PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ولايت و عبادت



ganjineh
21-10-2009, 18:16
مرج البحرين يلتقيان. بينهما برزخ لا يبغيان. فباى الاء ربكما تكذبان. يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. فباى الاء ربكما تكذبان.
دو دريا را [به گونه اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند. ميان آن دو، حد فاصلى است كه از هم عبور نكنند. پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان منكريد؟ از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟
اگر ميان دو درياى سوره الرحمن، برزخى است كه به هماغوشى آنها رشك مى برد و اختلاط و اتحاد آن دو را بر نمى تابد، نماز و ولايت آن چنان اقيانوسهايى هستند كه چون برگهاى گل در هم تنيده اند و چون دو مصراع يك شعر وامدار يكديگرند. آن دو دريا، نه آسمان و زمين، و نه درياى روم و هند، و نه دنيا و عقبا، و نه زندگى و مرگ، و نه درياى فارس و درياى روم، و نه درياى شيرين و درياى شور، كه هر زلالى است كه با زلالى ديگر درآميزد. چونان على، عليه السلام، كه رهاورد همسرى و همسفرى او با زهرا، سلام الله عليها، مرواريد حسن و ياقوت حسين بود. و چونان تلاقى ولايت و عبادت كه هزار هزار طبق اسرار و آسمان آسمان خورشيد حقيقت و ستاره معرفت پيش روى هر بينا دلى نهاد. ولايت پيشگى را جز به بهاى سجده و ركوع نتوان خريد و سجاده عبادت را جز به مى ولايت، رنگين نبايست كرد: به مى سجاده رنگين كن، گرت پير مغان گويد كه سالك بى خبر نبود ز راه و رسم منزلها
هم بدين خاطر است كه به زير يك سايه نشاندن نماز و ولايت در گنجنامه حكمت الهى، شايسته تشريع و بايسته تكوين است. اين دو تنها همسايگانى هستند كه از هم ارث مى برند و از خانه خود نه روزنى كه درى به روى هم گشاده دارند. در شيوا سخن وحى، هرجا كه نشان از سروهاى بوستان ولايت است - بصراحت يا كنايت - سجاده نماز نيز گسترده است، و هرگاه مؤذن عرش از مناره تنزيل، سرود نياز سر مى دهد، بانگ عزت علوى و نجابت فاطمى و سخاوت حسنى و لابت حسينى شورها مى افكند و گوشها را نوازشى ديگر مى دهد. ثواب روزه و حج قبول آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد نماز در خم آن ابروان محرابى كسى كند كه به خون جگر طهارت كرد
آب اين دريا را نمى توان كشيد، اما آنقدر كه مرغ جان از قفس حرمان و بيم خذلان رهيده باشد. دل و دين را به نفس رحمانى قرآن، تازه مى كنيم و بر شمارى چند از ستارگان اين پهنه لاجوردى انگشت مى نهيم. مجملش گفتم نكردم من بيان ورنه هم لبها بسوزد، هم دهان هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل باشم از آن گرچه تفسير زبان روشنگر است ليك عشق بى زبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن مى شتافت چون به عشق آمد قلم برخود شكافت آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رو متاب
آيه ولايت
انما وليكم الله و رسوله و الذين و امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكات و هم راكعون. و من يتول الله و رسوله و الذين امنوا فان حزب الله هم الغابون.
ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند; همان كسانى كه نماز بر پر مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند. و هر كس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آورده اند، ولى خود بداند [پيروز است، چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندان اند.
اين آيه، در شمار آياتى است كه نام و عنوانى ويژه دارند. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران شيعى از آن به آيه ولايت نام برده، آن را از دلايل محكم امامت حضرت امير، عليه السلام، مى شمارند.
مفسران بزرگى چون «شيخ طوسى »، «ابوالفتوح » و «طبرسى »، به هنگام تفسير اين آيات، در حقانيت و آشكارايى امامت على بن ابى طالب، عليه السلام، نكات و لطايف بسيارى بر قلم آورده اند. تقريبا همه مفسران اهل سنت نيز اين كريمه را در حق و شان حضرتش مى دانند. تفاوت اساسى ميان آنچه در كتب تفسيرى شيعه و تفاسير عامه وجود دارد، معنا و تفسير ولايت و مشتقات ديگر آن است; كه البته اين نزاع، به همين جا ختم نشده، سر از مباحث كلامى و اصول اعتقادات مذهبى برمى آورد.
«ميبدى »، «زمخشرى »، «قرطبى »، «بيضاوى »، «آلوسى » و گروهى ديگر از مفسران اهل سنت در شان نزول اين بخش از سوره مائده و اينكه اين آيات جامه اى با شكوه و فاخر بر بالاى على بن ابى طالب، عليه السلام، است، با شيعيان آن حضرت همداستان اند.
جاى دارد كه نخست تفسير يكى از نامدارترين مفسران شيعى را پيش رو گيريم تا جايگاه كلامى و اعتقادى آيه ولايت، بيش از پيش آشكار گردد. مرحوم ملا محسن فيض كاشانى، سخن خود را در تفسير آيه ولايت اينگونه آغاز مى كنند:
در كتاب كافى از حضرت صادق، عليه السلام، در تفسير اين آيه نقل شده است كه «ولى شما» يعنى كسى كه به شما و جان و مالتان اولى و سزاوارتر است. مراد از «الذين امنوا» على و اولاد معصومش، عليهم السلام، مى باشد. ايشان را اينگونه وصف كرد، زيرا امير مؤمنان در ركوع دوم از نماز ظهر خود به سائلى حله خود را انفاق فرمود. سپس اين آيات از سوره مائده نازل شد... در مجمع البيان آمده است كه حضرت بدان سائل انگشترى خود را زكات داد.
هرچند در شمارش انفاقات حضرت و همچنين در آنچه ايشان به سائل عطا كردند، اختلاف است، در اينكه اين سخاوت علوى در پاكيزه ترين حالات معنوى، يعنى نماز واقع شده است، نزاعى ميان مفسران نيست.
به زبان نحوى، «ولى » در آيه ولايت مبتدا (نهاد) است و «الله »، «رسول » و «الذين امنوا»، اخبار (گزاره هاى) پى در پى آن اند. از آنجا كه «الذين امنوا» بر خلاف «الله » و «رسول »، نياز به گزارش و تعريف دارد، خداوند ايشان را چنين مى شناساند: «الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.»
اينگونه شناساندن - گويا - بدان خاطر است كه خداوند اراده فرموده است كه شكوهمندترين شمايل ولى خود را از منتظر منزه ترين قاب بتاباند.
علوى ترين آفريده خدا را تنها مقدس ترين آيين او، تاب مى آورد و در اين آيينه است كه مى توان بازتاب روحى به شكوه همه خوبيها و مهربانيها و بزرگيها را ديد. پس ما بر مدار ولايتى هستيم كه كانون آن پرستش حضرت حق (نماز) و افت بر خلق (زكات) است. بحقيقت اين آيين الهى (نماز) راستگوترين آيينه اى بود كه مى توانست رخسار ولايت را بتاباند و رشك ماه و خورشيد گرداند.
جلوگاه رخ تو ديده من تنها نيست ماه و خورشيد همين آينه مى گردانند
سخن عبدالرزاق لاهيجى
آفرينندگان آثار كلامى، هماره بخش معتنابهى از كتاب خود را به بيان دلايل پنهان و آشكار بر امامت و ولايت اميرالمؤمنين، عليه السلام، اختصاص داده اند. اين بخش از مباحث كلامى كه با عنوان «امامت » مورد مداقه قرار گيرد، ناظر به دلايل عقلى و نقلى بر اثبات موضوع است. بتقريب در همه اين آثار آيه ولايت مورد بحث و نظر است. مرحوم ملا عبدالرزاق لاهيجى (فياض) از نامدارترين متكلمان شيعى در قرن يازدهم است. وى حكمت را از محضر صدرالمتالهين شيرازى آموخته و سپس به افتخار دامادى استاد نايل آمده است. مدرسه معصوميه قم كه اينك به نام اين دانشمند گرانقدر، فيضيه ناميده مى شود، سالها شاهد درس و بحثهاى عميق او بوده است. مهمترين اثر كلامى لاهيجى «شوارق الالهام » است.
شوارق، شرحى ناتمام بر كتاب تجريد خواجه نصير طوسى است و بى هيچ ترديدى، شيواترين تاليف فارسى او، «گوهر مراد» است. گوهر مراد، يكى از خواندنى ترين و استوارترين متنهاى علمى - كلامى در روزگار ماست. نصر شيوا و تركيب و سامان هنجار اين كتاب، آن را به گوهرى كه مراد همگان است تبديل نموده است. فياض لاهيجى در كتاب ياد شده از آيه ولايت اينگونه سخن مى گويد:
قوله تعالى: « انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا ... جمهور مفسرين متفق اند كه اين آيه در شان على، عليه السلام، نازل شده و در اكثر كتب اهل سنت مذكور است و بلا شبهه به حد تواتر رسيده. و بيان دلالتش بر مطلوب آن است كه «انما» كلمه حصر است و معناى آيه اين است كه نيست ولى شما مگر خدا و رسول و مؤمنانى كه نماز كنند و در حالت ركوع صدقه دهند. سپس هرگاه حصر مراد باشد بايد كه مراد از ولى متصرف در امور باشد، چه معناى ديگر از معناى لفظ ولى مانند محب و ناصر مناسب حصر نيست. و لفظ «الذين » اگرچه صيغه جمع است ليكن متصف به اوصاف مذكوره به اعتبار دادن صدقه در حالت ركوع، نيست بالاتفاق مگر على، عليه السلام. پس مضمون آيه اين باشد كه على متصرف در امور شماست. چنانكه خدا و رسول. و مراد از امام نيست مگر متصرف در امور به وجه استحقاق.
سخن سيد عبدالله شبر
يكى از فشرده ترين و مفيدترين تفسيرهايى كه در دو سه قرن اخير نگاشته شده از آن محقق جليل القدر مرحوم سيد عبدالله شبر است. توضيحات كوتاه اما مفيد اين مفسر ژرف نگر در فهم بيشتر و درك روشنتر از آيه ولايت فايده بخش است. وى در چند سطرى كه در تفسير آيه ولايت مى نويسد به چند نكته اساسى اشاره مى كند:
1. ولى در ابتداى اين آيه به معناى متولى امور و «الاولى بكم » است. اين نكته نشان مى دهد كه ولايت گستره اى جديتر و اجتماعى تر دارد.

2. خداوند كلمه «ولى » را به صيغه مفرد ذكر فرموده و اين بدان خاطر است كه ولى جز يكى نيست اصالتا; اما رسول، صلى الله عليه وآله، و على، عليه السلام، به تبع نيابت از ولايت الهى، ولى امر همه انسانها هستند.
اين سخن نيز با روح توحيدى، وحدت گرايانه اسلام هماهنگ و همسوست.
3. كلمه اى كه در آيه ولايت به حضرت على، عليه السلام، قابل انطباق است «الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة » است. حال آنكه مى دانيم الذين جمع است. مرحوم شبر در توجيه اين ناهماهنگى لفظى و معنايى مى نويسد:
عبر عنه بصيغة الجمع تعظيما او لدخول اولاده الطاهرين.
تعبير فرموده از حضرت به صيغه جمع به جهت تعظيم و تفخيم مقام حضرت و يا به خاطر داخل كردن فرزندان پاك و معصومش.
4. دلالت اين آيت بر امامت حضرت على، عليه السلام، به خاطر حصر آن بر آن جناب است. همچنين در ذكر اوصاف و حالات حضرت به بيان نمونه اى اكتفا شده است كه مشهور خاص و عام بود; يعنى زكات در حال نماز.
نكته سنجى صاحب مثنوى
مولانا، جلال الدين رومى بلخى در كتاب جاودانى خود، مثنوى، كه برخى آن را قرآن پهلوى خوانده اند، بارها و بارها به ساحت پاك علوى اظهار ارادت نموده و عرشى ترين مدايح معنوى را به پاى اين سدرة المنتهاى عارفان نثار كرده است. پايان بخش دفتر نخست مثنوى حكايت نبرد خندق است. در اين مصاف كه پيشتر كارزار پاكى با پليدى است داستانى رخ مى دهد كه دستمايه مولانا براى پردازش و تصويرگرى اخلاص عمل است:
از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزه از دغل
آنگاه كه افراسياب خندق و بنده بت احزاب از سكون و آرامش على، عليه السلام، در جنگ حيرت مى كند و پرسان مى شود كه: «سبب افكندن شمشير از دست چه بوده است در آن حالت؟» از شاه ولايت و امير ايمان و مولاى تقوا مى شنود:
گفت من تيغ از پى حق مى زنم بنده حقم نه مامور تنم شير حقم، نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گوا خون نپوشد گوهر تيغ مرا باد از جا كى برد ميغ مرا!؟ كه نيم، كوهم ز حلم و صبر و داد كوه را كى در ربايد تندباد آنكه از بادى رود از جا خسى است زانكه باد ناموافق خود بسى است باد خشم و باد شهوت، باد آز برد آن را كه نبود اهل نماز
بازنگرى در تفسير «ولى »
اختلاف بر سر معنا و مفهوم ولايت، عمرى به درازاى تاريخ اسلام دارد. اين اختلاف به يك معنا، ريشه بسيارى از نزاعهاى عمده كلامى است و از منظرى ديگر خود شاخ و برگ درخت ناساز تفرقه است. آنان كه اساس غدير و حديث آن را پذيرفته اند; اما به ولايت غديرى تن در نمى دهند، حجت ناموجه خود را در معناى مولا جسته اند. برخى مولا را دوست و برخى آزاده معنا كرده اند. اين خطا - به عمد يا به سهو - منشا كژ انديشيهاى بسيارى شد; كه گفته اند: «ماهى از سر گنده گردد...». اين مقال، گنجايى تفصيل ندارد و نگارنده آن نيز سر آن ندارد كه داخل كوچه پس كوچه هاى مباحث كلامى شود. اما گريزى از ياد كرد اين دقيقه نيز نيست كه اين معنا از ولايت هر جاى ديگر كه پذيرفتنى باشد. در سوره مباركه مائده مقبول نمى افتد. زيرا اولا پيش از آيه « انما وليكم الله...» قرآن كريم مؤمنان را - به كنايت - از ارتداد نهى كرده، آنان را تهديد به جايگزينى قومى ديگر مى كند:
يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه...

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از دين خود برگردد، بزودى خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند.
در اين آيت، سخن از ارتداد است; ارتدادى كه باطل السحر آن ولايت است. هرچند روح و جان ولايت بازتابى از ارادت قلبى است، اما اين مقدار، پاسخگوى آفت ارتداد نيست. پس جاى دارد كه درد (ارتداد) و درمان (ولايت) با يكديگر و در كنار هم ذكر شوند.
ثانيا، به فاصله ده آيه بعد در همين سوره مباركه خداوند رسول گرامى خود را به تبليغ رسالتى امر مى فرمايد كه با آن رسالت احمدى به غايت خود مى رسد و بى آن گويا هنوز كلمه توحيد بر زبانها جارى نشده است.
و از همه مهمتر آيه سوم همين سوره است كه بروشنى سخن از ياس كافران، اكمال دين و اتمام نعمت مى گويد:
... اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا...
امروز كسانى كه كافر شده اند، از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديده اند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم...
يكى ديگر از ترجمه ها و دريافتهاى نسنجيده از كلمه مولا و ولايت، آزاد و آزادگى است. هرچند در فرهنگ و زبان دينى ما مولا گاه به معناى آزاد، در مقابل عبد (بنده) به كار مى رود، ليكن مولاى حديث غدير به هيچ روى چنين معنايى را پذيرا نيست. زيرا شواهد و قراين بسيارى چنين تطبيقى را انكار مى كنند. از جمله موقعيت زمانى و مقدمات واقعه غدير، معنايى بيش از آزاد و آزادگى براى مولا رقم مى زند.
مولوى از جمله كسانى است كه چنين رهيافتى از حديث غدير دارد:
زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد گفت هر كو را منم مولا و دوست ابن عم من على، مولاى اوست كيست مولا؟ آنكه آزادت كند بند رقيت ز پايت بر كند چون به آزادى نبوت هادى است مؤمنان را ز انبيا آزادى است اى گروه مؤمنان شادى كنيد هم چو سرو و سوسن آزادى كنيد
اين فهم نادرست از كلمه مولا در حديث غدير، داستان تازه اى نيست. آنان كه از تخريب سند اين واقعه شگفت، خود را ناتوان يافتند، دست به معنا و تفسير نارواى آن بردند. و برخى نيز ناخواسته حديثى را كه مى توانست سرنوشت همه ملتها و اقوام اسلامى را دگرگون سازد، چنين از پاى در آوردند. به گفته صاحب همين تفسير نادرست از حديث غدير: «مردم اندر حسرت فهم درست.».
به اعتقاد و باور دانشمندان اماميه، مولا در ماجراى غدير و ولى در آيت ولايت، كسى است كه تصرف همه امور به دست اوست و اين امور گستره اى به پهناى عالم تكوين و ژرفاى جهان تشريع دارد. هر معنايى جز اين براى كلمه «ولى » آن چنان نامانوس و ناهموار است كه شيرازه معنوى آيات را از هم مى پاشد.
يك خطا در يك ترجمه
ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى از قرآن كريم كه در زمستان 74 به شمار ترجمه هاى اخير پيوست، اسلوبى تازه و امروزين دارد. ترجمه آيات 55 و56 از سوره مائده به قلم ايشان چنين آمده است:
همانا سرور شما خداوند است و پيامبر او و مؤمنانى كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند و كسانى كه خداوند و پيامبر او و مؤمنان را دوست بدارند [بدانند كه] خدا خواهان پيروزند.
مترجم، كلمه «ولى » را در آيه 55 سرور معنا كرده اند. اما فعل «يتول » را كه عضوى از همان خانواده است «دوست بدارند» ترجمه نموده اند. گويا ايشان ولايت در «ولى » را غير از ولايت در «يتول » دانسته و در هر يك به سويى رفته اند. اين ناهمگونى گذشته از آنكه خود ضعفى در ترجمه به حساب مى آيد. هيچ توجيه صرفى و يا نحوى را به همراه خود ندارد. ترجمه كلمه ولى به سرور همسو با فهم و تفسير درست دانشمندان شيعى است. اما ترجمه فعل يتول در يك آيه بعد از آن (آيه 56) توجيه پذيرفته اى را برنمى تابد.