانيم چه علتى براى مخفى كردن ديندارى خود داشته اند!؟


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:41
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


راه سوم - اين راه كه بسيار با اهميت ، عبارت است از: عشق و علاقه فراوان انسان هاى پاك دل و خردمند به برخوردارى از فضيلت ها و كرامت هاى والاى روحى ، هر چند كه به دست آوردن آن ها، مشقت بار و زجرآور باشد. حد اعلاى اين فضيلت ها و پس از قرار گرفتن در شعاع جاذبه ربوبى (خدايابى )، انواع فداكارى ها و شهادت ها در راه نجات دادن خود و ديگران از فقر مادى و روحى است . اگر حيات آدميان هدفى بالاتر از مزايا و خواستنى هاى دنياى طبيعت نداشت ، نه تنها آن همه فضايل و كرامت ها و فداكارى ها و شهادت ها بيهوده و لغو و عبث بود، بلكه اشخاصى كه داراى چنان ارزش هاى عالى بوده و در راه به دست آوردن آن ها متحمل شكنجه ها شده و حتى حيات طبيعى خود را از دست داده اند، بايد مردمانى بيچاره و ضعيف ، و از يك جهت اشخاص بدبخت به شمار مى آمدند!زيرا به جاى بهره بردارى از حداكثر لذايذ و خودكامگى ها و از بين بردن ناتوانان براى اشباع خودخواهى هاى پست تر از حيوانات درنده ، در نجات خود و ديگران ، از همه مزايا و لذايذ زندگى چشم پوشيده و متحمل آزارها و مشقت هاى سخت گشته و حتى عزيزتر از همه چيز را كه جان شيرين است از دست داده اند!
در اين جا بايد بى پرده صحبت كنيم ، و بيمى از سخنان ضدِ انسانى ((توماس ‍ هابز)) ها و ((نيچه )) ها به خود راه ندهيم . اگر ((چنگيز))هاى آسيا و ((نرون ))هاى اروپا با آن همه كشتار و خونريزى نتوانستند آخرين ضربه مرگ آور را بر همه انسان ها فرود بياورند، اين بيماران ، با نداهايى كه سر مى دهند، آگاهانه يا ناآگاهانه آخرين تير خلاص را بر مغز انسان و آخرين ضربه را بر قلب انسانيت وارد مى آورند. اما دليل اين كه انسان را نابود مى كنند، اين است كه اين گونه سخنان ، باعث زوال و نابودى فرهنگ و تمدن و عواطف و احساسات برين انسانى گشته و موجب شده است كه در كنفرانس وانكوور - كانادا بحث از امكان يا عدم امكان بقاى بشر در قرن بيست ويكم را پيش بكشند.اما دليل اين كه آخرين ضربه را بر قلب انسانيت وارد مى آورد، اين است كه : فساد اخلاق و سقوط تمدن و فرهنگ و شيوع لذت پرستى ، زندگى را به پوچى كشانده و ديگر قلبى در مردم نمانده است كه حيات واقعى را احساس نمايد و طعم حقيقى آن را بچشد.
ما در توضيح راه سوم ، نگاهى به معناى شهادت خواهيم داشت . متاءسفانه اغلب متفكران علوم انسانى در دوران معاصر، مخصوصا در مغرب زمين ، آن چنان كه اهميت اين پديده الهى اقتضا مى كند، آن را مورد توجه قرار نداده اند!
اهميت پديده شهادت در درجه اى است كه اگر در تاريخ بشرى جز يك فرد شهيد وجود نداشت ، براى اثبات آهنگِ عالىِ عالم هستى كه بيان كننده هدف اعلاى حيات است كافى بود، چه رسد به اين كه ما در طول تاريخ ، ده ها و بلكه صدها هزار شهيد مى بينيم كه با اعتلا بخشيدن و تكميل شخصيت خود در دفاع از انسانيت و ارزش هاى آن ، از زندگى طبيعى چشم پوشيده و به حيات حقيقى نايل گشته اند.
در اين جا به توضيح مختصر درباره پديده ((شهادت )) مى پردازيم . اين توضيح - در حقيقت - توصيفى مختصر درباره برخى از ابعاد اصيل اين حقيقتِ عظما مى باشد.


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:42
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


شهادت چيست ؟

شهادت عبارت است از: پايان دادن به جريان حيات {كه در متن طبيعت ، مطلوب مطلق است } در كمال هشيارى و آزادى و آشنايى با ماهيت و مختصات آن ، با اين هدف گيرى كه ذيلا مطرح مى نماييم :

بعضى از ابعاد شهادت

بعد يكم - پايان دادن به زندگى طبيعى در راه دفاع از ارزش ها و حيات حقيقى افراد جامعه .
بعد دوم - شكافتن كالبد مادى و به پرواز درآوردن روح به مقام شهود الهى ، در راه وصول به جاذبيت كمال ، براى بزرگداشت ((حيات معقول )) خود و ديگران .
بعد سوم - تعيين كننده ملاك و ميزان براى زندگى قابل توجيه در اين دنيا.
البته بديهى است كسى كه حقيقت و ارزش واقعى حيات برايش مطرح نيست و از حيات جز خوردن و خوابيدن و اشباع خواسته هاى حيوانى چيز ديگرى نمى فهمد، نه شهادت براى او قابل درك است و نه حيات حقيقى كه داراى عالى ترين ارزش است .
براى توجه به عظمت شهادت ، فهميدن دو حقيقت شرط اساسى است :
1- اهميت مطلق زندگى .
2- اهميت هدفى كه شهادت براى آن تحقق مى يابد.
با درك اين دو حقيقت است كه معناى از دست دادنِ اختيارىِ حيات با كمال آگاهى و انبساط فهميده مى شود.
درباره اهميت و عظمت فوق العاده زندگى ، مطالب فراوانى گفته شده است . ما در اين جا به بيان يك مطلب اكتفا مى كنيم : اگر به كسى كه از نعمت عظماى حيات برخوردار است و با كمال اعتدال جسمانى و روحانى زندگى مى كند، پيشنهاد شود كه شما ميان دو چيز اختيار داريد كه يكى را انتخاب كنيد:
1- ادامه حيات با برخوردارى از عقل و وجدان و ديگر استعدادهاى كمالى ؛
2- مالكيت جهان با اختلال در بهره بردارى از جوهر والاى حيات و عظمت و مزاياى آن .
بديهى است كه انسان عاقل و هشيار كه از سلامت روانى و عقلى برخوردار است ، ادامه حيات با كمال اعتدال جسمانى و روحانى را انتخاب خواهد كرد.
هر اندازه انسان شهيد از مزايا و عظمت هاى حيات آگاه تر باشد و هر چه بيشتر توانايى استفاده از آن ها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاترى برخوردار مى گردد.

نمونه هاى از عظمت هاى حيات آدمى :

- انسان در حال زندگى است كه :
- از زيبايى ها لذت مى برد.
- از عقل و وجدان استفاده مى كند.
- محبت و عشق مى ورزد.
- به اكتشاف نايل مى آيد.
- حقايق را شهود مى كند.
- از عدالت و حق دفاع مى كند.
- طعم آزادى و اختيار معقول را مى چشد.
- از علم و معرفت و جهان بينى ، كسب روشنايى مى نمايد.
- از لذت خدمت به همنوعان خود برخوردار مى گردد.
- مى تواند جهانى را آباد كند.
- لذت نظم و قانون گرايى را در مى يابد.
- از شوق احياى انسان ها، به پرواز در مى آيد.
- طعم عواطف ارتباطهاى نسبى و سببى را درك مى كند.
- با ابداعات هنرى سازنده ، به عظمت احساسات درونى خود پى مى برد.
- با فعاليت هاى عقلانى سالم ، همنوعان خود را از سقوط نجات مى دهد و زمينه را براى پيشرفت تكاملى آنان آماده مى سازد.
- با گسترش ((من )) بر جهان هستى ، جهان را درون خود در مى يابد.
مسلم است كه امتيازها و عظمت هاى زندگى بيش از حد شمارش هاى معمولى است . انسان آگاه با از دست دادن هر يك از اين امتيازات و عظمت ها - در حقيقت - جهانى را از دست مى دهد، زيرا هر يك از آن ها به تنهايى مى تواند هدفى براى زندگى و توجيه كننده آن باشد. حال ، مى توانيم اين معنى را به خوبى درك كنيم كه چرا شهادت امام حسين (عليه السلام) با عظمت ترين شهادتى است كه در تاريخ بشر بروز كرده است ، زيرا او با شناخت همه ابعاد و امتيازات زندگى و توانايى بر برخوردارى از آن ها، دست از زندگى شسته است .





http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:42
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


38- استفاده از تبليغ

استفاده از تبليغ در نهضت حسينى ، آن وقت درست است كه عامل نهضت را تنها امتناع از بيعت ندانيم . استفاده از تبليغ با دو عامل ديگر يعنى اجابت مردم كوفه براى در دست گرفتن زمام امور، و ديگر امر به معروف و نهى از منكر جور مى آيد، و البته از زمان سقوط كوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبليغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهى از منكر.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:43
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


بخش سوم : مقدمه دوم : شناخت و داورى صحيح درباره هر حادثه بزرگ تاريخ كه به انگيزگى ارزش ها به وجود آمده به سه عامل مهم مربوط است :

عامل يكم - اطلاعات لازم و كافى در حد مقدور درباره ماهيت علل و نتايج حادثه .
عامل دوم - آگاهى هر چه بيشتر از اصول كلى و ثابت ، و قضاياى جزئى و متغير حيات انسانى در حادثه .
عامل سوم - برخوردارى از دريافت طعمِ واقعىِ اصول و ارزش هاى والاى انسانى كه در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.
عامل يكم - اطلاعات لازم و كافى در حد مقدور، پيرامون ماهيت و علل و نتايج حادثه
بديهى است كه هيچ حادثه اى ، حتى ناچيزترين رويداد در عرصه زندگىِ فردى و اجتماعى ، بدون شناخت علل نزديك و دور و جريانات همزمان كه ممكن است به نوعى با حادثه ارتباط داشته باشند، قابل فهم نيست ، چه رسد به آن قسمت از وقايع بزرگ تاريخىِ جهانى كه در سرنوشت مادى و معنوى همه انسان ها داراى تاءثير عميق مى باشد. اين حقيقت كه داستان امام حسين (عليه السلام) از جهت جامع بودن بر تمامى ابعاد فداكارى در راه عالى ترين ارزش هاى انسانى ، منحصر به فرد است ، بر هيچ كس پوشيده نيست . شما اين عبارت را با صراحت كامل در كتاب امام حسين و ايران تاءليف يك محقق آلمانى مى بينيد:
((كشته شدن حسين {مانند هر كشته شدن } يك فاجعه بود، اما فاجعه اى استثنايى ، و بعد از چهارده قرن ، يك مورخ بى طرف ، آن فاجعه را به شكل يك كوه طولانى و مرتفع مى بيند كه فاجعه جنگ هاى ديگر در پشت آن پنهان است و به چشم نمى رسد. بزرگ ترين محتمل (يا علت ) كه اين فاجعه را بزرگ كرد، اين بود كه براى حفظ جان صورت نگرفت و منظور مادى هم در آن نبود و حتى حسين علاقه نداشت با اين فداكارى نام خود را باقى بگذارد، و ديگران نام او را حفظ كردند و باقى گذاشتند.))در اين جا اين سؤ ال جدى مطرح مى شود كه : با توجه به اهميت فوق العاده اى كه اين داستان ، مخصوصا از نظر علل و نتايج خود دارد، چه علتى باعث شده است كه اكثر محققان و تحليل گران تاريخ عمومى ، اگرچه آن را مورد تحقيق قرار داده اند، ولى حقِ اهميت و عظمت آن را به جاى نياورده اند؟ به نظر مى رسد، چهار علت مهم براى اهميت ندادن به اين حادثه بزرگ وجود دارد:
علت يكم - اهتمام به اين واقعه شگفت انگيز، احتياج به شناخت ابعاد و سطوح بسيار متنوع ، مانند معرفت دين ، اخلاق ، حقوق ، سياست - به معناى مديريت انسان در حركت به سوى عالى ترين هدف حيات و اصول پيشرو فرهنگ ها - دارد. لذا، كمتر كسى توانسته است كه اهميت واقعىِ اين حادثه را درك نمايد.
علت دوم - ممكن است فهم حادثه مورد تحليل ، نيازمند پيگيرى علل و عوامل دور و نزديك و نتايج و رويدادهاى همزمان باشد كه رابطه اى با حادثه داشته باشند و شخص تحليل گر نتواند از عهده جمع آورى و فهم دقيق آن ها بر آيد.
علت سوم - در صورتى كه شناختِ همه جانبه حادثه موجب شود تا شخص محقق از برخى معتقدات خود دست بردارد، قطعى است كه چنين محققى به شناخت همه جانبه حادثه علاقه اى نخواهد داشت .
با نظر به اين علل است كه مى بينيم اغلب نويسندگان و تاريخ ‌نگاران ، توفيق بررسى و تحليل و تحقيق عينى و موشكافانه اين حادثه شگفت انگيز و سازنده را پيدا نمى كنند.
ما در اين مورد سخنى با آقاى كورت فريشلر آلمانى نويسنده فاضل و محقق كتاب ((امام حسين و ايران )) داريم . اين مرد محقق ، با اين كه تتبع ، تحقيقات و استنباطهاى بسيار خوب و مفيدى از داستان امام حسين (عليه السلام) داشته است ، اين داستان بسيار با عظمت را گسيخته از ريشه ها و عوامل قبلى مورد تحقيق و تتبع قرار داده است ؛ به طورى كه اگر كسى اطلاعاتى از جريانات ماقبل سال 61 هجرى نداشته باشد، گمان مى كند داستان شگفت انگيز نينوا در مقطعى از تاريخ اتفاق افتاده است كه هيچ حادثه اى پيش از آن وجود نداشته است !
هم چنين ، در جايى ديگر از كتاب مى بينيم كه از زبان امام حسين (عليه السلام) به فرزدق مى گويد:
((سال ها من دست روى دست گذاشتم و درصدد برنيامدم كه با اساس ظلم مبارزه كنم و حق را اعلام نمايم ، ولى بعد از مدتى سكوت ، تصميم گرفتم كه قيام كنم .))در صورتى كه آن چه در تاريخ مى بينيم ، اين است :
((هنگامى كه امام حسن (عليه السلام) از دنيا رفت ، شيعه در عراق حركتى كرد و آنان به امام حسين (عليه السلام) نوشتند كه بيعت معاويه را شكسته اند و با او (حسين (عليه السلام)) بيعت خواهند كرد. آن حضرت امتناع فرمود و تذكر داد كه ميان او و معاويه تا مدتى تعهد و پيمانى بسته شده است و او نمى تواند آن تعهد را نقض كند تا آن مدت بگذرد و اگر معاويه هلاك شود، تصميم خواهد گرفت .))
ملاحظه مى شود كه امام حسين (عليه السلام) در برابر ظلم ، دست روى دست نگذاشت و با امكان مبارزه با ظلم ، سكوت نفرمود. با نظر به دلايل بسيار قوى كه وجود دارد، امام حسين (عليه السلام) هرگز از اصل ((احدى الحسنيين ))روى گردان نشده بود (كشته شدن در راه خدا براى او حل شده بود) لذا، نقل قول زير، صحيح به نظر نمى رسد:






http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:43
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


((ابوهره ازدى ، امام حسين (عليه السلام) را در راه كوفه ديد و از آن حضرت پرسيد اى پسر پيامبر خدا، چرا از حرم خدا و حرم جدت بيرون آمدى ؟ فرمود: يا اباهره ، بنى اميه مالم را گرفتند، صبر كردم . اهانتم كردند، صبر نمودم ، و خواستند خونم را بريزند، خود را نجات دادم . و سوگند به خدا گروهى ستمگر مرا مى كشند و خداوند آنان را در ذلت و پستى و شمشير بران فراگير غوطه ور مى سازد و بر آنان كسى را مسلط مى سازد كه آنان را ذليل كند، ذليل تر از قوم سبا...))بر فرض صحت ، اولا؛ صبر آن حضرت در برابر مصيبت هاى شخصى بود، مانند صبر امام حسن مجتبى (عليه السلام)، نه دست روى دست گذاشتن در مقابل ظلم همه جوامع اسلامى . ثانيا؛ با تعهدى كه امام (عليه السلام) با معاويه بسته بود، تحمل در برابر تعهدى ها و تجاوزها به حقوق شخصى امام حسين (عليه السلام) مجوز قيام مسلحانه در مقابل معاويه نبود. {مخفى نماند كه امام حسين (عليه السلام) بنابه نقل از لهوف ، جمله فوق را به ابوهره فرموده است نه فرزدق }.
علت چهارم - اين علت كه شايد با اهميت ترين علت باشد، اين است كه شخص متفكر و محقق ، در رويارويى با اين حادثه - همان طور كه در گذشته اشاره نموديم - با حقايقى مانند ايمان ، عشق ، احساس مسؤ وليت بزرگ درباره انسان ها و اعتقاد جزمى به خدا و ابديت روبه رو است ، كه يكى از طرفين حادثه (امام حسين (عليه السلام) و ياران او) آن ها را در حد اعلى داشتند. در صورتى كه طرف ديگر (يزيد و يزيديان ) منطقى جز خودخواهى و خودكامگى و ظلم و تجاوز نمى فهميدند. شخص محقق ، هر اندازه هم كه بخواهد در مقابل اين دو منطق (حق محض و باطل محض ) بى طرفى و تماشاگرى بى تاءثر را انتخاب كند، امكان ناپذير به نظر مى رسد. همين تاءثير شديد داستان نينواست كه در طول تاريخ ، موجب حركت جدى فردى و اجتماعى مردم به سوى هدف هاى تكاملى شده است . آرى ، يك دقت خوب لازم است تا تاءثير ملموس و ناملموس حركت حسينى را در عرصه ارزش هاى انسانى درك و دريافت كنيم . در اين حادثه تقابل انسانيت با ضد انسانيت ، مرد محقق ، دو بعد بى نهايت عظمت و كمال و بى نهايت پستى و سقوط را چنان آشكار و با خطوط و اشكال نمايان خواهد ديد كه توانايى سكوت و تماشاگرى بى طرف را از دست خواهد داد، زيرا محال است يك محقق و متفكر خردمند كه واقعا با انسان و انسانيت آشنايى نزديك دارد، در شعاع جاذبيت فوق طبيعى امام حسين (عليه السلام) قرار نگيرد. همه مى دانيم كه قرار گرفتن در جاذبيت چنين شخصيت الهى بزرگ همان ، و اجتناب از حيوان منشى ها، مقام پرستى ، سلطه گرى ، شهرت خواهى و خودخواهى ها همان . چه اندكند افرادى كه براى قرار گرفتن در شعاع جاذبيت فوق طبيعى امام حسين (عليه السلام)، از امور مزبور اجتناب نمايند.
آرى ، چنين است قانون سقوط انسان به رذالت هاى ضد ارزش . مثل اينان ، مثل آن موش است كه در زير خاك ها و ديوارها با دست هاى كوچكش ‍ مشغول كندن و سوراخ كردن است . اگر يكى از آن سوراخ ‌ها فضاى روشنى را نشان بدهد، آن حيوان ظلمت پرست از روشنايى فرار مى كند و دنبال كار خود را در كاوش در تاريكى ها مى گيرد!







http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:43
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


عامل دوم - آگاهى هرچه بيشتر از اصول كلى و ثابت و قضاياى جزئى و متغيرِ حيات انسانى در حادثه

براى درك اهميت اين عامل ، بايستى دو بعد اساسىِ رويدادهاى تاريخ را در نظر داشته باشيم :

بعد يكم - نمودها و جريانات جزئى و متغير حوادث

كه عبارت است از: تسلسل طولى آن رويدادها با علل و معلولات فيزيكى و حوادث همزمان آن ها. تاريخ از اين بعد، مركب از نمودهاى فيزيكى و جزئى متغير است كه ما آن ها را مانند محسوسات جزئى و متغير زمان حاضر تا مدتى كم و بيش مشاهده مى كنيم و به وسيله تعقل و ابزار، از آن ها بهره بردارى مى نماييم . به جهت همين جزئى بودن و دگرگونىِ دائمى آن هاست كه تاكنون از اطلاق علم به نمودشناسى حوادثِ فيزيكىِ تاريخ ، خوددارى شده است .

بعد دوم - اصول و قوانين كلى و ثابتِ وقايعِ تاريخ است كه بدون توجه دقيق به آن ها، براى تطبيق و تفسير و توجيه وقايع ، نمى توان از آن ها بهره بردارى نمود.

اين اصول و قوانين به دو دسته مهم تقسيم مى شوند:
للّه للّه دسته اول - اصول و قوانين درجه اول للّه للّه للّه
از نظر وسعت دايره و فراگيرى آن ها، مانند عامل محرك تاريخ و زير بناهاى اصلىِ قواعد علوم انسانى ، مانند قواعد كلى و ثابت حقوق ، اقتصاد، سياست و اخلاق .
به عنوان مثال ، اين كه ((عامل محرك تاريخ مركب است از: 1- هر حقيقت سودمند واقعى براى انسان ها، 2- مديريت انسان درباره زندگى خود)) يك اصل كلى ثابت است كه مى تواند ابعاد مربوط به زيربناى حوادث و حركت هاى تاريخى را توضيح بدهد. هم چنين ، به عنوان مثال ؛ مبناى اصلى حقوق در تاريخ عبارت است از اين كه چون هر انسانى ، داراى تمايلات و خواسته هاى نامحدود است و بديهى است كه اگر همه انسان ها درصدد اشباع تمايلاتِ نامحدودِ خود برآيند، زندگى دسته جمعى امكان ناپذير خواهد بود، لذا براى امكان پذير ساختن زندگى اجتماعى و براى تحقق بخشيدن به آن ، مجبورند از تمايلات نامحدود كه به تزاحم و كشتار منتهى مى گردد، دست بردارند و تمايلات محدود را كه زندگى مزبور را امكان پذير مى سازد، بپذيرند.
للّه للّه دسته دوم - اصول و قوانين درجه دوم ،للّه للّه للّه
اصل تقسيم حقايق سودمند به حقايق مادى و معنوى و اصول ناشى از تحليل هر يك از آن حقايق كلى ، مانند قواعد كشاورزى ، قواعد اخلاقى ، سياسى و حقوقى .



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:43
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


عامل سوم - برخوردارى از دريافت طعم واقعىِ اصول و ارزش هاى والاى انسانى كه در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.

از ديدگاه آن سطح نگران كه از انسان و تاريخش چيزى جز يك حيوان پيچيده با آثار طبيعى كه از او بروز كرده و سلسله اى پيوسته به نام ((تاريخ )) را به وجود آورده است ، درك نمى كنند، اين عامل نه تنها اهميتى ندارد، بلكه مى پندارند كه اين عامل ، اصلا نبايد براى مورخ مطرح شود. آقاى كورت فريشلر در كتاب ((امام حسين و ايران )) از آقاى ماركوارت ، محقق آلمانى چنين نقل مى كند:

((مورخ وقتى كه به يكى از افرادى كه در تاريخ از آنان نام مى برند علاقه مند شود، ديگر مورخ نيست ، بلكه مؤمن است .))






http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:44
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


و آن پيشواى رادى و سرفرازى را موهبت عظيم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف مى نمايد.
لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ...
((يقين ، خدا بر توحيدگرايان و شايسته كرداران ، منت نهاد كه پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت ، تا آيات خود را برايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد...))
همو كه قرآن در وصف شخصيت اخلاقى و انسانى اش ، خلق و خوى پرشكوه او را بسان قرآن و عرش خويش عظيم مى شمارد و مى فرمايد:
انك لعلى خلق عظيم
((به راستى كه تو، اى محبوب ما، داراى خلق و خوى شكوهبار و تحسين برانگيزى هستى .))
چرا كه او به تنهايى به همه برازندگى ها و ويژگى هاى برجسته پيامبران ، آراسته بود؛ به سپاسگزارى و حق شناسى نوح ، به دوستى ابراهيم ، به اخلاص موسى ، به راستى اسماعيل ، به شكيبايى يعقوب ، به پايدارى ايوب ، به جوانمردى و زيبايى يوسف ، به فروتنى داود، به حشمت و معنويت سليمان ، به شهامت و شجاعت صالح ، به بشردوستى هود، به ستم ستيزى لوط، به مهر و دلسوزى زكريا، به صلح دوستى و آزادگى مسيح و...و به تنهايى نشانگر همه والايى هاى آنان بود؛ چرا كه خلق و خوى انسانى و سبك و سيره آن پيشواى بزرگ ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه كه معارف و مفاهيم زيبا و دلنواز قرآن ، بى كران و جاودانه است ، رفتار و كردار آن حضرت نيز زيبا، پرجاذبه و وصف ناپذير بود.كان خلقه القرآن ، يعنى كما ان معانى القرآن لا تتناهى كذلك اوصافه الجميلة الدالة على خلقه العظيم لاتتناهى
و بدان دليل كه به خاطر اصلاح خلق و خو و روش و منش انسانها انگيزش ‍ يافت .
بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ((من براى شكوفايى ارزش هاى اخلاقى و كمال بخشيدن به آنها برانگيخته شده ام .)) و بدان جهت كه تربيت يافته بارگاه خدا بود.
ادبنى ربى فاحسن تاءديبى ، اءنا اءديب الله و على اءديبى .
و براى آزادى بشر آمد و به راستى بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است كه اميرمؤمنان در وصف آن حضرت فرمود:
فبعث الله محمدا بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته و من طاعة الشيطان الى طاعته ((خداى فرزانه ، محمد را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش ‍ بت هاى رنگارنگ نجات داده و به عبادت خداى يگانه اوج بخشد؛ و آنان را از زير بار گران و ذلت بندگى و فرمانبردارى شيطان و شيطان صفتان خودكامه فريب كار، آزاد ساخته و به اطاعت خداى يكتا مفتخر سازد.))
آرى ، پدر ارجمند و گرانمايه فاطمه چنين بزرگ مرد پرشكوه و بى نظيرى است ، و اين نخستين امتياز آن بانوى فرزانه و بى همتاست .

امام آزاده و پر فضيلت او

دومين امتياز دخت فرزانه محمد (صلى الله عليه و آله ) اين است كه مام نوانديش و پرشرافت و آزاده اش نيز از تبار خوبان و شايستگان و بهترين هاى روزگاران است .از خاندان هاى اصيل و نجيب ، شرافتمند و درستكار، شجاع و پر شهامت ، دانشمند و فداكار روزگاران خويش ، و از خدمتگزاران خانه خدا و مدافعان نستوه و شير دل آن بود.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:45
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


براى نمونه :
1- پدر اين بانوى خردمند، مردى به نام ((خويلد)) است .
او مردى بود كه سرشت دينى و مذهبى داشت و از اين رهگذر است كه تاريخ ‌نگاران در شهامت و فداكارى او آورده اند كه وقتى فرمانرواى خودكامه ((يمن )) در آن روزگاران تصميم گرفت تا معبدى بسازد و براى رونق بخشيدن به آن ، نيرويى گسيل داشت تا ((حجر الاسود)) را از ديوار كعبه برگيرند و به ((يمن )) انتقال دهند.اين مرد شجاع از كسانى بود كه مردم را به قيام و مقاومت در برابر آن تهاجم و تجاوز برانگيخت و در پرتو پايدارى و شجاعت و دميدن روح غيرت به جان ها، فرمانرواى ديكتاتور ((يمن )) را از تصميم خويش منصرف ساخت .
2- نياى بزرگ بانوى خردمند جهان عرب ، مردى شجاع به نام ((اسد)) بود.
او عنصرى حق جو و حق پو و حق طلب شناخته مى شد.از رنج رنجديدگان و بيدادگرى بيدادگران و پايمال شدن حقوق محرومان ، سخت رنج مى برد و در انديشه تضمين و تاءمين حقوق بشر در آن روزگاران سياه بود.
و در همين انديشه نيز پيمان جوانمردان يا حلف الفضول ، و نخستين اعلاميه حقوق بشر را در جهان عرب امضا كرد و با گروهى از عدالت خواهان و غيرتمندان ، هم پيمان گرديد كه از حقوق و آزادى و امنيت انسانها يا حقوق بشر دفاع كند.
و اين همان پيمان مقدسى بود كه پيامبر نيز در دوران جوانى و بهاران زندگى اش در آن عضو شد و هميشه بدان مباهات مى كرد.
3- از جمله خاندان و عمو زادگان او ((ورقه )) بود.
مرد خردمند و خوشفكر و انديشورى كه پرستش هاى ذلت بار نمى پسنديد و در پى تحقيق و تفكر در مورد آيين توحيد گرايانه ابراهيم بود.
او همان مرد انديشمندى بود كه در گذرگاه هاى حساس تاريخى ، بانوى خردمند حجاز، او را مشاور خويش مى شناخت و به ديدگاه او اعتماد مى نمود؛ از جمله در ازدواج با پيامبر و به هنگامى كه نخستين بارقه وحى بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد، او بود كه به وسيله بانوى بزرگ حجاز به پيامبر تبريك گفت و او را به پايدارى و استوارى و جديت توصيه كرد.
او دانشورى آشنا به كتابهاى آسمانى پيشين بود و بر ضد شرك و كفر هشدارها مى داد.نمونه اشعار او در توحيد و يكتاپرستى و پيرامون جهان پس از مرگ و زندگى جاويد، جالب است و نشانگر عظمت اوبانوى خردمند جهان عرب علاوه بر اين ريشه و تبار اصيل و شرافتمند، خود در زندگى ، داراى برجستگى ها و امتيازات تحسين برانگيزى بود كه اين امتيازات و ارزش ها او را از ديگر زنان عصر و نسل خويش ممتاز ساخته و او را در خور همسرى برترين برگزيده و پيام آور خدا و درخور مادرى بانوى بانوان و شايسته ترين الگوى زنان گيتى مى سازد؛




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:45
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


براى نمونه :

1- روح نوانديشى و ابتكار

اگر شرايط آن روز جهان عرب و حجاز را بنگريم ، به اين واقعيت پى مى بريم كه او از روح ابتكار بهره ور بود.او داراى ثروتى عظيم بود كه از طريق ارث به او رسيده بود، اما به جاى كسب ظالمانه رايج آن روز كه رباخوارگى و سوددهى و مكيدن خون محرومان و تهيدستان بود - و امروز هم متاءسفانه چين است - او سرمايه خويش را در راه سازندگى و تجارت و سود مشروع و عادلانه به كار مى انداخت .
از اين راه در درجه نخست ، بر مال حلال خويش مى افزود و در درجه دوم ، بر اقتصاد جامعه ، خون مفيد و ثروت سالم تزريق مى كرد و در درجه سوم ، گروهى را به خاطر همراهى با كاروان بزرگ خويش اداره مى كرد و در درجه چهارم ، نيازهاى مردم را برطرف مى ساخت .
اگر شرايط رباخوارگى آن روز عرب و آيات قرآن در اين زمينه را بنگريم كه چگونه و در چند مرحله به جنگ اين بلا و اين آفت بزرگ اجتماعى رفته است ، آن گاه بيشتر به عظمت اين بانوى خوش فكر و روح خلاق و مبتكر او پى مى بريم .

2- روح مديريت

اسناد روايى و تاريخى بيانگر اين واقعيت است كه بانوى خردمند حجاز، زن شريف و ثرتمند و صاحب امكاناتى بود كه به تجارت گسترده اى اشتغال داشت ؛ كارگزاران و كارمندان و عوامل اجرايى را استخدام مى كرد و خود در مركز و خانه و دفتر كارش مى نشست و اين كاروان عظيم تجارتى را با پنجه نيرومند تدبير و قدرت گره گشاى مديريت خويش به حركت مى آورد و به كارهاى اقتصادى خويش سامان مى بخشيد.
با دقت در انتخاب وقت و فرصت ، نوع كالا و مقدار آن ، حركت و بازگشت و توقف كاروان را با آگاهى از زمان و مكان ، به گونه اى تنظيم و تدبير و برنامه ريزى مى كرد كه شگفت همگان را برمى انگيخت و كاروان بزرگ تجارتى اش همواره در راه بود؛ از يمن به حجاز مى رفت و از حجاز به شام و ديگر مراكز مهم اقتصادى و تجارى و مبادلاتى جهان عرب ؛ و سود سرشار و عادلانه و فراوانى با خود به همراه مى آورد.
اگر به شرايط آن روز جهان و نيز دنياى عرب در آن روزگاران آشنا باشيم ، و نيز اگر اسارت و محروميت كامل ((زن )) از حقوق انسانى و اجتماعى اش را به ياد داشته باشيم ، و اگر زنده به گور شدن دختران را به خاطر بياوريم ، آن گاه اداره چنين شريان مهم اقتصادى به وسيله يك بانو و به مديريت توانمند و ظريف او، ما را به شخصيت برجسته و ابتكار در كارها و روح مديريت و سازنده او رهنمون مى شود و درمى يابيم كه به راستى او در آن روزگاران خردمندترين و مدبرترين و كارآمدترين بانوى جهان خويش بود.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:46
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


3- روح استقلال جويى



استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست ؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه !)) گفت ، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب ، حسن عاقبت ، سعادت ، شخصيت ، عظمت و شكوه ، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول ، كاروان تجارتى ، زر و زيور، شهرت و قدرت ، كه بايد در راه آن ، از هستى گذشت
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة ، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت : يا بن عم ! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك .
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت : گرامى آموزگارم ، محمد! خانه خانه توست ، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:47
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

47- روح عزت طلبى حسين (ع )

انى ما خرجت اظرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ، اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيره جدى و ابى على بن ابى طالب عليه السلام .
ديگر در اينجا مساءله دعوت اهل كوفه وجود ندارد. حتى مساله امتناع از بيعت را هم مطرح نمى كند. يعنى غير از مساله بيعت خواستن و امتناع من از بيعت ، مساله ديگرى وجود دارد. اينها اگر از من بيعت هم نخواهند، ساكت نخواهم نشست . مردم دنيا بدانند: ما خرجت اشرا و لا بطرا، حسين بن على ، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگرى نبود، ظالم و ستمگر نبود؛ او يك انسان مصلح بود.
و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ...
الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله ! ياءبى الله ذلك لنا و رسوله و المؤ منين و حجور طابت و طهرت .
اين روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسين بن على عليه السلام متجلى بود. به قول خودش جزء خون و حياتش شده بود. امكان نداشت از حسين جدا شود.

48- تفسير علت قيام امام حسين (ع )

امام حسين چرا قيام كرد؟ اين را سه جور مى توان تفسير كرد: يكى اينكه بگوييم قيام امام حسين يك قيام عادى و معمولى بود و العياذ بالله براى هدف شخصى و منفعت شخصى بود. اين تفسير است كه نه يك نفر مسلمان به آن راضى مى شود و نه واقعيات تاريخ و مسلمات تاريخ آنرا تصديق مى كند.
تفسير دوم همان است كه در ذهن بسيارى از عوام الناس وارد شده كه امام حسين كشته شد و شهيد شد براى اينكه گناه امت بخشيده شود. شهادت آن حضرت به عنوان كفاره گناهان امت واقع شد، نظير همان عقيده اى كه مسيحيان درباره حضرت مسيح پيدا كردند كه عيسى به دار رفت براى اينكه فداى گناهان امن بشود. يعنى گناهان مسيح دارد و به آخرت دامنگير انسان مى شود، امام حسين شهيد شد كه اثر گناهان را در قيامت حنثى كند و به مردم از اين جهت آزادى بدهد. در حقيقت مطابق اين عقيده بايد گفت امام حسين عليه السلام ديد كه يزيدها و ابن زيادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان كم است ، خواست كارى بكند كه بر عده اينها افزوده شود، خواست مكتبى بسازد كه از اينها بعدا زيادتر پيدا شوند، مكتب يزيد سازى و ابن زياد سازى كرد، اين طرز فكر و اين طرز تفسير بسيار خطرناك است ، براى بى اثر كردن و از بين بردن حكمت دستورهايى كه براى عزادارى امام حسين رسيده هيچ به اندازه اين طرز فكر و اين طرز تفسير مؤ ثر نيست .
باور كنيد كه يكى از علل (گفتم يكى از علل چون ديگر هم در كار هست كه جنبه قويم و نژادى دارد) كه ما مردم ايران را اين مقدار در عمل لاقيد و لا ابالى كرده اين است كه فلسفه قيام امام حسين براى ما كج تفسير شده ، طورى تفسير كرده اند كه نتيجه اش همين است كه مى بينيم .به قول جناب زيد بن على بن الحسين درباره مرجئه (مرجئه طايفه اى بودند كه معتقد بودند ايمان اعتقاد كافى است ، عمل در سعادت انسان تاءثير ندارد؛ اگر عقده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مى گذرد) هؤ لاء اطمعوا القساق فى عفو الله ؛ يعنى اينها كارى كردند كه فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جرى شدند. اين عقده مرجئه بود در آن وقت . و در آن وقت عقده شيعه در مقطع مقابل عقيده مرجئه بود، اما امروز شيعه همان را مى گويد كه در قديم مرجئه مى گفتند. عقيده شيعه همان بود كه نص قرآن است : الذين آمنوا و عملوا الصالحات هم ايمان لازم است و هم عمل صالح .
تفسير سوم اين است كه اوضاع و احوالى در جهان اسلام پيش آمده بود و به جايى رسيده بود كه امام حسين عليه السلام وظيفه خودش را اين مى دانست كه بايد قيام كند، حفظ اسلام را در قيام خود مى دانست .قيام او قيام در راه حق و حقيقت بود. اختلاف و نزاع او با خليفه وقت بر سر اين نبود كه تو نباشى و من باشم ، آن كارى كه تو مى كنى نكن بگذار من بكنم ؛ اختلافى بود اصولى و اساسى .
اگر كس ديگرى هم به جاى يزيد و همان روش و كارها را مى داشت باز امام حسين قيام مى كرد، خواه اينكه با شخص امام حسين خوشرفتارى مى كرد يا بد رفتارى . يزيد و اعوان و انصارش هم اگر امام حسين متعرض كارهاى آنها نمى شد و روى كارهاى آنها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسين بكنند، هر جا را مى خواست به او مى دادند، اگر مى گفت حكومت حجاز و يمن را به من بدهيد،
حكومت عراق را به من بدهيد، حكومت خراسان را به من بدهيد، مى دادند؛ اگر اختيار مطلق هم در حكومت ها مى خواست و مى گفت به اختيار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم مى فرستم و هر چه دلم مى خواست خرج مى كنم كسى متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.
جنگ حسين ، جنگ مسلكى و عقيده اى بود، پاى عقيده در كار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل ديگر حسين از آن جهت كه شخص ‍ معين است تاءثير ندارد. خود امام حسين با دو كلمه مطلب را تمام كرد: در يكى از خطبه هاى بين راه به اصحاب خودش مى فرمايد (ظاهرا در وقتى است كه حر و اصحابش رسيده بودند و بنابراين همه را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا يعمل به ، والباطل لا ينتاهى عنه ليزغب المؤ من فى لقاء الله محقا ؛
آيا نمى بينيد كه به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى شود، پس مؤ من در يك چنين اوضاعى بايد تن بدهد به شهادت در راه خدا. نفرمود ليرغب الامام وظيفه امام اين است در اين موقع آماده شهادت شود. نفرمود ليرغب المؤ من وظيفه هر مومنى در يك چنين اوضاعى و احوالى اين است كه مرگ را بر زندگى ترجيح دهد. يك مسلمان از آن جهت كه مسلمان است هر وقت كه قيام كند و آماده رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود و وظيفه اس اين است كه قيام كند و آماده شهادت گردد.
اين سه جور تفسير يكى آن تفسيرى كه يك دشمن حسين بايد تفسير بكند. يكى تفسيرى كه خود حسين تفسيرى كرده است كه قيام او در راه حق بود. يكى هم تفسيرى كه دوستان نادانش كردند كه از تفسير دشمنانش خيلى خطرناك ترى و گمراه كن تر و دورتر است از روح حسين بن على .
49- ديدگاه حسين نسبت به شهادت
امام حسين از لحاظ انجام وظيفه اصلاح در امت اسلاميه كشته شدن خود را مفيد مى ديد، احساس مى كرد موقعيت طورى است كه اگر كشته شود نفله نشده است .
50- اوضاع خاص زمان معاويه
بايد اوضاع خاصى را كه در زمان معاويه و در اثر خلافت يزيد پيدا شده بود در نظر گرفت :
خود موضوع خلافت موروثى كه جامع عمل پوشيدن به آن آرزوى ديرين ابوسفيان بود گفت : تلقفوها بلقف الكره و لتصيرن الى اولادكم وراثه . اما والذى يحلف به ابو سفيان لا جنه و لا نار...
امام در زمان خود معاويه به اين امر و به كارهاى معاويه معترض بود و حتى در يك نامه به معاويه نوشت : من مى ترسم نزد خدا از اينكه عليه تو قيام نمى كنم مسئول باشم . امام در زمان معاويه اقداماتى مى كرد كه معلوم بود قصد شورش دارد.
در اينجا يك مطلب هست و آن اينكه اينگونه قيامها، بلكه مطلق امر به معروف و نهى از منكر يك وظيفه تعبدى نيست كه ما هر وقت منكرى را ديدم نهى كنيم و بر ما نباشد كه به نتيجه و اثر كار توجه داشته باشيم ، بلكه احتمال اثر يا اطمينان به نتيجه لازم است ، يعنى اين كار از نوع كارهايى است كه بر مكلف است نتيجه كار را بر آورد كند، والا بى جهت نيرويى را مصرف كرده و به هدر داده است . (مسئله اعتقاد امام به نتيجه كارش ‍ منطقش منطق انقلابى و منطق شهيد و طرفدار توسعه خونريزى و گسترش ‍ انقلاب بود، مطلبى و پيامى داشت كه آن پيام را فقط مى خواست به خون رقم كند هرگز پاك نشود.)
51- معناى امر به معروف و نهى از منكر
معنى معروف و منكر، و معنى امر به معروف و نهى از منكر. كلمه معروف شامل همه هدفهاى مثبت اسلامى ، و كلمه منكر شامل همه هدفهاى منفى اسلامى مى گردد.
52- مراتب امر به معروف
هر يك از امر به معروف و نهى از منكر، مراتب و اقسامى دارد: لفظى ، عملى ؛ مستقيم ، غير مستقيم ؛ فردى و اجتماعى .
53- هدف نهضت در بيان امام
خطبه هاى امام مبين هدف نهضت امام است . امام هدف نهضت خود را اصلاح امن اسلاميه معرفى كرد؛ خواست عملا درسهاى اسلام را بياموزد و به جهان بفهماند كه خاندان پيغمبر اسلام كه نزديك ترين مردم به او هستند، از همه مردم ديگر به تعليمات او بيشتر ايمان دارند و اين خود دليل حقانيت اين پيغمبر است .
54- آبروى امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر ارزش نهضت حسينى را بالا برد و همچنين نهضت حسينى امر به معروف و نهى از منكر را ارزش و اعتبار و آبرو داد.




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:48
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


4- روح دانش و هنر

بانوى خردمند حجاز در آن روزگار تيره و تار، افزون بر تيزهوشى و خردمندى ، از دانش و بينش و هنر سرايندگى نيز بهره ور بود و در زندگى اش ‍ بجا و با خردورزى بسيار از آنها بهره مى گرفت .براى نمونه :
در اين مورد آورده اند كه او پس از گفتگو با چند تن از دانشوران و آگاهان روزگار خويش ، از جمله ((راهب نصرانى )) و عمويش ((ورقه ))، در مورد شخصيت والاى پيامبر و شناخت شكوه و عظمت و معنويت او و آينده درخشان و پر اميد و نويدش ، در استقبال از آن حضرت چنين سرود:


جاء الحبيب الذى اءهواه من سفر
والشمس قد اءثرت فى وجهه اءثرا
عجبت للشمس من تقبيل وجهه
والشمس لا ينبغى اءن تدرك القمرا

((شخصيت گرانقدر و محبوبى كه او را بسيار دوست مى دارم ، از سفر مى رسد؛ در حالى كه خورشيد آسمان در چهره نورافشانش اثر گذاشته است .
من از اين خورشيد در شگفتم كه چگونه بر چهره پرمعنويت او بوسه زده است ؛ با اين كه خورشيد را شايسته نيست كه خود را به ماه تابان برساند.))

5- ايمان خلل ناپذير

او نشا داد كه تجسم راستين ايمان بود و قهرمان ميدان عمل و اخلاص ؛ و به جايى اوج گرفت و پر كشيد كه يكى از چند بانوى گرانمايه تاريخ بشر و يكى از نمونه ها و الگوها و سمبل ها شد و مايه مباهات زن و سند افتخار زنان .
پيامبر گرامى فرمود:
افضل نساء اهل الجنة ، خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد و آسية ...و مريم
برترين و پر فضيلت ترين زنان بهشت اينانند: خديجه و فاطمه ، آسيه و مريم .
و نيز فرمود:
ان الله اختار من النساء اربع : مريم و آسية و خديجة و فاطمة
((خداى فرزانه از ميان زنان چهار زن را برگزيد؛ اينان عبارتند از:
مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه .))



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:48
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


خوشحال كردن مؤمن و ديدار از او :

اين دو امر - آن طور كه در روايات آمده - از افضل اعمالند. امام حسين عليه السلام در آن روز با امر به صبر كردن و پند و اندرز نمودن و ملاطفت كردن ، سعى كرد مردان و زنان مؤمن را خوشحال كند ؛ اما در باب ديدار از مؤمنان ، اين امر به عناوين مختلف براى امام محقق شد كه گاهى به شكل عيادت از بيماران و زخمى ها صورت پذيرفت. امام تنها به آمدن و نشستن در كنار آنها اكتفا نمى كرد ، بلكه برخى از آنها به ويژه افراد غريب را مورد لطف و مرحمت خاص خويش قرار داد ؛ چنانچه بر بالين آن برده سياه و غلام ترك حاضر شد ، اما عيادت يكى از آنها كه همان فرزند عزيزش ‍ على اكبر باشد ، براى امام ميسر نشد ، زيرا به خاطر ادبى كه داشت و احترام به پدر ، مانند ديگران امام را صدا نزد اما وقتى امام وداع او را شنيد كه مى گويد : يا ابتا عليك منى السلام با اينكه مى دانست او را زنده در نمى يابد ، به سوى فرزند آمد و با صداى بلند فرمود: پسرم تو را كشتند
امام عليه السلام همچنين در روز عاشورا از فرزندش حضرت سجاد عليه السلام عيادت كرد و احوال او را جويا شد.




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:48
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


6- روح هدفدارى و فداكارى

او امتياز هدفدارى و فداكارى را نيز در كران تا كران جان و رفتار و زندگى اش ‍ به همراه داشت .زندگى پر فراز و نشيب او نشانگر آن است كه در پى هدف پاك و صاف و بلند و درخشانى بود؛ هدفى فراتر از زر و زيور و كاروان تجارتى ،
هدفى برتر و بالاتر از زندگى روزمره و خور و خواب ،
و هدفى ارجمندتر از آسايش و آرامش شخصى و خانوادگى .
موج بى قرارى را مى ماند كه در راه هدف ، آرامش نداشت و آن گاه كه به ساحل وجود ((محمد)) برخورد و در آن جا ايمان و اخلاص ، پاكى و امانت ، نجابت و شرافت ، غيرت و كرامت ، وجدان و فطرت ، ارزش هاى عربى و انسانى و الهى را نگريست ، خود را در آستانه هدف يافت .
و از اينجا مى توان به راز احترام بسيار پيامبر حق شناس به ((خديجه )) پى برد.به اين راز كه چقدر پيامبر معنويت ، او را دوست مى داشت و به او احترام مى گذاشت .در فراز و نشيب زندگى ، طوفان ها و كوران هاى اجتماعى ، او را از مشاوران خردمند خويش مى شناخت و به ديدگاه او بها مى داد.و تا هميشه زندگى ، ((خديجه )) و نيكى ها و شايستگى هاى او، بر زبانش ‍ بود و حتى هر آنچه و هر آنكه از آن يار ديرين خاطره داشت ، براى او احترام انگيز بود.
و براى بستن دهان برخى حسودان تاءكيد مى كرد كه :
به خداى سوگند! كه او برتر از خديجه به من نداده است .
او هنگامى ايمان آورد كه ديگران كفر ورزيدند؛
آن گاه مرا تصديق كرد كه ديگران دروغگو پنداشتند؛
آن گاه ثروت فراوان خود را زير پايم ريخت كه ديگران محرومم ساختند.
و خدا نسل مرا در فرزندان او قرار دادو فرمود:
ما قام ولا استقام الدين الا بسيف على و مال خديجة
((اسلام پس از فرود بر قلب و زبان پيامبر با دو عامل اساسى بسط و گسترش و پايدارى يافت :
1- اقتدار و جهاد و شهامت و فداكارى شهسوار اسلام ، على (عليه السلام).
2- و ديگر ثروت و امكانات بانوى حجاز.))






http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:49
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


7- روح حق جويى و حق پذيرى

بسيارند كسانى كه مستى هاى گوناگون ، آفت جانشان مى شود و نعمت هاى زندگى بلاى وجودشان و رزق و روزى هاى خدا زهر تلخ و مرگبار كامشان .
يكى در اوج زيبايى و تناسب اندام است ، و همان مستى زيبايى و ماهرويى و سيمين تنى ، آفت جانش مى شود.
ديگرى غرق در ثروت و امكانات است و از در و ديوار و آسمان و زمين برايش مى جوشد و مى بارد و مى ريزد، و همان ثروت و دارايى و مستى برخاسته از آن ، او را به تباهى سوق مى دهد.
سومى در اوج اقتدار است و روزگار بر كام او در گردش است ، و همان چرخش مساعد روزگار و همان بدمستى و احساس بى نيازى ، او را از چرخش ناگهانى آن و ورق خوردن دفتر ايام غافل ساخته و به طغيانش ‍ مى كشد.و چهارمى مست جوانى است ، و همان نيروى جوشان و خروشان و شكوفاى جوانى ، قاتل جان و ايمان و خردش مى گردد.
يكى درياى مواج آگاهى ها و دانش هاست و در مستى آن غرق مى گردد و ديگرى در اوج شهرت است و همان آلت قتاله شخصيت او مى شود؛ يكى بر كرسى قدرت و فرمانروايى است و همان رياست و قدرت ، او را به خودكامگى و طغيان مى كشد و دنيا و آخرتش را مى سوزاند؛ و ديگرى بارانى از مدح و ستايش و چاپلوسى و تملق از سوى عناصر بى محتوا و جريان هاى سودجو بر او مى بارد و همان آفت جانش مى شود؛ همين گونه بگير و و برو و بشمار.
اما بانوى خردمند ((حجاز))، با اين كه غرق در زر و زيور، جمال و كمال ، شور و شعور، فهم و درك ، شهرت و آوازه نيك و اقتدار و استقلال بود، از آفت ها و مستى هاى آنها نيز خوشتن را مصون و محفوظ داشته و داراى روح حق جو و حق طلب و حق پذير بود.به همين جهت هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از زنان و پيشتاز در اسلام و پيشگام در نماز و جهاد و هجرت و فداكارى بود و پاداش اين حق پذيرى نيز آن بود كه خداى پرمهر و بنده نواز، فرشته وحى را فرمان داده بود كه هرگاه بر پيامبر فرود مى آمد، درود و سلام او را نيز به وسيله بنده برگزيده اش به خديجه ، مام فضيلتها و فداكارى ها و شايستگى ها، برساند و خاطر نشان سازد كه خدا به پاداش آن ايمان خالص و ژرف و آن عمل شايسته و گذشت و آن اخلاص و فداكارى و پايدارى ، قصر زيبايى در بهشت براى او آماده ساخته است .آرى او، هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از جهان زنان بود و هم نخستين نمازگزار و طواف كننده .





http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:49
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


3- روح استقلال جويى
استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست ؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه !)) گفت ، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب ، حسن عاقبت ، سعادت ، شخصيت ، عظمت و شكوه ، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول ، كاروان تجارتى ، زر و زيور، شهرت و قدرت ، كه بايد در راه آن ، از هستى گذشت .يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة ، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت : يا بن عم ! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك .
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت : گرامى آموزگارم ، محمد! خانه خانه توست ، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:50
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


4- روح دانش و هنر

بانوى خردمند حجاز در آن روزگار تيره و تار، افزون بر تيزهوشى و خردمندى ، از دانش و بينش و هنر سرايندگى نيز بهره ور بود و در زندگى اش ‍ بجا و با خردورزى بسيار از آنها بهره مى گرفت .براى نمونه :
در اين مورد آورده اند كه او پس از گفتگو با چند تن از دانشوران و آگاهان روزگار خويش ، از جمله ((راهب نصرانى )) و عمويش ((ورقه ))، در مورد شخصيت والاى پيامبر و شناخت شكوه و عظمت و معنويت او و آينده درخشان و پر اميد و نويدش ، در استقبال از آن حضرت چنين سرود:



جاء الحبيب الذى اءهواه من سفر


والشمس قد اءثرت فى وجهه اءثرا
عجبت للشمس من تقبيل وجهه


والشمس لا ينبغى اءن تدرك القمرا
((شخصيت گرانقدر و محبوبى كه او را بسيار دوست مى دارم ، از سفر مى رسد؛ در حالى كه خورشيد آسمان در چهره نورافشانش اثر گذاشته است .
من از اين خورشيد در شگفتم كه چگونه بر چهره پرمعنويت او بوسه زده است ؛ با اين كه خورشيد را شايسته نيست كه خود را به ماه تابان برساند.))

5- ايمان خلل ناپذير

او نشا داد كه تجسم راستين ايمان بود و قهرمان ميدان عمل و اخلاص ؛ و به جايى اوج گرفت و پر كشيد كه يكى از چند بانوى گرانمايه تاريخ بشر و يكى از نمونه ها و الگوها و سمبل ها شد و مايه مباهات زن و سند افتخار زنان .
پيامبر گرامى فرمود:
افضل نساء اهل الجنة ، خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد و آسية ...و مريم

برترين و پر فضيلت ترين زنان بهشت اينانند: خديجه و فاطمه ، آسيه و مريم .
و نيز فرمود:
ان الله اختار من النساء اربع : مريم و آسية و خديجة و فاطمة
((خداى فرزانه از ميان زنان چهار زن را برگزيد؛ اينان عبارتند از:
مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه .))
6- روح هدفدارى و فداكارى
او امتياز هدفدارى و فداكارى را نيز در كران تا كران جان و رفتار و زندگى اش ‍ به همراه داشت .زندگى پر فراز و نشيب او نشانگر آن است كه در پى هدف پاك و صاف و بلند و درخشانى بود؛ هدفى فراتر از زر و زيور و كاروان تجارتى ،
هدفى برتر و بالاتر از زندگى روزمره و خور و خواب ،
و هدفى ارجمندتر از آسايش و آرامش شخصى و خانوادگى .
موج بى قرارى را مى ماند كه در راه هدف ، آرامش نداشت و آن گاه كه به ساحل وجود ((محمد)) برخورد و در آن جا ايمان و اخلاص ، پاكى و امانت ، نجابت و شرافت ، غيرت و كرامت ، وجدان و فطرت ، ارزش هاى عربى و انسانى و الهى را نگريست ، خود را در آستانه هدف يافت .



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 12:50
http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)


3- روح استقلال جويى

استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى ها و امتيازات بلند اوست ؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))، در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها ((نه !)) گفت ، و به گونه اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته كردار و روحى بزرگ چون ((محمد)) آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد)) نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب ، حسن عاقبت ، سعادت ، شخصيت ، عظمت و شكوه ، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه تنها از پول ، كاروان تجارتى ، زر و زيور، شهرت و قدرت ، كه بايد در راه آن ، از هستى گذشت .
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة ، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا، واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها، فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت : يا بن عم ! انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك .
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت : گرامى آموزگارم ، محمد! خانه خانه توست ، امكانات و هستى ام از آن توست و من هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.





http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:11
http://i8.tinypic.com/25p00u9.jpg (http://i8.tinypic.com/25p00u9.jpg)


لزوم اعتقاد به رجعت

از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده: اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته‏اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم...«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »... ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد...«7.


»رجعت« را كه عبارت است از »بازگشت گروهى از مؤمنان خالص« و »طاغيان و كفار بسيار شرور« بعد از ظهور حضرت مهدى(ع) و »در آستانه رستاخيز«1 بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است. و از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره »امامت و ولايت« معرفى فرموده‏اند:
»از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد...«2

بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفت‏آور و عجيب به نظر مى‏رسد، و به همين دليل گاهى در اين امر شك و ترديد مى‏نماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مى‏پردازيم!! ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچ‏گونه استبعاد و شگفتى ندارد و نيز اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مى‏بريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يك به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مى‏باشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مى‏توان مشاهده كرد كه بروقوع رجعت تأكيد دارند.
و اما همانطور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمى‏آيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت »مؤمنان خالص« و »كفار و ظالمان خالص«، آنان‏كه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مى‏شده‏اند، و بدين ترتيب در مى‏يابيم كه امر رجعت تنها شامل عده‏اى از انسانها مى‏شود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، مى‏خوانيم كه فرمود:
»رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مى‏كنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.«3
و مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمى‏گردند كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بوده‏اند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديده‏اند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّه‏الحسين(ع)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمى‏الوقوع دانسته‏اند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مى‏نماييم:



http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif (http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:12
الف) رجعت امام حسين(ع) در قرآن كريم:

همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على(ع)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفته‏اند: »در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت هست«4 و از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مى‏باشد: »در آن روز كه زلزله‏هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى‏آورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مى‏دهد.«
اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مى‏دهند كه از جمله آنها زلزله‏اى وحشتناك است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مى‏سازد.
»حضرت امام جعفر صادق(ع)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرموده‏اند:
»لرزاننده حسين بن على(ع)، و حادثه دومين، على بن ابيطالب(ع)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مى‏آيد) و خاك را از سر مى‏زدايد، حسين بن على(ع) است.«5
و نيز در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مى‏فرمايد:
»آنگاه شما را روبه‏روى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم.«
اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين(ع)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته‏اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم...«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »... ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد...«7.
با توجه به دو آيه فوق‏الذكر اين نكته به دست مى‏آيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين(ع)، از نظر اين كتاب آسمانى امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد.




http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif (http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:12
ب) رجعت امام حسين(ع)، در روايات:
يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبر(ص)، و ائمه(ع)، هستيم، كه اين مطلب درباره »رجعت« نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.
بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روائى و حديثى مضبوط است. تا جايى كه »شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ من‏الهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.«8 ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم(ع)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مى‏پردازيم.
روايت اول: »قطب راوندى و ديگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين(ع)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: ... اول كسى كه زمين شكافته مى‏شود و از زمين بيرون مى‏آيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مى‏افتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما...«9
اين روايت كه علامه مجلسى آن را در حق‏اليقين آورده است بر اين نكته تصريح مى‏فرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين(ع)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونه‏اى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.
روايت دوم:
»... عياشى از حضرت امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد حضرت امام حسين(ع)، است و اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشته‏اند.«10
در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين(ع)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مى‏شود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتله‏اى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمى‏گيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام(ع)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مى‏شود. و البته اين انتقام‏گيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم(ع)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مى‏نمايند و علاوه بر آن از عده‏اى از دشمنان خود، انتقام مى‏گيرند:
»... ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمى‏گردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد انتقام از او بكشند و...«11
روايت سوم :
»... از حضرت امام محمد باقر(ع)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين(ع)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديده‏اش آويخته شود.«12
مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه(ع)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت مى‏نمايند، كه از جمله آنها امام حسين(ع)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.
بايد دانست كه از اين روايت استفاده مى‏شود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب(ع)، و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصله‏اى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عده‏اى از اولياى الهى حكومت مى‏كنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و »نيكان به ديدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و ديده‏هاى ايشان روشن مى‏گردد...«13.
از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مى‏شود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مى‏شود و نه همه آنها، كه از آن جمله‏اند، امام حسين(ع)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقام‏گيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مى‏پردازند.



پى‏نوشتها :
1 . تفسير نمونه ج15، ص555.
2 . علامه مجلسى، حق‏اليقين، ج2، ص2.
3 . تفسير نمونه ج15، ص560.
4 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص481.
5 . فضائل و سيره امام حسين(ع)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.
6 . حق اليقين ج2 ص12
7 . حق‏اليقين ج2 ص16
8 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص482.
9 . علامه مجلسى، حق‏اليقين، ج2، ص7.
10 . همان، صص12ù11.
11 . همان، ص7.
12. همان
13. همان، ص10.






http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif (http://shiaupload.ir/images/lr24wt7wov6c87r41712.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:13
بخش اول : حكمت عاليه خداوندى
براى خداوند سبحان ، حكمتى است فوق مشاعر و عقول محدود انسان ها
اين حكمت عظماست كه نفس آدمى را از مسير مواد بى جان و در مراحل آخر، از چند قطره نطفه ، به حركت در مى آورد و آن را به متعالى ترين درجه جمال و كمال نايل مى سازد.
به مقتضاى همين حكمت بالغه ربانى است كه سازنده ترين جريان ها به دنبال پليدترين حادثه ها به وجود مى آيد. شيطان به علت كبر و غرور به اصل خود، كه آتش بوده است ، به حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) سجده نمى كند و با دستور خداوند مخالفت مى كند. در نتيجه به پست ترين پليدى ها سقوط مى كند و از پيشگاه خداوند رانده مى شود. در عين حال ، اين موجود پليد به دليل قرار گرفتن در موقعيت فريب دادن فرزندان آدم (عليه السلام) موجب مى شود كه آنان به وسيله رياضتى كه در نتيجه مخالفت با اغواهاى او محتمل مى گردند، به درجاتى عالى از كمال توفيق يابند.
به مقتضاى همين حكمت عاليه الهى است كه خداوند احياى اسلام و انسانيت و ارزش هاى والاى آن را، نتيجه بى رحمانه ترين و وقيحانه ترين جنايت يزيد و يزيديان به حسين و حسينيان قرار مى دهد.
توضيح اين كه ، شيطان با كمال اختيار به آدم (عليه السلام) سجده نكرد. براى اثبات اين اختيار، سه دليل وجود دارد:
دليل يكم - خداوند سبحان شيطان را مكلف به سجده نموده بود، و ما مى دانيم كه تكليف بدون اختيار، قبيح و از طرف خداوند محال است .
دليل دوم - سرزنش شديد خداوند متعال به شيطان كه : ((چرا از سجده به آدم (عليه السلام) امتناع ورزيد!))
دليل سوم - كيفرى كه خداوند در دنيا و آخرت براى شيطان مقرر فرموده است .
بر اين اساس ، مردمى كه فريب اغواهاى شيطانى را مى خورند، آنان نيز با اختيار خود مرتكب معصيت و نافرمانى مى شوند. زيرا اولا: اگر فريبكارى هاى شيطان موجب اجبار آنان بود، خداوند آنان را مكلف به هيچ تكليفى نمى فرمود. ثانيا: همان گونه كه شيطان در روز قيامت به گنهكاران خواهد گفت :
فلا تلومونى و لوموا انفسكم ...((شما مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد؛ (زيرا من شما را مجبور نمى كردم ، بلكه تنها شما را اغوا مى نمودم و فريب مى دادم و شما عقل داشتيد و وجدان و از راهنمايى پيامبران برخوردار بوديد.))
هم چنين ، اقدام به وقيح ترين جنايت تاريخ كه يزيد و يزيديان مرتكب شدند، مستند به اختيار آنان بود، و هيچ عامل جبرى موجب صدور اين جنايت شرم آور نگشته است ، زيرا تاكنون ديده نشده است كه مردم دنيا، ديوارى را كه از روى جبر بر سر يك يا چند نفر خراب شده و آنان را تلف كرده باشد، مورد لعن و دشنام و نفرين قرار بدهند؛ در صورتى كه هر انسان آگاه و شريف كه از جنايت يزيد اطلاع پيدا كرد، او را مورد بدترين سب و ناسزا و لعن قرار داده است . وانگهى ، كدامين عامل و انگيزه طبيعى يا روانى و حتى قراردادى ، موجب اقدام به چنين جنايت وحشت انگيزى گشته است !؟ و اگر خودخواهى و شهوت پرستى و سلطه جويى و ديگر عوامل هوى و هوس به عنوان عامل جبرى ، كارهاى يزيد را توجيه كند، آيا در تمامى اول تاريخ مى توان يك مجرم و گنهكار پيدا كرد؟!
بنابراين ، يزيدبن معاويه با كمال اختيار مرتكب زشت ترين معصيت شده است ، يعنى كشتن فجيع امام حسين (عليه السلام) با آن وضع دلخراش كه تاريخ هرگز نظير آن را سراغ ندارد. نتيجه بسيار با اهميتى كه از اين حادثه به جوامع اسلامى رسيده است : سياست استفاده با عظمت در احياى اسلام و ارزش هاى انسانى ، مستند به شهادت آن بزرگوار است ، كه تا آخرين روز دنيا، به عنوان سرمشق حركات انسانى تلقى خواهد گشت . اين حادثه جانسوز به تنهايى به جهت عظمت بى نهايت آن قربانى كه به نام حسين بن على (عليه السلام) به عالم بشريت براى دفاع از حيثيت و شرف و كرامت انسانى او تقديم كرده است ، توانايى نجات دادن تاريخ انسان ها را كه از ظلم و بيدادگرى و حق كشى در رنج مى باشند دارد، مشروط به اين كه مغز مردم به وسيله يزيديان روزگاران ، از حق جويى و واقع گرايى شست و شو نشود و تخدير نگردد.


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:13
امام حسين (عليه السلام)شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

حمد و سپاس بيكران خداوندى راست كه با فيض اعظم و لطف و حكمت ربانى خود، انسانى معنى دار در جهانى معنى دار بيافريد و او را در مسير انا لله و انا اليه راجعون ((ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم .)) به تكاپو درآورد، و براى به ثمر رساندن شخصيت آدمى در اين حركت بزرگ ، او را از دو نوع راهنما برخوردار فرمود:
1- راهنمايان درونى كه فطرت و عقل و قلب ناميده مى شوند.
2- راهنمايان برونى كه پيشوايان الهى هستند.
درود و سلام بى پايان به ارواح پاك همه انبيا و مرسلين و ائمه طيبين و طاهرين و پيروان راستين آنان باد كه با همه نيروها و استعدادهاى خود، براى هدايت و ارشاد انسان ها قيام نمودند، و عده اى فراوان از آنان حتى از جان خود در اين جهاد بزرگ گذشتند، تا جان هاى آدميان را از آلودگى هاى ماده و ماديات نجات دهند و به هدف اعلاى ((حيات معقول )) رهنمون شوند.
در رديف اول اين جهادگران انسان ساز، حسين بن على (عليه السلام) را مى بينيم كه با نظر به مجموع قضايا و حوادثى كه پيرامون شهادت او صورت گرفته است ، در مرتفع ترين قله فداكارى در راه حق و حقيقت با قامتى راست و با جدى ترين قيافه ايستاده و با رساترين صدا، همه افراد بشر را مخاطب قرار داده و فرياد مى زند:
((اى انسان ها! براى زندگى معنايى والاتر وجود دارد كه قرار گرفتن در شعاع جاذبيت كمال است . و براى مرگ نيز حقيقتى عالى تر وجود دارد كه ورود در حوزه جاذبيت كمال مى باشد.))
زندگى به اين معنى ، همان ((حيات طيبه )) (حيات معقول ) است كه آزادى و عزت و شرف و علم و عدل و صدق و صفا و كمال جويى ، از مختصات آن است . و مرگ به آن معنى ، شكوفايى همان ((حيات طيبه )) است كه شخصيت آدمى به وسيله آن در حوزه جاذبيت كمال ، به ثمر جاودانى خود مى رسد. اين است زندگى حقيقى كه از ((انالله )) شروع و به ((انا اليه راجعون )) واصل مى گردد.


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:13
علت تاءليف اين كتاب

تولد و زندگى اين جانب در سرزمين هايى بوده است كه در طول سال ها، به مناسبت هايى ، مخصوصا در روزهاى به {سوگ نشستن در عزاى } حسين (عليه السلام) در محرم الحرام ، زمزمه ها و ناله ها و فريادهاى حيات بخش حسينى از اعماق جان هاى مردم طنين مى انداخت و توجه جدى همگان را به عظمت اصول ارزش هاى انسانى - كه حسين (عليه السلام) مدافع قهرمان آن بود - تجديد مى نمود. در آغاز جوانى ام ، شنيدن سخنرانى هاى پر محتوايى كه به وسيله صاحب نظراتى آگاه و با اخلاص ‍ پيرامون تاريخ صدر اسلام ، مخصوصا حادثه بى نظير دشت نينوا ايراد مى شد، بر كنجكاوى و حساسيت من درباره اين واقعه محيرالعقول مى افزود. سپس ، آشنايى تدريجى با آن قسمت از ادبيات تركى آذرى ، فارسى و عربى كه فاجعه بى نظير كربلا را {كه دو گروه سخت متضاد را روياروى هم قرار داده بود} مجسم مى نمود، توجه و تفكرم را با اهتمام بيشتر، به خود جلب كرد.
مى توانم بگويم در طول دوران تحصيلاتم ، چه در ايران و چه در نجف اشرف ، همواره بخشى از اوقات خود را صرف مطالعه و بررسى تدريجى پيرامون اين واقعه شگفت انگيز تاريخ بشرى و علل و نتايج آن مى نمودم . همزمان با اين تفكرات و تاءثيرات درونى ، انسان هايى بى شمار، از كوچك و بزرگ و از مردم عامى گرفته تا متفكران و شخصيت هاى بزرگ را مى ديدم كه با يادآورى حادثه خونين كربلا، مقدس ترين اشك ها را كه از اعماق جانشان سر مى كشيد، بر رخسار خود سرازير مى نمودند؛ اشك هايى كه حتى در فراق بسيار دردناك عزيزترين محبوبشان نثار نمى كردند. اين قطرات مقدس ‍ كه همواره از دل هاى پاك سر مى كشد و در چشمان حق بين آنان موج مى زند، به تنهايى مى تواند اصول ارزش ها و عظمت هاى انسان و انسانيت را براى ابد آبيارى كند. منبع جوشان جريان اين اشك هاى پاك و مقدس {كه از طراوت حيات گريه كنندگان حكايت مى كند} همان خون پاك و حيات بخش حسين (عليه السلام) و حسينيان است كه در دشت سوزان نينوا بر زمين ريخته شده است . طبيعى است كه تا آن منبع الهى در درون انسان هاى پاك به فوران خود ادامه مى دهد، چشمه سار اشك هاى حسينى نيز به جريان خود ادامه خواهد داد.
اين حالات و امواج روحى مستمر كه در طول ساليان متمادى ، احساس ‍ عميقى را در درون من به خود اختصاص مى داد، اين آروزى بزرگ را براى من به وجود آورد كه اگر روزى عنايات خداوندى ياريم كند، تا آن جا كه بتوانم - اگرچه با بضاعتى اندك - تفسير و تحليلى درباره حادثه بى نظير كربلا انجام بدهم و تا آن جا كه مقدور است ، علل و نتايج و ارزيابى اين واقعه عظيم را، كه كره زمين تاكنون مشابه آن را نديده است ، به دست آورم و به حمايتگران كرامت و حيثيت انسانى و قربانيان ارزش هاى والاى آن تقديم نمايم .
طبيعى است كه اگر متفكران و صاحب نظران علوم و معارف انسانى ، از اين ديدگاه كه ما در اين تفسير و تحليل پيش روى خود قرار داده ايم ، به اين داستان كه جاودانگى رسالت انسانى را به خوبى ارائه داده است ، بنگرد، قطعى است كه در تعريف حقيقى اين ((نوع )) كه ((بشر)) ناميده مى شود، تجديدنظر به عمل مى آورند و بدون شك آن ها اين حقيقت را مطرح خواهند نمود كه همان گونه كه بدون درك و شناخت استعدادهاى طبيعى و روانى و مغزى انسان ، شناخت او امكان ناپذير است ، هم چنان ، بدون آشنايى با استعدادهاى بسيار متنوع و گسترده معنوى او، حقايق ارزشى او به دست نخواهد آمد. باشد كه ديدگاه خود را درباره شناخت انسان ، از رفتارشناسى كه نمود معلولى محدود از اين موجود است ، تغيير دهند و به شناخت واقعى انسان كه مجموعه اى از استعدادها و نهادهاى متنوع است ، توفيق يابند. زيرا آن متفكر در علوم انسانى و يا فيلسوفى كه نمى داند انسانى را بايد بشناسد و بشناساند كه در حد كمال اعلا شخصيتى به نام حسين (عليه السلام) دارد و در قعر پستى ها فردى به نام يزيد مى شود، نبايد درباره ماهيت يا مختصات بشرى اظهار نظر نمايد.
اين آرزوى بزرگ با گذشت زمان نه تنها در درون من ضعيف نمى شد، بلكه با افزايش فعاليت هاى فكرى در علوم انسانى و مشاهده مسائل و مشكلات لاينحل آن ها {كه هيچ راهى براى تفسير و حل و فصل آن ها، جز به رسميت شناختن حقايق ارزشى انسانى وجود ندارد} شديدتر و جدى تر مى گشت . از طرف ديگر، ساليان عمر بدون لحظه اى توقف و با سرعتى حيرت انگيز، از آينده مى رسيد و به گذشته مى خزيد و اين جانب هم چنان سرگرم كارهايى بودم كه احساس تكليف ، ضرورت انجام آن ها را بر من ايجاب مى نمود، تا اين كه در اين اواخر (اوايل قرن 15 هجرى قمرى و اواخر قرن 20 ميلادى ) كه نغمه هاى روح بخش حيات از طنين افتاده و به جاى آن ها، بانگ شوم پوچى و بى هدفى زندگى از ناى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر مى كشد و بيمارى ((از خود بيگانگى )) را اعلان مى نمايد، احساس كردم هيچ وظيفه اى مؤ كدتر و هيچ تكليفى ضرورى تر از اين نيست كه اگر چه با بضاعتى ناچيز، به يارى بيدارگران بشريت مست و از خود بيگانه در اين برهه از تاريخ بشتابيم . باشد كه در اعلان عظمت الهى حيات ، و هدف اعلاى آن و وقاحت مرگ پست كه همان مرگ ارزش هاى انسانيت است ، خدمتى انجام بدهيم .
شروع تاءليف اين كتاب ، همزمان با آغاز محرم الحرام سال 1415 هجرى قمرى ، مطابق با بيست و يكم خردادماه سال 1373 هجرى شمسى بود. نام آن را ((امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت )) نهادم .
انتخاب اين نام براى اين كتاب ، به مناسبت پرمحتوا بودن اصطلاح ((فرهنگ ))، مخصوصا با قيد ((پيشرو انسانيت )) است ، زيرا فرهنگ با قيد مزبور (پيشرو انسانيت ) عبارت است از:
((شيوه حيات معقول در جاذبه كمال اعلا، بر مبناى آن اصول و ارزش هاى تكاملى ، كه همه پيامبران الهى و اولياى عظام و حكما و وارستگان نوع بشر، در تفسير و تبليغ و تحكيم آن ها با جدى ترين تكاپو مجاهدت ورزيده ، حتى گروهى از آنان در اين راه جان خود را باخته اند، كه بدون ترديد فرزند نازنين على بن ابى طالب (عليه السلام)، آن قهرمان تفسير كننده حيات تواءم با عزت و شرافت ، يعنى حسين بن على (عليه السلام )، در صف اول آن جهادگران بزرگ بشريت قرار گرفته است . خون درخشان اين تفسير كننده حيات و اين اثبات كننده هدف اعلا براى وجود آدميان در اين دنيا، دومين علامت انسانيت و رسالت انسانيت است .))
كه به قول ابوالعلاء معرى ، در آغاز و پايان هر شب و روز نمايان مى گردد.
و على الدهر من دماء الشهيدين على و نجله شاهدان فهما فى اءواخر الليل فجران و فى اولياته شفقان ثبتا فى قميصه ليجى ء الحشر مستعد يا الى الرحمان
((و بر پيشانى روزگار، از خون هاى دو شهيد (على (عليه السلام) و فرزندش ‍ حسين (عليه السلام) دو شاهد است :
(شاهد اول ) - در پايان شب است كه آغاز بامداد است (از خون سر مبارك اميرالمؤمنين على (عليه السلام)).


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:14
(شاهد دوم ) - شفق خونين پايان روز و آغاز شب است (از خون فرزندش ‍ حسين (عليه السلام)). اين دو شاهد بزرگ در پيراهن روزگار نقش ثابت بسته اند كه در روز قيامت براى شكايت به خداوند رحمان در پيشگاه او حاضر شوند.))

پيش از ورود به مباحث كتاب ، ده مقدمه اى را كه براى تحليل و تفسير چنين حادثه اى ، ضرورى به نظر مى رسد، متذكر مى شويم :

مقدمه يكم - سه راه اساسى براى نجات بشريت از احساس پوچى ، و اثبات و اعلان عظمت الهى حيات انسان ها.

مقدمه دوم - شناخت و داورى صحيح درباره هر حادثه بزرگ تاريخ بر مبناى انگيزگى ارزش ها، به سه عامل مهم مربوط است .

مقدمه سوم - نمونه هايى از دو نوع نگرش درباره حوادث تاريخى .

مقدمه چهارم - اگر حيات انسانى به طور صحيح شناخته نشود و انسان به هدف اعلاى حيات خود توجيه نگردد، پست ترين پديده عالم طبيعت خواهد بود.

مقدمه پنجم - حيات انسانى و كرامت و شرف ذاتى آن ، از ديدگاه حقوق جهانى بشر در اسلام .

مقدمه ششم - حيات چيست كه دفاع از شرف و حيثيت آن از اصول اساسى اسلام است و موجب بروز حادثه خونبار كربلا گشته است ؟!

مقدمه هفتم - بحثى در اصول پنج گانه مربوط به قدرت و حق و باطل .

مقدمه هشتم - دو ركن اساسى شخصيت هاى سازنده فرهنگ پيشرو انسانيت ، كه هر دو در شخصيت حسين (عليه السلام) در حد اعلى وجود داشته است .

مقدمه نهم - اساسى ترين عامل بروز اين حادثه حيرت انگيز، كه عشق و ايمان راستين امام حسين (عليه السلام) به دين فطرى و منطقى و روشن ترين مذهب انسانى است ، اسلام حقيقى است ؛ اسلامى كه دفاع از حيات انسانى و شرف و حيثيت الهى آن ، از با اهميت ترين اصول آن است .

مقدمه دهم - انتظارى كه در درجه نخست از صاحب نظران مذاهب اسلامى و سپس از متفكران ساير مذاهب الهى ، براى اهتمام شديد به داستان فداكارى امام حسين (عليه السلام) در راه ارزش هاى انسانى وجود دارد.

مطالعه كنندگان ارجمند اگر بخواهند، مى توانند پس از مقدارى آشنايى با مطالب متن كتاب ، به بررسى مقدمات مزبور بپردازند؛ زيرا اين مقدمات ، از يك جهت جنبه هاى تحقيق علمى و فلسفى اين كتاب را بازگو مى كند.




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:14
حيات (حيات معقول )
براى انجام چنين خدمت حياتى (اثبات و اعلان عظمت الهى حيات و هدف اعلاى آن )، سه راه مهم وجود دارد كه تاريخ و وجدان ناب بشرى بالاتر از اين دو، خداى بزرگ ، لزوم ارائه آنها را به وسيله مشاهده حقيقت زندگى و شهود صاف درونى ، گوشزد مى نمايد.
راه يكم - ارائه منطقى تعليمات ربانى انبياى عظام و اوصياى كرام و حكماى راستين و وارستگان از تاريكى هاى ماده و ماديات و پيوستگان به عالم عقل والا كه تاكنون از طريق گوناگون ، بشريت را آگاه ساخته اند. علماى ربانى و صاحب نظران مخلص و ژرف انديش ، در ابلاغ آن تعليمات ، نهايت تكاپو را مبذول داشته اند و هنوز مسير خود را با كمال جديت مى پويند.
راه دوم - جمع آورى و بررسى نتايج مثبت و سازنده پيروى از اديان الهى و انسان هاى رشد يافته در مسير انبياى عظام و همه وارستگان از آلودگى هاى خودخواهى و خودكامگى . بديهى است كه اديان الهى در تصفيه اخلاق و تزكيه نفوس انسان ها و آشنا ساختن آنان با هدف اعلاى زندگى در طول تاريخ ، مهم ترين نقش را در پيشبرد فرهنگ پيشرو به عهده داشته اند. اين يك حقيقت است ، اگر چه اغلب مورخان و جامعه شناسان غربى در دوران معاصر {كه حركت تكاملى انسان را در حركات ناآگاه و جبرى ((ماشين )) به پايان مى رسانند}، نمى خواهند اين نقش حياتى اديان را مورد بررسى قرار داده و به آن اعتراف كنند و آن را براى بهره بردارى جوامع ماشين زده دوران ما عرضه نمايند.
ممكن است گفته شود: ((اگر اديان الهى براى ساختن انسان و تكامل او نقش سازنده اى داشتند، محال بود كه مورخان آن را پنهان بدارند.)) پاسخ اين اعتراض روشن است ، زيرا متاءسفانه اكثريت مورخان ، وظيفه خود را منحصر به جمع آورى نمودهاى حوادث تاريخ ، با عينك خاصى كه به چشمان خود زده اند مى دانند، نه تحليل و تفسير آن ها. هم چنين ، جامعه شناسان به شناخت پديده ها و آثار مربوط به انواع رفتارهاى مردم قناعت مى كنند و كارى به جست وجوى علل آن رفتارها و استعدادهاى بشرى ندارند!
ممكن است بتوانيم مخفى دارندگان علل و استعدادهاى بسيار مهم بشرى را به دو گروه عمده تقسيم كنيم :
گروه يكم - كسانى كه استعداد فهم آن علل را در خود نمى بينند و چون اين استعداد را در خود نمى بينند، درصدد تحقيق و بررسى آن علل نيز بر نمى آيند و گاهى آن ها را انكار مى كنند،
گروه دوم - همان است كه دانشمند بسيار مشهور، ماكس پلانك از وجود آن خبر مى دهد و او مى گويد: ((اين تصادفى نيست كه متفكران بزرگ همه اعصار چنان نفوس دينى ژرفى داشته اند، اگر چه چندان تظاهرى به ديندارى خود نكرده اند.))البته بايد علت يا علل اين عدم تظاهر مورد تحقيق قرار بگيرد، تا بدانيم چه علتى براى مخفى كردن ديندارى خود داشته اند!؟


http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:17
راه سوم - اين راه كه بسيار با اهميت ، عبارت است از: عشق و علاقه فراوان انسان هاى پاك دل و خردمند به برخوردارى از فضيلت ها و كرامت هاى والاى روحى ، هر چند كه به دست آوردن آن ها، مشقت بار و زجرآور باشد. حد اعلاى اين فضيلت ها و پس از قرار گرفتن در شعاع جاذبه ربوبى (خدايابى )، انواع فداكارى ها و شهادت ها در راه نجات دادن خود و ديگران از فقر مادى و روحى است . اگر حيات آدميان هدفى بالاتر از مزايا و خواستنى هاى دنياى طبيعت نداشت ، نه تنها آن همه فضايل و كرامت ها و فداكارى ها و شهادت ها بيهوده و لغو و عبث بود، بلكه اشخاصى كه داراى چنان ارزش هاى عالى بوده و در راه به دست آوردن آن ها متحمل شكنجه ها شده و حتى حيات طبيعى خود را از دست داده اند، بايد مردمانى بيچاره و ضعيف ، و از يك جهت اشخاص بدبخت به شمار مى آمدند! زيرا به جاى بهره بردارى از حداكثر لذايذ و خودكامگى ها و از بين بردن ناتوانان براى اشباع خودخواهى هاى پست تر از حيوانات درنده ، در نجات خود و ديگران ، از همه مزايا و لذايذ زندگى چشم پوشيده و متحمل آزارها و مشقت هاى سخت گشته و حتى عزيزتر از همه چيز را كه جان شيرين است از دست داده اند!
در اين جا بايد بى پرده صحبت كنيم ، و بيمى از سخنان ضدِ انسانى ((توماس ‍ هابز))ها و ((نيچه )) ها به خود راه ندهيم . اگر ((چنگيز))هاى آسيا و ((نرون ))هاى اروپا با آن همه كشتار و خونريزى نتوانستند آخرين ضربه مرگ آور را بر همه انسان ها فرود بياورند، اين بيماران ، با نداهايى كه سر مى دهند، آگاهانه يا ناآگاهانه آخرين تير خلاص را بر مغز انسان و آخرين ضربه را بر قلب انسانيت وارد مى آورند. اما دليل اين كه انسان را نابود مى كنند، اين است كه اين گونه سخنان ، باعث زوال و نابودى فرهنگ و تمدن و عواطف و احساسات برين انسانى گشته و موجب شده است كه در كنفرانس وانكوور - كانادا بحث از امكان يا عدم امكان بقاى بشر در قرن بيست ويكم را پيش بكشنداما دليل اين كه آخرين ضربه را بر قلب انسانيت وارد مى آورد، اين است كه : فساد اخلاق و سقوط تمدن و فرهنگ و شيوع لذت پرستى ، زندگى را به پوچى كشانده و ديگر قلبى در مردم نمانده است كه حيات واقعى را احساس نمايد و طعم حقيقى آن را بچشد.
ما در توضيح راه سوم ، نگاهى به معناى شهادت خواهيم داشت . متاءسفانه اغلب متفكران علوم انسانى در دوران معاصر، مخصوصا در مغرب زمين ، آن چنان كه اهميت اين پديده الهى اقتضا مى كند، آن را مورد توجه قرار نداده اند!
اهميت پديده شهادت در درجه اى است كه اگر در تاريخ بشرى جز يك فرد شهيد وجود نداشت ، براى اثبات آهنگِ عالىِ عالم هستى كه بيان كننده هدف اعلاى حيات است كافى بود، چه رسد به اين كه ما در طول تاريخ ، ده ها و بلكه صدها هزار شهيد مى بينيم كه با اعتلا بخشيدن و تكميل شخصيت خود در دفاع از انسانيت و ارزش هاى آن ، از زندگى طبيعى چشم پوشيده و به حيات حقيقى نايل گشته اند.
در اين جا به توضيح مختصر درباره پديده ((شهادت )) مى پردازيم . اين توضيح - در حقيقت - توصيفى مختصر درباره برخى از ابعاد اصيل اين حقيقتِ عظما مى باشد.



http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:18
شهادت چيست ؟

شهادت عبارت است از: پايان دادن به جريان حيات {كه در متن طبيعت ، مطلوب مطلق است } در كمال هشيارى و آزادى و آشنايى با ماهيت و مختصات آن ، با اين هدف گيرى كه ذيلا مطرح مى نماييم :

بعضى از ابعاد شهادت

بعد يكم - پايان دادن به زندگى طبيعى در راه دفاع از ارزش ها و حيات حقيقى افراد جامعه .
بعد دوم - شكافتن كالبد مادى و به پرواز درآوردن روح به مقام شهود الهى ، در راه وصول به جاذبيت كمال ، براى بزرگداشت ((حيات معقول )) خود و ديگران .
بعد سوم - تعيين كننده ملاك و ميزان براى زندگى قابل توجيه در اين دنيا.
البته بديهى است كسى كه حقيقت و ارزش واقعى حيات برايش مطرح نيست و از حيات جز خوردن و خوابيدن و اشباع خواسته هاى حيوانى چيز ديگرى نمى فهمد، نه شهادت براى او قابل درك است و نه حيات حقيقى كه داراى عالى ترين ارزش است .
براى توجه به عظمت شهادت ، فهميدن دو حقيقت شرط اساسى است :
1- اهميت مطلق زندگى .
2- اهميت هدفى كه شهادت براى آن تحقق مى يابد.
با درك اين دو حقيقت است كه معناى از دست دادنِ اختيارىِ حيات با كمال آگاهى و انبساط فهميده مى شود.
درباره اهميت و عظمت فوق العاده زندگى ، مطالب فراوانى گفته شده است . ما در اين جا به بيان يك مطلب اكتفا مى كنيم : اگر به كسى كه از نعمت عظماى حيات برخوردار است و با كمال اعتدال جسمانى و روحانى زندگى مى كند، پيشنهاد شود كه شما ميان دو چيز اختيار داريد كه يكى را انتخاب كنيد:
1- ادامه حيات با برخوردارى از عقل و وجدان و ديگر استعدادهاى كمالى ؛
2- مالكيت جهان با اختلال در بهره بردارى از جوهر والاى حيات و عظمت و مزاياى آن .
بديهى است كه انسان عاقل و هشيار كه از سلامت روانى و عقلى برخوردار است ، ادامه حيات با كمال اعتدال جسمانى و روحانى را انتخاب خواهد كرد.
هر اندازه انسان شهيد از مزايا و عظمت هاى حيات آگاه تر باشد و هر چه بيشتر توانايى استفاده از آن ها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاترى برخوردار مى گردد.

نمونه هاى از عظمت هاى حيات آدمى :

- انسان در حال زندگى است كه :
- از زيبايى ها لذت مى برد.
- از عقل و وجدان استفاده مى كند.
- محبت و عشق مى ورزد.
- به اكتشاف نايل مى آيد.
- حقايق را شهود مى كند.
- از عدالت و حق دفاع مى كند.
- طعم آزادى و اختيار معقول را مى چشد.
- از علم و معرفت و جهان بينى ، كسب روشنايى مى نمايد.
- از لذت خدمت به همنوعان خود برخوردار مى گردد.
- مى تواند جهانى را آباد كند.
- لذت نظم و قانون گرايى را در مى يابد.
- از شوق احياى انسان ها، به پرواز در مى آيد.
- طعم عواطف ارتباطهاى نسبى و سببى را درك مى كند.
- با ابداعات هنرى سازنده ، به عظمت احساسات درونى خود پى مى برد.
- با فعاليت هاى عقلانى سالم ، همنوعان خود را از سقوط نجات مى دهد و زمينه را براى پيشرفت تكاملى آنان آماده مى سازد.
- با گسترش ((من )) بر جهان هستى ، جهان را درون خود در مى يابد.
مسلم است كه امتيازها و عظمت هاى زندگى بيش از حد شمارش هاى معمولى است . انسان آگاه با از دست دادن هر يك از اين امتيازات و عظمت ها - در حقيقت - جهانى را از دست مى دهد، زيرا هر يك از آن ها به تنهايى مى تواند هدفى براى زندگى و توجيه كننده آن باشد. حال ، مى توانيم اين معنى را به خوبى درك كنيم كه چرا شهادت امام حسين (عليه السلام) با عظمت ترين شهادتى است كه در تاريخ بشر بروز كرده است ، زيرا او با شناخت همه ابعاد و امتيازات زندگى و توانايى بر برخوردارى از آن ها، دست از زندگى شسته است .




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:18
38- استفاده از تبليغ

استفاده از تبليغ در نهضت حسينى ، آن وقت درست است كه عامل نهضت را تنها امتناع از بيعت ندانيم . استفاده از تبليغ با دو عامل ديگر يعنى اجابت مردم كوفه براى در دست گرفتن زمام امور، و ديگر امر به معروف و نهى از منكر جور مى آيد، و البته از زمان سقوط كوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبليغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهى از منكر

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:19
بخش سوم : مقدمه دوم : شناخت و داورى صحيح درباره هر حادثه بزرگ تاريخ كه به انگيزگى ارزش ها به وجود آمده به سه عامل مهم مربوط است :

عامل يكم - اطلاعات لازم و كافى در حد مقدور درباره ماهيت علل و نتايج حادثه .
عامل دوم - آگاهى هر چه بيشتر از اصول كلى و ثابت ، و قضاياى جزئى و متغير حيات انسانى در حادثه .
عامل سوم - برخوردارى از دريافت طعمِ واقعىِ اصول و ارزش هاى والاى انسانى كه در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.
عامل يكم - اطلاعات لازم و كافى در حد مقدور، پيرامون ماهيت و علل و نتايج حادثه
بديهى است كه هيچ حادثه اى ، حتى ناچيزترين رويداد در عرصه زندگىِ فردى و اجتماعى ، بدون شناخت علل نزديك و دور و جريانات همزمان كه ممكن است به نوعى با حادثه ارتباط داشته باشند، قابل فهم نيست ، چه رسد به آن قسمت از وقايع بزرگ تاريخىِ جهانى كه در سرنوشت مادى و معنوى همه انسان ها داراى تاءثير عميق مى باشد. اين حقيقت كه داستان امام حسين (عليه السلام) از جهت جامع بودن بر تمامى ابعاد فداكارى در راه عالى ترين ارزش هاى انسانى ، منحصر به فرد است ، بر هيچ كس پوشيده نيست . شما اين عبارت را با صراحت كامل در كتاب امام حسين و ايران تاءليف يك محقق آلمانى مى بينيد:
((كشته شدن حسين {مانند هر كشته شدن } يك فاجعه بود، اما فاجعه اى استثنايى ، و بعد از چهارده قرن ، يك مورخ بى طرف ، آن فاجعه را به شكل يك كوه طولانى و مرتفع مى بيند كه فاجعه جنگ هاى ديگر در پشت آن پنهان است و به چشم نمى رسد. بزرگ ترين محتمل (يا علت ) كه اين فاجعه را بزرگ كرد، اين بود كه براى حفظ جان صورت نگرفت و منظور مادى هم در آن نبود و حتى حسين علاقه نداشت با اين فداكارى نام خود را باقى بگذارد، و ديگران نام او را حفظ كردند و باقى گذاشتند.))در اين جا اين سؤ ال جدى مطرح مى شود كه : با توجه به اهميت فوق العاده اى كه اين داستان ، مخصوصا از نظر علل و نتايج خود دارد، چه علتى باعث شده است كه اكثر محققان و تحليل گران تاريخ عمومى ، اگرچه آن را مورد تحقيق قرار داده اند، ولى حقِ اهميت و عظمت آن را به جاى نياورده اند؟ به نظر مى رسد، چهار علت مهم براى اهميت ندادن به اين حادثه بزرگ وجود دارد:
علت يكم - اهتمام به اين واقعه شگفت انگيز، احتياج به شناخت ابعاد و سطوح بسيار متنوع ، مانند معرفت دين ، اخلاق ، حقوق ، سياست - به معناى مديريت انسان در حركت به سوى عالى ترين هدف حيات و اصول پيشرو فرهنگ ها - دارد. لذا، كمتر كسى توانسته است كه اهميت واقعىِ اين حادثه را درك نمايد.
علت دوم - ممكن است فهم حادثه مورد تحليل ، نيازمند پيگيرى علل و عوامل دور و نزديك و نتايج و رويدادهاى همزمان باشد كه رابطه اى با حادثه داشته باشند و شخص تحليل گر نتواند از عهده جمع آورى و فهم دقيق آن ها بر آيد.
علت سوم - در صورتى كه شناختِ همه جانبه حادثه موجب شود تا شخص محقق از برخى معتقدات خود دست بردارد، قطعى است كه چنين محققى به شناخت همه جانبه حادثه علاقه اى نخواهد داشت .
با نظر به اين علل است كه مى بينيم اغلب نويسندگان و تاريخ ‌نگاران ، توفيق بررسى و تحليل و تحقيق عينى و موشكافانه اين حادثه شگفت انگيز و سازنده را پيدا نمى كنند.
ما در اين مورد سخنى با آقاى كورت فريشلر آلمانى نويسنده فاضل و محقق كتاب ((امام حسين و ايران )) داريم . اين مرد محقق ، با اين كه تتبع ، تحقيقات و استنباطهاى بسيار خوب و مفيدى از داستان امام حسين (عليه السلام) داشته است ، اين داستان بسيار با عظمت را گسيخته از ريشه ها و عوامل قبلى مورد تحقيق و تتبع قرار داده است ؛ به طورى كه اگر كسى اطلاعاتى از جريانات ماقبل سال 61 هجرى نداشته باشد، گمان مى كند داستان شگفت انگيز نينوا در مقطعى از تاريخ اتفاق افتاده است كه هيچ حادثه اى پيش از آن وجود نداشته است !
هم چنين ، در جايى ديگر از كتاب مى بينيم كه از زبان امام حسين (عليه السلام) به فرزدق مى گويد:
((سال ها من دست روى دست گذاشتم و درصدد برنيامدم كه با اساس ظلم مبارزه كنم و حق را اعلام نمايم ، ولى بعد از مدتى سكوت ، تصميم گرفتم كه قيام كنم .))در صورتى كه آن چه در تاريخ مى بينيم ، اين است :
((هنگامى كه امام حسن (عليه السلام) از دنيا رفت ، شيعه در عراق حركتى كرد و آنان به امام حسين (عليه السلام) نوشتند كه بيعت معاويه را شكسته اند و با او (حسين (عليه السلام)) بيعت خواهند كرد. آن حضرت امتناع فرمود و تذكر داد كه ميان او و معاويه تا مدتى تعهد و پيمانى بسته شده است و او نمى تواند آن تعهد را نقض كند تا آن مدت بگذرد و اگر معاويه هلاك شود، تصميم خواهد گرفت .))
ملاحظه مى شود كه امام حسين (عليه السلام) در برابر ظلم ، دست روى دست نگذاشت و با امكان مبارزه با ظلم ، سكوت نفرمود. با نظر به دلايل بسيار قوى كه وجود دارد، امام حسين (عليه السلام) هرگز از اصل ((احدى الحسنيين )) روى گردان نشده بود (كشته شدن در راه خدا براى او حل شده بود) لذا، نقل قول زير، صحيح به نظر نمى رسد:







http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:19
((ابوهره ازدى ، امام حسين (عليه السلام) را در راه كوفه ديد و از آن حضرت پرسيد اى پسر پيامبر خدا، چرا از حرم خدا و حرم جدت بيرون آمدى ؟ فرمود: يا اباهره ، بنى اميه مالم را گرفتند، صبر كردم . اهانتم كردند، صبر نمودم ، و خواستند خونم را بريزند، خود را نجات دادم . و سوگند به خدا گروهى ستمگر مرا مى كشند و خداوند آنان را در ذلت و پستى و شمشير بران فراگير غوطه ور مى سازد و بر آنان كسى را مسلط مى سازد كه آنان را ذليل كند، ذليل تر از قوم سبا...))
بر فرض صحت ، اولا؛ صبر آن حضرت در برابر مصيبت هاى شخصى بود، مانند صبر امام حسن مجتبى (عليه السلام)، نه دست روى دست گذاشتن در مقابل ظلم همه جوامع اسلامى . ثانيا؛ با تعهدى كه امام (عليه السلام) با معاويه بسته بود، تحمل در برابر تعهدى ها و تجاوزها به حقوق شخصى امام حسين (عليه السلام) مجوز قيام مسلحانه در مقابل معاويه نبود. {مخفى نماند كه امام حسين (عليه السلام) بنابه نقل از لهوف ، جمله فوق را به ابوهره فرموده است نه فرزدق }.
علت چهارم - اين علت كه شايد با اهميت ترين علت باشد، اين است كه شخص متفكر و محقق ، در رويارويى با اين حادثه - همان طور كه در گذشته اشاره نموديم - با حقايقى مانند ايمان ، عشق ، احساس مسؤ وليت بزرگ درباره انسان ها و اعتقاد جزمى به خدا و ابديت روبه رو است ، كه يكى از طرفين حادثه (امام حسين (عليه السلام) و ياران او) آن ها را در حد اعلى داشتند. در صورتى كه طرف ديگر (يزيد و يزيديان ) منطقى جز خودخواهى و خودكامگى و ظلم و تجاوز نمى فهميدند. شخص محقق ، هر اندازه هم كه بخواهد در مقابل اين دو منطق (حق محض و باطل محض ) بى طرفى و تماشاگرى بى تاءثر را انتخاب كند، امكان ناپذير به نظر مى رسد. همين تاءثير شديد داستان نينواست كه در طول تاريخ ، موجب حركت جدى فردى و اجتماعى مردم به سوى هدف هاى تكاملى شده است . آرى ، يك دقت خوب لازم است تا تاءثير ملموس و ناملموس حركت حسينى را در عرصه ارزش هاى انسانى درك و دريافت كنيم . در اين حادثه تقابل انسانيت با ضد انسانيت ، مرد محقق ، دو بعد بى نهايت عظمت و كمال و بى نهايت پستى و سقوط را چنان آشكار و با خطوط و اشكال نمايان خواهد ديد كه توانايى سكوت و تماشاگرى بى طرف را از دست خواهد داد، زيرا محال است يك محقق و متفكر خردمند كه واقعا با انسان و انسانيت آشنايى نزديك دارد، در شعاع جاذبيت فوق طبيعى امام حسين (عليه السلام) قرار نگيرد. همه مى دانيم كه قرار گرفتن در جاذبيت چنين شخصيت الهى بزرگ همان ، و اجتناب از حيوان منشى ها، مقام پرستى ، سلطه گرى ، شهرت خواهى و خودخواهى ها همان . چه اندكند افرادى كه براى قرار گرفتن در شعاع جاذبيت فوق طبيعى امام حسين (عليه السلام)، از امور مزبور اجتناب نمايند.
آرى ، چنين است قانون سقوط انسان به رذالت هاى ضد ارزش . مثل اينان ، مثل آن موش است كه در زير خاك ها و ديوارها با دست هاى كوچكش ‍ مشغول كندن و سوراخ كردن است . اگر يكى از آن سوراخ ‌ها فضاى روشنى را نشان بدهد، آن حيوان ظلمت پرست از روشنايى فرار مى كند و دنبال كار خود را در كاوش در تاريكى ها مى گيرد!






http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:19
عامل دوم - آگاهى هرچه بيشتر از اصول كلى و ثابت و قضاياى جزئى و متغيرِ حيات انسانى در حادثه

براى درك اهميت اين عامل ، بايستى دو بعد اساسىِ رويدادهاى تاريخ را در نظر داشته باشيم :

بعد يكم - نمودها و جريانات جزئى و متغير حوادث

كه عبارت است از: تسلسل طولى آن رويدادها با علل و معلولات فيزيكى و حوادث همزمان آن ها. تاريخ از اين بعد، مركب از نمودهاى فيزيكى و جزئى متغير است كه ما آن ها را مانند محسوسات جزئى و متغير زمان حاضر تا مدتى كم و بيش مشاهده مى كنيم و به وسيله تعقل و ابزار، از آن ها بهره بردارى مى نماييم . به جهت همين جزئى بودن و دگرگونىِ دائمى آن هاست كه تاكنون از اطلاق علم به نمودشناسى حوادثِ فيزيكىِ تاريخ ، خوددارى شده است .

بعد دوم - اصول و قوانين كلى و ثابتِ وقايعِ تاريخ است كه بدون توجه دقيق به آن ها، براى تطبيق و تفسير و توجيه وقايع ، نمى توان از آن ها بهره بردارى نمود.

اين اصول و قوانين به دو دسته مهم تقسيم مى شوند:
للّه للّه دسته اول - اصول و قوانين درجه اول للّه للّه للّه
از نظر وسعت دايره و فراگيرى آن ها، مانند عامل محرك تاريخ و زير بناهاى اصلىِ قواعد علوم انسانى ، مانند قواعد كلى و ثابت حقوق ، اقتصاد، سياست و اخلاق .
به عنوان مثال ، اين كه ((عامل محرك تاريخ مركب است از: 1- هر حقيقت سودمند واقعى براى انسان ها، 2- مديريت انسان درباره زندگى خود)) يك اصل كلى ثابت است كه مى تواند ابعاد مربوط به زيربناى حوادث و حركت هاى تاريخى را توضيح بدهد. هم چنين ، به عنوان مثال ؛ مبناى اصلى حقوق در تاريخ عبارت است از اين كه چون هر انسانى ، داراى تمايلات و خواسته هاى نامحدود است و بديهى است كه اگر همه انسان ها درصدد اشباع تمايلاتِ نامحدودِ خود برآيند، زندگى دسته جمعى امكان ناپذير خواهد بود، لذا براى امكان پذير ساختن زندگى اجتماعى و براى تحقق بخشيدن به آن ، مجبورند از تمايلات نامحدود كه به تزاحم و كشتار منتهى مى گردد، دست بردارند و تمايلات محدود را كه زندگى مزبور را امكان پذير مى سازد، بپذيرند.
للّه للّه دسته دوم - اصول و قوانين درجه دوم ،للّه للّه للّه
اصل تقسيم حقايق سودمند به حقايق مادى و معنوى و اصول ناشى از تحليل هر يك از آن حقايق كلى ، مانند قواعد كشاورزى ، قواعد اخلاقى ، سياسى و حقوقى .




http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
19-10-2009, 14:19
عامل سوم - برخوردارى از دريافت طعم واقعىِ اصول و ارزش هاى والاى انسانى كه در سطوح و ابعاد مختلف آن حادثه وجود دارد.

از ديدگاه آن سطح نگران كه از انسان و تاريخش چيزى جز يك حيوان پيچيده با آثار طبيعى كه از او بروز كرده و سلسله اى پيوسته به نام ((تاريخ )) را به وجود آورده است ، درك نمى كنند، اين عامل نه تنها اهميتى ندارد، بلكه مى پندارند كه اين عامل ، اصلا نبايد براى مورخ مطرح شود. آقاى كورت فريشلر در كتاب ((امام حسين و ايران )) از آقاى ماركوارت ، محقق آلمانى چنين نقل مى كند:

((مورخ وقتى كه به يكى از افرادى كه در تاريخ از آنان نام مى برند علاقه مند شود، ديگر مورخ نيست ، بلكه مؤمن است .))





http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif (http://shiaupload.ir/images/yr8kncl2bdli41tr5du5.gif)