PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : {}{}{زهد و اهميت آن}{}{}



seyed yasin
22-02-2011, 14:28
«زهد، يعنى‏اعراض و بى‏ميلى‏» (3) . «بى‏اعتنايى و بى‏توجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس وتعلق قلبى نيست و در مرحله‏ى ضمير پايان نمى‏يابد. زاهد، در زندگى عملى خويش‏نيز، سادگى و قناعت را پيشه مى‏سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى، پرهيزمى‏نمايد. زندگى زاهدانه، آن نيست كه شخص فقط در ناحيه‏ى انديشه و ضمير، وابستگى‏زيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرايى پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آن‏ها هستند كه به حداقل تمتع وبهره‏گيرى از ماديات اكتفا كرده‏اند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است كه نه‏تنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذت‏گرايى ابا داشت و به اصطلاح،تارك دنيا بود». (4) شهيد مطهرى در جاى ديگر در تعريف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهج‏البلاغه اشاره مى‏كند و مى‏گويد:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشويد بر آن چه (از ماديات‏دنيا) از شما فوت مى‏شود و شاد نگرديد بر آن چه خدا به شما مى‏دهد». (5) هر كس‏بر گذشته، اندوه نخورد و براى آينده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست‏يافته است.

seyed yasin
22-02-2011, 14:30
بديهى است، وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود و يا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكه‏وسيله بود، مرغ آرزو در اطراف‏اش پر و بال نمى‏گشايد و آمدن و رفتن‏اش شادمانى يااندوه ايجاد نمى‏كند. (6) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، به‏تعابير مختلفى در تعريف زهد برمى‏خوريم كه ذكر اجمالى آن‏ها، بر روشنايى مفهوم‏«زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملى است منفى; زيرا، عبارت است از اعراض و ترك و دامن چيدن از طيبات‏دنيا». (7) «زهد، يعنى آزاد زيستن از دنيا و خود را نسبت‏به نعمت‏هاى دنيانفروختن و بنده‏ى دنيا نبودن‏». (8) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهيات‏دنياوى‏». (9) «زهد، يعنى اعراض و بى‏ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش‏و ميل‏». (10) «زهد، يعنى كوتاهى آرزو و سپاس‏گزارى هنگام نعمت و پارسايى نسبت‏به نبايستنى‏ها». (11) «زهد، بى‏اعتنايى به امور مورد رغبت طبيعى است; يعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دست‏بردارد». (12) «زهد، حالتى‏است روحى. زاهد از آن نظر كه دلبستگى‏هايى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگى‏بى‏اعتنا است‏». (13) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، كيفيت‏خاص بخشيدن به زندگى‏است و از دخالت دادن پاره‏اى ارزش‏ها، براى زندگى ناشى مى‏شود». (14) «زهد،خصلتى است‏براى انسان زاهد. و زاهد كسى است كه توجه‏اش از ماديات دنيا به عنوان‏كمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه چيز ديگرى معطوف شده است

seyed yasin
22-02-2011, 14:33
بى‏رغبتى زاهد، بى‏رغبتى در ناحيه‏ى انديشه و آمال و ايده و آرزو است، نه بى‏رغبتى‏در ناحيه‏ى طبيعت‏». (15) اصول و پايه‏هاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراى‏ارزش، مبتنى بر پايه‏ها و اصولى است كه اين پايه‏ها و اصول، اركان آن عنصر راتشكيل مى‏دهند. استاد مطهرى، اصول و پايه‏هاى زهد را سه چيز مى‏داند:
1 بهره‏گيرى‏هاى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها، عامل تامين‏كننده‏ى خوشى و بهجت و سعادت انسان نيست. براى انسان، به حكم سرشت‏خاص، يك‏سلسله ارزش‏هاى معنوى مطرح است كه با فقدان آن‏ها، تمتعات مادى، قادر به تامين‏بهجت و سعادت نيست.
2 سرنوشت‏سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. انسان، از آن جهت كه انسان‏است، يك سلسله وابستگى‏هاى عاطفى و احساس مسئوليت‏هاى انسانى در باره‏ى جامعه‏دارد كه نمى‏تواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.
3 روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى است‏براى لذات و آلام. روح نيز به‏نوبه خود، بلكه بيش از بدن، نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن، بى‏نياز نيست، اما بدون شك غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذت‏گرايى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهره‏بردارى‏از كانون روح و منبع بى‏پايان ضمير، باقى نمى‏گذارد. در حقيقت، نوعى تضاد ميان‏تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآن‏ها باشد وجود دارد.

seyed yasin
22-02-2011, 14:34
مسئله‏ى روح و بدن، مسئله‏ى رنج و لذت نيست; چنين نيست كه هر چه مربوط به روح‏است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صاف‏تر، عميق‏تر وبادوام‏تر از لذات بدنى است. روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مى‏كاهد. لذا آن‏گاه كه مى‏خواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دل‏پسند و زيبا سازيم، نمى‏توانيم از جنبه‏هاى روحى صرف‏نظر كنيم.
با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مى‏شود، و با توجه به اين‏سه اصل است كه روشن مى‏گردد چه‏گونه اسلام، رهبانيت را طرد مى‏كند، اما زهدگرايى‏را در عين جامعه‏گرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مى‏پذيرد. (16)