PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تهران دو كوهه قشنگی نیست



رایکا
21-10-2009, 20:03
http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif (http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif)



برای آنهایی كه هنوز زنده اند و به فراموشی سپرده نخواهند شد


گفتم : می شنوی كه چه آهنگ حزینی دارد ؟!
گفت : آری . . . . است كه می خواند
گفتم : نه ، صدای قافله را می گویم ، دو كوهه كه دارد دور می شود.
گفت : دور نمی شود ، دارد گم می شود .
گفتم : من نمی گذارم كه صدای زنگ قافله دوكوهه توی دالان گوشهایم گم شود .
گفت : گم می شود ، دیر یا زود
گفتم : هنوز صدایش را می شنوم ، انگار كه زنده است .
گفت : این انعكاس دور صدائی ست كه سالها مرده است .
گفتم : من جا مانده ام ، . . . باید بروم . . . قافله دوكوهه دارد می رود.
گفت : «« می رود »» نه بگو «« رفت »»
گفتم : هوای آن روزها رو كردم . . . . هوای دوكوهه !
گفت : اصحاب كهف شده ای و سكه بی وقت می خواهی ؟ !
گفتم : دلم برای آن روزها تنگ شده و حسرت یك شبش را دارم .
گفت : سال دو هزار ونه را گذراندیم ، دوره دلدادگی به خاطره ها گذشت ، از اینترنت حرف بزن
گفتم : سی دی برای گنجاندن شبهای دو كوهه سرد است .
من نمی توانم حاج همت را با آن همه عظمت توی حقارت سی دی جای دهم .
گفت : دیروزها تمام شد ، با تمام دو كوهه ها و حاج همت ها
گفتم : دو كوهه ها و حاج همت ها و باكری ها كه تمام نمی شوند.
گفت : شعار نده ، به خیابان شهرت نگاه كن ، آنها را می بینی ؟
گفتم : نه ، هیچ كدامشان را . . .
گفت : رنگی از باكری می بینی ؟
گفتم : نه ، انگار هیچ كَس هم رنگ او نیست .
گفت : رد حاج همت را چه ؟ جای پایش را توی همه دود و غبار پیدا می كنی ؟
گفتم : نه ، انگار . . . .
گفت : نه ، انگار . . . مطمئن باش كه راه آنها گم شده است .
گفتم : من هنوز می بینم شان ، حی و حاضر و زنده .
گفت : چشم ها را باید شست ، جور دیگه باید دید .
گفتم : راست می گویم . من آن قافله را ، من جا مانده ام . . .
گفت : جنگ تمام شد ، دروازه شهادت را بسته اند. چفتش را هم انداخته اند .
گفتم : شهادت را با زخم و تیر نمی دهند ، خیلی ها شهید شده اند پیش از آنكه بمیرند.
گفت : رفته ایم توی هشتاد و هشت ، سال خودت را باور كن .
شهادت غزل معاصر نیست . خاك و خاكریز رفته توی عكس ها
گفتم : توی خیابان ها هم می شود خاكریز زد . خاكریز ها تقویم ندارند .
گفت : باور كن از دو كوهه تنها اسم و خاطره اش مانده.
گفتم : تو باور كن من هنوز هر صبح با صدای اذان دو كوهه از خواب بیدار می شوم .
گفت : اینجا تهران است ، دو كوهه نیست . باید مراقب باشی چه می گویی و چه می كنی .
گفتم : من همه جا را دو كوهه می بینم ، اما

چه حیف كه تهران دو كوهه قشنگی نیست

برگرفته از دل نوشته هایی از حاج حمید (http://hajhamid.com/)




http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif (http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif)