ملکوت* گامی تارهایی *
23-08-2011, 22:26
http://s2.picofile.com/file/7122701612/banehpedia_chaldoran_00.jpg
تاریخ ایرانی نوشت: در روز ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری شمسی برابر با ۱۵۱۴ میلادی میان ایران و عثمانی جنگی درگرفت که بعدها به چنگ چالدران مشهور شد. جنگ چالدران که از آن با عنوان مهمترین جنگ پارتیزانی تاریخ ایران یاد میشود، در محلی به همین نام در شمال آذربایجان غربی در ۲۰ کیلومتری شهر خوی میان قوای ارتش نوین عثمانی و سپاهیان سنتی شمالغرب کشور به وقوع پیوست و در نتیجه آن بخشهایی از شمال غربی ایران از جمله همدان، آذربایجان و کردستان شامل مناطقی چون دیاربکر، مرعش و البستان از تصرف صفویان خارج و به امپراطوری عثمانی پیوست.
صفویان با حمایت قبایل پیرو خود، قزلباشها توانسته بودند حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند و شاه اسماعیل حکومت خویش را در اوج قدرت میدید. در پی فشارهای عقیدتی بر علویان در امپراتوری عثمانی، صفویان با جمعآوری و پناه دادن به آنها و به ویژه نیروهای نظامی ورزیده عثمانی موسوم به ینیچری، سپاهی قویتر از ینیچری عثمانی تشکیل دادند.
قدرت گرفتن یک دولت قدرتمند شیعه در ایران، امپراتوری تازهکار عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت، آنچنان که برخی میگویند نگرانی عثمانیها از آن رو بود که پیشبینی میکردند شاه اسماعیل با ادامه روندی که طی میکرد، به قدرتی فراتر از تیمور دست یابد و با گسترش تشیع صفوی، امپراتوری آنان را به نابودی بکشاند. اینچنین بود که عثمانی انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشتساز و محتوم را در خود دید و به سوی ایران لشگر کشید.
اما در جریان شکلگیری این نبرد سرنوشتساز دلایل دیگری هم وجود داشت که به تسریع تهاجم عثمانی به خاک ایران انجامید. در همان سالها بود که پس از مرگ سلطان بایزید، پسر عموی سلطان سلیم عثمانی بنام بایزید دوم ادعای خلافت کرد اما چون قدرتی نداشت برای کسب اعتبار و قدرت به دربار شاه اسماعیل صفوی پناهنده و در ارومیه و تبریز ساکن شد. شاه اسماعیل با پناه دادن به پسر عموی مدعی و رقیب سلطان سلیم اول، درخواست سلیم برای استرداد بایزید دوم را خلاف جوانمردی اعلام کرد.
سلطان سلیم که آن زمان یکی از مقتدرترین و فاتحترین سلاطین آل عثمانی به شمار میآمد پناهنده شدن پسر عموی خود به ایران و عدم قبول درخواست استرداد وی از سوی شاه اسماعیل را بهانه کرد و پس از آنکه شاه اسماعیل با پادشاه مجارستان و مصر متحد شد و قصد حمله به عثمانی را در سر پروراند، به فکر مقابله با او افتاد.
همزمان با این تحولات شاهقلی خلیفه شاه اسماعیل و رئیس ایل تکلو در آسیای صغیر بیش از پانزدههزار تن از اهالی سنی آنجا را قتلعام و اموال آنها را غارت کرد. محمدخان استاجلو حاکم دیار بکر از دیگر خلیفههای شاه اسماعیل نیز با فرستادن نامه تهدیدآمیز و یک قبضه شمشیر و یک دست لباس زنانه سلطان سلیم را ترغیب به جنگ کرد. وی در این نامه نوشته بود اگر به جنگ میآیی شمشیر بر کمر بند وگرنه ملبس به لباس زنانه شو و بعد از این مردی بر زبان جاری نساز.
نورعلی خلیفه حاکم ارزنجان و رئیس و افراد سلسله ذوالقدر در آناتولی نیز از مریدان شیخ اسماعیل بودند. بدین ترتیب اگر سلطان سلیم دیر میجنبید قطعاً بساط حکومت عثمانی بزودی برچیده میشد. اما سلطان بزرگ عثمانی کلیه صفویان آناتولی را شناسایی کرده، سپس به سر آنها تاخته بیش از چهل هزار تن از آنان را به هلاکت رساند و آنهایی که گناهشان ثابت نشده بود را داغ میکند تا قابل شناسایی باشند. بعد از آن سلطان سلیم عازم تبریز پایتخت صفویه شد.
تاریخ ایرانی نوشت: در روز ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری شمسی برابر با ۱۵۱۴ میلادی میان ایران و عثمانی جنگی درگرفت که بعدها به چنگ چالدران مشهور شد. جنگ چالدران که از آن با عنوان مهمترین جنگ پارتیزانی تاریخ ایران یاد میشود، در محلی به همین نام در شمال آذربایجان غربی در ۲۰ کیلومتری شهر خوی میان قوای ارتش نوین عثمانی و سپاهیان سنتی شمالغرب کشور به وقوع پیوست و در نتیجه آن بخشهایی از شمال غربی ایران از جمله همدان، آذربایجان و کردستان شامل مناطقی چون دیاربکر، مرعش و البستان از تصرف صفویان خارج و به امپراطوری عثمانی پیوست.
صفویان با حمایت قبایل پیرو خود، قزلباشها توانسته بودند حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند و شاه اسماعیل حکومت خویش را در اوج قدرت میدید. در پی فشارهای عقیدتی بر علویان در امپراتوری عثمانی، صفویان با جمعآوری و پناه دادن به آنها و به ویژه نیروهای نظامی ورزیده عثمانی موسوم به ینیچری، سپاهی قویتر از ینیچری عثمانی تشکیل دادند.
قدرت گرفتن یک دولت قدرتمند شیعه در ایران، امپراتوری تازهکار عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت، آنچنان که برخی میگویند نگرانی عثمانیها از آن رو بود که پیشبینی میکردند شاه اسماعیل با ادامه روندی که طی میکرد، به قدرتی فراتر از تیمور دست یابد و با گسترش تشیع صفوی، امپراتوری آنان را به نابودی بکشاند. اینچنین بود که عثمانی انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشتساز و محتوم را در خود دید و به سوی ایران لشگر کشید.
اما در جریان شکلگیری این نبرد سرنوشتساز دلایل دیگری هم وجود داشت که به تسریع تهاجم عثمانی به خاک ایران انجامید. در همان سالها بود که پس از مرگ سلطان بایزید، پسر عموی سلطان سلیم عثمانی بنام بایزید دوم ادعای خلافت کرد اما چون قدرتی نداشت برای کسب اعتبار و قدرت به دربار شاه اسماعیل صفوی پناهنده و در ارومیه و تبریز ساکن شد. شاه اسماعیل با پناه دادن به پسر عموی مدعی و رقیب سلطان سلیم اول، درخواست سلیم برای استرداد بایزید دوم را خلاف جوانمردی اعلام کرد.
سلطان سلیم که آن زمان یکی از مقتدرترین و فاتحترین سلاطین آل عثمانی به شمار میآمد پناهنده شدن پسر عموی خود به ایران و عدم قبول درخواست استرداد وی از سوی شاه اسماعیل را بهانه کرد و پس از آنکه شاه اسماعیل با پادشاه مجارستان و مصر متحد شد و قصد حمله به عثمانی را در سر پروراند، به فکر مقابله با او افتاد.
همزمان با این تحولات شاهقلی خلیفه شاه اسماعیل و رئیس ایل تکلو در آسیای صغیر بیش از پانزدههزار تن از اهالی سنی آنجا را قتلعام و اموال آنها را غارت کرد. محمدخان استاجلو حاکم دیار بکر از دیگر خلیفههای شاه اسماعیل نیز با فرستادن نامه تهدیدآمیز و یک قبضه شمشیر و یک دست لباس زنانه سلطان سلیم را ترغیب به جنگ کرد. وی در این نامه نوشته بود اگر به جنگ میآیی شمشیر بر کمر بند وگرنه ملبس به لباس زنانه شو و بعد از این مردی بر زبان جاری نساز.
نورعلی خلیفه حاکم ارزنجان و رئیس و افراد سلسله ذوالقدر در آناتولی نیز از مریدان شیخ اسماعیل بودند. بدین ترتیب اگر سلطان سلیم دیر میجنبید قطعاً بساط حکومت عثمانی بزودی برچیده میشد. اما سلطان بزرگ عثمانی کلیه صفویان آناتولی را شناسایی کرده، سپس به سر آنها تاخته بیش از چهل هزار تن از آنان را به هلاکت رساند و آنهایی که گناهشان ثابت نشده بود را داغ میکند تا قابل شناسایی باشند. بعد از آن سلطان سلیم عازم تبریز پایتخت صفویه شد.