سابحات
22-09-2011, 15:28
چند کرامت از مرحوم حضرت آیت الله نجابت (ره)
http://dle.shiaha.com/images/2lxc5va0hvwa0da1qsds.jpg
اشاره:
مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی از عالمان صاحبدل و عارفان متشرّع اهل حالی بوده که مقامات عرفانی او بر
آنانی که توفیق مجالست و معاشرت با او را داشتهاند، پوشیده و پنهان نیست.
او نزد عارف نامآور،آیتالحق،آیتا لله سیّدعلی قاضی (استاد علّامه طباطبایی و آیتالله العظمی بهجت(ره) و …)، آیتالله العظمی سیّدجمالالدّین گلپایگانی و مرحوم آیتالله انصاری همدانی ـ ادب درس و ادب نفس آموخت. پس از آنکه به مقام ممتاز اجتهاد نائل گردید، به «شیراز» برگشت و در کنار یار دیرین خود، شهید برزگوار آیتالله دستغیب به تربیت نفوس و پرورش جانهای مستعد پرداخت و پس از عمری تحصیل، تهذیب و سیر و سلوک الیالله در ماه رجب ۱۴۱۰ ق. به رحمت حق واصل گردید و در کنار شهید دستغیب در «زاویة حضرت شاهچراغ(ع)» به خاک سپرده شد. روح و ریحان و رحمت و رضوان بر آن جانهای پاک و نفوس تابناک باد. در این مقاله به چند کرامت آن ولیّ حق پرداخته شده است. از آن جایی که بنای مقاله بر آوردن اندکی از کرامات اولیای خداست؛ بنابراین به زندگانی و شرح فعّالیتهای اجتماعی، دینی و آثار و شاگردان او اشارهای نگردیده و به اختصار برگزار شده است؛ هر چند که جای آن سخت خالی است.
٭٭٭
یک نفر با تجلّی نَفْس در این جلسه حاضر شده است.
یکی از شاگردان مرحوم آقای نجابت میگوید: شبی با جمعی از دوستان محضر آقا بودیم. آن شب ایشان از ابتدا وضع دیگری داشتند. هر شب سخن از موضوعی بود. شبی پیرامون «علم»، شبی دربارة «وجد» و … امّا آن شب، حضرت آقا فرمودند: تجلّی نفس چیست؟
هر یک از دوستان، مطالبی گفتند و آقا نیز توضیحاتی را در تکمیل بحث افاضه کردند. چند ساعت بعد، حضرت آقا ناگهان با یک بر افروختگی و حال عجیبی فرمودند: یک نفر با تجلّی نفس در این جلسه حاضر شده است!
با این سخن، نَفَسها در سینه حبس گردید و هر کس متوجّه خود شده و سخن آقا را بر خود حمل کرد و تا آخر شب سکوت بر جلسه حاکم بود. سپس دوستان یکی یکی خداحافظی کرده، راه خانه را در پیش گرفتند و من ماندم و مرحوم حاج محمّدرضا گل آرایش ـ پدر شهیدان گل آرایش و از مبارزان و مجاهدان پیش از انقلاب و شاگرد خاصّ مرحوم آیتالله نجابت ـ در این وقت مرحوم آقای گل آرایش خودش را بر روی پای مبارک حضرت آقا انداخت و شرو ع به گریستن کردوطلب عفونمود. حضرت آقا فرمودند: چارهای نداری جز اینکه جبران کنی!
داستان از این قرار بود که مرحوم آقای گل آرایش مستأجری داشت که به علّت مسائلی صبح آن روز، عذر او را خواسته بود و این مایة کدورت و ناراحتی آن شخص گردیده بود. حضرت آقا فرمودند: اوّلین کاری که فردا انجام میدهی این است که آن شخص را پیدا کرده و به هر صورت کدورت و خستگی را از دلش بیرون آوری! مرحوم حاج آقا گل آرایش هم فرمایش حضرت آقا را بی هیچ اکراه و اجباری پذیرفت و طبق آن عمل کرد.
بندة پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد۱
مرحوم حاج آقا گل آرایش دربارة روش تربیتی حضرت آیتالله العظمی نجابت میفرمود:
روش تربیتی حضرت آقا مانند معلّمهای عادّی نبود. ما هر شب که خدمت ایشان میرسیدیم از طرز برخورد ایشان فوراً میفهمیدیم که رفتار ، گفتار، منش و روش ما درست بوده یا غلط؟ سرّاً به انسان میفهماندند که او در چه وضعی است. یادم هست که روزی در کارگاه، وضع و حال عجیبی داشتم، حالی به من دست داده بود که از کثرت محبّت اولیای خدا و خدای تعالی دلم میخواست خودم را فدا کنم. وقتی شب خدمت ایشان رسیدم، بلافاصله فرمودند: مرحبا، مرحبا، مرحبا امروز ساعت ۳ بعد از ظهر چه کار میکردی؟! همین حال را حفظ کن راه بسیار درستی است.
روش تربیتی ایشان جوری بود که برای آدمی آشکار میشد که الآن چه کار باید بکند و اکنون در چه وضعی است. یعنی از اسرار و باطن شاگردانشان آگاه بودند، درد هر کس را تشخیص میدادند و با استادی درمان میکردند. البتّه گاهی دارو تلخ بود و گاهی شیرین.۲
مشکل خویش بر پیرمغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حلّ معمّا میکرد
http://dle.shiaha.com/images/2lxc5va0hvwa0da1qsds.jpg
اشاره:
مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی از عالمان صاحبدل و عارفان متشرّع اهل حالی بوده که مقامات عرفانی او بر
آنانی که توفیق مجالست و معاشرت با او را داشتهاند، پوشیده و پنهان نیست.
او نزد عارف نامآور،آیتالحق،آیتا لله سیّدعلی قاضی (استاد علّامه طباطبایی و آیتالله العظمی بهجت(ره) و …)، آیتالله العظمی سیّدجمالالدّین گلپایگانی و مرحوم آیتالله انصاری همدانی ـ ادب درس و ادب نفس آموخت. پس از آنکه به مقام ممتاز اجتهاد نائل گردید، به «شیراز» برگشت و در کنار یار دیرین خود، شهید برزگوار آیتالله دستغیب به تربیت نفوس و پرورش جانهای مستعد پرداخت و پس از عمری تحصیل، تهذیب و سیر و سلوک الیالله در ماه رجب ۱۴۱۰ ق. به رحمت حق واصل گردید و در کنار شهید دستغیب در «زاویة حضرت شاهچراغ(ع)» به خاک سپرده شد. روح و ریحان و رحمت و رضوان بر آن جانهای پاک و نفوس تابناک باد. در این مقاله به چند کرامت آن ولیّ حق پرداخته شده است. از آن جایی که بنای مقاله بر آوردن اندکی از کرامات اولیای خداست؛ بنابراین به زندگانی و شرح فعّالیتهای اجتماعی، دینی و آثار و شاگردان او اشارهای نگردیده و به اختصار برگزار شده است؛ هر چند که جای آن سخت خالی است.
٭٭٭
یک نفر با تجلّی نَفْس در این جلسه حاضر شده است.
یکی از شاگردان مرحوم آقای نجابت میگوید: شبی با جمعی از دوستان محضر آقا بودیم. آن شب ایشان از ابتدا وضع دیگری داشتند. هر شب سخن از موضوعی بود. شبی پیرامون «علم»، شبی دربارة «وجد» و … امّا آن شب، حضرت آقا فرمودند: تجلّی نفس چیست؟
هر یک از دوستان، مطالبی گفتند و آقا نیز توضیحاتی را در تکمیل بحث افاضه کردند. چند ساعت بعد، حضرت آقا ناگهان با یک بر افروختگی و حال عجیبی فرمودند: یک نفر با تجلّی نفس در این جلسه حاضر شده است!
با این سخن، نَفَسها در سینه حبس گردید و هر کس متوجّه خود شده و سخن آقا را بر خود حمل کرد و تا آخر شب سکوت بر جلسه حاکم بود. سپس دوستان یکی یکی خداحافظی کرده، راه خانه را در پیش گرفتند و من ماندم و مرحوم حاج محمّدرضا گل آرایش ـ پدر شهیدان گل آرایش و از مبارزان و مجاهدان پیش از انقلاب و شاگرد خاصّ مرحوم آیتالله نجابت ـ در این وقت مرحوم آقای گل آرایش خودش را بر روی پای مبارک حضرت آقا انداخت و شرو ع به گریستن کردوطلب عفونمود. حضرت آقا فرمودند: چارهای نداری جز اینکه جبران کنی!
داستان از این قرار بود که مرحوم آقای گل آرایش مستأجری داشت که به علّت مسائلی صبح آن روز، عذر او را خواسته بود و این مایة کدورت و ناراحتی آن شخص گردیده بود. حضرت آقا فرمودند: اوّلین کاری که فردا انجام میدهی این است که آن شخص را پیدا کرده و به هر صورت کدورت و خستگی را از دلش بیرون آوری! مرحوم حاج آقا گل آرایش هم فرمایش حضرت آقا را بی هیچ اکراه و اجباری پذیرفت و طبق آن عمل کرد.
بندة پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد۱
مرحوم حاج آقا گل آرایش دربارة روش تربیتی حضرت آیتالله العظمی نجابت میفرمود:
روش تربیتی حضرت آقا مانند معلّمهای عادّی نبود. ما هر شب که خدمت ایشان میرسیدیم از طرز برخورد ایشان فوراً میفهمیدیم که رفتار ، گفتار، منش و روش ما درست بوده یا غلط؟ سرّاً به انسان میفهماندند که او در چه وضعی است. یادم هست که روزی در کارگاه، وضع و حال عجیبی داشتم، حالی به من دست داده بود که از کثرت محبّت اولیای خدا و خدای تعالی دلم میخواست خودم را فدا کنم. وقتی شب خدمت ایشان رسیدم، بلافاصله فرمودند: مرحبا، مرحبا، مرحبا امروز ساعت ۳ بعد از ظهر چه کار میکردی؟! همین حال را حفظ کن راه بسیار درستی است.
روش تربیتی ایشان جوری بود که برای آدمی آشکار میشد که الآن چه کار باید بکند و اکنون در چه وضعی است. یعنی از اسرار و باطن شاگردانشان آگاه بودند، درد هر کس را تشخیص میدادند و با استادی درمان میکردند. البتّه گاهی دارو تلخ بود و گاهی شیرین.۲
مشکل خویش بر پیرمغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حلّ معمّا میکرد