PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *☼* تکامل عرفانی انسان از نظر آیات قرآن *☼*



عهد آسمانى
10-07-2011, 14:37
حركت تكاملى انسان از «خود»؛ یعنى خود فطرى و ملكوتى، رحمانى و فطرى انسان آغاز مى شود و با خدا یا دیدار الهى پایان مى یابد. لازمه چنین حركت استكمالى جوهرى، فقرشناسى وجودى، بیدارى و بینایى، درك و درد خدا داشتن، شریعت محورى، مجاهده مستمر با خواهشهاى نفسانى و مراقبت كامل، حب الهى، بندگى خالصانه خدا، نوسازى معنوى مداوم، بازشناسى و بازیابى همیشگى، هدفشناسى و هدفدارى است.بدیهى است حركت و شدن از خود به سوى خدا در حقیقت رسیدن به خود برتر و تكامل یافته و توسعه بخشیدن به حقیقت وجودى خود است و انسان متحركِ متكامل، انسان به خود رسیده و كمال یافته و سعادتمند است و عصاره مقاله در این معناست كه خداى سبحان در درون انسان است كه آدمى با حركت تكاملى از درون و حجاب زدایى به آن دست مى یابد.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/28223461090539064668.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:37
حركت شناسى تكاملى انسان در عرفان قرآنى

خداوند می فرماید:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»( مائده / 105)یعنى: اى كسانى كه ایمان آورده اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته اید، گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه عمل مى كردید، آگاه مى سازد.از آنجایى كه عرفان قرآنى، بر مبناى حركت جوهرى انسان سالك الى الله قرار دارد و «فطرت» به دلیل آن كه دو شاخصه مطلق شناسى و مطلق گرایى دارد كه تنظیم كننده سیر و سلوك انسان فطرت اندیش و با خود یگانه شروع مى گردد و به سوى «فاطر مطلق» ادامه یابد و «بعثت» نیز بر محور «لیستأدوهم میثاق فطرته.»( نهج البلاغه، خطبه 1) ترجمه: تا عهد و پیمان خداوندى را كه در فطرت آنان بود، باز جویند؛ و توانمندیهاى پنهان شده عقلها را آشكار سازند. و «یثیروا لهم دفائن العقول»( نهج البلاغه، خطبه 1) شور و زلزله اى در جان آدمى ایجاد مى كند و غایت «رسالت» هم بازگشت به خویشتن بر اساس «فرجعوا الى انفسهم»( انبیاء / 63) بوده و امر به «بصیرت» به موضوع «نفس» تعلق گرفته «و فى انفسكم افلا تبصرون»( النازعات / 21) و انسان نیز مالك حقیقى اعمال، اقوال، احوال و تقاریر خویش خواهد بود و «و ان لیس للانسان الا ما سعى»( نجم / 39)

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/49962402780148153772.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:38
اصول حركت تكاملى انسان

اصل اول: نفس حركت
به این معنا كه چون عالم طبیعت، عالم استعداد و قوه و ظرف تزاحم است و مصون از حركت و تكاپو نیست تا هر چیزى با «امكان استعدادى» یا «مبدأ قابلىِ» نوعى خود به سوى فعلیت و كمال نوعى خویش برسد و «استعداد» مبناى حركت خواهد بود و حركت خروج تدریجى شى ء از قوه به فعل مى باشد. انسان نیز كه «هبوط» به عالم ماده كرد، مستثنى از این قاعده كلى نیست و در یك حركت و «شدن» به سر مى برد و اساسا جهان، در حال جهش، و تحول به سوى خداست؛ «أَلا إِلَى اللّهِ تَصِیرُ الأُْمُورُ»( شورى / 53) و حركت انسان به سوى خدا حتمى و ضرورى است كه «یا أَیُّهَا الإِْنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ»( انشقاق / 6) ترجمه: اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى كرد.گویاى آن است:

جزءها را رویها سوى كل است بلبلان را عشق با روى گل است
آنچه از دریا به دریا مى رود از همانجا كآمد آنجا مى رود

و آیه «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»( بقره / 156) نیز تفسیر ماهیت حركت تكاملى و صیرورت انسانى است كه «من الله» و «الى الله» مبدأ و منتهاى این حركت را بیان مى كند. انسان «بیدار دل» و «وحى اندیش» و «شریعت گرا» و «فطرت خواه»، درك و درد حركت به سوى خدا را در شبستان «حیات معقول» خود حاضر كرده تا از «ظلمت» سكون و توقف به ضیاى «حركت و مجاهده» برسد كه «فاذا فرغت فانصب و الى ربك فارغب»( انشراح / 8ـ7).

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/11567749113816958997.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:38
اصل دوم: بستر و موطن حركت
چنانچه اصل حركت انسان در دایره عالم ملك و كویر وجود، «واجب التحقّق» است، ضرورتا این حركت یك بستر خاص داشته و وجوبا از یك «كانون» و موطنى آغاز مى گردد. در عرفان مبتنى بر وحى الهى، «بستر و كانون»، «جان» خود انسان رونده و سالك و مسافر كوى حق خواهد بود؛ یعنى حركت تكاملى از جان به سوى «جانان»؛ مبدأ شدن و تحول «نفس» و جان است كه آیه «یا ایها الذین امنوا علیكم انفسكم»( مائده / 105) كاملاً بر آن دلالت دارد. به تعبیر استاد علامه طباطبایى رحمه الله در ذیل آیه مزبور: كلمه «علیكم» اسم فعل است به معناى «بر شما باد» و «انفسكم» مفعول آن است... و آنچه كه با خود «راه» ملازم است (و از آن جدا نمى شود) مقصد و منتهایش، همان مقصد و منتهاى راه است كه همان غایت مطلوبى است كه خود سالك در سیر و سلوكش به دنبال آن است. به هر حال انسان، هم «راه» است و هم «رونده» و این با عرفان به نفس، تحصیل خواهد شد و عارف كسى است كه معرفت به خویش پیدا كرده، خود را از حجابهاى ظلمانى و نورانى برهاند كه «خویشتن شناسى» و «خویشتن یابى عرفانى» همان «خداشناسى و خدایابى حضورى» است و آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»( انفال / 24) كه دلِ دل انسان و جانِ جان انسان، خداست و حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» شاهد بر آن است. به همین برهان در حدیث آمده است: «من عرف نفسه تجرد و من عرف الدینا تزهد و من عرف الناس تفرد» ترجمه: هر كس خود را شناخت، [از مادیات] فارغ مى شود و هر كس دنیا را شناخت، نسبت به آن، بى رغبت مى شود و هر كس مردم را شناخت، خود را از وابستگى به آنها مى رهاند (مهدى الهى قمشه اى، حكمت الهى، صص 379ـ377).

بحث حركت از «درون» و «باطن» به صورت جوهرى اشتدادى و استكمالى نفس خواهد بود كه انسان در هر مرتبه اى متحد با آن مرحله بلكه عین آن به صورت وحدت «عمل و عامل و معمول» است. پس روش شریعت اسلام تنبه و تذكر انسان به «عرفان نفس» و «حركت جوهرى نفس» كه نزدیكترین و كاملترین راه به سوى خداست، مى باشد و آیات:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»( حشر / 18) ترجمه: اى كسانى كه ایمان آورده اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر كس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید كه خداوند از آنچه انجام مى دهید، آگاه است، «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»( حشر / 19) ترجمه: و همچون كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ...»( مائده / 105) ترجمه: اى كسانى كه ایمان آورده اید! مراقب خود باشید.و «فِی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»( الذاریات / 20)ترجمه: و در وجود خود شما (نیز آیاتى است)، آیا نمى بینید.و «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»( فصلت / 53) ترجمه: به زودى، نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است. آیا كافى نیست كه پروردگارت بر همه چیز، شاهد و گواه است؟و آیه «بَلِ الإِْنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»( قیامت / 14) ترجمه: بلكه انسان خودش از وضع خود، آگاه است.

http://shiaupload.ir/images/66803602279016253118.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:38
همه مُشِعر به «طریق نفس» در تكامل انسان و تصعید اوست و اگر حكمت و عرفان و علوم حصولى به «جان» رسوخ كرد و تبدیل به «علم حضورى» شد فهم «هو معكم اینما كنتم»( حدید / 4) و «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِْنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»( ق / 17)ترجمه: ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیكتریم.و آیات مشابه دیگر ممكن مى گردد. باید دانست كه چنانچه حركت از «جان» با عرفان به نفس شروع شد، انسان سالك به تدریج از خود فانى شده و شهود جمال حق مى نماید؛ زیرا تمام حجاب از خودیت و انانیت است و با «درون بینى» و «جان نگرى» انسان به فقرشناسى وجودى و «فقریابى وجودى» مى رسد؛ زیرا فطرت معصوم و نفس حقیقى انسان، مصون از خطاست و به انسان دروغ نمى گوید. وقتى پرده ها كنار رفت و «رجعت به خود حقیقى» تحقق پیدا كرد این «فقر انفسى و نقص نفسى» و «عین نیاز و ربط» وجودى انسان به غنى مطلق و «صمد» روشن مى شود و هر كسى كه به جایى رسید و تكامل خویش را بیمه كرد، از همین رهگذر فقرشناسى و فقریابى جوهرى بود و فهمید و مشاهده نمود كه حجاب از ناحیه «قابل» است نه «فاعل» و نقص از طرف «مستفیض» است نه «مفیض» و انسانها به حسب مراتب وجودى خود و ظرفیّت و سعه خویش استفاضه و استضائه مى كنند. اصل «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»( حجر / 21) ترجمه: و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى كنیم.

اطلاق و عمومیت دارد و آیه «إِنّا كُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»( قمر / 54) ترجمه: البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم.ناموس جهان هستى و حدیث «ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»( نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حكمت 138)ترجمه: این قلبها، ظرفها (ى علوم و حقایق و اسرار) است و بهترین آنها نگاهدارنده ترین آنهاست.جوهره عالم و آدم است كه تمام گرفتاریهاى بشر نیز از «جهالت به نفس» و جهالت به «فقر نفسى و نقص ذاتى» خود و غناى اطلاقى و بى نیازى صرف خداست كه دقت در آیه «یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»( فاطر / 15)ترجمه: اى مردم! شما (همگى) نیازمند به خدایید. تنها خداوند است كه بى نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.دریچه این حقایق را به روى انسان مى گشاید؛ زیرا نكاتى دقیق و عمیق در این آیه كریمه نهفته است كه عبارتند از:


http://shiaupload.ir/images/66803602279016253118.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:39
1ـ خطاب به تمام انسانهاست. 2ـ «انتم» دال بر حقیقت وجودى انسان و كنه و جوهر آدمى و تمام كیان هستى انسان است كه متصف به «فقر» است. 3ـ به قرینه «انتم» كه جان و ذات انسان را بیان مى كند، فقر، «فقر ذاتى» و «نیاز درونى» است و در گزاره انسان فقر است، حمل محمول بر موضوع از نوع «محمول بالصمیمه» است مثل قضیه آب مایع است، روغن چرب است و این قضیه نیز «حقیقیّه» است نه خارجیه و نه ذهنیّه؛ یعنى «فقر وجودى» و نیاز جوهرى و تعلق و روابط محض از صفات ثبوتیه ذاتیه حقیقیّه است. 4ـ چون این فقر باید مقابل داشته باشد و آن، فقر نفسى انسان و غناى ذاتى الله است و ربط حركت جوهرى انسان از مبدأ فقر به سوى منتهاى غنى مطلق است و انسان به هر جا برسد این فقر با او هست؛ چرا كه سلب شى ء از نفس خود محال و ممتنع است و قضیه «الله غنى است» نیز حقیقیه و محمول بالصمیمه است و ارباب شهود و اصحاب سلوك نیز به شهود فقر خویش و فناى شهودى مى رسند كه از توحید ناب افعالى تا توحید خالص ذاتى مى روند. آن چیزى كه مانع استكمال نفس تا تكمیل درون و وصول به مقام اكمال یا مانع صیرورت و تصییر است، استكبار نفس و عُجب درون و خودبینى هاست كه به تعبیر بلند لسان الغیب:

ظلمت از هستى است ور نه رهنوردان عدم شمع جان خاموش مى سازند و راهى مى شوند

استاد مطهرى در تفسیر این بیت مى فرماید: البته مى دانید كه او مقصودش از عدم، فناست ـ خیلى عالى گفته است ـ و مقصود از هستى، خودیت است ـ شعر خیلى عالى است ـ شعر بسیار درستى است. در آنجا مقصود از هستى، خودى است؛ هستى یعنى هستى خود. به اعتبار آنها در واقع نوعى نیستى است؛ یعنى وقتى كه این هستى را بشكنید شما دارید مرز را در اینجا مى شكنید و از خود كه نیست بشوید، آن وقت این شمع خود را، شمع جان را، شمع خودیت را، خاموش مى كنید و مى توانید حركت آغاز كنید و به راه ادامه دهید.»( شرح مبسوط منظومه، صص 258ـ257).معلوم است كه بنا بر آیه «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»( عنكبوت / 6) همه ریاضتها، تلاشها، تحمل مصائب و متاعب، نتیجه عالیه اش به خود انسان برگشته و كمال او را تأمین مى كند. پس حركت اولاً: جوهرى اشتدادى، در استكمال نفس انسانى است. ثانیا: انسان در هر مرتبه اى از حركت تكاملى و فعلیت یابى، عین همان مرتبه است. به تعبیر استاد مطهرى: موجود متكامل، در مراتب تكامل «انواع» است نه «نوع» (مجموعه آثار، ج 16، ص 571). ثالثا: حركت مبدأش جان انسان و معادش جانان یا خداست كه در واقع، مبدأ و معاد، اوست. رابعا: حركت در بستر خود، فقرشناسى و فقریابى دارد. خامسا: حركت، با عرفان به نفس و مجاهده «فى سبیل الرب» تحقق مى پذیرد. سادسا: حركت، بر پایه عشق و محبت به خداست كه آیه «و الذین امنوا اشد حبا لله»( بقره / 165) و حدیث «ثم بعثهم على سبیل محبته...»(صحیفه سجادیه، دعاى اول) بر آن دلالت دارند. سابعا: این حركت جوهرى، انسان را به مقام فناء فى الله و سپس بقاء بالله مى رساند كه: بقا میابد او بعد از فنا باز رود ز انجام ره دیگر به آغاز (شیخ محمود شبسترى، گلشن راز، ص 40)


http://shiaupload.ir/images/66803602279016253118.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:39
استاد مطهرى پیرامون حدیث «الفقر فخرى.» منقول از رسول الله صلى الله علیه و آله می فرماید:«درباره حدیث شریف «الفقر فخرى.» بیان لطیفى وجود دارد كه مناسب بحث است و آن این كه بنده نسبت به موجودات دیگر هر چه داراتر باشد نسبت به ذات حق فقیرتر است؛ چون فقر یعنى نیاز و آن كسى كه چیزى ندارد به خالق و علت هم نیازمند نیست و آن كس كه دارد، هر چه كه بیشتر داشته باشد نسبت به علت و خالق نیازمندتر است؛ به دلیل این كه رابطه مخلوق با خالق و معلول با علت رابطه نیاز است و جز نیاز چیز دیگر نیست. به ترتیب «اَلاَوجد فَالاوجد»، «اَلاَفقر فَالافقر» هم هستند، آن كس كه نسبت به خالق افقر است، نسبت به مخلوقات اغنى است؛ چون داشتن در مخلوقات عین نیاز و فقر به خالق است. فخر رسول الله صلى الله علیه و آله، از جهت فقر نسبت به ذات حق است كه همین، غناى نسبت به دیگر مخلوقات است»( حركت و زمان در فلسفه اسلامى، ص 206).

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43562520995021336059.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:39
اصل سوم و نتیجه: غایت حركت

همچنان كه حركت تكاملى انسان، داراى مبدأ فاعلى و مبدأ قابلى است، داراى مبدأ غایى نیز مى باشد و سیر و سلوك كه حقیقت تدریج و تدرّج را در خروج نفس از قوه به فعل دارد مقدمه اى براى فعلیت نهایى در این حركت به سوى نامتناهى و نامحدود و كمال مطلق است. آن شهود حقّ و لقاى رب خواهد بود كه سالك را بر در او روى نیاز است و از فیض آن مجموعه گل است كه متحرك به حركتش تا كوى او ادامه مى دهد. نكته لطیف این است كه در آیه ذكر شده واژه «امنوا» آن هم بلا واسطه آمد؛ یعنى فرمود: «یا ایها الذین آمنوا علیكم انفسكم» و نفرمود «قل للذین آمنوا...»؛ چون غایت حركت در درون جان مؤمن بوده و جان و ملكوت مؤمن، در این حركت استكمالى جوهرى به دست جمال و جلال اوست كه «قلب المؤمن بین اصبعى الرحمن»( صحیح مسلم، ج 8، ص 51) و صراط كمال همان صراط فطرت است.

آیات شریعت همان آیات فطرت و مؤمن فطرت شناسِ فطرت یاب است كه در این رابطه در تفسیر المیزان آمده است: و نیز از این كه با جمله «علیكم انفسكم» مؤمنین را امر به پرداختن به نفس خود نموده، بخوبى فهمیده مى شود كه راهى كه به سلوك آن امر فرموده، همان نفس مؤمن است؛ زیرا وقتى گفته مى شود زنهار! راه را گم نكن، معنایش نگهدارى خود راه است نه جدا نشدن از راهروان پس در اینجا هم كه مى فرماید زنهار كه نفسهایتان را از دست دهید، معلوم مى شود نفسها همان راه هستند نه راهرو؛ چنان كه نظیر این معنا در آیه: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» (انعام / 153) به چشم مى خورد پس اگر فرمود: بر شما باد نفستان، مقصود این است كه شما ملازمت كنید نفس خود را از جهت این كه نفس شما، راه هدایت شماست نه از جهت این كه نفس، یكى از رهروان راه هدایت است؛ به عبارت دیگر اگر خداى تعالى مؤمنین را در مقام تحریك به حفظ راه هدایت امر مى كند به ملازمت نفس خود، معلوم مى شود نفس مؤمن همان طریقى است كه باید آن را سلوك نماید. بنابراین، نفس مؤمن، طریق و خط سیرى است كه منتهى به پروردگار مى شود؛ نفس مؤمن راه هدایت اوست؛ راهى است كه او را به سعادتش مى رساند.

http://www.shiaupload.ir/images/89164432766375147049.gif

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:39
«ثم امر المؤمنین فى قوله: علیكم انفسكم «بلزوم انفسهم» كان فیه دلالة على ان نفس المؤمن هو الطریق الذى یؤمر بسلوكه و لزومه فان الحث على الطریق انما یلائم الحث على لزومه التحذیر من تركه لاعلى لزوم سالك الطریق كمانشاهده فى مثل قوله تعالى «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» (الانعام / 153). فامره تعالى المؤمنین بلزوم انفسهم فى مقام الحث على التحفظ على طرق هدایتم یفید ان الطریق الذى علیهم سلوكه و لزومه هو انفسهم، فنفس المؤمن هو طریقه الذى سلكه الى ربه و هو طریق هداه و هو المنتهى به الى سعادته» در این تعبیر، متن حركتِ تكاملى انسان «نفس مؤمن» تلقّى شده است؛ یعنى گنج كمال در زمین و ضمیر وجود آدمى است نه در بیرون وجودش به همین جهت با خود، یگانگى و خودآگاهى و خدایابى مى طلبد لاغیر. خودپردازى، بازیابى و رجوع به فطرت را عامل مى شود كه هیچ گوهرى گرانبهاتر از خودشناسى و خودسازى نیست و انسان از معرفت به خود، به سوى خود تكامل یافته اخلاقى تا خود تكامل یافته عرفانى، در حركت و شدن خواهد بود و به همین دلیل، فقه و شریعت مقدمه اخلاق الهى و اخلاق بستر و مقدمه اصلى عرفان حقیقى و ناب خواهد شد.پس چون سالك و مسلك، واحد و حركت به سوى مسلوك الیه در باطن انسان نهفته است، در آیه «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»( حشر / 19) به انسان هشدار و بیدار باش داده شد كه خروج از فطرت و نسیان مبدأ و معاد همانا مسخ از فطرت و انسلاخ از حقیقت وجودى و با خود بیگانگى است و رمز وصول به غایت همانا معرفت به نفس و مراقبت و محاسبت از آن و یاد خدا و «ذكر الله» است كه آن هم از درون و جان باشد؛ «و اذكر ربك فى نفسك...»( اعراف / 202) نه از برون جان كه به قول آن شاعر: راه تویى، رهرو تویى، منزل تو هشدار كه خود را به خود گم نكنى

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68597262442975666719.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68597262442975666719.gif)

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:40
بر همین اساس فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ». استاد جوادى آملى در تفسیر این آیه آورده اند:«فرمود: «نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ»؛ یعنى خودفراموشى، متفرع بر خدا فراموشى است. لذا با حرف «فاء» كه نشانه تفریع است ذكر شد؛ یعنى خدا را فراموش كردند خدا هم خود ایشان را از یاد خودشان برد. لذا هیچ به فكر خود نیستند. فقط به این فكرند كه از منافع زمین، زخارفى در بیاورند و زمین را آباد كنند و با دست تهى بروند و دیگر كارى ندارند».این چنین نیست كه یاد خدا، یك خاطره عَرَضى در درون انسان باشد كه اگر یاد خدا رفت، حقیقت انسانى بماند؛ زیرا یاد خدا مانند دیگر چیزها نیست كه ممكن است آنها را فراموش كنیم و در عین حال خودمان را فراموش نكنیم بلكه چون آن مطلب در درون ما راه پیدا نكرده، عین ما نشده و با جان ما عجین نشده است. اگر یاد خدا را فراموش كردیم، خود را فراموش خواهیم كرد. به تعبیر شهید مطهرى: «انحراف هر موجود از مسیر تكامل واقعى، انحراف از خود به ناخود است...» (مجموعه آثار، ج 16، ص 576) و با تعابیرى چون «با خود بیگانگى»، خودزیانى، نسیان خود، خود پندارى، خود وهمى، خود را گم كردن و... كه در اثر خدا فراموشى و فاصله گرفتن با كمال مطلق و مطلق كمال پدید مى آید از آنها یاد كرده است و «عبادت پروردگار» را عامل مهم یاد خدا، بازسازى و بازپرورى خود و رسیدن به «خود حقیقى» و تكامل یافته مى داند(فطرت، صص 164ـ163؛ انسان كامل، صص 345ـ342) و یاد خداوند بر خلاف مسائل علمى در حد یك خاطره نیست كه در زاویه ذهن قرار گرفته باشد بلكه به منزله مُقَوِّم روح انسانى انسانهاست كه اگر آن یاد فراموش شد دل هم فراموش مى شود. اگر یاد خدا در بین امیال دفن شد، جان انسان هم دفن مى گردد. پس نتیجه این شد كه:

اولاً: خودشناسى پایه خداشناسى است و خداشناسى، خودشناسى خواهد بود.
ثانیا: هدف شناسى مایه و ماده هدف یابى است.
ثالثا: هدف و غایت حركت تكاملى انسان در درون انسان و فطرتش نهفته است.
رابعا: یاد خدا كه فطرى انسان و ذكر رب كه ذاتى انسان است مقوِّم غایت یابى نیز خواهد بود.
خامسا: چنانچه اصل حركت، انفسى است اصل ذكر، در وصول به هدف نیز انفسى باشد.


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/50965314659838950670.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/50965314659838950670.gif)

عهد آسمانى
10-07-2011, 14:40
ما حصل كلام این كه در حركت شناسى تكاملى عرفانى، هجرت انفسى و جوهرى؛ «و اهجرهم هجرا جمیلاً»( مزمل / 10) از خود به سوى خداست و از بیت نفس، به سوى بیت رب خواهد بود كه آیه «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»( نساء / 100) ترجمه: و هر كس، به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند، آمرزنده و مهربان است.بر آن اشاره دارد وهجرت، هجرت جوهرى از كفر به ایمان، از شرك به توحید، از ظلمت به نور، از نسیان به ذكر، از جهالت به معرفت، از كثرت به وحدت، از عصیان به اطاعت، از تجرّى به انقیاد و از تكاثر به كوثر كه در حقیقت، هجرت و شدن از طبیعت به ماوراى طبیعت است و این حركت تكاملى، حركتى است اشتدادى و استكمالى؛ یعنى از مرحله اى به مرحله اى و از طورى به طور دیگر كه در اصطلاح عرفانى به آن، مقامات و منازل اطلاق مى گردد و عنوان «سیر و سلوك»، در عرفان عملى بر آن منطبق است. پس حركت به سوى بى نهایت كمال و كمال مطلق است كه در حقیقت، حركت انسان از «خود» به سوى «خدا» و حركت از خود به خود یا خود آگاهى و خودیابى است؛ چه این كه تعلّق انسان به خدا، بر طبق آموزه هاى اسلامى تعلق تكاملى انسان یا رسیدن به خود برتر و مَنِ فراتر و توسعه بخشى به خود خویشتن است.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08853785676478455468.gif

عهد آسمانى
07-08-2011, 12:13
به تعبیر استاد شهید مطهرى:«رابطه انسان یا یك وجود ناقص با عنایت و كمال طبیعى خود، رابطه یك شى ء با یك شى ء بیگانه نیست بلكه رابطه خود با خود است؛ رابطه خود ضعیف است با خود واقعى كه حركت شیئى از خود به سوى خود است و عشق به كمال واقعى، عشق به خود برتر است و...»( مجموعه آثار، ج 16، ص 572) و از «من» به «الله» است كه آدمى خداگونه و متخلّق به اخلاق الهى مى گردد.«ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»( حدید / 21).

http://shiaupload.ir/images/71929814082776443563.gif