PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۞۩ مناعت طبع و خويشتن دارى سيد رضى ۩۞



ملکوت* گامی تارهایی *
05-03-2011, 06:34
http://shiaupload.ir/images/40532882852739078088.gif


« درس خويشتن دارى از سيد رضى »



از ابى محمد مهلبى ، وزير بهاء الدّوله نقل كرده ‏اند كه می گفت :


روزى به من خبر رسيد خداوند به «سيد رضى» پسرى عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صله‏ اى به سيد رضى بدهم. به غلامان دستور دادم طبقى حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرده و پيغام داده بود كه: لابد وزير مى‏دانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسى صله قبول نمى‏كنم.
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هديه ناچيز را قبول بفرماييد و به قابله‏ها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله‏ها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مى‏باشند و چيزى هم نمى‏پذيرند.
براى بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نمی كنيد بين طلبه‏هايى كه پيش شما درس مى‏ خوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبه ‏ها فرمود: طلبه‏ ها خودشان حاضرند ! بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكى از آنان برخاست دينارى (طلا) برداشت و قسمتى از آن را قيچى كرد و بقيه را سر جايش گذاشت. ديگر طلبه‏ها هم چيزى بر نداشتند.
شريف رضى از آن طلبه پرسيد: براى چه اين مقدار برداشتى؟!
وى گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسيه كرده‏ام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم!
سيد رضى تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هركس چيزى لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.

رحمةالله علیه




http://friends18.com/img/divider/0122.gif