PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شرح تفصيلى طريق و كيفيّت سير إلى اللّه



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:26
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_34nn.gif http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_040a.png http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_34nn1.gif

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif



لزوم جستجوي دليل در اثبات حقايق دين

بيان اوّل: اوّلين چيزى كه بر سالك لازم است آنست كه در مقام تفحّص و تجسّس اديان و مذاهب برآمده و به مقدار وسع و استعداد خود كوشش و سعى مبذول دارد تا مقام وحدت و يگانگى خداوند متعال و حقيقت راهنمائى او را دريابد اگرچه به صرف گمان و مجرّد رجحان باشد.

پس از تصديق علمى يا ظنّى از كفر خارج شده و به اسلام و ايمان اصغرين داخل مى‏شود، و همين مرحله است كه اجماع قائم است كه براى هر مكلّفى دليل بر آن لازم است.

پس از سعى و كوشش و كاوش اگر براى مكلّف هيچ رجحانى حاصل نشد بايد دامن همّت بر ميان بندد و با سيلاب اشك و ناله و خاكسارى در اين مرحله آن طور پافشارى نمايد و در تضرّع و ابتهال دريغ ننمايد تا بالأخره راهى براى او مفتوح گردد

چنانكه در حالات حضرت ادريس - على نبيّنا و آله و عليه السّلام - و مريدان او چنين مأثور است.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif



http://www.eteghadat.com/uc/images/40576506157135937916.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:27
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif


تاثير تضرّع و ابتهال در حصول ايمان به عالم معنا

مراد از ابتهال و تضرّع آنست كه سالك به عجز و ناتوانى خود واقف گشته از صميم قلب هدايت خود را خواستار گردد.

بديهى است حقّ متعال هرگز بنده مسكين خود را كه جوياى حقّ و پوياى حقيقت است البتّه يله و رها نخواهد نمود: وَ الَّذينَ جَاهَدُوا فينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا.1 "

گفتگوي حضرت ادريس عليه‌السلام با حضرت علامه طباطبايي در خواب
به ياد دارم هنگامى كه در نجف اشرف، تحت تربيت اخلاقى و عرفانى مرحوم حاج ميرزا على قاضى - رضوان الله عليه - بوديم سحرگاهى بر بالاى بام بر سجّاده عبادت نشسته بودم در اين موقع "نعاسى" به من دست داد و مشاهده كردم دو نفر در مقابل من نشسته‏اند يكى از آنها حضرت ادريس - على نبيّنا و آله و عليه السلام - بود و ديگرى برادر عزيز و ارجمندم خودم آقاى حاج سيّد محمّد حسن طباطبائى كه فعلا در تبريز سكونت دارند.

حضرت ادريس با من به مذاكره و سخن مشغول شدند ولى طورى بود كه ايشان القاء كلام مى‏نمودند و تكلّم و صحبت مى‏كردند ولى سخنان ايشان به واسطه كلام آقاى اخوى استماع مى ‏شد. فرمودند:

"در زندگانى من اتّفاقات و حوادث هولناكى روى داد و بحسب جريانات عادّيّه و طبيعيّه حلّ آنها محال به نظر مى‏رسيد و از ممتنعات شمرده مى‏شد ولى ناگهان براى من حلّ شده، و روشن شد كه دستى ما فوق اسباب و مسبّبات عادّيّه از عالم غيب حلّ اين عقده‏ها نمود و رفع اين مشكلات فرمود.

و اين اوّلين انتقالى بود كه عالم طبيعت را براى من به جهان ماوراء طبيعت پيوست و رشته ارتباط ما از اينجا شروع شد."در آن وقت چنين به نظر من آمد كه مراد از ابتلائات آن حضرت صدمات و مشكلات ايّام كودكى و دوران طفوليّت بود.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif




هدايت خداوند كساني را كه صميمانه و قلبا خواهان هدايت‌اند

منظور آنكه اگر كسى از روى واقع در امر هدايت متوسّل به پروردگار خود گردد البتّه او را اعانت و يارى خواهد نمود. در اين حال استمداد از آيات قرآنيّه كه موافق حال اوست بسيار مؤثّر و مفيد واقع خواهد شد، قال الله تبارك و تعالى: الا بِذِكْرِ اللَهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ2 و نيز اورادى مانند: يا فتّاح، يا دليل المتحيّرين3 و امثالها مؤثّر خواهد بود. البتّه بايد دقّت داشت كه از ته دل و با حضور كافى و توجّه انجام داد.

يكى از دوستان چنين نقل مى‏كرد كه: "در ماشين نشسته و مشرّف به كربلاى معلّى مى‏شدم، سفر من از ايران بود. در نزديكى صندلى من جوانى ريش تراشيده و فرنگى مآب نشسته بود لهذا سخنى بين ما و او ردّ و بدل نشد.

ناگهان صداى اين جوان دفعتا به زارى و گريه بلند شد. بسيار تعجّب كردم، پرسيدم سبب گريه چيست؟

گفت: پس اگر به شما نگويم به چه شخصى بگويم. من مهندس راه و ساختمان هستم. از دوران كودكى تربيت من طورى بود كه لامذهب بار آمده و طبيعى بودم و مبدأ و معاد را قبول نداشتم فقط در دل خود محبّتى به مردم ديندار احساس مى‏كردم خواه مسلمان باشند يا مسيحى يا يهودى. شبى در محفل دوستان كه بسيارى بهائى بودند حاضر شدم و تا ساعتى چند به لهو و لعب و رقص و غيره اشتغال داشتم.

پس از گذشت زمانى در خود احساس شرمندگى نمودم و از افعال خودم خيلى بدم آمد ناچار از اطاق خارج شده به طبقه فوقانى رفتم و در آنجا تنها مدّتى گريه كردم و چنين گفتم: اى آنكه اگر خدائى هست آن خدا توئى، مرا درياب. پس از لحظه‏اى به پائين آمدم.

شب به پايان رسيد و تفرّق حاصل گرديد. فرداى آن شب به اتّفاق رئيس قطار و چند نفر از بزرگان براى مأموريّت فنّى خود عازم مسافرت به مقصدى بوديم، ناگهان ديدم از دور سيّدى نورانى نزديك من آمده به من سلام نمود و فرمود:

با شما كارى دارم، وعده كردم فردا بعد از ظهر از او ديدن كنم. اتّفاقا پس از رفتن او بعضى گفتند: اين بزرگوار است و چرا با بى‏اعتنائى جواب سلام او را دادى؟

چون وقتى كه آن سيّد به من سلام كرد گمان كردم او احتياجى دارد و براى اين منظور اينجا پيش من آمده است. از روى تصادف رئيس قطار فرمان داد كه فردا بعد از ظهر كه كاملا تطبيق با همان وقت معهود مى ‏نمود بايد فلان مكان بوده و دستوراتى چنين و چنان به من داد كه بايد عمل كنى،.

من با خود گفتم بنا بر اين نمى‏توانم ديگر به ديدن اين سيّد بروم. فردا چون وقت كار محوّله رئيس قطار نزديك مى‏شد در خود احساس كسالت كردم و كم‏كم تب شديدى روى نموده به قسمى كه بسترى شدم به طورى كه طبيب براى من آوردند و طبعا از رفتن براى مأموريّتى كه رئيس قطار داده بود معذور گرديدم.

پس از آنكه فرستاده رئيس قطار از نزد من بيرون رفت ديدم تب فرو نشست و حالم به حالت عادى برگشت كاملا خوب و سرحال خود را ديدم، دانستم بايد در اين ميان سرّى باشد.

از اين روى برخاسته به منزل آن سيّد رفتم، به مجرّد آنكه نزد او نشستم فورا يك دوره اصول اعتقاديّه با برهان و دليل براى من گفت به طورى كه من مؤمن شدم و سپس دستوراتى به من داده فرمود:

فردا نيز بيا، چند روزى همچنان نزد او رفتم. هنگامى كه پيش روى او مى‏نشستم آنچه از امور واقعه روى داده بود براى من بدون ذرّه‏اى كم و بيش حكايت مى‏نمود و از افعال و نيّات شخصى من كه احدى جز من بر آنها اطّلاع نداشت بيان مى‏نمود.

مدّتى گذشت تا اينكه شبى از روى ناچارى در مجلس دوستان شركت كردم و ناچار شدم قمارى بنمايم. فردا چون خدمت او رسيدم فورا فرمود:

آيا حيا و شرم ننمودى كه اين گناه كبيره موبقه را انجام دادى؟ اشك ندامت از ديدگان من سرازير شد گفتم: غلط كردم، توبه كردم.

فرمود: غسل توبه كن و ديگر چنين منما، و سپس دستوراتى ديگر فرمود. خلاصه به طور كلّى رشته كارم را عوض كرد و برنامه زندگى مرا تغيير داد.

چون اين قضيّه در زنجان اتّفاق افتاد و بعدا خواستم به طهران حركت كنم امر فرمود كه بعضى از علماء را در طهران زيارت كنم و بالأخره مأمور شدم كه براى زيارت اعتاب عاليات بدان صوب مسافرت كنم. اين سفر، سفرى است كه به امر آن سيّد بزرگوار مى ‏نمايم.

دوست ما گفت: در نزديكى‏هاى عراق دوباره ديدم ناگهان صداى او به گريه بلند شد، سبب را پرسيدم گفت: الآن وارد خاك عراق شديم چون حضرت ابا عبد الله عليه السّلام به من خير مقدم فرمودند.

منظور آنكه اگر كسى واقعا از روى صدق و صفا قدم در راه نهد و از صميم دل هدايت خود را از خداى خود طلب نمايد موفّق به هدايت خواهد شد اگرچه در امر توحيد نيز شكّ داشته باشد.

سالك چون در اين مرحله موفّقيّت حاصل نمود بايد دامن طلب در تحصيل اسلام اكبر و ايمن اكبر بالا زند.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:29
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif


علم و عمل مورث يكديگرند

و اوّلين چيزى كه در اين مرحله لازم است عبارتست از علم به احكام كه بايد از فقيه تعلّم نمايد، و پس از تحصيل علم بايد در مقام عمل برآيد و در عمل نيز مداومت نمايد تا درجه به درجه يقين و معرفت او رو به فزونى گذارد، چه علم مورث عمل و عمل مورث علم است.

اگر كسى جدّا علم و اعتقاد به چيزى داشته باشد لازمه‏اش تطبيق عمل خود بر طبق آن علم و مدركات خود است، و از عدم عمل انّا كشف مى‏شود كه علم او جزمى نبوده و اذعان و اعتقاد نداشته بلكه مجرّد تصوير صورتى بوده كه در قواى متخيّله او منتقش شده است.

اگر كسى علم واقعى و حقيقى به رازقيّت مطلقه حضرت احديّت داشته باشد هرگز نبايد براى تحصيل مال خود را به هلاكت افكند بلكه بايد اكتفا نمايد به مقدار طلبى كه در شرع امر به آن شده، با كمال آرامش خيال و سكون خاطر به قدر وسع براى تحصيل قدر كفاف معيشت خود و عيال خود كوشش كند.

امّا اگر براى تحصيل معيشت در غلق و اضطراب افتد و بيش از حدّ معروف تلاش بنمايد معلوم مى‏شود كه علم به رازقيّت مطلقه خدا ندارد بلكه علم او به رازقيّت مقيّده بوده است. خدا را رازق مى ‏دانسته در صورتى كه تا اين سر حدّ تلاش كند و خود را به تعب افكند و مثلا او را رازق مى‏دانسته مقيّد به پول داشتن و در صورت شهريّه گرفتن و غير ذلك.

بنابراين اضطراب خارجى يا درونى حكايت مى‏كند از عدم العلم يا علم به رازقيّت مقيّده. اين معناى توريث علم است براى عمل، و امّا مثال براى توريث عمل براى علم، مثلا اگر كسى از روى واقع بگويد: سبحان ربّى الأعلى و بحمده4 ذلّت خود را مشاهده مى‏كند.

و بديهى است كه ذلّت بدون عزّت متحقّق نيست، هميشه ذليل در برابر عزيز و مقتدر خواهد بود، پس ناچار متوجّه مقام عزّت مطلق مى‏گردد و سپس مى‏فهمد بايد همراه اين عزّت علم و قدرت نيز موجود باشد. بنابراين از يك عمل بسيار كوچك كه همين ذكر سجده باشد پى مى‏برد به عزّت مطلقه و علم و قدرت مطلقه خداوند تبارك و تعالى، و اين معناى مورث بودن عمل است نسبت به علم، و به اين معنى ناظر است قوله عزّ من قائل:
و العمل الصّالح يرفعه5 و در اعمال واجبه سعيى بليغ،
و در ترك محرّمات نيز جدّى وافر داشته باشد، چه سلوك راه خدا با ترك واجب و اتيان فعل محرّم منافى است، و تمام زحمات سالك وقتى سودمند است كه اين دو امر محفوظ باشد و گر نه همچنان كه با آلودگى تن، زر و زيور و زينت مفيد فائده نخواهد بود.

همچنان با آلودگى دل و روان، اعمال مستحبّه و رياضات شرعيّه مثمر ثمر نخواهد بود. و نيز در ترك مكروهات و اتيان اعمال مستحبّه اهتمام نمايد زيرا حصول مرتبه اسلام و ايمان اكبرين موقوف بر اعمال است، چون هر عملى داراى خاصيّتى است مخصوص به خود كه باعث تكميل ايمان مى‏گردد. و به همين معنى اشاره شده است در حديث محمّد بن مسلم كه:
الايمان لا يكون الا بالعمل، و العمل منه، و لا يثبت الإيمان الا بالعمل. 6



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:31
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif




لزوم رساندن حظ ايماني هر يك از اعضاي بدن

لذا سالك بايد هر عمل مستحبّى را گرچه يك مرتبه باشد به جاى آورد تا اينكه حظّ ايمانى خود را از آن عمل دريافت دارد، لهذا در سخنان امير المؤمنين عليه السّلام وارد است كه: "ايمان كامل از عمل متولّد مى‏شود".

پس سالك إلى اللّه بايد در سير به منزل ايمان اكبر از اتيان اعمال مستحبّه دريغ ننمايد. بديهى است به هر مقدارى كه در اتيان اعمال مسامحت و مساهلت ورزد به همان مقدار ايمان او ناقص خواهد بود.

لهذا اگر سالكى در مرحله‏اى دست و زبان و ساير اعضاء و جوارح خود را پاكيزه نموده و آنها را به تمام معنى الكلمة مؤدّب به ادب الهى نمايد ولى در مرحله انفاق مال مجاهده به عمل نياورد و از اين مرحله عبور ننموده باشد ايمان او كامل نشده و ناقص خواهد بود و همين نقص او را از ارتقاء به مقام بالاتر باز خواهد داشت. بنابراين بايد به هر عضوى از اعضاء، حظّ ايمانى آن را به او رسانيد تا ايمان مترتّب بر او حاصل گردد.

مثلا قلب را كه امير بدن است به ذكر و فكر مشغول دارد، ذكر عبارتست از يادبودن قلب به اسماء و صفات حضرت بارى تعالى شأنه، و فكر عبارتست از توجّه و حركت دادن قلب به آيات آفاقيّه و انفسيّه و تأمّل و مداقّه در صنع و سير آنها، و قلب انسان به وسيله اين دو عمل از سرچشمه ايمان سيراب مى‏ گردد.

الا بِذِكْرِ اللَهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ7. و پس از آنكه به هر عضوى از اعضاء حظّ ايمانى او را عطا نمود بايد شروع به مجاهده نموده به وسيله آن نقصان اسلام و ايمان اكبرين را تكميل و از شكّ و تخمين رهائى جسته به سر حدّ يقين برساند.
الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ اولَئِكَ لَهُمْ الْأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ8



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:32
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif




نبودن حزن و خوف براي سالك دلباخته

و نتيجه مجاهده اينست كه علاوه بر آنكه در صراط مستقيم قرار گرفته، ايمن شده و از دستبرد شياطين محفوظ خواهد ماند.
الا انَّ اوْليَاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ9

خوف، عبارتست از ترسيدن نسبت به امرى كه هنوز واقع نشده و وقوع آن مترقّب و مورد اشمئزاز و ناراحتى انسان است. و حزن، عبارتست از اندوه و غم نسبت به امر غير ملايم و ناپسندى كه واقع شده است.

اين دو معنى بر سالك إلى الله راه ندارد زيرا سالك كار خود را با خداى خود يكسره نموده غير از خدا مقصد و مقصودى ندارد، نه از فوت امر غير منتظره‏اى در حزن، و نه از وقوع امر غير مترقّبى در خوف خواهد بود.

اينجا جاى يقين است كه خداوند واجدان آن را به اولياى خود تعبير فرموده است. و يشير الى ذلك ما قاله امير المؤمنين عليه السّلام: أبصر طريقه، و سلك سبيله، و عرف مناره، و قطع غماره، فهو من اليقين على مثل ضوء الشّمس.10 و نيز فرمايد:
هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين، و استلانوا ما استوعره المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدّنيا بأبدان ارواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى.11
در همين مرحله است كه ابواب كشف و شهود بر او مفتوح خواهد شد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif


سير در عالم ملكوت منافات با بودن در دنيا ندارد

بديهى است كه طىّ اين منزل منافاتى با بودن سالك در دنيا و اشتغال به مشاغل اوّليّه خود ندارد، و واردات قلبيّه او ربطى به اوضاع خارجيّه از نكاح و كسب و تجارت و زراعت و امثالها ندارد. سالك در عين آنكه در بين مردم بوده و امور دنيا را به جاى مى‏آورد روحش در ملكوت سير نموده با ملكوتيان سر و كار دارد.

مثل چنين شخصى مثل كسى است كه مصيبتى بر او وارد شده و داغ عزيزى ديده، اين مصيبت ديده با آنكه در ميان مردم است، مى‏گويد، مى‏رود، مى‏نشيند، غذا مى‏خورد، مى‏خوابد ولى در درون او غوغائى از يك سلسله خاطرات محبوب اوست به طورى كه هر كه به صورت او نظر افكند درمى‏يابد كه او مصيبت‏زده است.

سالك راه خدا در عين اشتغال به امور طبيعى يك رشته ارتباطات و اتّصالى با خداى خود دارد، دريائى از شوق در دل او موج مى‏زند، آتشى از عشق و محبّت درون او را مى‏سوزاند، غم و اندوه هجران دل او را آب مى‏كند، از اين انقلاب درونى او جز خدا كسى خبر ندارد، ولى هر كس به صورت او نظر كند اجمالا مى‏يابد كه عشق خدا و حقّ پرستى و توجّه به حضرت مقدّس او، او را چنين نموده است.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-04-2011, 03:35
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif



ادعيه ائمه صرفا جنبه ارشادي نداشته است

از همين بيان معلوم مى‏ شود كه تضرّع و ندبه و مناجات و ابتهال ائمّه اطهار چنانكه در ادعيه مأثوره وارد است تصنّعى و براى ارشاد و تعليم عباد نبوده است.

اين توهّم ناشى از جهل و عدم ادراك حقائق است، و شأن ايشان اجلّ و مقام آنها اشرف از اينست كه بياناتى ظاهرى بدون حقيقت و معنى فرموده باشند و بخواهند به وسيله يك سلسله دعا و نيازهاى دروغى مردم را به سوى خدا دعوت كنند.

آيا صحيح است كه بگوئيم اين همه ناله‏هاى جانخراش و جگرسوز مولى الموالى حضرت امير المؤمنين و حضرت سجّاد عليهما السّلام از روى واقع نبوده و صرفا ساختگى و تعليمى بوده است؟

حاشا و كلا. اين گروه از پيشوايان دينى - سلام الله عليهم اجمعين - چون از مراتب سلوك إلى الله گذشته و در حرم خدا وارد شده و سپس به مقام بقاء بعد الفناء كه همان بقاء به معبود است رسيده ‏اند لذا حال آنها جامع بين دو عالم وحدت و كثرت است، و نور احديّت را پيوسته در مظاهر عوالم امكان و كثرات ملكيّه و ملكوتيّه رعايت خواهند نمود،.

بنابراين درجه ساميه از كمالاتى كه دارند هميشه لوازم عالم ملك و ملكوت را مرعى مى‏دارند و بلكه از كوچكترين حكمى از احكام يا ادبى از آداب يا حالى از حالات متناسبه با اين عوالم دريغ و مضايقه و دورى نخواهند نمود و در عين حال نيز توجّه به عوالم عاليه را حفظ فرموده، و بدين جهت آنان را موجودات نوريّه مى‏نامند.

بارى چون سالك توفيق يافته و اين عوالم را طى نمود و بر شيطان غلبه كرد داخل در عالم فتح و ظفر خواهد شد و هنگام طىّ عوالم لاحقه مى‏رسد. سالك در اين موقع عالم مادّه را در نورديده، و در سلك عالم ارواح داخل مى‏شود و سفر اعظم او يعنى سفر از عالم نفس و روح و انتقال از كشور ملكوت به مملكت جبروت و لاهوت خواهد رسيد.

طريق سير در اين راه پس از بيعت با شيخ آگاه و ولىّ خدا كه از مقام فناء گذشته و به مقام بقاء بالله رسيده و بر مصالح و مفاسد و منجيات و مهلكات مطّلع است و مى‏تواند زمام امور تربيت سالك را در دست گيرد و او را به كعبه مقصود رهنمون گردد، همانا ذكر و فكر و تضرّع و ابتهال به درگاه خداوند قاضى الحاجات است. و البتّه سفر او در اين منازل به امورى چند بستگى دارد كه بايد تمامى آنها به نحو احسن و اكمل رعايت شود.


رونوشت :
1-69:29
2- آيه 28، از سوره 13: رعد: هان كه دلها با ذكر خدا آرامش مى‏يابد
3- اى بسيار گشاينده، اى رهنماى متحيّران
4- پاك و منزه مى‏دانم پروردگار بلند رتبت خودم را همراه با حمد و ستايش او
5-و عمل شايسته آن را بالا مى‏برد.
6- ايمان جز با عمل تحقّق نپذيرد، و عمل جزئى از ايمان است، و ايمان جز با عمل، ثابت و پايدار نمى‏ماند.
7- 28:13
8- آيه 82، از سوره 6: انعام: فقط آنانكه ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم آغشته نساختند، امنيّت براى آنهاست و آنها راه‏يافته‏اند
9- آيه 62، از سوره 10: يونس: هان كه اولياء خدا نه ترسى بر آنان است و نه اندوهى دارند
10- راه خود را ديده و جاده‏اش را پيموده و مناره آن را شناخته و از درياى خروشانش گذشته، بنابراين يقين او)نسبت به حقائق(همچون يقين به روشنى خورشيد است
11-دانش با حقيقت بينش و درايت برايشان روى نموده، و با روح يقين)يا آرامش و نسيم يقين(پيوند خورده‏اند، و آنچه را كه افراد ناز پرورده سخت مى‏شمرند نرم و هموار پنداشته، و به آنچه نادانان از آن وحشت دارند انس گرفته، و در دنيا با بدنهائى زندگى مى‏كنند كه ارواح آنها به محل اعلى پيوسته است

منبع :پايگاه علوم و معارف اسلام، حاوي مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره





https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72400117662063726844.gif