نرگس منتظر
11-06-2011, 21:26
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44364232949761462512.gifشكنجهي مرغيhttps://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44364232949761462512.gif
در زمان اسارت، چهارشنبهها در اردوگاه بعضي اوقات شام به ما مرغ ميدادند.
يكي از برادران آزاده اصولاً مرغ نميخورد و به تدريج شايع شد كه او از مرغ بدش ميآيد.
به همين خاطر اسم او را «حاجي مرغي» گذاشتند.
يك روز يك درجهدار عراقي به نام عبدالرحمن براي شكنجه روحي، دستور داد يك مرغ بزرگ سرخ كرده آوردند و حاجي مرغي را وادار كرد تا آن را بخورد. paridan
حاجي مرغي هم جبراً و با اشتهاي تمام مرغ را خورد!khandedar
عبدالرحمن كه تعجّب كرده بود،
پرسيد: مگر تو از مرغ بدت نميآيد؟!
حاجي مرغي هم گفت:
لا سيدي (نه آقا)، من از مرغِ كم بدم ميآيد نه از زياد آن! مگر ميشود آدم با شكم گرسنه از مرغ بدش بيايد؟!bamazeh
منبع: كتاب طنزدراسارت - صفحه: 114
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12352900648164549351.gif
در زمان اسارت، چهارشنبهها در اردوگاه بعضي اوقات شام به ما مرغ ميدادند.
يكي از برادران آزاده اصولاً مرغ نميخورد و به تدريج شايع شد كه او از مرغ بدش ميآيد.
به همين خاطر اسم او را «حاجي مرغي» گذاشتند.
يك روز يك درجهدار عراقي به نام عبدالرحمن براي شكنجه روحي، دستور داد يك مرغ بزرگ سرخ كرده آوردند و حاجي مرغي را وادار كرد تا آن را بخورد. paridan
حاجي مرغي هم جبراً و با اشتهاي تمام مرغ را خورد!khandedar
عبدالرحمن كه تعجّب كرده بود،
پرسيد: مگر تو از مرغ بدت نميآيد؟!
حاجي مرغي هم گفت:
لا سيدي (نه آقا)، من از مرغِ كم بدم ميآيد نه از زياد آن! مگر ميشود آدم با شكم گرسنه از مرغ بدش بيايد؟!bamazeh
منبع: كتاب طنزدراسارت - صفحه: 114
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12352900648164549351.gif