PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ๑۩๑ محاسبه نفس نشانه تقوای الهی ๑۩๑



عهد آسمانى
09-04-2011, 22:32
http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/1119/1298/mkl17.jpg



نويسنده: آية الله جوادي آملي



«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئكَ هُمُ الْفاسِقُونَ».1
ترجمه:

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد از خدا پروا داريد، و هر كس بايد بنگرد كه براي فرداي خود از پيش چه فرستاده است و باز از خدا بترسيد، در حقيقت خدا به آن چه مي‏كنيد آگاه است. و چون كساني مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشي كرد، آنان همان نافرمانانند.
اين دو آيه ـ با قطع نظر از آياتي كه در ذيل اين سوره مباركه آمده ـ از غرر آيات اين سوره است، زيرا بعد از بيان سرگذشت اهل‏نفاق و يهوديان و مانند آن، راه تزكيه را به انسان مي‏آموزاند. قرآن كه معلّم كتابِ حكمت است و مُزكّيِ نفوس است ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذيب نفوس را هم به انسان نشان مي‏دهد.

roz2roz2roz2roz2roz2

عهد آسمانى
09-04-2011, 22:32
علت خطاب به مؤمنان

در صدرِ آيه اوّل آمده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» گرچه همه انسان‏ها موظف به محاسبه‏اند، اما چون مؤمنين از اين محاسبه برخوردارند خطاب آن به اهل ايمان است وگرنه در حقيقت، مخاطب كل مردم‏اند و «يا ايها الناس» مخاطب است نه «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» چه اين كه همه مؤمنين هم موفّق به امتثال اين وظيفه نيستند؛ همان طوري كه همه مردم مكلّفند ولي مؤمنين موفق‏اند نه همه مردم، همه مؤمنين هم موفق نيستند ممكن است بسياري از افراد، باايمان باشند و نيز بسياري از افراد باايمان، باتقوا باشند اما در بين افراد با ايمان و باتقوا، اهل معرفت نفس و اهل مراقبه و محاسبه بسيار كم است، لذا مؤمنين را با جمع ياد كرد و فرمود: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» و دعوت به تقوا را با جمع ياد كرد و فرمود: «اتَّقُوا اللّهَ».
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن كه به ميان مي‏رسد به عنوان نكره، آن هم در جمله اثبات نه در جمله نفي: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» يعني در بين شما بايد بالاخره كساني باشند كه اهل مراقبت‏اند. چرا اين‏جور ياد مي‏كند و نمي‏فرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين نه براي آن است كه مراقبت و محاسبت مخصوص يك گروه است، چون هر انساني مكلّف است اما آن كه اهل مراقبه و محاسبه است در ميان هزاران نفر چند نفري بيش نيستند.

عهد آسمانى
09-04-2011, 22:33
دليل التفات از خطاب به غيبت

دليل التفات از خطاب به غيبت هم همين است وگرنه حكم عام است «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَانْظُروا ما قَدّمْتُم لاَنْفُسكُم» اين موجبه كليه است نه مهمله موجبه جزئيه، اما آن كه سالك اين راه است در ميان هر هزار نفر، چند نفري بيش نيست لذا مي‏فرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» حالا وقتي اصل آيه تبيين شد معلوم مي‏شود كه چرا التفات از خطاب به غيبت است و چرا التفات از موجبه كليه به قضيه مهمله و موجبه جزئيه است، اين نه براي آن است كه حكم مخصوص بعضي از مردم است بلكه براي آن است كه بعضي به اين حكم عمل مي‏كنند نظير «هُديً للمتّقين»2 كه حكمِ «هديً للناس» است، اما اهل تقوا بهره مي‏برد وگرنه قرآن فرمود: «شهر رمضان الّذي انزل فيه القرآن هديً للناس»3 چون متنعمان باتقوايان هستند فرمود: «هديً للمتّقين»، اين جا هم اهل مراقبت و محاسبت چون بسيار كم‏اند فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ» مثل اين كه به ما بفرمايد در بين شما بالاخره چند نفري اهل حساب باشند.
حالا ببينيد كه بين ما چند نفر اهل حساب پيدا مي‏شود يا آن هم پيدا نمي‏شود.
براي اين كه معلوم بشود حكم، موجبه كليه است و مخصوص به احدي نيست و همه مكلّف به ايمان و همه مأمور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد اين مراقبه و محاسبه را با موجبه كليه ياد مي‏كند، مثل اين كه در صدر كه امر است مي‏فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ» بعد هم مي‏فرمايد: «واتَّقُوا اللّهَ» چون خطاب به همه است دليل هم عام است: «اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ». نهي بعديِ آن هم به عنوان سالبه كليه، عام است: «وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسيهُمْ اَنْفُسَهُمْ».
پس اين موجبه جزئيه كه در وسط دو قضيه كليه قرار گرفت نه براي آن است كه بعضي مكلّف به اهل حساب‏اند بلكه اهل حساب كم‏اند.

عهد آسمانى
09-04-2011, 22:33
تنوين در كلمه‏هاي «نفس» و «غد»

تنوين در كلمه «نفس» براي استقلال است، يعني هر كسي مستقلاً ببيند چه كرده است، و تنوين «غد» هم تنوين تعظيم و تفخيم است. گاهي انسان مي‏گويد فردا، يعني فردا روز عظيم است حالا معلوم نيست قيامت كه فردا است الآن نسبت به قيامت شب است مثل اين كه انسان در شب مي‏گويد فردا. كساني كه اهل دل‏اند دنيا را به منزله ليل مي‏دانند و قيامت را فرداي شب نه فرداي امروز، هم نزديك مي‏دانند و هم اين كه دنيا را تاريك مي‏بينند لذا قيامت براي آن‏ها فرداي امشب است نه فرداي امروز، ديگران دنيا را امروز مي‏دانند و قيامت را فردا.
به هر جهت، قيامت نزديك است و چون نزديك است خداي سبحان از آن به فردا ياد كرده است.
قرآن از گذشته دور كه آثارش هم اكنون حاضر است تعبير به «ديروز» مي‏كند و مي‏فرمايد: «كان لم تغن بالامس»4 امس يعني ديروز در حالي كه جريان عاد و ثمود و امثال آن قرن‏ها گذشت مثل اين كه ديروز بوده است با اين كه قرن‏ها سپري شد. قيامت هم ممكن است قرن‏ها طول بكشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدا نيست تعبير به فردا مي‏كند و مي‏فرمايد: «ما قدمت لغدٍ» و جامعش اين است كه «انّهم يرونه بعيدا و نراه قريبا»5 آن‏ها قيامت را دور مي‏پندارند و ما نزديك مي‏بينيم خدا با زبان خود با ما سخن مي‏گويد چون نزديك است از نزديك به فردا ياد مي‏شود.

عهد آسمانى
09-04-2011, 22:33
نكره در سياق اثبات

در اين آيه شريفه «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغد» به قرينه سياق و شواهد عقلي كه حافّ اين سياق است از مواردي است كه نكره در سياق نفي موجب عموم است، اما نكره در سياق اثبات لفظا مفيد عموم نيست مگر شواهد عقلي دلالت كند، اين‏جا از مواردي است كه سياق به شواهد عقلي دلالت مي‏كند كه اين نكره در سياق اثبات دلالت بر عموم مي‏كند نظير «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».6
«علمت نفسٌ» به اين معنا نيست كه بعضي مي‏فهمند و بعضي نمي‏فهمند، آن موجبه و آن نكره در سياق اثبات و قرينه سياق، دلالت بر عموم مي‏كند يعني اين چنين نيست كه آيه «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت» مفيد ايجاب كلي نباشد. پس نكره در سياق نفي اگر مفيد عموم شد لفظا در سياق اثبات 0 بر اساس شواهد سياق و عقلي ـ مفيد عموم مي‏شود مثل «علمت نفسٌ ما قدّمت واخّرت».

عهد آسمانى
09-04-2011, 22:33
چهار دسته از آيات درباره كارهاي خير

در قرآن كريم دسته‏اي از آيات هست كه به انسان‏ها دستور مي‏دهد كه براي آينده خود كار خير انجام بدهيد، مثل اين آيه شريفه كه مي‏فرمايد: «و قدّموا لانفسكم».
دسته دوم، آياتي‏اند كه دلالت مي‏كنند هر كار خيري كه شما فرستاديد ما ثبت مي‏كنيم نظير آن چه كه در آيه 12 سوره مباركه ياسين آمده است: «انّا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدّموا و آثارهم» هرچه را كه در زمان حياتشان فرستادند، مي‏نويسيم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است مي‏نويسيم كه: «من سنّ سنة حسنه» يا «من سنّ سنة سيّئة» مشمول همين آثار است مادامي كه اثر كار انسان محفوظ است، خدا آن اثر را براي انسان ثبت مي‏كند.
گروه سوم آياتي‏اند كه دلالت مي‏كنند بر اين كه هر كار خيري كه انجام دهيد، آن را پيش خدا مي‏يابيد، اين چنين نيست كه او در لوح محفوظ ثبت بكند و شما از او بي‏خبر بمانيد، نظير آيه 110 سوره بقره كه مي‏فرمايد: «و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله».
دسته چهارم آياتي است كه از وجدان به يافتن خبر مي‏دهد، وقتي انسان سير عمودي كرد و بعد از مرگ به دارالآخره رسيد آن را مي‏يابد، در آيه 30 سوره آل عمران مي‏فرمايد: «يوم تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه درباره عمل سوء هم همين‏طور است پس گاهي به ما مي‏فرمايد هرچه شما انجام داديد مي‏يابيد، گاهي هم گزارش مي‏دهد آن‏ها كه يافتند خبر آن‏ها رابه ما بازگو مي‏كند و مي‏فرمايد روز قيامت روزي است كه «تجدُ كلُّ نفسٍ ما عملت من خيرٍ محضرا» چه اين كه عمل سوء را هم مي‏بيند و اصولاً در بسياري از موارد كلمه «يوم» در قرآن‏كريم ناظر به قيامت است به استثناي موارد ديگر كه كلمه «يوم» را در جريان دنيا به كار برده است وگرنه «يوم» و «يومئذٍ» در قرآن‏كريم نوعا مربوط به قيامت است، گويا آن جا روز است البته «روز»ي است نه در مقابل «شب».
پس اين چهار طايفه است كه سير اعمال را نشان مي‏دهد، اين آيه محل بحث مي‏فرمايد ببينيد شما براي آينده‏تان چه فرستاديد «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ». البته آن آيه دوم، راه اين نظر را مشخص مي‏كند كه ما از كجا بفهميم كار خوبي كرديم، چون انسان بفهمد كار خوبي كرد و كارش قبول شد، اين يك امر عادي نيست اين نظير درس و بحث عادي نيست كه انسان در ده يا بيست سال درس بخواند و مجتهد بشود. اين يك راه ديگري مي‏طلبد كه انسان بفهمد عمل او مقبول شد يا نه، مقبول شدن را از ما خواستند نه اين كه كار كرديم يا نكرديم، ممكن است انسان دفتر خاطرات را ورق بزند و حساب كند كه چندين سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب و مستحب خوانده، اما آيا مي‏تواند بفهمد اصلاً عملش مقبول است يا نه؟ و اگر مي‏شود راه آن چيست؟ مسلما مي‏تواند بفهمد، ولي راه آن، آموزشي و تعليمي نيست و از طريق مدرسه و علم آموزي به دست نمي‏آيد.
بعضي معتقدند: اين از اسرارِ مگو است و آن را به هيچ كس نمي‏گويند. اما اين طور نيست و انسان مي‏تواند بفهمد اعمال او قبول شده يا نه، دليل ممكن بودن آن هم اين است كه آيه شريفه مي‏فرمايد: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» اين آيه به ما مي‏گويد شما نگاه كنيد. اگر راه بسته بود كه به ما امر به «نظر» نمي‏كرد. بقيه در صفحه 17
اين «نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظريه دادن است نظير آن چه كه در «مقبوله عمر بن حنظله» آمده است: «مَنْ نظر في حلالنا و حرامنا»، يعني «صاحب نظر بودن» نه نگاه كردن. يعني صاحب نظر باشيد و نظريه بدهيد و ببينيد براي آينده چه كرده‏ايد، آيا كارتان مقبول شده يا نه.
اگر ما نگاه نكرديم كه براي آينده چه فرستاده‏ايم بالاخره خواه يا ناخواه نشانمان مي‏دهند: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداه».7 آن روز كه افسوس و ناله بلند است. اين كه در بعضي از قسمت‏هاي ديگر قرآن كريم آمده است: «يوم ينظر المرءُ ما قدمت يداهُ» همين است. پايان سوره مباركه نبأ اين است كه: «ذلك اليوم الحقّ»، قيامت «حق» است؛ يعني هيچ بطلان در او نيست نه تنها معصيت و دروغ در آن نيست، چون همه چيز حاضر است و كسي نمي‏تواند دروغ بگويد، دروغ در ظرف غيبت مؤثر است، كسي كه الآن در اين جمع نيست مي‏توان به او گزارش دروغ داد كه مثلاً در سقف اين مدرس چند پنكه كار مي‏كرد، اين گزارش دروغ براي غائب مؤثر است اما كساني كه در اين مجمع و مشهد حاضرند نمي‏توان به آن‏ها دروغ گفت.
قيامت ظرفِ ظهور و حضور همه حقايق است: «ذلك اليوم الحقّ» آن جا اصلاً خلاف راه ندارد، چون خلاف راه ندارد اگر كسي در دنيا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدون كم و كاست نشانش مي‏دهند: «ذلك اليوم الحقّ فمن شاء اتّخذ الي ربّه مآبا انّا أنذرناكم عذابا قريبا يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كُنتُ ترابا».
پس اگر ما در دنيا صاحب نظر نبوديم در آخرت نشانمان مي‏دهند. آن روز كه اعمالمان را نشان دادند هيچ راهي براي ترميم نداريم و امروز است كه راه جبران باز است لذا فرمود: «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لغدٍ» و اين كار چون كار دشواري است در قيامت هيچ كس نمي‏تواند انكار كند كه اين كار مال من نبود و يا فلان كار را من انجام دادم. در سوره مباركه قيامت هم مي‏فرمايد كه ما در قيامت اعمال افراد را به افراد گزارش مي‏دهيم تا باخبر شود آيه 15 سوره قيامت است: «يُنبّؤ الانسانُ يومئذٍ بما قدّم و أخَّرَ» و فورا استدراك مي‏فرمايد كه چه حاجت كه ما گزارش بدهيم تا تنبّه پيدا كند «بل الانسان علي نفسه بصيرة»8 اين «بل» براي آن است كه روشن كند نيازي به خبر و گزارش نيست، او خودش مي‏داند چه كرده است: «بل الانسان علي نفسه بصيرة». «تا»ي (ة) بصيره، تاي مبالغه است نه تاي تأنيث. نظير «علامه» بل الانسان، چنين انسان مذكر است و وصف خبري هم كه براي او آمده «بصيرةٌ» آمده يعني مثل اين كه گفتيم «زيدٌ علامةٌ»، «ان الانسان علامةٌ».
«بل الانسان علي نفسه بصيرةٌ»، اين انسان خيلي وضع خود را خوب مي‏داند «ولو القي معاذيره»، هرچه هم بخواهد خودش را توجيه كند آن روز مي‏فهمد چه كرده است. حالا روشن مي‏شود كه ما شايد در بين هر هزار نفر، انسانِ اهل محاسبه به اين معنا كم داشته باشيم.
پي نوشت ها:

1 ) حشر (59) آيات 18 ـ 19.
2 ) بقره (2) آيه2.
3 ) همان آيه185.
4 ) يونس (10) آيه24.
5 ) معارج (70) آيه7.
6 ) انفطار (82) آيه5.
7 ) نبأ (78) آيه40.
8 ) قيامة (75) آيه14.

عهد آسمانى
09-03-2012, 18:55
آدمی چون صبح را به شب رساند، به سراغ نفْس خود برود و به او بگويد :

اى نفْس !
امروز گذشت و هرگز دیگر برنمى گردد .
خداوند از تو خواهد پرسيد كه این روز را چگونه سپرى كردى ؟
در این روز چه كردى ؟
آيا خدا را ياد كردى، سپاس و ستايشش را گفتى؟
آيا حقّ برادر مؤمنى را گزاردى؟
آيا بار غمى از دل او برداشتى ؟
آيا در نبودِ او هواى زن و فرزندان او را داشتى ؟
آيا وقتى مُرد، به بازماندگان او رسيدگى كردى ؟
آيا با استفاده از مقام و موقعيّتت خود، از غيبت برادر مؤمنى جلوگيرى كردى ؟
آيا مسلمانى را يارى رساندى ؟
چه كارى براى او كردى ؟



آن گاه كارهايى كه كرده است بشمارد ؛
اگر كار خيرى از وى سر زده باشد، خدا را سپاس گويد
و به شكرانه توفيقى كه به وى عنايت كرده، خدا را به بزرگى ياد كند،



و اگر ديد گناهى يا تقصيرى از او سر زده است، از خداوند عزّ و جلّ آمرزش بخواهد
و تصميم بگيرد كه ديگر آن را تكرار نكند .



الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ
و قد سُئلَ عن كَيفيّةِ مُحاسَبَةِ النَّفْسِ ـ:
إذا أصْبَحَ ثُمَّ أمسى رَجَعَ إلى نَفْسِهِ ، و قالَ : يا نَفْسُ ، إنَّ هذا يَومٌ مَضى علَيكِ لا يَعودُ إلَيكِ أبدا ، و اللّه ُ سائلُكِ عَنهُ فيما أفْنَيتِهِ ، فما الّذي عَمِلْتِ فيهِ ؟ أ ذَكَرْتِ اللّه َ أمْ حَمِدْتيهِ؟ أ قَضَيْتِ حَقَّ أخٍ مؤمنٍ ؟ أ نَفَّسْتِ عَنهُ كُرْبتَهُ ؟ أ حَفِظْتيهِ بِظَهْرِ الغَيبِ في أهْلِهِ و ولدِهِ ؟ أ حَفِظْتيهِ بَعدَ المَوتِ في مُخَلَّفيهِ؟ أ كَفَفْتِ عن غيبَةِ أخٍ مؤمنٍ بفَضْلِ جاهِكِ ؟ أ أعَنْتِ مسلما ؟ ما الّذي صَنَعتِ فيهِ ؟ فيَذكُرُ ما كانَ مِنهُ ، فإنْ ذَكَرَ أنَّهُ جَرى مِنهُ خيرٌ حَمِدَ اللّه َ عزّ و جلّ و كَبَّرَهُ على تَوفيقِهِ ، و إنْ ذَكرَ مَعْصيَةً أو تَقْصيرا اسْتَغْفَرَ اللّه َ عزّ و جلّ و عَزَمَ على تَرْكِ مُعاوَدَتِهِ .

بحارالأنوار - ج 67 - باب 45- مراتب النفس و عدم الاعتماد

عهد آسمانى
09-03-2012, 18:57
استاد محمدتقى مصباح

محاسبه نفس :


يكى از موضوعاتى كه در روايات بر آن بسيار تاكيد گرديده و علماى اخلاق درباره ‏اش بسيار بحث كرده ‏اند، مساله «محاسبه نفس‏» است.
در اين روايت نيز بر اين مساله تاكيد شده كه هر كس بايد از خود حساب بكشد و دست كم ، در هر شبانه روز، يك بار خود را محاسبه كند. بهترين موقع براى اين كار شب‏هاست كه پيش از خواب، دست كم، چند دقيقه در رفتارمان تامل كنيم و ببينيم كه آيا كارهايى كه انجام داده ‏ايـم درست‏ بوده است ‏يا نه. اگر خطايى انجام داده ‏ايم، به آن معترف باشيم و در صدد جبران آن برآييم.
امام صادق ‏عليه ‏السلام در اين روايت ‏به اين جندب مى‏ فرمايند :
«ياابن جندب، حق على كل مسلم يعرفنا ان يعرض عمله في كل يوم و ليلة على نفسه فيكون محاسب نفسه، فان راى حسنة استزاد منها و ان راى سيئة استغفر منها لئلا يخزى يوم القيمة‏» (1)
«اى پسـر جـنـدب ، بر هر مسلمانى كه ما را مى‏شناسد، لازم است كه در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بكشد ، اگر كار خوبى در آنها يافت ، بر آن بيفزايد و اگر كار زشتى يافت، طلب بخشايش نمايد تا در قيامت دچار رسوايى نگردد.»
عامل وادار سازنده انسان به محاسبه :

امام صادق ‏عليه‏السلام در اين روايت ، بر اين نكته تاكيد دارند كه هر مسلمانى كه ما را مى ‏شناسد ، خـــود را بــــه مـــا مـنـتـسب مى ‏كند و مى‏ خواهد برنامه زندگيش را از ما بگيرد، بايد كارهاى خود را وارسى كند. اين از جمله ويژگى ‏هايى است كه خــداى متعال به روح انسان عطا كرده كه مى ‏تواند بر اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد.
اين يكى از مسائلى است كه بسيارى از فيلسوفان جهان در آن متحير مانده ‏اند. هر كس معمولا مى ‏تواند به جز خود نظر داشته باشد و به او بنگرد، اما اينكه بتواند به خودش هم نظر داشته باشد از ويژگى‏ هاى مهم روح آدمى است. كسانى كه درباره معرفت نفس مطالعاتى دارند، به خوبى به اين واقعيت پى ‏برده‏اند كه انسان موجودى است كه مى ‏تواند خود را تشويق كند ، تنبيه نمايد ، توبيخ كند و ... .
اينكه اين چه خصوصيتى است نياز به بحثى مفصل دارد، اما گذشته از آن، يكى از الطاف خداوند است كه به انسان مرحمت كرده است. بنابراين ، مورد تاكيد است كه در هر شبانه روز ، دست كم، يك‏بار اعمال خود را بررسى كند ، ببيند آيا كار خوبى ‏انجام داده‏ است‏ يا نه.
طبق اين روايت ، انسان بايد حسابرس اعمال خود باشد ، اگر كار خوبى در اعمالش مشاهد كرد ، توجه داشـتـه بــاشــد كـــه لـطـفى از جانب خداست ، از او توفيق بخواهد كه آن كار را بيش‏تر انجام دهد. در روايات ديگرى آمده است كه در چنين حالتى، ابتدا خدا را شكر گزارد، سپس از او بخواهد كه توفيق عنايت كند تا فردا كارهاى بهتر و بيش‏ترى انجام دهد. اگر هم لغزشى در اعمال خود مشاهده كرد ، تــدارك كــنــد و پيش از همه، توبه نمايد. البته گاهى توبه لوازمى دارد ؛ مثلا ، اگر عملى از او فوت شده، قضا نمايد يا اگر حقى از كسى ضايع ساخته ، ادا كـنـد و يـــا چنانچه كار زشت ديگرى انجام داده، آن را جبران نمايد تا كارهاى بد در روح او رسوخ نكند و در نهايت، در قيامت نيز رسوا نشود.
امـام صادق‏ عليه ‏السلام در كلمات خود، ضمن اشاره به محاسبه، اين نكته را هم متذكر مى ‏شوند كه «لئلا يخزى يوم القيمة‏» ، «تا در قيامت ، رسوا نگردد.» اين هشدار ايجاب مى ‏كند تا ما توجه نمانيم و كارى نكنيم كه در قيامت رسوا شويم. در آن صـورت ، ديــگــر راهــى براى جبران وجود نخواهد داشت و به حسرت مبتلا خواهيم شد. از نظر روحى ، چنين هشدارهايى مهم و مؤثر است ، زيرا تا وقتى انسان ســود يــا ضــرر كارى را درك نكند نسبت‏ به انجام يا ترك آن رغبتى نشان نمى ‏دهد. عاملى كه انسان را وادار به انجام كارى مى ‏كند ، نـوعى نفع و مصلحتى است كه از كار عايد او مى ‏شود. يا آنچه او را از انجام آن باز مى ‏دارد ، ترس از گرفتارى است.
اگر بخواهيم برنامه صحيحى اجرا كنيم ، بايد فوايد آن را در نظرمان مجسم نماييم تا انگيزه‏اى براى انجام آن داشته باشيم و آن را بـهـتــر انجام دهيم. عدم توجه به اين مسائل و در نتيجه، كار بدون انگيزه موجب مى ‏شود انسان تنبل بار بيايد و مسائل را جدى نگيرد.
بنابراين ، براى جلوگيرى از پشيمانى - كه از هر عذابى دردناك‏تر است - انسان بايد از همين حالا به حساب خود رسيدگى كند.
يكى از اسم ‏هاى قيامت ، «يوم الحسرة‏» است. مساله پشيمانى به قدرى مهم است كه يكى از نام ‏هاى قيامت ‏بدان خوانده شده است.
يكى ديگر از نام‏هاى ان «يوم الحساب‏» است. اگر انسان توجه نداشته باشد كه روزى به كارهايش رســيــدگــى مـى ‏شــود و از او حــســــــاب مى ‏كشند ، احساس مسؤوليت نمى ‏كند و به فكر نمى ‏افتد كه به كارهايش سرو سامانى بدهد، كارى را ترك كند يا به كارى همت گمارد. اما اگر بداند كه مساله جدى است، به جزئيات كارهايش هم رسيدگى مى‏ كند. در قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده است كه عذاب قيامت ‏بـــه دليل فراموشى روز حساب است ، همان فراموشى كه موجب مى ‏شود انسان مرتكب كارهايى شود كه در نهايت ، عــذاب ابـــدى بــــه دنـبال داشته باشد : «ان‏الذين يضلون عن سبيل‏الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب‏» (ص : 26) «عذاب براى كسانى اسـت كـه روز حساب را از ياد برده ‏اند»، هر چند ممكن است ‏به آن اعتقاد نيز داشته باشند. اما اعتقاد آنها كم‏رنگ است، زنده نيست و در اعمالشان تاثير نمى‏ گذارد.
قرآن كريم داستان دو برادرى را نقل مى‏ كند كه يكى از آنها بى‏ بند و بار بود و دراموالش ، حساب و كتابى نداشت. بـــرادرش هـــر قـــدر بــــه او سفارش مى‏ كرد كه مراقب اعمال و كردار خود باشد ، مى ‏گفت :
«ما اظن الساعة قائمة و لئن رددت الى ربي لاجدن خيرا منها منقلبا» (كهف : 36) «تصور نمى‏ كنم قيامتى برپا شود و اگر به فرض (هم خـدا و قيامتى باشد و) من به سوى خداى خود باز گردم ، در آن جهان نيز از اين دنيا منزلى بهتر خواهم يافت.»
قرآن با اشاره به اين داستان، مى‏ خواهد بگويد : چنين اعتقادى به معاد فايده‏ اى ندارد ؛ زيرا ركن اساسى اعتقاد به معاد ، اعـتـقاد به حساب است. ما همه در آن جهان زنده مى ‏شويم تا نتيجه اعمالمان را ببينيم، و گرنه صرف اعتقاد به زنده شدن كارآيى ندارد. لازمه اين‏چنين اعتقادى هم توجه به عاقبت كار از همين دنياست. بنابراين ، در روايتى پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏فرمايند : «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسـبـوا» ، (2) «پيش از آنكه به حساب شما برسند، خود را مورد محاسبه قرار دهيد.»
اگر چنين باورى در انسان وجود داشته باشد كه روزى به همه اعمالش رسيدگى مى ‏گردد و مطابق آنها دقيقا پاداش يا كيفر داده مـى ‏شــود ، به فكر محاسبه نفس خود مى ‏افتد و از خود حساب مى ‏كشد.

عهد آسمانى
09-03-2012, 18:58
مراحل محاسبه :
مساله محاسبه نفس به قدرى مهم است كه حتى برخى از علما در اين باره كتاب‏ هايى نوشته ‏اند. در اين باره ، آيات و روايات بسيارى داريم و بحث ‏هاى فراوانى درباره‏ اش انجام گرفته است. در كتاب ‏هاى اخلاقى ، دستورالعمل‏ هايى بــه افــراد داده شــده تــا بتوانند بهتر بـه اين مهم بپردازند.
محاسبه چهار مرحله دارد :
اول مشارطه است ؛ يعنى ، صبح انسان با خودش شرط كند كه آن روز، وظايفش را به خوبى انجام دهد و از گناهان نيز بپرهيزد.
دوم مراقبه است : يعنى ، در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد كرده تخطى نكند.
سوم محاسبه است ، كه در آخر شب، به حساب كارهاى خود برسد ؛ بررسى كند كه چــه مـقـدار بــه وظايف خويش عمل كــرده و چــه مقدار كوتاهى داشته است.
چهارم معاتبه است. (برخى از علماى اخلاق اين مرحله را براى محاسبه ذكر كرده ‏اند.) يعنى ، اگر انسان در محاسبه مـتـوجــه اشـتباهاتى در رفتارش شـــد ، خــود را تنبيه كند تا لغزش ‏هايش جبران شود مثلا، خود را ملزم كند كه روز بعد را روزه بگيرد يا مبلغى انفاق كند يا قدرى قرآن تلاوت نمايد يا كار خير ديگرى انجام دهد تا مافات جبران شود.
اما در مساله محاسبه، آنچه بيش از همه اهميت دارد ، نقش حساب كشيدن از خويش است ؛ اگر كار خوبى انجام داده ‏بوديم ، خــدا را شكر كنيم و توفيق ادامه آن را بخواهيم و اگر قصور ورزيده بوديم، به فكر تدارك آن بيفتيم.

عهد آسمانى
09-03-2012, 18:59
نكاتى در باب محاسبه : در اين باره، نكات مهم ديگرى نيز وجود دارد :
الف - اجتناب از گناه :



اول اينكه انسان درباره گناه بيش‏تر بينديشد كه اصلا گناه يعنى چه ؟ وقتى اعتقاد ما است كـه خداوند ما را آفريده و به ما اختيار انتخاب خوب و بد داده، راه خوب و بد را هم به ما نشان داده ، عالم ديگرى نيز وجود دارد كه در آن، به كارهايمان رسيدگى مى ‏شود - كيفر و پاداش مى ‏بينم - معنايش اين است كه بايد از سرمايه عمرى كه در اختيار داديم به بهترين شكل، استفاده كنيم. اين همان فلسفه زندگى انسان است.

دين چنين ديدگاهى دارد : ما به اين دنيا پا گذاشته ‏ايم تا امتحان شويم ، طى مراحلى خودسازى كنيم و به كمال برسيم تا در زندگى ابـدى ، از نتايج آن بهره‏مند گرديم. بنابراين، بايد توجه داشته باشيم كه زندگانى اين جهانى موقتى و در حكم زندگى جنينى نسبت ‏بـه زندگى دنيوى است. همان‏گونه كه نطفه فقط چند ماهى را در شكم مادر مى ‏گذراند ، آن هم براى اينكه آماده زندگى اين جهانى شود ، ما هم در اين برهه ، براى زندگى ابدى آماده مى ‏شويم ، با اين تفاوت كه رشد جنبى قهرى بود ، ولى رشد اين جهانى اختيارى است. علاوه بر آن ، زندگى جنينى با زندگى دنيوى از حيث مدت قابل مقايسه بود ، ولى جهان آخرت به دليل ابدى بودنش ، به هيچ وجه ، بـــا زنــدگـى اين جهانى قابل مقايسه نيست.



به هر صورت ، آن‏گونه كه دين معرفى مى ‏كند ، اين دنيا محل خودسازى و ابتلاست. بــايـد خود را براى عالم ديگر بسازيم. اگر با اين نگرش نگاه كنيم ، مى ‏بينم در مقابل سرمايه ‏اى كه از كف مى ‏دهيم، چيزى به دست مى ‏آوريم كه براى زندگى ابديمان بسيار سودمند است و بايـد خدا را شكر كنيم ؛ «ان راى حسنة استزاد منها» اما اگر نگرشى غير از اين داشته باشيم يا دچار غفلت‏ شويم ، در مقابل صرف سرمــايه گران‏مايه، بدبختى اخروى براى خويش مهيا ساخته ‏ايم. پس بايد به فكر جبران آن بر آييم ؛ «ان راى سيئته استغفر منها لئلا يخزى يوم القيمة» ميان اين دو مطلب فرق بسيار است كه كسى معامله‏ اى بكند ، ولى از آن سودى نبرد ، اما در هر صورت ، سرمايه ‏اش بر جاى باقى بماند و آنــكــــه در معامله سود كه نمى ‏كند ، ضرر هم مى‏ كند و اصل سرمايه را از كف مى ‏دهد. گناه كردن يعنى ، از دست دادن سرمايه و خريدن زيان ؛ از كــف دادن عمر و سعادت اخروى و دچار عذاب ابدى گرديدن.



ب - توجه به كميت گناهانى كه انجام داده‏ ايم


دوم اينكه وقتى فهميديم گناه بسيار زشت است ، بايد ببينيم چقدر گناه كرده ‏ايم و در صدد جبران آن برآييم. اينكه انسان به گناهان خــود نــزد خداوند اعتراف داشته باشد، بهتر از فراموشى يا انكار آن‏هاست، هر چند انسان نمى ‏تواند مشخص كند كه دقيقا هر روز از اول صـبـح تــا شب ، چند تا گناه كرده است ؛ آن روز چند تا غيبت ، چندتا دروغ ، چند تا اهانت ‏به ديگران و ... داشته است. بنابراين ، حساب از دست انسان خـارج مى‏ شود. اگر دقت كنيم ، مى ‏بينيم چقدر وقت ما صرف گناه شده است. اين مساله مهمى است كه بتوانيم به كميت گناهانمان بينديشيم.

اين چنين است كه محاسبه در تكامل انسان اثر مى ‏گذارد و موجب مى ‏گردد هر روز زندگى او نسبت ‏به گذشته بهتر شود.



ج - توجه به كيفيت گناهانى كه انجام داده‏ ايم

سوم توجه به كيفيت گناهان است. بعضى از گناهان به قدر هفتاد سال ارتكاب نوع ديگرى از گناه عظمت و اهميت دارند ، بـا آنكه ممكن است انجام آنها يك لحظه بيش‏تر طول نكشد. توجه به صغيره يا كبيره بودن گناه مهم است ؛ مثلا، درباره غيبت و اهميت آن روايات متعددى وارد شده كه قبح بسيار آن را مى ‏رساند. در اين باره ، به اين نكته مهم نيز بايد توجه داشت كه درست است‏ برخى از گناهان صغيره ‏اند و اهمـيتشان از كباير كم‏تر است ، اما بايد دانست كه كوچك شمردن گناهان صغيره، خود گناه كبيره به حساب مى ‏آيد و اين از جمله دام‏هاى شيطان است كـه انسان را به غفلت مى‏ افكند.

عهد آسمانى
09-03-2012, 18:59
د - انجام همه واجبات :
چهارم آنكه ترك واجبات نيز گناه است. شايد ابتدا تصورمان اين باشد كه ما نماز ، روزه و وظايفى مانند آن را ترك نمى ‏كنيم، پس كدام واجب را ترك كرده ‏ايم ؟ اين همان دام شيطان است ، زيرا بسيارى ازتكاليف مورد غفلت ماست، حتى آنان كه به طور دايم، با فقه، آيات قرآن و سخنان اهل بيت ‏عليهم‏السلام سر و كار دارند نيز از بسيارى واجبات غفلت مى ‏كنند.
نيكى به والدين، صله رحم، قضاى حاجت مؤمنى كه اظهار حاجت كرده و بسيارى ديگر، همه از جمله واجبات است كه ممكن است گــاهـى تـا سال‏ ها ، ما به ه‏فكر انجام بسيارى از آنها نباشيم. اگر واجبات اجتماعى و سياسى را هم‏ به آن‏ها اضافه كنيم ، مى ‏بينيم تـعـدادشـان چـقـدر بيش‏تر مى ‏شود. امر به معروف، نهى از منكر، ارشاد جاهل، مبارزه با ظلم، مبارزه با انحرافات عقيدتى، فكرى و دينى و... از اهم واجبات است كه كوتاهى در آن‏ها گناه كبيره به حساب مى ‏آيد.

وقتى مى ‏توانيم به خوبى به همه اين وظايف عمل كنيم كه از قبل ، براى فردايمان برنامه ‏ريزى كرده ‏باشيم ؛ جدولى از تــكـاليـف فــراهم آورده باشيم تا بتوانيم بهتر به آنها عمل كنيم.
ه - توجه به شروط صحت اعمال : پنجم مساله ‏اى است كه گاهى به ظاهر موجب دلخوشى ما مى ‏شود ، غافل از آنكه اين فقط تصور ما بـــوده كــه كـارمان را به درستى انجام داده ‏ايم، وگرنه يا از ابتدا آن را خوب انجام نداده ‏ايم و يا پس از انجام، آن را خراب كرده ‏ايم ، مثلا : وظيفه ما اين است كه نماز بخوانيم. خوشحال هم هستيم از اينكه نماز مى ‏خوانيم، درجماعت هم شركت مى‏ كنيم تا ثواب بيش‏ترى ببريم. اما توجه نمى ‏كنيم كـــه آيــا نـمازمان درست و مورد قبول خداوند هست ‏يا نه ؟ آيا ريايى مرتكب نمى ‏شويم ؟ آيا شرايط حسن عمل را رعايت مى‏ كنيم يا نه ؟ پس از انجام كار ، بـا عجب و غرور ، نتيجه آن را از بين نمى ‏بريم ؟ با منت گذاردن ، اجر كارمان را تباه نمى ‏كنيم ؟ ...
بنابراين ، براى انجام اعمال خوب بايد، به شروط قبولى آن نيز توجه نماييم.

پى ‏نوشت ‏ها : 1- محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار ، ج‏78 ، ص‏ 279
2- همان ، ج 70 ، ص‏73
معرفت - شماره 24