فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-03-2011, 06:08
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24471421182475330622.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60761881906684514984.gif) https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60761881906684514984.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60761881906684514984.gif)https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74102283929908197519.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60761881906684514984.gif)
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24471421182475330622.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/41191113753204479364.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/41191113753204479364.jpg)
گفتگوی مشروح با جانباز70 درصد شيميايي "فريدون بقا دشتكي "
اين جانباز شيميايي مي گويد: غيرت اسلامی و عشق به وطن مرا به جبهه هاي نبرد كشاند. باید به دشمن نشان می دادیم كه ما ایستاده ایم و قادر به جنگيدن و دفاع از ناموس و كشورمان هستيم.
نام: فريدون بقا دشتكي
تاريخ و محل تولد: تيرماه 1345- شيراز
تاريخ اولين اعزام: 18/8/64- شيراز
تاريخ ومحل مجروحيت شيميايي:23/11/64- منطقه فاو- عمليات والفجر8
درصد مجروحیت: 70درصد
مدت حضور در جبهه:18ماه
در زير گفتگوي اختصاصي این جانباز سرافراز را با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح های شیمیایی مي خوانيد.
درمورد نحوه اعزامتان به جبهه برايمان بگوييد؟
آبانماه سال 1364 تصميم گرفتم به جبهه بروم. دوره آموزشي را به مدت 2ماه در پادگان "احمدبن موسي (ع)" در شيراز گذراندم. پس ازآن به گردان امام علي (ع) در لشگر19فجر پيوستم. من بيسيم چي بودم. حدود3ماه در جبهه بودم كه در عمليات والفجر8 در فاو مصدوم شيميايي شدم.
چگونگی شيميايي شدنتان را برايمان شرح دهيد؟
روز بيستم بهمن بود كه عمليات والفجر 8 شروع شد. در آستانه فتح فاو بودیم. منتظر بوديم تا هوا تاريك شود، تا عمليات نهايي را انجام دهيم. موقع اذان ظهر بود كه دشمن شروع به بمباران شيميايي كرد.
از ظهر آن روز تا حوالی عصر مرتباً منطقه بمباران می شد. هوا آنقدر آلوده بود كه فيلترهاي ماسك هم جوابگونبود. دشمن وحشتناك ترين جنايت شيميايي اش را در فاو انجام داد كه باعث شهادت و زخمي شدن تعداد زیادی از رزمندگان ايراني شد.
نحوه مجروحيت شما چگونه بود؟
یکی از بمبهای شيميايي در 3متري ما اصابت كرد و گودال بزرگی ایجاد کرد.هوا از گازهاي شيميايي پرشده بود.هنگام عصر بود كه توانستيم خودمان را به كنار اروند رود برسانيم،همان موقع بيهوش شدم. ما را روي قايقی سوار كردند و به آن طرف آب آوردند. چيززيادي متوجه نشدم.
بعد از آنکه به هوش آمدم، بالافاصله دچار حالت تهوع و سرگيجه شدم. بدنم شروع به تاول زدن كرد و چشمانم بينايي خودش را از دست داد. تقریباً هیچ چیز را نمی دیدم.اثرات سوختگي روي بدن وصورتم نمايان شده بود.
فقط به ياد دارم كه ما را به حمام آب سرد فرستادند وبدنمان را شستيم. باز هم بیهوش شدم و وقتي چشمانم را گشودم، متوجه شدم كه در بيمارستان لبافي نژاد تهران هستم. باور كردنش براي خودم سخت بود چون چند روز را در حال بيهوشي سپري كردم.»
از مراحل درمان مصدومیت تان برايمان بگوييد؟
تمام بدنم تاول هاي بزرگی زده بود. چشمانم بينايي اش را از دست داده بود و تنگي نفس، مشكل ريه و سرفه هاي شديد، سوزش پوست و... از جمله عوارض جسماني من در بيمارستان بودند. چند روزي در اين بيمارستان تحت مداوا بودم كه مرا به آلمان اعزام كردند.
به مدت 4ماه در بيمارستانی در کشور آلمان تحت نظر پزشكان بودم.ارديبهشت سال 65بود كه حالم رو به بهبود گذاشت و بينايي ام را دوباره بدست آوردم و مي توانستم كم كم شروع به راه رفتنم كنم.
حرف زدن برايم مشكل بود. بدنم خشك شده بود و قادر به خوردن هیچ غذایی نبودم.
در مجموع می توانم بگویم بستری شدن در آلمان تاثيرويژه اي در درمانم گذاشت.
دراين مدت كه در آلمان بوديد، خانواده از شماخبري داشتند؟
از آلمان برايشان نامه فرستادم و به آنها توضيح دادم كه به دليل مجروحيت شيميايي تحت مداوا هستم . شماره تماس و آدرس خودم را هم برايششان نوشته بودم. مدتي گذشت و آنها با من تماس گرفتند.
در آلمان ملاقاتي هم داشتيد؟
از سفارت ايران و هموطنان مقيم آلمان به عيادتمان مي آمدند و موجب تقويت روحيه ما مي شدند.
تا 50روز كسي نمي توانست به ما نزديك شود، چون ممكن بود او هم مثل ما شيمیايي شود. در اين مدت اگر كسي مي خواست ما را ببيند، بايد از ماسك استفاده مي كردم. من در طول مصدوميتم به صحت اين موضوع در ايران پي برده بودم.وقتي در آمبولانس بودم و مي خواستند مرا به فرودگاه منتقل كنند، 2نفر ديگر هم در كنارم بودند كه مصدوم غير شيميايي بودند. ولي در اين مدت آنها هم دچار مشکل شدند.
از بازگشتتان به ايران بگوييد؟
بعد از مدتي كه در آلمان تحت درمان بودم، حالم كمي بهبود يافت و به کشور برگشتم.من به شيراز رفتم و ابتدا به منزل خواهرم وارد شدم.
آنها با ديدن وضعيت ظاهري ام تعجب كرده بودند.از آنجا هم به روستايمان در دشتك رفتم .در اين مدت در بيمارستان شيراز تحت درمان بودم .هر 3روز يكبار به پزشك چشم، پوست و ريه در بيمارستان مراجعه مي كردم. چشمانم به نور حساسيت زيادي نشان مي داد. به همين دليل مجبور بودم از عينك دودي استفاده كنم.
6ماه در همين حال بودم كه وضعيت جسماني ام كمي به تعادل رسيد.همين شد كه دوباره تصميم گرفتم به جبهه برگردم .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37582531318179653498.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37582531318179653498.jpg)
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/24471421182475330622.gif)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/41191113753204479364.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/41191113753204479364.jpg)
گفتگوی مشروح با جانباز70 درصد شيميايي "فريدون بقا دشتكي "
اين جانباز شيميايي مي گويد: غيرت اسلامی و عشق به وطن مرا به جبهه هاي نبرد كشاند. باید به دشمن نشان می دادیم كه ما ایستاده ایم و قادر به جنگيدن و دفاع از ناموس و كشورمان هستيم.
نام: فريدون بقا دشتكي
تاريخ و محل تولد: تيرماه 1345- شيراز
تاريخ اولين اعزام: 18/8/64- شيراز
تاريخ ومحل مجروحيت شيميايي:23/11/64- منطقه فاو- عمليات والفجر8
درصد مجروحیت: 70درصد
مدت حضور در جبهه:18ماه
در زير گفتگوي اختصاصي این جانباز سرافراز را با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح های شیمیایی مي خوانيد.
درمورد نحوه اعزامتان به جبهه برايمان بگوييد؟
آبانماه سال 1364 تصميم گرفتم به جبهه بروم. دوره آموزشي را به مدت 2ماه در پادگان "احمدبن موسي (ع)" در شيراز گذراندم. پس ازآن به گردان امام علي (ع) در لشگر19فجر پيوستم. من بيسيم چي بودم. حدود3ماه در جبهه بودم كه در عمليات والفجر8 در فاو مصدوم شيميايي شدم.
چگونگی شيميايي شدنتان را برايمان شرح دهيد؟
روز بيستم بهمن بود كه عمليات والفجر 8 شروع شد. در آستانه فتح فاو بودیم. منتظر بوديم تا هوا تاريك شود، تا عمليات نهايي را انجام دهيم. موقع اذان ظهر بود كه دشمن شروع به بمباران شيميايي كرد.
از ظهر آن روز تا حوالی عصر مرتباً منطقه بمباران می شد. هوا آنقدر آلوده بود كه فيلترهاي ماسك هم جوابگونبود. دشمن وحشتناك ترين جنايت شيميايي اش را در فاو انجام داد كه باعث شهادت و زخمي شدن تعداد زیادی از رزمندگان ايراني شد.
نحوه مجروحيت شما چگونه بود؟
یکی از بمبهای شيميايي در 3متري ما اصابت كرد و گودال بزرگی ایجاد کرد.هوا از گازهاي شيميايي پرشده بود.هنگام عصر بود كه توانستيم خودمان را به كنار اروند رود برسانيم،همان موقع بيهوش شدم. ما را روي قايقی سوار كردند و به آن طرف آب آوردند. چيززيادي متوجه نشدم.
بعد از آنکه به هوش آمدم، بالافاصله دچار حالت تهوع و سرگيجه شدم. بدنم شروع به تاول زدن كرد و چشمانم بينايي خودش را از دست داد. تقریباً هیچ چیز را نمی دیدم.اثرات سوختگي روي بدن وصورتم نمايان شده بود.
فقط به ياد دارم كه ما را به حمام آب سرد فرستادند وبدنمان را شستيم. باز هم بیهوش شدم و وقتي چشمانم را گشودم، متوجه شدم كه در بيمارستان لبافي نژاد تهران هستم. باور كردنش براي خودم سخت بود چون چند روز را در حال بيهوشي سپري كردم.»
از مراحل درمان مصدومیت تان برايمان بگوييد؟
تمام بدنم تاول هاي بزرگی زده بود. چشمانم بينايي اش را از دست داده بود و تنگي نفس، مشكل ريه و سرفه هاي شديد، سوزش پوست و... از جمله عوارض جسماني من در بيمارستان بودند. چند روزي در اين بيمارستان تحت مداوا بودم كه مرا به آلمان اعزام كردند.
به مدت 4ماه در بيمارستانی در کشور آلمان تحت نظر پزشكان بودم.ارديبهشت سال 65بود كه حالم رو به بهبود گذاشت و بينايي ام را دوباره بدست آوردم و مي توانستم كم كم شروع به راه رفتنم كنم.
حرف زدن برايم مشكل بود. بدنم خشك شده بود و قادر به خوردن هیچ غذایی نبودم.
در مجموع می توانم بگویم بستری شدن در آلمان تاثيرويژه اي در درمانم گذاشت.
دراين مدت كه در آلمان بوديد، خانواده از شماخبري داشتند؟
از آلمان برايشان نامه فرستادم و به آنها توضيح دادم كه به دليل مجروحيت شيميايي تحت مداوا هستم . شماره تماس و آدرس خودم را هم برايششان نوشته بودم. مدتي گذشت و آنها با من تماس گرفتند.
در آلمان ملاقاتي هم داشتيد؟
از سفارت ايران و هموطنان مقيم آلمان به عيادتمان مي آمدند و موجب تقويت روحيه ما مي شدند.
تا 50روز كسي نمي توانست به ما نزديك شود، چون ممكن بود او هم مثل ما شيمیايي شود. در اين مدت اگر كسي مي خواست ما را ببيند، بايد از ماسك استفاده مي كردم. من در طول مصدوميتم به صحت اين موضوع در ايران پي برده بودم.وقتي در آمبولانس بودم و مي خواستند مرا به فرودگاه منتقل كنند، 2نفر ديگر هم در كنارم بودند كه مصدوم غير شيميايي بودند. ولي در اين مدت آنها هم دچار مشکل شدند.
از بازگشتتان به ايران بگوييد؟
بعد از مدتي كه در آلمان تحت درمان بودم، حالم كمي بهبود يافت و به کشور برگشتم.من به شيراز رفتم و ابتدا به منزل خواهرم وارد شدم.
آنها با ديدن وضعيت ظاهري ام تعجب كرده بودند.از آنجا هم به روستايمان در دشتك رفتم .در اين مدت در بيمارستان شيراز تحت درمان بودم .هر 3روز يكبار به پزشك چشم، پوست و ريه در بيمارستان مراجعه مي كردم. چشمانم به نور حساسيت زيادي نشان مي داد. به همين دليل مجبور بودم از عينك دودي استفاده كنم.
6ماه در همين حال بودم كه وضعيت جسماني ام كمي به تعادل رسيد.همين شد كه دوباره تصميم گرفتم به جبهه برگردم .
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37582531318179653498.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37582531318179653498.jpg)