نرگس منتظر
08-06-2011, 15:18
آزادگان و خبر رحلت امام (ره)
http://img.tebyan.net/big/1389/11/571651575690211501291442267722284122193143.jpg
وقتی خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود.
سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود.
می پرسیدند:
چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت.
حدود 22 سال پیش مردم ایران روزهای سختی را می گذراندند با اتمام جنگ غم از دست دادن عزیزان ، غم فراق اسرا و مفقودالاثرها خود را نشان می داد ولی همه می گفتند : فدای تار موی امام .
با دیدن امام مادران غمشان التیام می یافت و فرزندان شهدا امام را به جای پدر می خواندند و این مایه ی آرامش و دلگرمی برای ملت خداجوی بود.
تا اینکه خبر رسید امام خمینی در بیمارستان قلب جماران بستری شدند این مردم را به تلاطم وا داشت نذر و نیاز به درگاه خداوند منان.
امن یجیب مادران داغ دیده ی شهدا ، اشک فرزندان بی پدر و پدران بی فرزند همه و همه ...
ولی مشیت الهی بر این بود که ما ادامه راه ا بدون امام طی کنیم ، امتحان بزرگی برای ما اجرا شد .
روزی که رادیو از صبح شروع به پخش قرآن کرد دل ها به اضطراب افتاد تا لحظه ای که اعلام کردند "روح خدا به ملکوت اعلی پیوست" ملت به یکباره عزادار شدند غمی سخت تر و بزرگتر حتی برای خانواده های شهدا ، اسرا و مفقودالاثرها .
در این میان هرکس که قلبش به عشق امام می تپید ولی به دلایلی در میهن اسلامی مان نبود در غم بیشتری فرو رفت .
جانبازانی که مجبور به خانه نشینی بودند یا آنهایی که برای درمان به خارج از کشور رفته بودند پای درد دل هرکدامشان که بنشینی برای چنان تعریف می کنند از غم روز ارتحال امام خمینی (ره) که انگار همین دیروز بوده ، ولی در این بین خاطرات آزادگان بیشتر آدم را می سوزاند آنها که به دور از خانه و خانواده خود در آن شرایط سخت اسارت ، در بین کارهای وحشیانه ی بعثی ها خبر از ارتحال پیر و مرادشان گرفتند....
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div110.files/image082.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)
http://img.tebyan.net/big/1389/11/571651575690211501291442267722284122193143.jpg
وقتی خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود.
سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود.
می پرسیدند:
چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت.
حدود 22 سال پیش مردم ایران روزهای سختی را می گذراندند با اتمام جنگ غم از دست دادن عزیزان ، غم فراق اسرا و مفقودالاثرها خود را نشان می داد ولی همه می گفتند : فدای تار موی امام .
با دیدن امام مادران غمشان التیام می یافت و فرزندان شهدا امام را به جای پدر می خواندند و این مایه ی آرامش و دلگرمی برای ملت خداجوی بود.
تا اینکه خبر رسید امام خمینی در بیمارستان قلب جماران بستری شدند این مردم را به تلاطم وا داشت نذر و نیاز به درگاه خداوند منان.
امن یجیب مادران داغ دیده ی شهدا ، اشک فرزندان بی پدر و پدران بی فرزند همه و همه ...
ولی مشیت الهی بر این بود که ما ادامه راه ا بدون امام طی کنیم ، امتحان بزرگی برای ما اجرا شد .
روزی که رادیو از صبح شروع به پخش قرآن کرد دل ها به اضطراب افتاد تا لحظه ای که اعلام کردند "روح خدا به ملکوت اعلی پیوست" ملت به یکباره عزادار شدند غمی سخت تر و بزرگتر حتی برای خانواده های شهدا ، اسرا و مفقودالاثرها .
در این میان هرکس که قلبش به عشق امام می تپید ولی به دلایلی در میهن اسلامی مان نبود در غم بیشتری فرو رفت .
جانبازانی که مجبور به خانه نشینی بودند یا آنهایی که برای درمان به خارج از کشور رفته بودند پای درد دل هرکدامشان که بنشینی برای چنان تعریف می کنند از غم روز ارتحال امام خمینی (ره) که انگار همین دیروز بوده ، ولی در این بین خاطرات آزادگان بیشتر آدم را می سوزاند آنها که به دور از خانه و خانواده خود در آن شرایط سخت اسارت ، در بین کارهای وحشیانه ی بعثی ها خبر از ارتحال پیر و مرادشان گرفتند....
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div110.files/image082.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)