ملکوت* گامی تارهایی *
01-05-2011, 03:06
وجود مبارك حضرت امیروقتی كه از سفر صفین بر می گشتند، به قبرستان رسیدند، فرمودند: این اموات روی این قبور همین طور حلقه حلقه زده و نشسته بودند و حرف های من را گوش می دادند. به همراهش فرمود: تو اگر چشمی می داشتی، می دیدی؛ گوشی می داشتی، می شنیدی كه اینها كی اند و با من چه گفتند و من با اینهاچه گفتم. حضرت فرمود: من به اینها گفتم: اگر از من بپرسید كه فرزندانتان چه كار كردند، خانه هایتان راچه كار كردند، همسرانتان چه كار كردند، می گویم: فرزندانتان اموالتان را تقسیم كردند، همسرانتان ازدواج كردند، خانه هایتان تقسیم شد وچیزی برای شما نماند؛ آنچه كه شما فراهم كردید، به این صورت در آمده. امّا حالا شما بگوئید آنجا چه خبر است !حضرت آنگاه فرمود: اینها اگر مجاز بودند، می گفتند آنجا چه خبر است،می گفتندكه اینجافقط تقوا به كارمی آید.(1)
در خطبه دیگر می فرمایند: اگرمجاز بودند كه بگویند: لو كانوا ینط قون، لعیّوا ب ص فه ما شاهدوا و ما عاینوا (2). الآن كه اینها مجاز نیستند حرف بزنند؛ اگر هم مجاز بودند حرف بزنند، هرگز نمی توانستند آنچه را كه دیدند برای ما بیان كنند. زیرا بیان اینها با قرارداد كلمات و حروف این عالم است، یك. با مفاهیم ذهنی علم حصولی این نشئه است، دو. آنچه را كه آنجا یافتند، قوی تر از آن مفاهیم ذهنی و این اعتبارات لفظی است؛ این سه. لذا اینها توان آن را ندارند كه آنچه را آنجا دیدند، برای ما بیان كنند. اصلش در قرآن كریم هست كه فرمود: لا تعلم نفس ما اخف ی لهم م ن قرّه اعین(3)، هیچ كس نمی داند آنجا چه خبر است. خدای ناكرده اگر كسی بدهكار باشد، عذابی كه آنجاست نظیر عذاب دنیا و سوخت و سوز دنیا نیست:لا یعذّ ب عذابه احد و لا یوث ق وثاقه احد (4). اگر ن شآء الله اهل روح و ریحان باشد، باز هم لذّتی كه از مشاهده آن عالم می برد، هرگز با لذائذ این دنیا قابل قیاس نیست !
ما یك سلسله الفاظ داریم، یك سلسله مفاهیم داریم، یك سلسله قرارداد داریم كه حوزه این قرارداد و دلالت ها درهمین عالم طبیعت است. آنجا را ندیده ایم كه از آن مصادیق، مفهوم بگیریم و با مفهوم حكایت كنیم ! فرمود: آنجا خبری است كه اگر اینها مجاز بودند حرف بزنند، لو كانوا ینط قون لعیّوا؛ » عی » یعنی خستگی؛ افعی ینا ب الخلق الأوّل (5)، یعنی آیا ما خسته شدیم؟فرمود اینها خسته می شدند، فرسوده می شدند، توان آن را نداشتند كه مشاهدات ودیده های خودرا توصیف كنند: ب ص فه ما شاهدوا و ما عاینوا. بعد در بخش دیگر هم فرمود: در بهشت مطالبی هست كه اگر شما می دانستید آنجا چه خبر است، اینجا پیش من جمع نمی شدید !! با آنكه علی بن أبیطالب است، بعد از پیغمبر احدی همتای او نیست (علیهما آلاف التحیّه و الثناء)؛ باب مدینه علم است. فرمود: اگر شما می دانستید و می دیدید بهشت چه خبر است، اینجا پیش من جمع نمی شدید؛ به فكر جای دیگر بودید !
در خطبه دیگر می فرمایند: اگرمجاز بودند كه بگویند: لو كانوا ینط قون، لعیّوا ب ص فه ما شاهدوا و ما عاینوا (2). الآن كه اینها مجاز نیستند حرف بزنند؛ اگر هم مجاز بودند حرف بزنند، هرگز نمی توانستند آنچه را كه دیدند برای ما بیان كنند. زیرا بیان اینها با قرارداد كلمات و حروف این عالم است، یك. با مفاهیم ذهنی علم حصولی این نشئه است، دو. آنچه را كه آنجا یافتند، قوی تر از آن مفاهیم ذهنی و این اعتبارات لفظی است؛ این سه. لذا اینها توان آن را ندارند كه آنچه را آنجا دیدند، برای ما بیان كنند. اصلش در قرآن كریم هست كه فرمود: لا تعلم نفس ما اخف ی لهم م ن قرّه اعین(3)، هیچ كس نمی داند آنجا چه خبر است. خدای ناكرده اگر كسی بدهكار باشد، عذابی كه آنجاست نظیر عذاب دنیا و سوخت و سوز دنیا نیست:لا یعذّ ب عذابه احد و لا یوث ق وثاقه احد (4). اگر ن شآء الله اهل روح و ریحان باشد، باز هم لذّتی كه از مشاهده آن عالم می برد، هرگز با لذائذ این دنیا قابل قیاس نیست !
ما یك سلسله الفاظ داریم، یك سلسله مفاهیم داریم، یك سلسله قرارداد داریم كه حوزه این قرارداد و دلالت ها درهمین عالم طبیعت است. آنجا را ندیده ایم كه از آن مصادیق، مفهوم بگیریم و با مفهوم حكایت كنیم ! فرمود: آنجا خبری است كه اگر اینها مجاز بودند حرف بزنند، لو كانوا ینط قون لعیّوا؛ » عی » یعنی خستگی؛ افعی ینا ب الخلق الأوّل (5)، یعنی آیا ما خسته شدیم؟فرمود اینها خسته می شدند، فرسوده می شدند، توان آن را نداشتند كه مشاهدات ودیده های خودرا توصیف كنند: ب ص فه ما شاهدوا و ما عاینوا. بعد در بخش دیگر هم فرمود: در بهشت مطالبی هست كه اگر شما می دانستید آنجا چه خبر است، اینجا پیش من جمع نمی شدید !! با آنكه علی بن أبیطالب است، بعد از پیغمبر احدی همتای او نیست (علیهما آلاف التحیّه و الثناء)؛ باب مدینه علم است. فرمود: اگر شما می دانستید و می دیدید بهشت چه خبر است، اینجا پیش من جمع نمی شدید؛ به فكر جای دیگر بودید !