PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ★★★بررسي علل،آثار و علاج بي اعتمادي به خدا★★★



seyed yasin
28-08-2011, 11:28
انساني كه از خدا اعراض كرده و به او اعتماد ندارد، انگيزه اي براي ارتباط با او ندارد، با او سخن نمي گويد، از او چيزي نمي خواهد، مشكلات خود را با او در ميان نمي گذارد و به او عشق نمي ورزد، كه نتيجه آن واگذاشته شدن انسان به خودش است.
علامه طباطبايي(ره) در تعريف معناي توكل چنين گفته اند: توكل به خدا، به معناي اعتماد بر او و اطمينان به او در امري از امور است.[1] از اينرو وقتي آدمي به حقيقت «لاحول ولا قوه الاّ بالله»[2] كه همان توحيد و ايمان است واصل گرديد، در مرحله عمل نيز به اين حقيقت بزرگ توجه خواهد داشت، لذا امور خويش را به او وا مي گذارد و به او تكيه مي كند.[3]
ضد توكل و اعتماد به خداوند، عدم توكل و بي اعتمادي به اوست. اين صفت خبيثه از جمله مهلكات عظيمه و منافي ايمان شمرده شده، بلكه نشانه اي است از شرك به خداوند رحمان كه دنيا و آخرت بنده از آن ويران و پريشان مي گردد[4]، از اين جهت است كه خداوند در مذمت كساني كه چشم به غير دارند مي¬فرمايد: «خزائن آسمانها و زمين از آن خداست، ولي منافقان نمي فهمند»[5]
به همين جهت هر اندازه ايمان آدمي تزلزل يابد، از اطمينان و اعتماد بنده به خدا نيز كاسته مي شود. خداوند سبحان درباره كساني كه به ايمان ناب راه نيافته اند مي فرمايد: «و بيشتر آنها كه مدعي ايمان به خدا هستند، مشركند»[6]
امام صادق(ع) در تبيين رابطه اعتماد به غير خدا و شرك مي فرمايد: همين كه مي گويند اگر فلان شخص نبود، مشكل من حل نمي شد، اين تفكر با ايمان سازگار نيست.[7]
پيامبر از جبرئيل پرسيد توكل بر خدا چيست؟ خداوند فرمود: علم به اينكه مخلوق ضرر و يا نفعي نمي رساند، چيزي نمي بخشد و از چيزي منع نمي كند. و توكل يأس از خلق است.[9]

seyed yasin
30-08-2011, 10:17
علل بي اعتمادي به خدا
1.عدم ايمان و معرفت نسبت به خداوند: كسي كه خداوند و صفات و اسماء ذات و فعل او را بشناسد و به مراتب عالي ايمان و يقين برسد، با درك حقيقت توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي او هيچ گاه به غير او اعتماد ننموده و تنها بر او اعتماد خواهد نمود. از اين روست كه در روايات متعدد توكل از اركان ايمان شمرده شده است.
از امام رضا(ع) نقل شده است كه فرمود: ايمان چهار ركن دارد: توكل بر خداوند، رضا به قضاي او، تسليم به امر او و واگذاري و تفويض امور به او.[10]
2.سوء ظن به خدا: اين صفت رذيله در نتيجه ترس و ضعف نفس است. زيرا هر ضعيف النفسي به هر فكر فاسدي -كه بخاطرش مي گذرد و به قوه واهمه او در مي آيد- اعتماد مي كند و پي آن مي رود.[11]
قرآن كريم در اين باره مي فرما مي شود؟»[12]
از اين آيه استفاده مي شود سوء ظن اين گروه موجب بي اعتمادي به خداوند و وعده هاي او شده است.

seyed yasin
03-09-2011, 10:44
3.افراط در حس گرايي و عقل گرايي: بي اعتمادي انسانها نسبت به خدا به عنوان گريز از اوهام و خرافات و مسائل ماوراء طبيعي، ناشي از تکيه افراطي بر حس گرايي و علوم تجربي و عقل گرايي است.
عده اي در واقع خداي ديدني را طلب مي کنند تا مانند بت پرستان آن را ببينند و پرستش کنند[13] و خدايي که ديده نشود قابل پرستش و اعتماد و کمک خواستن از او نيست.
4.لجاجت: اميرالمؤمنين(ع) در وصيت خود به امام حسن(ع) فرمودند: «و بپرهيز از اينکه مرکب لجاجت سرکشي کند.»[14]و در جاي ديگر نيز مي فرمايد: «لجاجت آدمي را دور مي سازد و به کارهاي ناشايست وا مي دارد.»[15]
5.توهم خلف وعده و خيانت: يکي از علل بي اعتمادي افراد به ديگر انسان ها خلف وعده و خيانت ديگران به شخص اعتماد کننده است، لذا در مورد خداوند نيز ممکن است چنين توهمي موجب عدم اعتماد به خداوند باشد و حال آنکه حريم کبريائي او منزه از صفات مذموم و ناپسند است. چنانچه خداوند در قرآن مي فرمايد: «زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمي کند»[16]
6.اعتماد به غير: يکي از علل بي اعتمادي به خداوند تکيه به غير و اسباب عادي دنيوي است؛ زيرا اعتماد کننده غير خدا را داراي علم، قدرت و جايگاه ويژه مي داند و او را مستقل و مؤثر پنداشته و منافع خويش را مستقيما در ارتباط با او مي يابد، از اين رو فريب ظواهر را خورده و بر او تکيه مي کند، و مرتکب شرک مي گردد

seyed yasin
12-09-2011, 11:07
آثار بي اعتمادي به خدا
1.قطع ارتباط با خداوند و جهان غيب: انساني كه از خدا اعراض كرده و به او اعتماد ندارد، انگيزه اي براي ارتباط با او ندارد، با او سخن نمي گويد، از او چيزي نمي خواهد، مشكلات خود را با او در ميان نمي گذارد و به او عشق نمي ورزد، كه نتيجه آن واگذاشته شدن انسان به خودش است.
2.محروميت از نعمتها: كسي كه اعتماد به خداوند ندارد، به سخنان و ارشادات او و فرستادگان او نيز اعتماد نخواهد داشت و از راهنمايي هاي آنها استفاده نمي كند، در نتيجه مشمول هدايت هاي الهي نخواهد شد.
در روايتي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه مي فرمايد: «كسي كه بر خدا توكل كند تاريكي شبهات براي او روشن مي شود و اسباب پيروزي او فراهم مي گردد و از مشكلات رهايي مي يابد.»[17]
3.سست بنياني و عدم آرامش و اطمينان قلبي:
اعتقاد قلبي به خداوند مالك و قادر متعال و استناد امور به حضرت باري تعالي در ايجاد سكينه و آرامش قلبي و آرامش دروني به حدي مؤثر است كه موجب مي شود اضطراب و تشويش در فرد از بين برود و به راحتي در راه حصول نتيجه گام بردارد. اين فرد در سايه اطمينان و اعتماد به خدا در راه رسيدن به هدف تلاش مي كند و نتيجه كار را به خدا وا مي گذارد و اطمينان دارد كه خداوند او را در رسيدن به مطلوب كمك خواهد كرد. در مقابل كسي كه بي اعتماد به خداوند است ناچار در امور خود به غير خدا -كه در واقع اعتماد به تار عنكبوت كه سست [18] بناها است- اعتماد خواهد نمود.

seyed yasin
21-09-2011, 11:19
4.ذلت و خواری و عدم احساس عزت نفس:فردی که نسبت به خداوند بی اعتماد است، به دلیل عدم تکیه بر خدا نسبت به مردم احساس غنا و بی نیازی نمی کند، لذا بخاطر رسیدن به مال و مقام به مردم التماس می کند و در نتیجه عزت و سربلندی محفوظ نمی ماند.[19]
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: خداوند فرمود هر مؤمنی را که به غیر من و به مردم امید ببندد، لباس مذلت بین مردم را به او خواهم پوشاند.[20]
5.تباه شدن عبادت و ایمان: از مفاسد دیگری که بی اعتمادی و سوء ظن به خدا دارد این است که سبب فساد و تباهی عبادت می شود. از این رو امیرالمؤمنین(ع) مردم را از عاقبت این بلایی که دامنگیر افراد می شود بر حذر داشته و می فرماید: «از گمان بد دوری کنید؛ زیرا بدگمانی عبادت را از بین می برد و گناه را بزرگ می سازد.»[21]

seyed yasin
29-09-2011, 10:13
راه درمان بي اعتمادي به خدا
1.افزايش معرفت: كسي كه خداوند را با اوصاف كمالي اش شناخت و او را قدرتمندي با اراده در صحنه هستي ديد، ديگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل مادي تفسير نخواهد كرد. بلكه مشيت نافذ او را در همه جا مي بيند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن اين واقعيت تفسير مي كند.
علامه طباطبايي مي فرمايد: حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم ماده نيازمند به يك سلسه اسباب و عوامل طبيعي و يك سلسله عوامل روحي و نفساني است. هنگامي كه انسان وارد ميدان عمل مي شود و كليه عوامل طبيعي مورد نياز را آماده مي كند، تنها چيزي كه ميان او و هدفش فاصله مي اندازد همانا تعدادي از عوامل روحي از قبيل سستي اراده، ترس، شتابزدگي، كم تجربگي و بدگماني نسبت به تأثير علل و اسباب است. در چنين وضعي اگر انسان به خداوند سبحان توكل داشته باشد، اراده اش قوي و عزمش راسخ مي شود و مزاحمات روحي در برابر آن خنثي خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل با مسبب الاسباب پيوند مي خورد، با چنين پيوندي ديگر جايي براي نگراني و تشويش خاطر باقي نمي ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مي كند تا به مقصود برسد[22] و چنين حالتي در بي اعتمادي به خداوند و اعتماد به غير حاصل نخواهد شد.
2.توجه به حالات گذشته خود: انسان بايد به حالات گذشته خويش بنگرد و ببيند كه چگونه خداوند عالم او را به وسيله نور هستي از ظلمت نيستي خارج ساخته و لباس زيباي وجود كه ريشه همه موهبت هاست بر قامت او پوشانيده است. هنگامي كه در رحم مادر هم بود و دست او از همه جا كوتاه بود، از لطف خداوند بي بهره نبود، بلكه هر چه نياز داشت در اختيارش بود، پس از گام نهادن در فضاي اين جهان نيز آنچه مايه حيات و بقاي او بود، از شير گرفته تا نوازش¬ها و محبت هاي او را برايش فراهم ساخت.[23]
آري، هر گاه در اين امور بينديشد، درمي فريابد كه همه چيز از ناحيه خداست و تنها بايد بر او توكل كرد خداوند در آيه شريفه مي فرمايد:
«و اگر خداوند زياني به تو رساند، هيچ كس جز او آن را برطرف نمي سازد، و اگر اراده خيري براي تو كند هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد. آن را به هر كس از بندگانش بخواهد مي رساند و او آمرزنده و مهربان است.»[24]

seyed yasin
06-10-2011, 10:48
3.ترك توجه به مخلوق: انسان تا توجه به مخلوق را ترك نكند، توجه به حق در قلبش محكم نمي شود و به قبول روحانيت و وحدت واصل نشود.
اميرالمؤمنين(ع) در خبر معراج از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه فرمودند: اي پروردگار من، كدام عمل برتر و افضل است؟ خداوند عزوجل مي فرمايد: اي احمد، پيش من چيزي از توكل بر من و رضا به آنچه كه قسمت كرده ام برتر و افضل نمي باشد.[25]
4. شناخت محدوديت هاي علم و عقل: علم و حس و عقل با محدوديت هاي فراواني روبرو هستند؛ زيرا آنها تنها مي توانند به بررسي اوضاع و احوال امور اين عالم بپردازند و در برابر بسياري از پرسش ها و نيازهاي انسان توان پاسخگويي و رفع نيازها را ندارند.
لذا توجه به اين نكته موجب گرايش به نيرويي مي شود كه داراي علم و قدرت و رحمت مطلق است. و مي تواند پاسخگو و برآورنده تمام نيازهاي بشر باشد.[26]

پي نوشت ها :
[1] - طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، قم، موسسه اسماعيليان، 1371، ج11، ص296
[2] - « هيچ حركت و نيرويي نيست جز آنكه به خداوند متكي است.»
[3] - فيض كاشاني، محسن؛ المحجه البيضاء في تهذيب الحياء، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به حوزه علميه قم ، ج7، ص380
[4] - نراقي، ملا احمد؛ معراج السعاده، قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي طوباي محبت، 1385، ص662
[5] - منافقون، آيه 7
[6] - يوسف، آيه106
[7] - مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، تهران، انتشارات اسلاميه، 1364، ج71، ص150، حديث 49
[9] - مجلسي، محمدباقر؛ پيشين ، ص 138، حديث 23
[10] - همان، ج71، ص135، حديث13
[11] - نراقي، احمد، پيشين، ص193
[12] - آل عمران، آيه 154
[13] جوادي آملي، عبدالله؛ توحيد در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، 1383، ص644 و 645
[14] - نهج البلاغه، ترجمه دشتي، محمد، قم، موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمونين، پاييز81، نامه31
[15] - نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 170
[16] - آل عمران، آيه9
[17] - من توكل علي الله اضائت له الشبهات و كفي المؤونات و امن التبعات، شرح غررالحكم، ج5، ص414، حديث8985
[18] - «خداوند در قرآن مي¬فرمايد: «مثل كساني كه غير از خدا را اولياي خود برگزيدند، مثل عنكبوتي است كه خانه اي براي خود انتخاب كرده، در حالي كه سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مي¬دانستند*خداوند آنچه را غير از او مي¬خوانند مي¬داند و او شكست ناپذير و حكيم است» عنكبوت، آيه41 و 42
[19] - فيض كاشاني، محسن، پيشين ، ج7، ص380
[20] - مجلسي، محمدباقر، پيشين ، ج71، ص143
[21] - شرح فارسي غررالحكم، ج2، ص308
[22] - الميزان، ج4، 65
[23] - همان، ص270
[24] - يونس آيه 107
[25] - خميني، سيد روح الله؛ شرح جنود عقل و جهل، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمني(ره)، قم،1377، ص22
[26] - براي آشنايي با محدوديت هاي علم و عقل مراجعه شود به جوادي آملي، عبدالله، نسبت دين و دنيا، مركز نشر اسراء، قم، 1381، ص41 و ساجدي، ابوالفضل، دين و دنياي مدرن، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1387، 41 تا 67
بخش دين تبيان

نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
28-02-2012, 10:06
اعتماد به خدا

مالك دینار گفت : سالى به حج مى شدم به توكل . چون به میان صحرا رسیدم ، مردى را دیدم دست و پاى بسته ، كلاغى را دیدم كه از هوا در آمد و یك پاره نان در منقار گرفته بر سینه وى نشست و به منقار پاره پاره مى كرد و در دهن وى مى نهاد. آنگه بپرید و آب آورد و به دهن وى فرو كرد. من از آن تعجب مى كردم . به نزدیك وى شدم . از او حال پرسیدم . گفت : به حج مى شدم . دزدان مرا گرفتند و مالم را بردند و دست و پایم ببستند و بگذاشتند. سه روز گرسنه بودم . امید از خلق ببریدم و پناه به حضرت حق آوردم .
گفتم : اى دستگیر درماندگان ! و اى فریادرس بیچارگان ! دستم گیر. حق تعالى این كلاغ را بر گماشت تا از براى من نان و آب مى آورد.
مالك گوید: وى را باز گشادم و هر دو مى رفتیم به نزدیك چاهى رسیدیم . آهوان را دیدیم كه آب مى خوردند و آب از براى ایشان بر سر چاه آمده بود. چون ما را بدیدند، برمیدند. ما بر سر چاه شدیم ، آب در قعر چاه دیدیم .
گفتم : خداوندا! آهوان را دیدم كه آب مى خورند و آب از براى ایشان به سر چاه آمده بود.
خداوندا! ایشان نه ركوع كنند و نه سجود، از براى ایشان آب به سر چاه آوردى و ما را سطل وریسمان مى باید.
آواز آمد كه ایشان بر ما اعتماد كردند و شما را به دلو و رسن گذاشتیم و كار ایشان را كفایت كردیم : من كان لنا، كنا له( هر كس كه عملش برای ما باشد فضل و رحمت ما برای او خواهد بود)