ملکوت* گامی تارهایی *
04-06-2011, 18:27
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که برای مدتی نتوانید احساس شادی و آرامش داشته باشید؟
در این مواقع ما در ذهنمان فهرستی از خواستهها و انتظارات داریم؛ اما حتی دستیابی به آنها نیز نمیتواند حس خوبی را در ما ایجاد کند.حتی گاهی نسبت به علایق خود نیز بیتفاوت میشویم و انگار انگیزهای برای توجه به آنها نداریم! اما واقعا چرا دچار چنین حالاتی میشویم؟ همه، دچار این نوسانات روحی هستیم، اما بیشترمان منتظریم چیزی بیرون از وجود ما ناگهان از راه برسد و این اوضاع را تغییر بدهد. اما فراموش نکنید هنگامی که هر روز و لحظه خود را در این انتظار میگذرانید که چیزی از بیرون وجودتان، شما را خوشحال کند، در واقع ترتیبی میدهید تا شکست بخورید و با درماندگی و ناتوانی روبهرو شوید.
شما خود را اسیر شرایطی میکنید که در کنترل شما نیستند و برای برخورداری از احساس رضایت و شادمانی به دیگران وابسته میشوید.در این مواقع شما سعی دارید با چسبیدن به چیزی که همیشه در حال دگرگونی است، ثبات و امنیت به وجود آورید! اما به خاطر داشته باشید که همه چیز در زندگی در حال تغییر و تحول است و هیچ چیز ثابت باقی نمیماند. معمولا هم، همه ناراحتیهای ما از وابستگی به چیزهایی ناشی میشوند که در حال دگرگونی و تغییرند؛ بنابراین هنگامی که وقت و انرژی خود را صرف این میکنیم که همه چیز در بیرون از ما بینقص باشد، نیروی خود را در جهت نادرست متمرکز کردهایم؛ پس فراموش نکنید هر آنچه برای شادبودن نیاز دارید در درون خود شماست؛ یعنی شما کلید شادیتان را در وجود خود دارید و این خود شما هستید که تعیین میکنید شاد باشید یا نه، نه آنچه در بیرون از وجودتان اتفاق میافتد؛ شاید نتوانید باور کنید ولی حقیقت دارد و هر روز میتوانید آن را تجربه کنید.
برای باور این موضوع میتوانید به زمانی در گذشته فکر کنید که به نظرتان میآمد باید از بودن در آن موقعیت احساس شادمانی میکردید؛ مثلا سفری که مدتها منتظر آن بودید یا شرکت در سمیناری که همیشه آرزوی آن را داشتید یا رفتن به جایی که همیشه مشتاق آن بودید، اما درست وقتی در آن موقعیتها قرار گرفتید دیگر نتوانستید از آنها لذت ببرید زیرا حال خودتان در آن زمانها مناسب نبوده و در اصل شوق و اشتیاقتان را از دست دادهاید. شاید آنقدر خشمگین بودهاید که اصلا نمیتوانستید هیجانی نسبت به کار خود داشته باشید.در این موقعیتها چه چیز شما را غمگین کرده؛ سفر، سمینار یا موقعیتهایی که بودن در آنها جزو آرزوهایتان بوده است؟ درواقع اینها همان چیزهایی بودند که فکر میکردید شما را خوشحال میکنند. چرا بودن در جاهایی که خود خواهان آنها بودهاید نتوانسته شما را خوشحال کند؟
اشکال کار آن است که هیچ چیز در بیرون از وجود شما هرگز قدرتمندتر از خودآگاهی درونی شما نیست و فقط شما هنگامی میتوانید از بودن در هر شرایطی راضی و خشنود شوید که حال خودتان خوب باشد. برعکس این وضع هم حقیقت دارد؛ یعنی میتوانید در غیر جذابترین مکانها باشید، اما خودتان شاد و خرسند باشید و بهترین احساس را داشته باشید؛ نامی که خود شما بر اتفاقات میگذارید آنها را مثبت یا منفی میکند. همه واکنشهای شما به زندگی در درون شما واقع میشود.هر آنچه برای شاد بودن نیاز دارید در درون خود شماست؛ یعنی شما اکنون قدرت آن را دارید که تصمیم بگیرید شاد باشید یا غمگین!
http://s19.rimg.info/af34974bf77adb31edade0c419bb45b2.gif
در این مواقع ما در ذهنمان فهرستی از خواستهها و انتظارات داریم؛ اما حتی دستیابی به آنها نیز نمیتواند حس خوبی را در ما ایجاد کند.حتی گاهی نسبت به علایق خود نیز بیتفاوت میشویم و انگار انگیزهای برای توجه به آنها نداریم! اما واقعا چرا دچار چنین حالاتی میشویم؟ همه، دچار این نوسانات روحی هستیم، اما بیشترمان منتظریم چیزی بیرون از وجود ما ناگهان از راه برسد و این اوضاع را تغییر بدهد. اما فراموش نکنید هنگامی که هر روز و لحظه خود را در این انتظار میگذرانید که چیزی از بیرون وجودتان، شما را خوشحال کند، در واقع ترتیبی میدهید تا شکست بخورید و با درماندگی و ناتوانی روبهرو شوید.
شما خود را اسیر شرایطی میکنید که در کنترل شما نیستند و برای برخورداری از احساس رضایت و شادمانی به دیگران وابسته میشوید.در این مواقع شما سعی دارید با چسبیدن به چیزی که همیشه در حال دگرگونی است، ثبات و امنیت به وجود آورید! اما به خاطر داشته باشید که همه چیز در زندگی در حال تغییر و تحول است و هیچ چیز ثابت باقی نمیماند. معمولا هم، همه ناراحتیهای ما از وابستگی به چیزهایی ناشی میشوند که در حال دگرگونی و تغییرند؛ بنابراین هنگامی که وقت و انرژی خود را صرف این میکنیم که همه چیز در بیرون از ما بینقص باشد، نیروی خود را در جهت نادرست متمرکز کردهایم؛ پس فراموش نکنید هر آنچه برای شادبودن نیاز دارید در درون خود شماست؛ یعنی شما کلید شادیتان را در وجود خود دارید و این خود شما هستید که تعیین میکنید شاد باشید یا نه، نه آنچه در بیرون از وجودتان اتفاق میافتد؛ شاید نتوانید باور کنید ولی حقیقت دارد و هر روز میتوانید آن را تجربه کنید.
برای باور این موضوع میتوانید به زمانی در گذشته فکر کنید که به نظرتان میآمد باید از بودن در آن موقعیت احساس شادمانی میکردید؛ مثلا سفری که مدتها منتظر آن بودید یا شرکت در سمیناری که همیشه آرزوی آن را داشتید یا رفتن به جایی که همیشه مشتاق آن بودید، اما درست وقتی در آن موقعیتها قرار گرفتید دیگر نتوانستید از آنها لذت ببرید زیرا حال خودتان در آن زمانها مناسب نبوده و در اصل شوق و اشتیاقتان را از دست دادهاید. شاید آنقدر خشمگین بودهاید که اصلا نمیتوانستید هیجانی نسبت به کار خود داشته باشید.در این موقعیتها چه چیز شما را غمگین کرده؛ سفر، سمینار یا موقعیتهایی که بودن در آنها جزو آرزوهایتان بوده است؟ درواقع اینها همان چیزهایی بودند که فکر میکردید شما را خوشحال میکنند. چرا بودن در جاهایی که خود خواهان آنها بودهاید نتوانسته شما را خوشحال کند؟
اشکال کار آن است که هیچ چیز در بیرون از وجود شما هرگز قدرتمندتر از خودآگاهی درونی شما نیست و فقط شما هنگامی میتوانید از بودن در هر شرایطی راضی و خشنود شوید که حال خودتان خوب باشد. برعکس این وضع هم حقیقت دارد؛ یعنی میتوانید در غیر جذابترین مکانها باشید، اما خودتان شاد و خرسند باشید و بهترین احساس را داشته باشید؛ نامی که خود شما بر اتفاقات میگذارید آنها را مثبت یا منفی میکند. همه واکنشهای شما به زندگی در درون شما واقع میشود.هر آنچه برای شاد بودن نیاز دارید در درون خود شماست؛ یعنی شما اکنون قدرت آن را دارید که تصمیم بگیرید شاد باشید یا غمگین!
http://s19.rimg.info/af34974bf77adb31edade0c419bb45b2.gif