PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهي به عرفان اسلامي با الهام از قران و عترت(1)



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 13:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69040949528619470510.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69040949528619470510.gif)


نگاهى به عرفان اسلامى با الهام ازقرآن ‏و عترت عليهم‏السلام (1)

اذا سَمِعوا ما اُنزِلَ الى الرسولِ تَرى اَعيُنَهم تَفيضُ مِنَ الدمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحقِّ يقولونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكتُبنا مع الشاهِدينَ»(2)

«و هنگامى كه آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مى‏بينى كه اشك مى‏ريزد به خاطر حقيقتى را كه دريافته‏اند، مى‏گويند پروردگارا ايمان آورديم. پس نام ما را همراه با گواهان و شاهدان مكتوب فرما».

عرفان فروغى از شكوه و جلال هستى است، طلعت نور ايزدى است، نقطه اوج انسانى و هدف و منظور از زندگى است.

سخن از عرفان بس مشكل است، دلى پاك مى‏خواهد و آدمى وارسته كه به عالى‏ترين رمز و راز هستى سخن گويد كه فرمود: «لا يَمَسُّه اِلاّ المُطَهَّرونَ»(3) بلندپروازى را بايد تا بتواند در آسمان رفيع آن بال بگشايد و غواصى را مى‏طلبد تا در اعماق ژرف آن فرو رود.

آن هم عرفان اسلامى، عرفانى ناب و خالص، عرفانى كه از چشمه وحى سرچشمه گرفته و با آب توحيد اشراب شده باشد.

آيا در توان كيست جز بلند پروازان عشق و عرفان و از پشه‏اى خرد كه بر روى اقيانوسى بيكران پرپر مى‏زند چه برمى‏خيزد، ولى «كُلٌّ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِه»(4)؛ هر كس مطابق طينت و خلق و خوى خود عمل مى‏كند. آرى هر كسى از ظن خود شد يار من، ولى آب دريا را اگر نتوان كشيد، پس به قدر تشنگى بايد چشيد



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:01
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)


ما پيش از ورود به اصل مطلب ناگزير از بيان دو مقدمه هستيم:

1 ـ اسلام داراى عرفان است.

2 ـ منابع عرفان اسلامى چيست. مقدمه اول: عرفان اسلامى

مفاهيم عرفانى در فرهنگ قرآنى تبلور خاصى دارد. آيات اين كتاب آسمانى گوياى عميق‏ترين عرفان نظرى و عملى مى‏باشد. اسامى الهى كه در قرآن آمده از عمق معرفت اسلامى حكايت مى‏نمايد و آيات بلندى كه در توحيد و ساير صفات الهى است گوياى شكوه عرفان در اين كتاب آسمانى مى‏باشد.

حضور الهى و وابستگى موجودات به او و ساير مسائل عرفانى به صورت جذابى در قرآن مجيد بيان شده، چنان كه نفس و خصوصيات آن و طريقه تزكيه و تهذيبش هم در اين كتاب آسمانى به خوبى بيان گرديده است.

همچنين در دعاهايى كه از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه اطهار عليهم‏السلام روايت شده مفاهيم بلندى مشاهده مى‏شود كه معرف عرفان خالص و بى‏شائبه اسلامى است.

خطبه‏هاى نهج البلاغه هم چه در عرفان نظرى و چه در عرفان عملى از ويژگى خاصى برخوردار است، به طورى كه تا حد اعجاز مى ‏درخشد.

بررسى سيره رسول اكرم و پيشوايان اسلامى و همچنين تراجم احوال شخصيتهاى برجسته اصحاب وارسته ايشان نشانگر عرفان اسلامى مى‏باشد.

شهيد آيت‏اللّه‏ مطهرى پس از طرح اينكه آيا عرفان در اسلام اصالت دارد و مانند فقه و تفسير مى‏باشد يا از علوم دخيله است مانند طب و رياضيات مى‏گويد:

«ما در اين درس اجمالاً در حدى كه روشن شود كه تعليمات اصلى اسلام مى ‏توانسته است الهام‏بخش يك سلسله معارف عميق در مورد عرفان نظرى و عملى بوده باشد مطالبى مى‏آوريم، اما اينكه عرفاى اسلامى چقدر از اين تعليمات به طور صحيح استفاده كرده‏اند و چقدر منحرف شده‏اند، مطلبى است كه در اين بحثهاى كوتاه و مختصر نمى‏توان وارد شد»(5).

سپس به برخى از آياتى كه داراى نكات عميق عرفانى است اشاره مى‏نمايد و بعد مى ‏گويد:
«اينها و غير اينها كافى بوده كه الهام‏بخش معنويتى عظيم و گسترده در مورد خود و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود».

انديشمند مزبور در پايان بحث برخى از آياتى را كه «نيكلسون» از عرفان قرآنى انتخاب نموده است متذكر مى‏شود.

علامه طباطبائى هم براى عرفان در اسلام اصالت بسزائى قائل است و واژه آيه را كه قرآن كريم درباره آفرينش بارها به كار برده است نشانگر عمق عرفانى مى ‏داند و بيانات بليغ اميرمؤمنان عليه‏السلام را مشتمل بر ذخاير بيكرانى از حقائق عرفانى و حيات معنوى معرفى مى‏نمايد(6).




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)



مقدمه دوم: منابع عرفان اسلامى

شناخت هر مكتبى را بايد در تفكرات و سخنان اصيل آن مكتب جست و جو كرد و شناخت هر جامعه‏اى را در افراد آن جامعه. از اين رو اگر موضوعى را خواستيم به اسلام نسبت دهيم بايد از قرآن كريم و سخنان رسول اكرم و جانشينان او دريافت كنيم و اگر خواستيم به مسلمانان نسبت دهيم بايد از مسلمانان دريافت نماييم.

اشتباه اين دو به يكديگر گاهى اشتباهات فراوان و بزرگى را در پى داشته است.براى نمونه در مورد فرهنگ اسلامى با توجه به نكته ياد شده حتما بايد مستند به آيه‏اى از قرآن يا مأخذى از معصوم گردد، ولى براى تبيين فرهنگ مسلمانان بايد شواهدى را از ديدگاه مسلمانان و نقش ايشان در طول قرون متمادى بيان نمود.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:03
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)


فرهنگ اسلامى با فرهنگ مسلمانان اختلافات متعددى دارد:

1 ـ فرهنگ اسلامى جاودانه و فراگير است، ولى فرهنگ مسلمانان به اختلاف زمانها و مكانها فرق مى‏كند.

2 ـ اولى گوياى اسلام ناب و خالص است، ولى دومى ممكن است مخلوطى از اسلام و افكار و سنن باستانى و ملى اقوام گوناگون مسلمان باشد.

3 ـ تعبد به فرهنگ اسلامى براى يك مسلمان ضرورى و لازم است، ولى تقيد به فرهنگ مسلمانان الزامى نمى‏باشد.

براى نمونه كافى است بين تركيب و واژه‏هاى اذان با شيوه معمارى گنبد و مناره مقايسه گردد؛ اولى مربوط به فرهنگ اسلامى است و دومى در ارتباط با فرهنگ مسلمانان در كشورها و قرون اسلامى مى‏باشد. همچنين مى‏توان موضوعات ديگرى را هم نمونه آورد؛ مانند اخلاق اسلامى، فلسفه اسلامى و عرفان اسلامى كه ممكن است تفاوتهايى با اخلاق، فلسفه و عرفان مسلمانان داشته باشد.

حال براى بيان عرفان اسلامى بايد به منابع اصيل اسلامى توجه داشت و با استناد به آنها سخن گفت و گرنه ممكن است مخلوطى از تفكرات برخاسته از آراء و عقايد ملل گوناگون تحويل داده شود.سخن ما در اين گفتار درباره عرفان ناب اسلامى است و از اين رو تصميم بر آن است كه استشهاد به آيات و روايات گردد و حتى الامكان از اختلاط به غير آن پرهيز شود. راههاى معرفت براى شناخت و معرفت راههاى متعددى وجود دارد كه به طور كلى مى‏توان آنها را در سه راه خلاصه كرد:
راه علم،
راه عقل
راه عرفان.
راه علم از حس شروع مى‏شود و با تجربه و آزمايش تكميل مى‏يابد و راه عقل از فكر آغاز مى‏گردد و به وسيله منطق و برهان تقويت مى‏گردد و راه عرفان از فطرت و وجدان برمى‏خيزد و با تزكيه و عبادت شكوفا مى‏شود.

معرفت الهى در سرلوحه معارف قرار گرفته است، ولى اين سه راه را به عنوان طرق اصلى براى هر حقيقت اصيلى مى‏توان بيان نمود؛ مثلاً براى دريافت خوبى عدالت و زشتى ظلم مى‏توان از سه راه طى طريق نمود.

يك دانشمند به ارزش عدالت از طريق علم دسترسى پيدا مى‏كند؛ مثلاً يك جامعه‏شناس يا حقوقدان ضرورت آن را در كاوشهاى اجتماعى مى‏يابد و يك فيلسوف با تجزيه و تحليل عقلايى و يك فرد وارسته اخلاقى هم با فطرتى پاك و بدون آلايش.

سومى زيبايى عدالت و زشتى ظلم را با وجدان خود درك مى‏كند و از هرگونه ظلمى تنفر دارد. او با فطرت پاكش از زجر يك كبوتر رنج مى‏برد و از گرسنگى يك انسان استعمار زده زجر مى‏كشد و هيچ گونه نيازى نه به دليل علمى دارد و نه به برهان فلسفى.

گر چه علم و عقل هم حسن عدالت و قبح ظلم را اثبات مى‏كند، ولى ممكن است يك دانشمند در فرمولهاى علمى گرفتار دغدغه گردد و يك فيلسوف هم در برهانى بودن آن تشكيك كند، ولى يك عارف آن را شهود مى‏نمايد و گرفتار هيچ گونه دغدغه و تشكيكى هم نمى‏گردد.

اين سه نه تنها با يكديگر منافات ندارند، بلكه اگر خالى از اشتباه باشند مؤيد يكديگر هستند؛ يكى منتهى به درك شهودى مى‏شود، دومى عقلانى و سومى تجربى. هر كس به زبانى سخن از وصف تو گويد. در فرهنگ اسلامى علم و عقل و عرفان هر كدام ارزش ويژه خود را دارند و هر يك راه ارزنده‏اى براى دريافت حقيقت مى‏باشند. اين سه، نه تنها منافاتى با يكديگر ندارند، بلكه رهنمود به يك هدف و مقصود مى‏دهند و پايان همه يكى است.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:03
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)


تجليل قران کريم از علم

قرآن كريم بارها از علم تجليل كرده است. همچنين در اين كتاب آسمانى به صورت مكرر به عقل و اِعمال قواى آن مانند تفكر و تدبر و تعقل ارجاع شده است و نيز اين سند ارزنده الهى لبريز از مفاهيم عرفانى مى‏باشد.

در مورد علم مى ‏فرمايد:
«اِنَّما يَخشَى اللّه‏َ مِن عِبادِهِ العُلماءُ»(7).

تنها بندگان دانشمند خداوند از او خشيت دارند. البته بيمى كه برخاسته از نظر به ابهت و عظمت ذى الجلال است منحصر به علماء و دانشمندان مى‏باشد. در مورد عقل هم مى‏فرمايد:
«اِنَّما يَتَذَكَّرُ اولوا الالبابِ»(8).
تنها صاحبان خرد متذكر و متنبه مى ‏شوند.

و در مورد عرفان هم مى ‏فرمايد:
«اَوَلَم يَكفِ بِرَبِّك أنّه عَلى كُلِّ شَى‏ءٍ شَهيدٌ»(9).

آيا كفايت نمى‏كند كه پروردگارت نسبت به هر چيز حضور دارد.

علم و عقل و عرفان هر سه چراغهايى تابناك هستند كه آدمى را هدايت مى‏كنند. تبيين راه علم و عقل را به فرصت ديگرى محول مى‏نماييم، در اينجا اشاره‏اى به راه عرفان خواهيم داشت.

البته اين سه راه مربوط به انسانهاى عادى است، ولى انبياء الهى راهى بسيار برتر را هم در اختيار داشتند كه عبارت از راه وحى و الهام مى‏باشد كه با افاضات الهى هم خودشان منور مى‏گردند و هم به ديگران نورافشانى مى‏كنند.

راه وحى راهى روشن، بلكه تابان است كه خالى از هر نوع اشتباه و خطا مى ‏باشد. از اين رو معيار براى هرگونه معرفت قرار مى‏گيرد و با استفاده ديگران از ساحت مقدس پيامبران راه سمع و نقل بر روى آنان گشوده مى‏گردد.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)



راه عرفان

راه عرفان راهى روشن، جذاب و نزديك به معرفت الهى است؛ زيرا در اين راه واسطه‏اى در استدلال وجود ندارد و آفتاب خود دليل آفتاب مى‏گردد، همچنانكه امام عارفان و امير مؤمنان فرمود:
«اعرفوا اللّه‏َ بِاللّه‏ِ».(10)

خداى را با خود خدا بشناسيد. و خودش هم در پيشگاه الوهيت مى‏گفت:
«يا مَن دَلَّ على ذاتِه بذاتِه»(11).

اى كسى كه به ذات خود بر ذات خويش دلالت مى‏كند.

معرفت عرفانى به طور مستقيم از فيوضات احديت سرچشمه مى‏گيرد و هستى او را دليل او مى‏داند نه چيز ديگرى را، چنان كه سيد عارفان و زينت عابدان در مناجاتش مى‏گفت:
«بك عرفتُك و انتَ دللتنى عليك و دعوتَنى اليك و لو لا انت لم ادر ما انت»(12).

به واسطه خودت من تو را شناختم و تو مرا راهنمايى بر خودت كردى و به سوى خويش خواندى و اگر تو نمى‏بودى من تو را نمى‏شناختم.

شبيه اين مطلب را مى‏توان در سخنان سنت انسلم مشاهده كرد.

عارف بيش از هر چيز توجه به خورشيدى دارد كه او آينه‏هاى وجودى را منور ساخته، و توجه به هستى بى‏نهايتى دارد كه به ديگران هستى بخشيده و به بى ‏نياز مطلقى رو مى‏آورد كه فقيران را غنى ساخته است. از اين رو در بينش خويش همه چيز را به خدا نيازمند مى‏بيند و او را بى‏نياز از همه چيز.

همچنانكه شهيد عارفان و سيد شهيدان عاشقانه مى‏گفت:

«كيف يُستَدَلّ عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك»(13).

چگونه استدلال مى‏شود براى تو به آن چيزى كه در وجودش نيازمند به تو مى‏باشد.

او خدا را آشكارتر از هر چيز مى‏بيند و مدلول را روشن‏تر از هر دليل.

«ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المُظهر لك»(14).
پروردگارا! آيا براى غير تو ظهورى بيشتر از تو مى‏باشد تا خواسته باشد او ظاهركننده تو گردد؟!

«متى غبتَ حتى تحتاجَ الى دليل يَدُلُّ عليك و متى بعدتَ حتى تكون الآثار هى التى توصل اليك»(15).
كى تو غائب شده‏اى تا نياز به دليلى داشته باشى كه دلالت بر تو كند و كى تو دور شده‏اى تا آثار، آدمى را به تو رساند.

عارف در هاله‏اى از انوار الوهيت قرار مى‏گيرد، به طورى كه در پرتو آن خودش هم منور مى‏گردد و اشعه پرفروغ آن را در روح و وجدانش لمس مى‏كند و از اين رو پس از رسيدن به مدلول نيازى به دليل و برهان ندارد، همچنانكه ائمه هدى در نيايش خويش مى‏گفتند:
«فَالحِقنى بنور عِزّك الاَبهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا»(16).
پروردگارا! مرا ملحق كن به نور عزت درخشان‏تر خويش تا آنكه عارف به تو گردم و از غير تو روى برگردانم.
اشعه تابناك عرفان دل عارف را چنان منور مى‏سازد كه جمال زيباى الهى را مى‏بيند و پيوسته در حال حضور به سر مى‏برد و در پيشگاه عظمت او به عبادت مى‏پردازد.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:04
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)


يكى از احبار به خدمت امير مؤمنان رسيد و گفت: آيا پروردگارت را هنگام پرستش او ديده‏اى؟
امام عارفان فرمود:
«ما كنتُ أعبد ربّا لم أره».
من آن نيستم كه پروردگارى را كه نديده‏ام بپرستم.

حبر مزبور گفت: چگونه ديده‏ اى؟

امام فرمود:
«لا تدركه العيون فى مشاهدة الابصار و لكن رأته القلوب بحقائق الايمان»(17).
ديدگان هنگام نظر او را درك نكنند، ولى دلها آن را به حقيقت ايمان ديده‏اند.

در اينجا كاملاً روشن مى ‏گردد كه عبارت مولاى متقيان بر مبناى شهود و رؤيت است، ولى رؤيت و شهودى مبتنى بر عرفان و ايمان.

على بن شعبه حرانى در روايتى مى‏گويد كه امام صادق عليه‏السلام مقدارى در مورد شناخت پروردگار سخن گفته، معرفتهاى جاهلانه را مردود شمردند. سپس شخصى گفت: چگونه به توحيد الهى مى‏توان دست يافت؟

حضرت فرمود:
«باب البحث ممكن و طلب الخروج موجود، ان معرفة عين الشاهد قبل صفته و معرفة صفة الغائب قبل عينه».
راه بحث امكان‏پذير و راه فرار از اين اشكالات باز است، انسان نسبت به هر چيزى كه حاضر است اول به عين آن معرفت يافته و آن را متمايز از ديگرى شناخته و سپس به اوصاف آن پى مى‏برد به خلاف غائب كه اوصاف آن را پيش از عين آن مى ‏شناسد.

شخصى مى‏گويد:
«و كيف عين الشاهد قبل صفته؟»
چطور حاضر عينش قبل ا ز صفتش شناخته مى‏شود.

امام فرمود:
«تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسك به و لا تعرف نفسك من نفسك و تعلم ان ما فيه له و به كما قالوا ليوسف ءَاِنّك لانت يوسف قال «أنا يوسف و هذا اخى» فعرفوه به و لم يعرفوه بغيره، و لا اثبتوه من انفسهم بتوهّم القلوب»(18).

فرمود: تو نخست حاضر (خدا) را مى‏شناسى و به علم او پى مى‏ برى و به خودت به وسيله او شناخت پيدا مى‏كنى و خودت را از ناحيه خودت نمى‏شناسى و مى‏فهمى كه هر چه در نفس توست مال اوست و به او قائم است.

سپس امام عليه‏السلام به شناخت برادران يوسف مثال مى‏زند كه پس از ديدن يوسف گفتند: آيا تو همانا يوسف هستى؟

يوسف گفت: من يوسف هستم و اين هم برادر من مى‏باشد.

آنها يوسف را به خود يوسف شناخته و نه بغير او، و همچنين او را از ناحيه خودشان به واسطه توهّمات نفسانى اثبات نكردند.

امام مى ‏فرمايد همچنانكه يوسف را به وسيله خود او و بدون واسطه شناختند، عارفان هم خدا را پس از شهود به وسيله خود خدا مى‏شناسند نه به واسطه غير او.

مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين روايت درباره جمله «و تعرف نفسك به» مى‏فرمايد:
«وانكشف له عند ذلك من حقيقة نفسه انّها الفقيرة الى اللّه‏ سبحانه المملوكة له»(19).




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
11-06-2011, 15:05
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)


براى عارف آشكار مى‏ شود از درك حقيقت و واقعيت نفس خويش كه او فقير و محتاج به پروردگار سبحان و مملوك او مى‏باشد.

نيز علامه در ذيل روايت امير مؤمنان كه فرمود: «المعرفة بالنفس انفع المعرفتين» مى‏گويد: ظاهرا مراد از معرفتين، معرفت آفاقى و انفسى است و پس از آنكه معرفت انفسى را برتر از معرفت آفاقى مى‏داند به واسطه آنكه در معرفت نفسانى علم حضورى وجود دارد و در معرفت آفاقى علم حصولى، سپس مى‏فرمايد:

«فاذا اشتغل الانسان بالنظر الى آيات نفسه و شاهد فقرها الى ربّها و حاجتها فى جميع اطوار وجودها وجَد أمرا عجيبا، وجد نفسه متعلّقة بالعظمة و الكبرياء متصلة فى وجودها و حياتها و علمها و قدرتها و سمعها و بصرها و ارادتها و حبّها و سائر صفاتها و افعالها بما لا يتناهى بهاءً و سناءً و جمالاً و جلالاً و كمالاً من الوجود و الحياة و العلم و القدرة و غيرها من كلّ كمال»(20)

هنگامى كه انسان مشغول مطالعه در آيات نفسانى خويش گردد و فقر و نياز او را در كليه حالاتش به پروردگار خويش مشاهده نمايد موضوع عجيبى را درك مى‏كند، خودش را وابسته به عظمت و كبرياى الهى مى‏بيند و خود را در هستى و زندگى، علم، قدرت، شنيدن، ديدن، اراده، محبت و سائر صفات و افعال خويش متصل به وجودى مى‏بيند كه در بهاء و زيبايى و جلال و كمال و حيات و علم و قدرت و سائر كمالات بى‏نهايت و بى پايان است.

آرى او خود را متصل به درياى بى‏پايانى از نور مى‏بيند، ذره‏اى است كه در شعاع خورشيد قرار گرفته و آينه‏اى است كه در مقابل تابش اشعه پر فروغ او واقع شده و هر كجا نورى است از انوار خداست. دست‏پروردگان مكتب ولايت هم در مواقعى از طريق عرفانى به وجود پروردگار رهنمود مى‏دادند، همچنانكه منصور بن حازم اين موضوع را خدمت امام صادق عليه‏السلام بيان كرده مى‏گويد:

«انّى ناظرتُ قوما فقلتُ لهم انّ اللّه‏ جلّ جلاله اجلّ و اعزّ و اكرم من ان يُعرَف بخلقه، بل العباد يُعرَفون باللّه‏. فقال عليه‏السلام : رحمك اللّه‏»(21).

من با مردمى مناظره كردم و به ايشان گفتم كه خداى جل جلاله، بزرگوارتر و ارجمندتر و گرامى‏تر است از اينكه توسط مخلوقش شناخته شود، بلكه بندگان به سبب خداوند شناخته شوند.

امام فرمود: خدايت رحمت كند.

حتى عرفان الهى به معرفت انبياء و اولياء هم نياز ندارد، بلكه معرفت آنان نيازمند شناخت خداوند است، همچنانكه در دعا گفته مى‏شود:
«اللهم عرّفنى نفسك، فانّك ان لم تعرّفنى نفسك لم اعرف رسولك».
البته اولياء الهى بهترين راهنما براى او مى‏باشند.

نویسنده: محمّد هادى عبدخدائى




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/40559018407582574565.gif)