شهیده
14-09-2011, 15:24
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06889067374731133137.gif
مصائب حضرت فاطمه - سلام الله علیها -
در عمر كوتاهش با مصائب بسیار مواجه شده است
شمع 2رحلت رسول خدا(ص): شمع 1
كه پیامبر عزیزتر از جانش بود و وقتی كه از دنیا رفت همه زندگی در برابر چشمانش تیره و تار شده بود. او اوقات خود را به گریه و اشك ریزی می گذراند و بزحمت می توانست آرام بگیرد. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از قبل او را تسلیت داد و از چهره های مهم تسلیت او این بود كه به او خبر داده بود نخستین كسی است كه به او ملحق می شود وفاطمه - سلام الله علیها - از شنیدن آن خوشحال شد و خندید (1)
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به او در مرض فوق فرموده بود: فاطمه جان! گریه مكن، در مرگ من صورت خود را مخراش، گیسوان پریشان نكن، واویلا مگو، مجلس گریه و نوحه سرائی برپا مكن... و بعد فرمود خدایا اهلبیتم به تو می سپارم. (2)
ashk1آتش زدن در خانه او: ashk1
این هم مسأله دردناكی برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود كه به درخانه اش آتش افروختند و این امر توسط عمر انجام شد.(3) سخن این است كه برای بردن حضرت علی - علیه السلام - به مسجد به او پیام فرستادند، حضرت علی - علیه السلام - اطاعت نكرد، بار دیگر هم او را خواستند نرفت و برای بار سوم عمر به همراهی جمعی آمد، با هیاهوئی كه دم به دم نزدیكتر میشد كه این خانه را با اهلش آتش می زنم، - پرسیدند كه حتی اگر فاطمه - سلام الله علیها - در آن باشد؟ گفت آری و... (4) - الباقی را از زبان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بشنویم:
«فجمعوا الحطب الجزل» علی بابی بر در خانه ام هیزم و خاشاك آوردند « و آتوا بالنار لیحرقوه و یحرقونا » آتش آوردند كه آن را شعله ور سازد و ما را بسوزانند «فوقعت بعضاده الباب» من در آستانه در قرار داشتم «و نا شدتم بالله و بأبی ان یكفوا و ینصرونا» آنها را قسم دادم به خدا، و به پدرم كه دست از ما بردارید و به دادمان برسید «فاخذ عمرالسوط من ید قنقذ مولی ابی بكر» عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت «فضرب به علی عضدی حتی صار كالدملج» آن را بر بازویم زد، چنان كه كبود شد. «و ركل الباب برجله فرده علی و انا حامل» لگد محكمی بر در زد و آن را بر رویم انداخت در حالیكه حامله بود فسقطت بوجهی به رو در خاك افتادم «و النار تسعر و یسفع فی وجهی» آتش زبان می كشید و چهره ام را داغ می كرد «فیضربنی بیده حتی انتثر قرطی من اذنی» مرا چنان سیلی زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد «فجاء نی المخاض فاسقطت محسناً بغیر جرم» درد زایمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم. (5)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/54171993750896688389.gif
مصائب حضرت فاطمه - سلام الله علیها -
در عمر كوتاهش با مصائب بسیار مواجه شده است
شمع 2رحلت رسول خدا(ص): شمع 1
كه پیامبر عزیزتر از جانش بود و وقتی كه از دنیا رفت همه زندگی در برابر چشمانش تیره و تار شده بود. او اوقات خود را به گریه و اشك ریزی می گذراند و بزحمت می توانست آرام بگیرد. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از قبل او را تسلیت داد و از چهره های مهم تسلیت او این بود كه به او خبر داده بود نخستین كسی است كه به او ملحق می شود وفاطمه - سلام الله علیها - از شنیدن آن خوشحال شد و خندید (1)
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به او در مرض فوق فرموده بود: فاطمه جان! گریه مكن، در مرگ من صورت خود را مخراش، گیسوان پریشان نكن، واویلا مگو، مجلس گریه و نوحه سرائی برپا مكن... و بعد فرمود خدایا اهلبیتم به تو می سپارم. (2)
ashk1آتش زدن در خانه او: ashk1
این هم مسأله دردناكی برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود كه به درخانه اش آتش افروختند و این امر توسط عمر انجام شد.(3) سخن این است كه برای بردن حضرت علی - علیه السلام - به مسجد به او پیام فرستادند، حضرت علی - علیه السلام - اطاعت نكرد، بار دیگر هم او را خواستند نرفت و برای بار سوم عمر به همراهی جمعی آمد، با هیاهوئی كه دم به دم نزدیكتر میشد كه این خانه را با اهلش آتش می زنم، - پرسیدند كه حتی اگر فاطمه - سلام الله علیها - در آن باشد؟ گفت آری و... (4) - الباقی را از زبان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بشنویم:
«فجمعوا الحطب الجزل» علی بابی بر در خانه ام هیزم و خاشاك آوردند « و آتوا بالنار لیحرقوه و یحرقونا » آتش آوردند كه آن را شعله ور سازد و ما را بسوزانند «فوقعت بعضاده الباب» من در آستانه در قرار داشتم «و نا شدتم بالله و بأبی ان یكفوا و ینصرونا» آنها را قسم دادم به خدا، و به پدرم كه دست از ما بردارید و به دادمان برسید «فاخذ عمرالسوط من ید قنقذ مولی ابی بكر» عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت «فضرب به علی عضدی حتی صار كالدملج» آن را بر بازویم زد، چنان كه كبود شد. «و ركل الباب برجله فرده علی و انا حامل» لگد محكمی بر در زد و آن را بر رویم انداخت در حالیكه حامله بود فسقطت بوجهی به رو در خاك افتادم «و النار تسعر و یسفع فی وجهی» آتش زبان می كشید و چهره ام را داغ می كرد «فیضربنی بیده حتی انتثر قرطی من اذنی» مرا چنان سیلی زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد «فجاء نی المخاض فاسقطت محسناً بغیر جرم» درد زایمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم. (5)
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/54171993750896688389.gif