PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حيات برزخي از ديدگاه وهابيت



ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:01
ادیان نیوز>عباسعلي صالحي:
كلمات كليدي : حيات برزخي، وهابيت، ابن تيميه
اعتقاد همه مسلمين درباره عالم برزخ اين است كه در ميان اين جهان و سراى آخرت، جهان سومى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسان‏ها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى‏گيرند.مسلمانان اين اعتقاد را از آيه شريفه «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[1] يعنى و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخى است تا روز قيامت، اخذ كرده‏ اند.

البته از جزئيات آن جهان آگاهى چندانى نداريم و بر اساس سخنان اهل بيت (عليهماالسلام) اين قدر مى‏دانيم كه ارواح نيكان و صالحان در آن جهان، متنعّم به نعمت‏هاى فراوانى هستند مانند شهدا كه به تصريح قرآن، آنها زنده‏اند و در پيشگاه پروردگارشان، متنعمند.[2]

نيز ارواح ظالمان و طاغوت‏ها و حاميان آنها در آن جهان معذّبند همان طور كه قرآن درباره فرعون و آل فرعون مى‏گويد: «عذاب آنها (در برزخ) آتش (دوزخ) است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند و روزى كه قيامت بر پا شود مى‏فرمايد: آل فرعون را داخل سخت‏ترين عذاب‏ها كنيد.[3]

در روايات اسلامى نيز از پيامبر اكرم‌ (‌صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله‏ و سلم) آمده است كه فرمود: قبر يا باغى است از باغ‏هاى بهشت يا حفره‏اى از حفره‏هاى دوزخ.[4]
در عين حال يكى از مسايل مورد اختلاف بين مسلمين و وهابيان، حيات برزخى است.http://adyannews.com/145/images/stories/1-3-1390/5.jpg

اين مسأله منشأ اختلاف در مسايل مرتبط از قبيل استعانت از ارواح اولياى الهى و استغاثه به آنان، توسل به اولياى الهى بعد از وفاتشان شده است. وهابيان استعانت از اولياى الهى، استغاثه و توسل به آنان را جايز ندانسته بلكه از مظاهر بارز شرك مى‏دانند در حقيقت توجه به اولياى الهى را به مانند توجه به سنگ، بى‏اثر و بى‏خاصيت مى‏دانند؛ زيرا معتقدند كه اولياء بعد از مرگ، علم غيب ندارند و هيچ نوع تقربى نيز نمى‏توانند داشته باشند.اين مسأله بستگى تام به نوع نگاه ما به حيات برزخى دارد. اگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى است ديگر اين مسائل از مصاديق شرك نيست حتى‏اگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى هم نباشد، باز شرك نيست .

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:02
* كليات يا مفاهيم اساسى

گفتار اول: حيات از نظر لغت
حيات از حى گرفته شده است كه نقيض ميت است و جمع آن، احياء مى‏باشد و حى بر هر متكلم ناطق استعمال مى‏شود و حى در نباتات بر هر نوع حركت و جنبندگى اطلاق مى‏گردد.[5]

قيومى هم در مورد معناى لغوى حيات، چنين مى‏نويسد: «جمع آن، احياء مى‏باشد كه با همزه متعدى مى‏شود و اسم حيوان از آن گرفته شده است و بر هر صاحب روح، اطلاق مى‏گردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد كه مفرد و جمع در آن مساوى مى‏باشد.»[6]

همچنين ابن فارس در اين باره چنين مى‏نويسد: «حيات و حيوان، ضد موت و مرگ مى‏باشد و به باران «حى» گفته مى‏شود چون به سبب آن زمين زنده مى‏شود.»[7]
پس حيات از «حى» گرفته شده است و به هر صاحب روح اطلاق مى‏گردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد.

گفتار دوم : برزخ از جهت لغت
جوهرى در مورد معناى لغوى بزرخ چنين مى‏نويسد: «برزخ در لغت، به معناى واسطه بين دو چيز است.[8]

و ابن فارس معتقد است: كلمه برزخ از ماده براز مى‏آيد كه به معنى زمين گسترده است و بر اين اساس حرف (خ) در كلمه برزخ زايد است، برزخ حاميل بين دو چيز است كه بين آن دو، زمين و مكانى گسترده، فاصله انداخته است اين معنا سپس توسعه يافته و به هر حائلى برزخ گفته شده است.[9]
راغب اصفهانى در اين باره مى‏نويسد: ريشه برزخ «برزه» مى‏باشد كه لغتى غير عربى است و به معنى حاجز و حايل مى‏باشد.[10]

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:02
گفتار سوم: برزخ در اصطلاح
آية الله مكارم در مورد معناى اصطلاح برزخ، چنين مى‏گويند: «برزخ جهانى است كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته است يعنى هنگامى كه روح از بدن جدا مى‏شود پيش از آنكه بار ديگر در قيامت به بدن اصلى باز گردد در عالمى كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مى‏شود قرار خواهد داشت.»[11]

پس از نظر ايشان، برزخ دوره‏اى از زندگى است كه از لحظه قرار گرفتن در قبر تا قيام قيامت، جريان خواهد داشت و انسان، پيش از برپايى قيامت در عالم برزخ به سر مى‏برد.

سيوطى از علماى اهل‏سنّت در مورد معناى اصطلاحى برزخ چنين مى‏نويسد: برزخ در معناى اصطلاحى عبارت است از آنچه بين مرگ تا هنگام بعث قرار مى‏گيردايشان با ضمن بيان روايتى، حيات برزخى را فاصله بين دنيا و آخرت مى‏داند.[12]

پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مى‏برد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مى‏گويند.

همه مسلمين معتقدند ميان اين جهان و جهان ديگر، عالمى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى‏گيرند مانند اين آيه شزيفه «و من ورائهم الى يوم يبعثون »[13]به اين حقيقت اشاره دارد در واقع برزخ عبارتست از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا روز قيامت .
پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مى‏برد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مى‏گويند.

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:02
گفتار چهارم : وهابيت
از آن جهت كه موضوع بحث ما حيات برزخى از ديدگاه وهابيت است، خوب است در اين جا كمى درباره تاريخ و عقائد وهابيت سخن بگوييم تا خواننده بيشتر با اين فرقه انحرافى آشنا گردد.«مؤسس و پايه گذار فرقه وهابيت «محمد بن عبدالوهاب» است. نام اين فرقه از نام پدر وى «عبدالوهاب» گرفته شده است، محمد بن عبدالوهاب سال 1111 هجرى در شهر «عينيه »از شهرهاى نجد به دنيا آمد و در سال 1206 در سن 96 سالگى درگذشت.

شيخ عبدالوهاب، پدر محمد از علماى حنبلى زمان خود بود وى در شهر عيينه به كار قضا اشتغال داشته و مورد عنايت و نظر مردم بود، از اين رو محمد نزد پدر فقه حنبلى آموخت و نزد علماى مكه و مدينه به تحصيل ساير علوم اسلامى از جمه حديث و تفسير و عقايد پرداخت. وى همچنين به مطالعه تاريخ مدعيان دروغين پيامبرى چون مسيلمه، سجاح، اسود عنسى، طليحه اسدى و امثال آنان علاقه نشان مى‏داد، از اوان جوانى نسبت به افكار، عقايد و اعمال مذهبى مردم به ديده ترديد و انكار مى‏نگريست و موضع‏گيرى بسيار منفى در برابر آنها در پيش مى‏گرفت تا آنجا كه بسيارى از اعمال مردم را شرك آلود مى‏پنداشت.»[14]

برخورد شيخ محمد با عقايد و اعمال مردم به گونه‏اى بود كه حتى ميان وى و پدرش نزاع و جدال درگرفت پدرش او را طرد كرد و مردم را از وى برحذر مى‏داشت، لذا شيخ محمد تا وقتى پدر زنده بود نتوانست آن گونه كه مايل بود عقايد و افكار خود را مطرح كند اما پس از درگذشت پدر در سال 1153هجرى قمرى، به اظهار عقايد و افكار خود و انكار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت. جمعى از مردم «حريمله» كه در آن زمان، محل زندگى وى بود از او پيروى كردند و به تدريج شهرت پيدا كرد.

آنگاه به شهر زادگاه خود «عيينه» بازگشت و «عثمان بن حمد» امير وقت عيينه، او را با احترام پذيرفت و به او وعده حمايت داد اما در سال 1160 هجرى قمرى به دنبال مكاتبه‏اى كه امير شهر «احسا» در مورد وى با عثمان كرد از عيينه رانده شده و رهسپار «درعيه» شد، امير وقت «درعيه» محمد بن سعود كه جدّ خاندان سعود (سلاطين فعلى عربستان) به شمار مى‏آيد در آنجا او را به گرمى پذيرفت و با وى براى تسلط بر تمام سرزمين نجد هم‏پيمان شد.

بعد از آنكه محمد بن عبدالوهاب احساس قدرت كرد، ياران خود را گردآورد و آن‏ها را براى جهاد، تحريك و آماده نمود و به شهرهاى اطراف كه مسلمين در آن مى‏زيستند، نامه نوشت كه دعوتش را قبول كنند و به اطاعت او درآيند. او از كسانى كه به اطاعت او در مى‏آمدند يك دهم احشام و اموالشان را مى‏ستاند و هر كس كه با او از در مخالفت بر مى‏خاست، با يارانش به جنگ با او مى‏پرداخت.»[15]

او كه به قتل نفس خو گرفته بود، اموال مردم را به تارج مى‏برد و اطفال و زنان را به اسيرى مى‏كشاند و شعارش اين بود:«به وهابيت بگرويد و گرنه براى شما قتل و براى زنانتان بيوه شدن و براى فرزندانتان يتيمى را به دنبال دارد.» اين است اساس و مبدأ وهابيت كه به خاطر هيچ مصلحتى حاضر نبودند از عقايد خود تنزّل كنند و به همين دليل بود كه با ابن معمر معاهده بست... او براى پيشبرد اهداف خود، حاضر بود با هر قدرتى هم پيمان شود.[16]

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:02
چون بحث ما در مورد نظريات علماي وهابيت در مورد حيات برزخي مي باشد لذا ما در اينجا به نظريات آنان در مورد بعضي آيات قرآن كريم مي پردازيم :

گفتار پنجم : تفسير وهابيت از حيات برزخي
آيه اول:
آيه شريفه « ولاتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ »[17]
«به كسانى كه در راه خدا كشته مى‏شوند، مرده نگوييد بلكه زنده هستند ولى شما درك نمى‏كنيد.»

اين آيه شريفه صريحا بر حيات برزخى دلالت دارد كه افراد در آنجا در نعمت يا عذاب قرار مى‏گيرند تا آنكه قيامت فرا رسد.

شوكانى اين آيه را دليلى بر ثبوت عذاب قبر و حيات برزخى شهداء مى‏داند.ايشان در ادامه، آيه شريفه راچنين معنا مى‏كنند: «معنى آيه چنين مى‏شود: يعنى به كسانى كه در راه خدا كشته مى‏شوند، مرده نگوييد بلكه ايشان زنده‏اند ولى شما درك نمى‏كنيد چون بر حسب ظاهر، حكم مى‏كنيد و فكر مى‏كنيد بعد خروج روح از بدنشان، آنان مى‏ميرند در حالى كه در واقع چنين نمى‏باشد و آنان در برزخ زنده مى‏باشند و بر اين مطلب، آيات ديگر قرآن و احاديث صحيحه متواتره، دلالت دارد.»[18]

پس ايشان هم با استناد به اين آيه شريفه و روايات صحيحه متواتره، حيات برزخى شهداء را اثبات مى‏كند. ابوبكر جابر جزائرى واعظ مسجد نبوى در تفسيرش اين آيه را دليل بر حيات شهداء در برزخ قلمداد مى‏كند ولى با اين تفاوت كه حيات آنان براى ديگران قابل حس و درك نمى‏باشد چون حيات آنان از اين دنيا جدا شده و وارد عالم ديگرى (برزخ) شده است.[19]

صابونى هم استاد شريعت و دراسات اسلاميه دانشگاه عبدالعزيز شهدا را زنده مى‏داند و معتقد است آنان نزد خداوند روزى دارند و علت اينكه ديگران، حيات آنان را درك نمى‏كنند، اين است كه آنان در حيات برزخى به سر مى‏برند.[20]

علماى وهابيت اين حيات برزخى را، مختص به شهداء مى‏دانند كه افراد ديگر داراى اين خصوصيت و ويژگى نمى‏باشند ولى اين سخن، صحيح نمى‏باشد و به فرموده علامه طباطبايى، حيات برزخى پس از موت، عموميت دارد و شامل همه مى‏شود.
بنابراين ارواح شهيدان، زنده‏اند وهرگزاز بين نمى‏روند و اين مطلب بااعتقاد به بقاى روح سازگار است .بنابراين گمان نشود تنها ارواح پيامبران، پيشوايان دين وخاصّان درگاه حق از ارواح شهداى معمولى، برترند.[21]

واگر ذيل آيه نبود (شما درك نمى‏كنيد) ممكن بود قصور شود كه مقصود از زنده بودن شهيدان راه خدا، همان حيات اجتماعى آنان است زيرا گروه فداكار، پيوسته در قلوب و انكار مردم، جاى داشته و نام و صفات آنان بر نوك قلم‏ها و خامه‏ها است و فداكارى‏هاى آنان خطوط طلايى صفحات تاريخ ملت‏ها را تشكيل مى‏دهد اما ذيل آيه اين پندار نفى مى‏كند زيرا اگر مقصود حيات اجتماعى بود اين مطلبى نبود كه بر امت اسلامى و بالاخص افراد بيدار و روشن مخفى و پنهان بماند تا قرآن مؤكّدا در دو سوره مطرح نمايد.[22]

آيه دوم
«النّار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و يوم تقوم السّاعة ادخلوا ال فرعون اشدّ العذاب»[23]
«آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه مى‏دارند و چون روز قيامت شود (خطاب آيه كه) فرعونيان به سخت‏ترين عذاب جهنم وارد كنيد.»
اين آيه شريفه، يكى از آيات اثبات كننده عالم برزخ مى‏باشد.

چون پيش از قيامت هر صبح و شب، آتش بر آنها نشان داده مى‏شود واين مطلب به خوبى، مسأله حيات برزخى رااين آيه روشن مى‏كند يكى از نكاتى كه آيه شريفه آن را بيان مى‏كند، مسئله عرضه آتش بر دوزخيان مى‏باشد و آنچه مسلم است عرضه آنان بر آتش قبل از روز قيامت است كه در آن روز، دوزخيان را داخل دوزخ مى‏كنند.

پس معلوم مى‏شود، عرضه كردن آل فرعون بر آتش، در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مى‏گيرد و آن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا و آخرت است.[24]
ابن تيميه يكى از استدلال‏هاى علما بر عذاب برزخ همين آيه شريفه مى‏داند و آيه را براى فرعون و قومش مى‏داند كه به آنان عذاب سختى در برزخ رسيد.[25]

محمد جمال الدين قاسمى، عرضه كردن آتش بر آنان را دائمى مى‏داند لذا دو طرف زمانى يعنى اول و آخر وقت عذاب برزخ را بيان نموده است و با اين آيه شريفه بر عذاب قبر و برزخ استناد مى‏شود.[26]

از مطالب فوق دو نكته بدست مى‏آيد: اول اينكه: عرضه آتش بر آنان قبل از روز قيامت است كه در آن دوزخيان را داخل دوزخ مى‏كنند. پس معلوم مى‏شود عرضه كردن آل فرعون بر آتش در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مى‏گيرد و آن عالم برزخ است. دوم اينكه: «غدوا و عشيا» اشاره است به اينكه عرضه كفّار بر آتش، پشت سر هم واقع مى‏شود و انقطاعى ندارد.

آيه سوم:
«...و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[27]
اين آيات، از جمله آياتى مى‏باشد كه علماى ما براى اثبات حيات برزخى آورده‏اند و به آن تمسك كرده‏اند. «شنقيطى» در مورد تفسير اين آيات چنين قائل است.در اينجا، خداوند متعال با انسان محتضر كافر يا كسى كه در اعمال زشت خود زياده‏روى كرده، به گونه ديگرى تكلم مى‏كند چون وقتى كسى كه از دنيا رفته و حق برايش آشكار شده و مى‏بيند راه فرارى ندارد، در اينجاست كه پشيمان مى‏شود و مى‏خواهد برگردد تا اعمال صالح انجام دهد.

خداوند در اين هنگام به او جواب مى‏دهد قضاى الهى بر اين است كه بازگشت فقط در روز قيامت است. و در آنجا مانع و برزخى براى رجوع به دنيا وجود دارد و اين خود باعث افزايش حسرتش مى‏گردد.
محمد جمال الدين قاسمى هم برزخ را به معنى حائل و مانع مى‏داند لذا آنان تا روز قيامت در اين حالت باقى مى‏مانند.[28]

نقد:
ولى اين‏قول صحيح نمى‏باشد چون اولاً: چون از ظاهر آيات برمى آيد كه تاروز قيامت، اين مسأله وجود دارد كه آنان وارد آنجا مى‏شوند و با مرگ، ثمره اعمال خودشان رامى بينند و آرزوى برگشت به دنيا رامى كننند و اين مطلب مطابق سياق آيه مي باشد كه مطابق با سياق آيه و آيات ديگر و روايات فراوان كه از طرق اهل تسنّن و شيعه وارد شده، مي باشد .

ثانيا: در صورتى كه برزخ به معناى حاجز و مانع از بازگشت به دنيا باشد قيد «الى يوم يبعثون »همانطور كه علامه طباطبايى[29] فرمودندلغو مى‏شود ولى علماى اهل سنت از اين آيه شريفه، تفسير ديگرى را ارائه داده‏اند كه به عنوان نمونه يك مورد را ذكر مى‏نماييم.

فخررازى، برزخ را به معناى حاجز و حائلى مى‏داند كه نمى‏گذارد ايشان تا روز قيامت به دنيا برگردد.[30]
بنابراين از نظر ايشان، اين آيه شريفه مى‏خواهد عدم برگشت به دنيا را تأكيد كند و به كلى مأيوسشان نمايد.

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:04
جمع بندي : آنچه از آيات قرآن كريم و روايات معتبر (شيعه و اهل سنت) و بدست مي آيد است كه مسأله حيات برزخى يك مسأله اتفاقى مى‏باشد كه همه بر ثبوت و وقوع آن اعتقاد جازم دارند وتنها بين علماى وهابيت با علماى اسلام تفاوتهايى وجود دارد و به خاطر اهميت مسأله ما در اينجا به تبيين آن مى‏پردازيم:

وجه اشتراك علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر:
آنچه مورد اتفاق علماى اسلام و وهابيت است مسئله سؤال در قبر و رسيدن نعمت يا عذاب به ميّت مى‏باشد كه با همديگر در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه ما در اينجا به ذكر نظر ابن تيميه در اين مورد مى‏پردازيم: ابن تيميه در اين باره قائل است: «بنده بايد به آنچه كه پيامبر‌(‌صلى‏الله‏عليه‏ و‏آله‏وسلم)در مورد امور غيبى بعد مرگ مانند سؤال در قبر و نعمت و عذاب آن فرموده، ايمان داشته باشد چون همه اين امور از اخبار و احاديث پيامبر اسلام بدست آمده است و اهل سنّت و جماعت به همه آنها ايمان دارند.»

وجه تمايز علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر :
«علماى وهابيت بر اين عقيده‏اند كه روح هنگام مرگ از انسان جدا مى‏گردد و هنگام سؤال نكير و منكر به بدن باز مى‏گردد سپس اگر از اهل ايمان و عمل صالح باشد، روحش به ملكوت مى‏رود و اگر از اهلِ معصيت و عناد باشد، روحش به دوزخ انتقال داده مى‏شود.»[31]

آنان حيات انسان در برزخ را فقط منحصر در وقت سؤال ملكين مى‏كنند و به خاطر چنين عقيده‏اى توسل، شفاعت و... را از مصاديق شرك مى‏دانندو بعد سؤال ملكين، هيچ نوع از آثار حيات براى احدى، باقى نمى‏ماند وآن را منكر مى‏شوند .

در قبال اين نظر، علماى اسلام اين نظر را قبول ندارند، ايشان بر اين عقيده‏اند كه انسان پس از مرگ حيات دارد و لازم نيست به روح به بدن مادى بازگردد بلكه روح انسان در عالم قبر به گونه‏اى تعلق دارد كه عذاب و ثواب، سؤال نكير و منكر و ساير امور مربوط به آن در قبر و بدن مادى را مى‏بيند.به گونه‏اى كه روح، عذاب را در قالب بدن مادّى مشاهده مى‏كند بدون آن‏كه روح بازگشت كند. لذا نظر علماى وهابيت مخالف تصريح آيات شريفه قرآن و روايات مى‏باشد به عنوان مثال خداوند مى‏فرمايد: «گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده‏اند بلكه زنده‏اند و نزد خدا روزى دارند.»[32]

اين آيه شريفه قرآن دلالت مى‏كند كه انسان پس از مرگ زنده است و داراى حيات مى‏باشد.همچنين روايات فراوانى وجود دارد كه اين موضوع را ثابت مى‏كند و به خاطر حيات آنان است كه ديگران براى آنان طلب بخشش و غفران كرده و صدقه داده و به زيارت قبورشان مى‏روند و اگر آن‏ها مرده بودند تمامى اين امور كه در روايات وارد شده است، بيهوده و عبث محسوب مى‏شد؛ پس اتفاق بر اين موضوع و همگانى بودن اين صدقه، دعا و زيارات دليل است كه فطرت اصيل و سليم بشر گواه بر اين است كه انسان چيزى غير از اين بدن بوده و اين جسم است كه مرگ بر او عارض مى‏گردد.

ولى وهابيت نظرى مخالف با اين مسأله دارند مثلاًابن تيميه در اين باره چنين مى‏گويد : براى ما روانيست كه از پيامبران و شايستگان الهى بعد از مرگشان چيزى رابخواهيم هرچند در قبرهايشان زنده باشند و اگر مقدّر شده باشد كه آنان براى زنده‏ها دعا كنند، باز براى كسى جايز نيست از آنان اين دعا رابخواهند؛ چون هيچ كس از سلف چنين كارى نكرده است و اين كار كم‏كم بهانه و دستاويزى براى شرك و پرستش آنان مى‏شود .[33]

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:04
نقد:
علماى وهابيت مانند بن باز قائلند رسول خدا در هر مكانى موجود نيست و فقط جسم او در قبرش در مدينه منوره مى‏باشد و روحش در بهشت است و آنان از اهل دنيا اطلاعى ندارند و همه اين امور قطع مى‏شود و آنان بدين سبب مى‏خواهند مسائل مهم و قطعى علماى اسلام را مانند شفاعت و توسّل و... را زير سؤال ببرند چون وقتى آنان داراى حيات برزخى نباشند، همه اين مسائل لغو و بيهوده مى‏گردد.

در كنار آيات قرآن (كه تفاسير آن ذكر شد) و روايات فراوانى در مجامع حديثى وجود دارد كه نظر آنها را رد مى‏كند مانند سخنان پيامبر(‌صلى‏الله‏عليه‏و آله‏وسلم) با كشتگان بدر كه در صحيح بخارى و مسلم بيان شده است.

كه پيامبر اسلام‌ (‌صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏ سلم) بعد از جنگ با كشتگان مشركين چنين سخن گفتند: «آنچه پروردگار من، به من وعده داده بود به حقيقت پيوست آيا شما نيز آنچه را وعده شده بوديد، درست و پابرجا يافتيد.»

كسانى كه در اطراف پيامبر بودند پرسيدند: «يا رسول اللّه(‌صلى‏الله‏عليه‏و‏ آله‏وسلم) مگر آنان سخن شما را مى‏شنوند و درك مى‏كنند؟
فرمود: آرى و اگر اجازه مى‏يافتند پاسخ مى‏دادند.[34]
آيا ممكن است پيامبر اسلام(‌صلى‏الله‏عليه‏و‏ آله‏وسلم)با جسدهاى بى روح كه نه مى‏شنوند و نه درك مى‏كنند سخن بگويد؟!

حتى در فرمايش پيامبر(‌صلى‏الله‏عليه‏و آله‏وسلم) تصريح شده است كه آنان مى‏شنوند و درك مى‏كنند و اين حديث يك نمونه از احاديثى بود كه بحث حيات برزخى را اثبات مى‏كند.

ملکوت* گامی تارهایی *
03-06-2011, 16:05
*** نتيجه مباحث:
آنچه كه از آيات و روايات معتبر بدست آمد اين بود كه اموات در قبورشان زنده‏اند و داراى حيات برزخى مى‏باشند و اگر بخواهيم مثل نظر وهابيت اين حيات را منحصر به وقت سؤال ملكين بدانيم با دو مشكل عمده روبرو مى‏شويم:

1 - باادلّه متقن و صريح آيات و روايات معتبر (كه شرح آن گذشت) مخالفت نموده‏ايم .

2 - طبق نظر وهابيت، روح موقع سؤال به روح ميت برمى گردد و اگر ميت داراى ايمان و عمل صالح بوده، روحش به بهشت مى‏رود و اگر انسان فاسق و فاجر بوده، روحش را به دوزخ منتقل مى‏كنند در اين هنگام اين اشكال مطرح مى‏گردد كه با اين فرض، قيامت آن شخص برپا شده و در اين صورت بحث احياء مجددو نشور انسانها لغو مى‏گردد كه اين مطلب، مخالف آيات قرآن و روايات معتبر فريقين مى‏باشد .لذا آنچه مسلم مى‏باشد و مورد تأييد آيات و روايات فريقين مى‏باشد اينست كه انسانها بعد از مرگ، داراى حيات برزخى بوده‏اند وآنچه علماى وهابيت به آن ملزم مى‏باشند داراى پايه و اساس نمى‏باشد .
--------------------------------------------
پی نوشت ها:
[1]. مؤمنون، 100.
[2]. آل عمران، 169.
[3]. مؤمن، 46.
[4]. صحيح بخارى ج 3 ص 99
[5]. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 211.
[6]. قيومى، قاموس اللغة، ج 2، ص 220.
[7]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 328.
[8]. جوهرى، الصحاح، ج 1، ص 419.
[9]. ابن فاس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 333.
[10]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 118.
[11]. مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 5، ص 443.
[12]. سيوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 15.
[13].مؤمنون / 100
[14]. احمد زينى دحلان، خلاصة الكلام ص 15
[15]. آلوسى، تاريخ نجد، ص 111 ـ 113.
[16]. محمد جواد مغنيه، هذه هى الوهابية، ص 48.
[17]. بقره، 154
[18]. شوكانى، نيل الاوطار، ج 5، ص 86.
[19]. جزائرى، ايسرالتفاسير، ج 1، ص 134.
[20]. صابونى، صفوة التفاسير، ج 1، ص 107.
[21]جوادى آملى ،تفسير موضوعى قرآن كريم ج 4 ص 171.
[22]. سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، ص 52.
[23]. غافر، 46.
[24]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 208.
[25]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 95.
[26]. همان، ج 8، ص 200.
[27]. مؤمنون، 99 ـ 100.
[28]. تفسير قاسمى، ج 7، ص 316.
[29]علامه طباطبايى ،الميزان ج 15 ص 98.
[30]. تفسير فخررازى، ج 23، ص 121، و همچنين بنگريد معالم التنزيل نجوى، ج 5، ص 428.
[31]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 86.
[32]. آل عمران، 169.
[33]ابن تيميه ،مجموعه‏الرسائل والمسائل ج 1ص 55 .
[34]. صحيح بخارى، ج 5، ص 97 و صحيح مسلم، ج 4، كتاب حجت، ص 77.
-----------
نقل از: سايت مؤسسه آموزشي پژوهشي مذاهب اسلامي