PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تو چه مي داني كه رمل و ماسه چيست؟



نرگس منتظر
27-02-2011, 22:36
تو چه مي داني كه رمل و ماسه چيست؟

بعضي از آنها كه خون نوشيده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشيده‌اند
عده‌اي « حسن‌القضا » را ديده‌اند
عده‌اي را بنزها بلعيده‌اند
بزدلاني كز هراس ابتر شدند
از بسيجيها بسيجي‌تر شدند
آي، بي‌جانها ! دلم را بشنويد
اندكي از حاصلم را بشنويد
تو چه مي‌داني تگرگ و برگ را
غرق خون خويش، رقص مرگ را
تو چه مي‌داني كه رمل و ماسه چيست
بين ابروها رد قناصه چيست
تو چه مي‌داني سقوط « پاوه » را
« باكري » را « باقري » را « كاوه » را
هيچ مي‌داني « مريوان » چيست؟ هان !
هيچ مي‌داني كه « چمران » كيست؟ هان !
هيچ مي‌داني بسيجي سر جداست
هيچ مي‌داني « دوعيجي » در كجاست؟
اين صداي بوستاني پرپر است
اين زبان سرخ نسلي بي‌سر است
تو چه مي‌داني كه جاي ما كجاست
تو چه مي‌داني خداي ما كجاست
با همانهايم كه در دين غش زدند
ريشه اسلام را آتش زدند
با همانها كز هوس آويختند
زهر در جام خميني ريختند
پاي خندقها احد را ساختند
خون‌فروشي كرده خود را ساختند
باش تا يادي از آن ديرين كنيم
تلخ آن ابريق را شيرين كنيم
با خميني جلوه ما ديگر است
او هزاران روح در يك پيكر است
ما زشور عاشقي آكنده‌ايم
ما به گرماي خميني زنده‌ايم
گرچه در رنجيم، در بنديم ما
زير پاي او دماونديم ما
سينه پرآهيم، اما آهني
نسل يوسفهاي بي‌پيراهنيم
ما از اين بحريم، پاروها كجاست؟
اين نشان ! پس نوش داروها كجاست؟
اي بسيجيها زمان را باد برد
تيشه‌ها را آخرين فرهاد برد
من غرور آخرين پروانه‌ام
با تمام دردها هم خانه‌ام
اي عبور لحظه‌ها ديگر شويد !
اي تمام نخلها بي‌سر شويد !
اي غروب خاك را آموخته !
چفيه‌ها ! اي چفيه‌هاي سوخته !
اي زمين ! اي رملها، اي ماسه‌ها
اي تگرگ تق‌تق قناصه‌ها
جمعي از ما بارها سر داده‌ايم
عده اي از ما برادر داده‌ايم
ما از آتشپاره‌ها پر ساختيم
در دهان مرگ سنگر ساختيم
زنده‌هاي كمتر از مردارها !
با شما هستم، غنيمت‌خوارها !
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سكه ! لعنت بر شما
بار دنيا كاسه خمر شماست
باز هم شيطان اولي‌الامر شماست
با همانهايم كه بعد از آن ولي
شوكران كردند در كام علي
باز آيا استخواني در گلوست؟
باز آيا خار در چشمان اوست؟
اي شكوه رفته امشب بازگرد !
اين سكوت مرده را در هم نورد
از نسيم شادي ياران بگو !
از « شكست حصر آبادان » بگو !
از شكستن از گسستن از يقين
از شكوه فتح در « فتح‌المبين »
از « شلمچه »، « فاو » از « بستان » بگو
اي شكوه رفته ! از « مهران » بگو !
از همانهايي كه سر بر در زدند
روي فرش خون خود پرپر زدند
پهلواناني كه سهرابي شدند
از پلنگاني كه مهتابي شدند
اي جماعت ! جنگ يك آيينه است
هفته تاريخ را آدينه است
لحظه اي از اين هميشه بگذريد
اندر اين آيينه خود را بنگريد.
« محمد حسين جعفريان »

http://dl9.glitter-graphics.net/pub/989/989369nkhwxrd6yq.gif

تشنه کوثر
09-03-2011, 10:41
عيب پاهاي گره خورده ماست




دل ماندن داديم




به تماشاي خزان تن داديم




كاش يك حس نجيب




مي توانست به ما جرات پرواز دهد




شور آواز دهد




جاده جز رفتن نيست ........




عيب پاهاي گره خورده ماست ......





عيب پاهاي گره خورده ماست.............