PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سخنان عارفانه از خواجه عبدالله انصاري......



اسماء
20-09-2011, 04:00
http://bahar22.com/ftp/zibasazi/zibasazi08/image/02.gif (http://bahar22.com/)
دل در خلق مبند كه خسته شوي ، دل در حق بند كه رسته شوي.
اگر جان ما در سراين كار رود، شايد؛كه اين كار ما را جان افزايد. حكايت از گذشته خطاست و شكايت از دوست نه سزاست.
هر كه را رنج بيش ، گنج بيش.
بيدار باش كه كاروان بر سر راه است؛ اگر تو باز پس ماني، مرا چه گناه است؟

با مردم نا اهل مبادم صحبت...............كز مرگ بتر صحبت با مردم نا اهل بود.

يكي چهل سال آموخت، چراغي نيفروخت؛ ديگري سخني گفت و دل خلقي بسوخت.

اگر در آيي، در باز است؛ و اگر نيايي، حق بي نياز است.

خدا را نه به عرش حاجت است نه كرسي، قصّه تمام است؛ ديگر چه پرسي؟
دي رفت، باز نيايد؛ فردا را اعتمادي نشايد؛ وقت را غنيمت دان كه بسي بر نپايد.
هركه دانست كه خالق در حق خلق بد نكرد، از غيبت برست؛و هركه دانست قسّام، قسمت بد نكرد، از حسد برست.
اگر داري، ‌بگوي و اگر نداري، دروغ مگوي. اگر داري ، مفروش و اگر نداري ، مخروش.
اگر بر آب روي، خسي باشي؛‌ و اگر در هوا پري، مگسي باشي؛ دل به دست آر تا كسي باشي.
به كودكي پستي؛ به جواني مستي؛ به پيري سستي؛ پس اي عزيز، خدا را كي پرستي؟
حقيقت درياست، شريعت كشتي؛ از دريا، بي كشتي به چه پُشتي گذشتي؟