PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اهل بیت (ع) در قرآن



ganjineh
04-11-2009, 20:08
عترت طاهرین ـ علیهم السلام ـ بر اساس آیات قرآن و حدیث متواتر ثقلین، همتای قرآن بوده، و تمسك به یكی از آن دو، بدون دیگری، مساوی با ترك هر دو ثِقل است و دستیابی به دین كامل، تمسك به هر دو ثِقل است. قرآن و عترت، عصاره نبوت و تداوم بخش رسالت هستند كه هدایت بشر را تا قیامت تضمین می‎كنند.[1]
قرآن، اسلام مكتوب است و اهل بیت اسلام ناطق.
قرآن، راه است و اهل بیت، رهبر.
قرآن، قانون است و اهل بیت قانون‎شناس و مجری قانون.
قرآن مشعل است و امام، مشعل‎دار و قرآن ، كتاب حكمت است و اهل بیت الگوی حكمت.
در این تحقیق، به این موضوع بررسی می‎شود كه آیا اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و ویژگیهای آنها در قرآن بیان شده است؟
درباره این موضوع باید گفته شود كه كلمه «اهل بیت» در قرآن در سه آیه آمده است. آیه اول: سوره قصص آیه 12، «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَكْفُلُونَهُ لَكُمْ» این آیه اشاره به قصد حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ دارد، زمانی كه طفل صغیری بوده و شیر هیچ دایه‎ای را در كاخ فرعون قبول نمی‎كرد. خواهر موسی به آنها گفت: «آیا مایلید كه من شما را بر خانواده‎ای كه دایه و پرستار این طفل شوند؛ راهنمایی كنم».
اهل بیت در این آیه دارای هیچ ابهامی نیست چون آن كسی كه درخانواده دایه و پرستار طفل است؛ مادر خانواده است.
آیه دوم، در سوره دهر آیه 73 آمده است كه: «قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» بعد از آنكه خداوند، بشارت داشتن فرزند را به ساره همسر حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ داده است او به خاطر پیری خود و همسرش متعجب شده و فرشتگان به او گفته‎اند: «آیا از كار خدا متعجب هستی كه رحمت و بركات خداوند مخصوص شما اهل بیت رسالت است».
اهل بیت در این آیه نیز دارای هیچ ابهامی نیست و شامل خاندان وخانواده حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ است.
آیه سوم: در سوره‌احزاب آیه 33 آمده است كه: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» «براستی كه خداوند، می‎خواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و كاملاً پاك و پیراسته‎تان نماید».
با بررسی و تفسیر و شأن نزول و سیاق آیات فوق، در می‎یابیم كه در دو آیه اول، مراد از «اهل بیت» مشخص بوده و دارای هیچ ابهامی نیست. اما با بررسی سیاق آیه سوم و شأن نزول آن می‎توان فهمید كه این آیه در مقام بیان مسئله مهمی درباره «اهل بیت» است. برای بررسی این آیه، چند نكته را باید مورد توجّه قرار داد:
نكته اول: آیه «تطهیر» دارای سه تأكید است.
الف. حرف «انّ» كه در پی آن «مای» حصر آمده و دلالت دارد كه طهارت منحصر در اهل بیت است.
ب. «لام» تأكید كه بر سر كلمه «یذهب» آمده تا از ازاله كامل تمام گناهان ومعاصی از اهل بیت پرده بردارد.
ج. جمله «یطهركم تطهیرا» كه در آخر این آیه آمده تا بفهماند، طهارت برای اهل بیت، كامل و بدور از هرگونه شائبه و شبهه است.[2]
این سه تأكید نشان می‎دهد كه «اهل بیت» خانواده عادی و معمولی نیستند و دارای خصوصیات منحصر بفرد می‎باشند.
نكته دوم: اراده خداوند در جمله «انما یرید الله...» بر فعل او، یعنی «اذهاب رجس»، و «تطهیر» تعلق گرفته و چنین اراده‎ای جز اراده‎ی تكوینی نیست چرا كه اراده تشریعی به فعل دیگران تعلق خواهد گرفت نه به فعل صاحب اراده، همچنین سیاق آیه در مقام مدح و ستایش اهل بیت است و اگر این اراده تشریعی بود؛ مختص به گروه خاصی نبود و این مدح و ستایش نیز موردی نداشت.
نكته سوم: با ملاحظه موارد استعمال لفظ «رجس» در قرآن (مائده، آیه 90؛ انعام، 125؛ یونس، 100) می‎توان گفت: این لفظ هم شامل پلیدی محسوس و ظاهری می‎شود و هم شامل آلودگی معنوی و نامحسوس.[3] و شكی نیست كه مقصود «رجس» در آیه تطهیر ( كه با الف و لام نیز آمده) شامل تمام گناهان می‎شود.[4]
نكته چهارم: علماء اهل تسنن با توجه به معنای لغوی «اهل بیت»، آیه‎ را به خانواده و همسران پیامبر تفسیر می‎كنند.[5] اما در پاسخ باید گفت كه درست است. در كتابهای لغت، كلمه «اهل بیت» به معنای اهل خانواده (اعم از پدر، مادر، فرزندان و...) و خاندان آمده است.[6] اما سیاق آیه تطهیر نشان می‎دهد كه «اهل بیت» در این آیه افراد خاص از خانواده هستند و شامل همسران پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎شود چون اگر شامل آنها می‎شد لازم بود ضمیر «عنكم» كه مذكر است به «عنكنّ» تبدیل شود.[7] علاوه بر آن روایات كه تبیین كننده مجهولات و تأویل كننده متشابهات قرآن هستند؛ استفاده می‎شود.
كه در این قسمت از آیه (مانند بعضی از آیات) جداگانه نازل شده است و به هنگام جمع‎آوری آیات قرآن، در كنار این آیات قرار گرفته است.[8] و روایات بوضوح، مصداق «اهل بیت» در این آیه را بیان كردند. طبری[9] در تفسیر خود «17» حدیث و جلال الدین سیوطی،[10] در الدر المنثور، «14» حدیث را نقل نموده‎اند كه سند همه آنها به صحابه و تابعین (همچون: ابوسعید خدری، انس بن مالك، ابواسحاق، ابوهریره، ابو حمراء، سعد بن وقاص، علی بن حسین، عایشه، ابن عباس و...» منتهی می‎گردد.
بر طبق این احادیث، پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ كساء یا عباء بر سر پنج تن (پیامبر، علی، فاطمه،‌حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ ) افكند و ام سلمه كه قصد ورود به آن را داشت؛ منع نمود و این جمله را فرمود: «خدایا! اینان اهل بیت من می‎باشند، پروردگارا! پلیدی را از آنها دور ساز».[11]
آیات زیادی در شأن و منزلت «اهل بیت» نازل شده است تا جایی كه ابن عباس روایت كرده كه درباره علی ـ علیه السّلام ـ به تنهایی، سیصد آیه نازل شده است.[12] و برخی دیگر گفته‎اند: كه ربع آیات قرآن در مورد اهل بیت می‎باشند[13]. و از باب نمونه «60» آیه را با شأن نزول ذكر كرده‎اند كه به اعتراف بزرگان اهل سنت درباره اهل بیت نازل شده است.
در این جا به نمونه‎هایی از آیات كه شیعه و سنی در آن اتفاق نظر دارند كه درباره اهل بیت نازل شده را ذكر می‎نمائیم:
1. آیه مودّت: خداوند متعال می‎فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»[14]
«به مردم بگو! برای تبلیغ و رسالت، پاداش از شما نمی‎خواهم؛ مگر مودت و دوستی خویشانم».
صحیح مسلم و صحیح بخاری و مسند احمد بن حنبل و تفسیر ثعلبی همگی از ابن عباس نقل كرده‎اند كه وقتی این آیه نازل شده مسلمانان از پیامبر سئوال كردند؛ اقربای شما چه كسانی هستند؟ پیامبر فرمود: آنها علی و فاطمه و دو فرزندانشان (حسن و حسین) هستند.[15]
2. آیه ‌مباهله: خداوند در سوره نساء آیه 47 می‎فرماید: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِسائَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ...»[16]
پس هركس با تو در مقام مجادله برآید درباره عیسی، بعد از آنكه بوحی خدا بر احوال او آگاهی یافتی با او بگو: بیائید و ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخیزیم...».
مفسرین شیعه و سنی اتفاق نظر دارند كه لفظ «ابنائنا» اشاره به امام حسن و امام حسین و لفظ «نسائنا و انفسنا» به ترتیب به فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ شامل می‎شود. مسلم و ترمذی در كتابهای خود در باب فضایل علی ـ علیه السّلام ـ از سعید بن وقاص روایت كرده‎اند: وقتی كه این آیه نازل شده پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و سپس فرمود: خداوندا، اینان اهل من می‎باشند.[17]
3. آیه كلمات: قرآن، داستان توبه حضرت آدم را چنین بیان می‎كند:‌«فتلقیّ آدم من ربّهِ كلماتٍ فتاب علیه انه هو التراب الرحیم»[18] حضرت آدم از پروردگارش كلماتی را فراگرفت پس توبه او را پذیرفت، همانا خداوند توبه پذیر و مهربان است.
جلال الدین سیوطی در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل همین آیه از ابن عباس روایت كرده كه گفت از رسول خدا درباره كلمات كه حضرت آدم از خداوند دریافت كرد و موجب پذیرش توبه شد سئوال كردم، پیامبر فرمود: «حضرت آدم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از خداوند طلب بخشش كرد و خداوند هم پذیرفت».[19]
4. آیاتی كه در شأن اهل بیت به خصوص درباره حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نازل شده، بسیار زیاداست ما برای اختصار فقط به آدرس سوره‎ها و آیات اكتفا می‎كنیم:[20] آیات برائت (توبه، 1)، آیه سقایه الحاج (توبه، 19)، آیه صالح المؤمنین (تحریم، 4)، آیه حكمت (بقره، 269)، آیه بینه (هود، 17)، آیه صد یقول (حدید، 19)، آیه نور (حدید، 28)، آیه انذار (شعراء، 214)، آیه مرج البحرین (الرحمن، 19 ـ 22)، آیه نجوی (مجادله، 12)، آیه سابقون (واقعه، 10 ـ 11)، آیه محبت (مریم، 96؛ مائده، 54)، آیه انفاق (بقره، 274)، آیه حبل الله (ال عمران، 103)، آیه راسخان در علم (ال عمران، 7)، آیه ولایت (مائده، 55)، آیه علم الكتاب (رعد، 13)، اهل الذكر (نحل، 43)، و... .
گوشه‎های از شأن و منزلت اهل بیت را در قرآن به رشته تحریر در آوردم و هیچ كس را قادر به انكار این آیات نیست، و تمام فرق مسلمین اعم از شیعه وسنی به این واقعیت اعتراف دارند كه اهل بیت(علیهم السلام) حلقه ناگسستنی قرآن هستند و قرآن بدون اهل بیت و اهل بیت بدون قرآن، نمی‎توانند این كشتی پرتلاطم هدایت را به مقصد برسانند. امیدواریم بتوانیم با تمسك به قران و تبعیت از اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) ،در صراط مستقیم را مسی تكامل و سعادت را بپیماییم«انشاءالله» ..

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تفسیر تسنیم، حضرت آیت الله جوادی آملی، انتشارات اسراء، چ 1، قم، 1379، ج 1، ص 132.
[2] . اهل بیت رهبران الهی، محمد كاظم، محمد جواد، انتشارات عاشورا، قم، چ 1، 1374، ص 17.
[3] . ره توشه راهیان نور، ویژه محرم 1377، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، مقاله سیمای اهل بیت در قرآن و سنت، عبدالرحیم سلیمانی، ص 35.
[4] . تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مكارم شیرازی و همكاران (دار الكتب الاسلامیه، تهران، چ 11، 1371، ج 17، ص 195.
[5] . تفسیر الدر المنثور، سیوطی، ج 5، ص 196.
[6] . مفردات راغب اصفهانی، تهران، مكتب مرتضویه، ذیل.
[7] . تفسیر المیزان، علامه طباطبایی،‌انتشارات اسراء، قم، 1364، ج 16، ص 484.
[8] . همان.
[9] . تفسیر طبری، محمد بن جریر طبری، ج 2، ص 5 ـ 7، انتشارات موسسه رسالت، بیروت، 1415ق.
[10] . تفسیر الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج5، ص 199، قم منشورات كتابخانه مرعشی، 1404 ق.
[11] . رك: اهل بیت در كتاب وسنت، محمد ری شهری، دار الحدیث تهران، چ1، ص 35، و رك: شواهد التنزیل، حفطایی، ج 2، ص 25، بیروت، موسسه علمی للمطبوعات، 1393 ق.
[12] . الصواعق المحرقه، حیثمی، فصل 3، باب 9، ص 76، مكتبه القاهره، چاپ مصر، 1312.
[13] . المراجعات، ص 48.
[14] . شوری، آیه 23.
[15] . رك: اهل بیت در كتاب و سنت، ری شهری، ص 40؛ رك: و دلائل الصدق، حسن بن محمد مظفر، ج 2، ص 119، انتشارات بصیرت، قم، 1395ق.
[16] . آل عمران، آیه 6.
[17] . دلائل الصدق، همان، ج2 ، ص 135.
[18] . بقره، 37.
[19] . تفسیر در المنثور، سیوطی، ج 1، ذیل آیه.
[20] . تفسیر نور الثّقلین، عروس حویزی، و تفسیر بحرانی، سیدهاشم بحرانی، و تفسیر الدر المنثور، جلال الدین سیوطی و تفسیر نمونه، مكارم شیرازی و تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیات فوق.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:47
فضل قرآن

1 ـ عَلِی ، عَن أَبيهِ ، عَن عَبدِاللهِ بنِ المُغيرَةِ ، عَن سَماعَةَ بنِ مِهرانَ قالَ : قالَ أَبُوعَبدِاللهِ إِنَ العَزيزَ الجَبّارَ أَنزَلَ عَلَيکُم کِتابَهُ وَ هُوَ الصّادِق البارُّ ، فيهِ خَبَرُکُم وَخَبَرُمَن قَبلَکُم وَ خَبَرُمَن بَعدَکُم وَخَبَرُالسَّماءِ وَ الأَرضِ وَلَوأَتاکُم مَن يخبِرُکُم عَن ذلِکَ لَتَعَجبّتُم .

ـ حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : همانا خدای عزيز و جبار کتابش را بر شما فرود فرستاد و اواست راست گو و نيک خواه ، در آن کتاب است آگاهی از شما و آنانکه پيش از شما بودند ، و آنانکه پيش از شما بودند ، و آنانکه پس از شمايند ، و آگاهی از آسمان و زمين ، و اگر کسی نزد شما آيد واز آنها بشما آگاهی دهد هر آينه شمادر شگفت شويد .

2 ـ مُحَمَّدبنُ يحيی ، عَن أَحمَدَبنِ مُحَمَّدِ بن عيسی ، عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنان ، عَن أَبِی الجارُودِقالَ قالَ : أَبوُجَعفَرٍ (عليه السلام) : قال رَسُولُ اللهِ (صلی الله عليه و آله) : أَناَا أَوَّلُ وافِدٍ عَلَی العَزيزِ الجَبّارِ يومَ القِيامَةِ وَکِتابُهُ وَأَهلُ بَيتی ثُمَّ اُمَّتی ، ثُمَّ أَسأَلُهُم ما فَعَلتُم بِکِتابِ اللهِ وَبِأَهلِ بَيتی .

ـ حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : رسول خدا (ص) فرمود : من نخستين کسی هستم که روز قيامت بر خدای عزيز جبار وارد شوم با کتابش و اهل بيتم ، سپس امتم (وارد شوند) پس از ايشان بپرسم چه کرديد با کتاب خدا و اهل بيت من .

3 ـ مُحَمَّدُ بنُ يحيی ، عَن أَحمَدَبنِ مُحَمَّدٍ ، عَن مُحَمَّدِ بنِ أَحمَدَبنِ يحيی ، عَن طَلحَةَ بنِ زَيدٍ ، عَن أَبی عَبدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : إِنَّ هذَا القُرآنَ فيه مَنارُالهُدی وَمَصابيحُ الدُّجی فَليجلُ جالٍ بَصَرَهُ وَ يفتَحُ لِلضِّياءِ نَظَرَهُ فَاِنَّ التَّفَکّسرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ، کَما يمشِی المُستَنيرُ في الظّلُماتِ بِالنُّورِ .

ـ حضرت صادق (علبيه السلام) فرمود : همانا اين قرآن )کتابي) است که در آن است جايگاه نور هدايت و چراغهای شب تار ، پس شخص تيزبين بايد که در آن دقت کند و برای پرتوش نظر خويش را بگشايد ، زيرا که انديشه کردن زندگانی دل بينا است ، چنانکه آنکه جويای روشنی است در تاريکی ها بسبب نور راه پيمايد .

4 ـ عَلِی بنُ إِبراهيمَ ، عَن مُحَمَّدِبنِ عيسی ، عَن يونُسَ ، عَن أَبی جَميلَةَ قالَ : قالَ أَبُوعَبدِاللهِ (عليه السلام) : کانَ في وَصِيةِ أَميرِ المؤمنينَ (عليه السلام) أَصحابَهُ : اعلَمُوا أَنَّ القُرآنَ هُدَی النَّهارِ وَ نُورُ اللَّيلِ المُظِلمِ عَلی ما کانَ مِن جَهدِ وَفاقَةٍ .
ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود : در سفارش امير المؤمنين (عليه السلام) بيارانش بود که : بدانيد همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار اگر چه (آنکس که در صدد راهنمائی شدن و کسب نورش باشد) در سختی و نداری باشد . (زيرا فقر وفاقه او را از آن باز ندارد بلکه رغبتشان را در اينباره افزون کنند زا فيض ـ ره ـ)

5 ـ عَلِی ، عَن أبيهِ عَنِ النّوفَلِی ، عَن السَّکُونِی ، عَن أبی عَبدِاللهِ ، عَن آبائِهِ (عليهم السلام) قالَ : شَکا رَجُلُ إِلَی النَّبِی (صلی الله عليه و اله و سلم) وَجَعاً في صَدرِهِ فَقالَ (صلی الله عليه و آله و سلم) : استَشفِ بِالقُرآنِ فَاِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ يقُولُ : « وَشِفاءٌ لِما في الصُّدوُرِ » .
ـ حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) حديث کند که مردی از درد سينه به پيغمبر (ص) شکايت کرد ، حضرت (ص) فرمود : بوسيله قرآن شفا بجوی زيرا خدای عزوجيل فرمايد : « ( و اين قرآن) شفاء است برای آنچه در سينه ها است » ( سوره يونس آيه 57 ) .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:48
6 ـ أَبُوعَلِی الأًَشعَرِی ؛ عَن بَعضِ أَصحابِهِ ، عَن الخَشّابِ ، رَفَعَهُ قالَ : قالَ أَبُوعَبدِاللهِ (عليه السلام) : لاوَاللهِ لا يرجِعُ الأَمرُ وَالخِلافَةُ إِلی آلِ أَبی بَکرٍ وَعُمَرَ أَبَداً وَلا إِلی بَنی اُميةَ أَبَداً وَلا في وُلدِ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ أَبَداً وَ ذلِکَ أَنَّهُم نَبَذوُا القُرآنَ وَأَبطَلُوا السُّنَنَ وَعَطَّلُوا الأحکامَ ، وَقالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله عليه و آله و سلم) : القُرآنُ هُدی مِنَ الضَّلالَةِ وَتِبيانُ مِنَ العَمی وَاستقالَةٌ مِنَ العَثرَةِ وَنُورٌ مِنَ الظُّلمَةِ وَ ضِياءٌ مِنَ الأحداثِ وَ عِصمَةٌ مِنَ الهَلَکَةِ وَرُشدٌ مِنَ الغَوايةِ وَبَيانٌ مينَ الفِتَنِ وَبَلاغٌ مِنَ الدُّنيا إِلَی الآخِرَةِ وَفيهِ کَماُ دينِکُم وَ ما عَدَلَ أَحَدٌ عَن القُرآنِ إلّا إِلَی النّارِ .
ـ امام صادق (عليه السلام) : نه بخدا سوگند اين امر خلافت هرگز در دودمان ابوبکر و عرم باز نگردد ، و نه هرگز در بنی اميه ، و نه در فرزندان طلحه و زبير باز آيد ، برای آنکه اينان قرآن را به يک سو نهادند ، و سنتها را باطل کردند ، و احکام (الهي) را تعطيل کرده (و مهمل گذاردند) . و رسولخدا (ص) فرموده است : قرآن راهنمای گمراهی است و بينائی از هر کوری است ، و سبب گذشت از لغزشها است ، و روشنی در هر تاريکی است ، و در پيشامدها ( و بدعتها ) پرتوی است ف و نگاهدارنده از هر هلاکتی است و ره جوئی در هر گمراهی است ، و بيان کننده هر فتنه و اشتباهی است ، و انسانيرا از دنيای (پست بسعادتهاي) آخرت رساند ، و در آنست کمال دينی شما ، و هيچکس از قرآن رو گردان نشود جز بسوی دوزخ .


7 ـ حُمَيدُبنُ زِيادٍ ؛ عَن الحَسَنِ بنِ مُحَمَّد ، عَن وُهَيبِ بنِ حَفصٍ ، عَن أَبی بَصيرٍ قالَ : سَمِعتُ أَباعَبدِاللهِ (عليه السلام) يقُولُ : إِنَّ القُرآنَ زاجرٌ وَ آمِرٌ : يأمُرُ بِالجَنَّةِ وَيزجُرُ عَنِ النّارِ .

ـ ابوبصير گويد : شنيدم حضرت صادق (عليه السلام) ميفرمود : همانا قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است . به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد .


8 ـ عَلِی بنُ إِبراهيمَ ، عَن صالِحِ بنِ السِندِی ، عَن جَعفَرِبنِ بَشيرٍ ، عَن سَعدريال الاِسکافِ قالَ : قالَ رسُولُ (صلی الله عليه و آله) : اُعطيتُ السُّوَرَ الطّوَلَ مَکانَ النَّوراةِ وَاُعطيتُ المِئينَ مَکانَ الانجيلِ وَاُعطيتُ المَثانِی مَکانَ الزّبُورِ وَفُضِّلتُ بِالمُفَصَّلِ ثَمانٌ وَسِتّوُنَ سِورَةً وَهُوَمُهَيمِنٌ عَلی سائِرِ الکتُتُبِ وَالتَّوراةُ لِموُسی وَالاِنجيلُ لِعيسی والزَّبوُرُ لِداوُدَ .

ـ سعد اسکاف از رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) حديث کند که فرمود : بمن سوره های طولانی داده شده بجای تورات ، و سوره های صد آيه ای داده شدم بجای انجيل . و سوره های صد آيه ای داده شدم بجای انجيل . و سوره های مثانی (تفسير آن بيايد) بمن داده شد بجای زبور ، و سوره های مفصل (يعنی آيه کوتاه) را که شصت و هشت سوره است افزون بمن دادند و اين قرآن نگهبان و گواه است بير کتابهای ديگر و تورات از موسی (عليه السلام) است و انجيل از عيسی (عليه السلام) است و زبور از داود (عليه السلام) است .

9 ـ عَلِی بنُ إِبراهيمَ ، عَن أَبيهِ ؛ وَعَلِی بنِ مُحَمَّدريال القاسانِی ف جَميعاً ، عَنِ القاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ ؛ عَن سُلَيمانَ بنِ داوِدَ ، عَن سُفيانَ بنِ عُيينَةَ ، عَنِ الزُّهَرِی قالَ : قالَ عَلِی بنُ الحُسَينِ عَلَيهِمَاالسَّلامُ : لَوماتَ مَن بَينَ المَشرِقِ و المَغرِبِ لَمَا استَوحَشتُ بَعدَأَن يکُونَ القُرآنُ مَعِی . وَکانَ (عليه السلام) إذاقَرَأَ « مالِکِ يومِ الدّينِ » يکَرِّرها حَتّی کادَ أَن يموُتَ .
9 ـ زهری گويد : حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمود : اگر همه مردم که ما بين مشرق و مغرب هستند بميرند من از تنهائی هراس نکنم پس از آنکه قرآن با من باشد ، و آنحضرت (عليه السلام) شيوه اش اين بود که هر گاه « مالک يوم الدين » را ميخواند آنقدر آنرا تکرار ميکرد که نزديک بود بميرد .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:50
سليمان عليه السلام

الصدوق قال: حدّثنا عبدالله بن محمّد بن عبدالوهاب القرشى قال: حدّثنا منصور بن عبدالله الإصفهانى الصوفى قال: حدّثنى علىّ بن مهرويه القزوينى قال: حدّثنا سليمان الغازى قال: سمعت علىّ بن موسي الرضا عليه السلام يقول عن أبيه موسي عن أبيه جعفر بن محمّد فى قوله عزّوجلّ (فَتَبِسّمَ ضاحِكًا مِنْ قَوْلها) قال: لمّا قالت النملة: (يا أَيّهَا النّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لايَحْطِمَنّكُمْ سُلَيْمانُ وُ جُنودُهُ) حملت الريح صوت النملة إلي سليمان عليه السلام، و هو مارّ فى الهواء و الريح قدحملته فوقف و قال: علىّ بالنملة، فلمّا أتى بها قال سليمان: يا أيّتها النملة أما علمت أنّى نبىّ و أنّى لاأظلم أحداً؟! قالت النملة: بلي. قال سليمان عليه السلام فلِمَ حذّرتهم ظلمى و قلت: (يا أيّها النمل ادخلوا مساكنكم) قالت : خشيت أن ينظروا إلي زينتك فيفتتنوا بها فيعبدون غير الله تعالي ذكره، ثمّ قالت النملة: أنت أكبر أم أبوك؟ قال سليمان: بل أبى داود، قالت النملة: فلم زيد فى حروف اسمك علي حروف اسم أبيك داود؟! قال سليمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: لأنّ أباك داود عليه السلام داوي جرحه بودّ فسمّى داود و أنت يا سليمان أرجو أن تلحق بأبيك، ثمّ قالت النملة: هل تدرى لم سخّرت لك الريح من بين سائر المملكة؟ قال سليمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: يعنى عزّوجلّ بذلك لوسخّرت لك جميع المملكة كما سخّرت لك هذه الريح لكان زوالها من يدك كزوال الريح، فحينئذ تبسّم ضاحكاً من قولها .
نمل/ 18- 19. علل الشرائع 1 / 72.



صدوق گويد: عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب قرشي ما را حديث كرد كه منصور بن عبدالله اصفهاني صوفي، از علي بن مهرويه قزويني، از سليمان غازي نقل كند كه گفت? از علي بن موسي الرضا(ع) شنيدم كه مي�فرمو�? از پدرش موسي بن جعفر، از پدرش�جعف�?بن محمد درباره اين آيه ( از سخن او لبخندي زد) و فرمود: چون آن مور گفت : ( اي موران به داخل خانه�هاي�تان برويد كه سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را درهم نكوبند)2 باد صداي مور را به سليمان(ع) كه در هوا بر باد سوار بود رساند، ايستاد و گفت آن مور را نزد من آوريد، چون آورده شد سليمان گفت: اي مور آيا نمي�دان�?كه پيامبر خدايم و به كسي ستمي روا ندارم؟ مور گفت: آري، سليمان(ع) گفت: پس چرا آنان را از ستم من پرهيز دادي و گفتي: (اي موران به�خانه�هاي�تا�?درآييد)؟ مور گفت: بيم داشتم زينت تو را ديده و فريفته شوند و غير خدا را بپرستند، سپس مور گفت: تو بزرگتري يا پدرت داوود؟ سليمان گفت: البته پدرم �داوود�? مور گفت: پس چرا حروف نام تو بر حروف نام پدرت داوود بيشتر است، سليمان�گف�? نمي�دانم�?مور گفت : زيرا پدرت داوود(ع) خود زخم خويش را مداوا كرد و بدان داوود ناميده شد در حالي كه تو سليماني [ پر از سلامتي�] و اميد دارم به پدرت ملحق شوي? مور گفت: آيا مي�دان�? چرا از ميان همه قدرتها، باد مسخّر تو شد؟ سليمان گفت? نمي�دانم�?مور گفت: يعني آن كه اگر خداوند عزّوجلّ همه قدرتها را به فرمان تو مي�آور�?چنانكه اين باد را مطيع تو نمود، نيستي�ا�?به دست تو چون نيستي باد بود و آنگاه بود كه سليمان از گفته او لبخندي زد3 .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:51
الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن القاسم المفسّر المعروف بأبى الحسن الجرجانى رضى الله عنه قال: حدّثنا يوسف بن محمّد بن زياد و علىّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما عن الحسن بن علىّ، عن أبيه علىّ بن محمّد، عن أبيه محمّد بن علىّ، عن أبيه الرضا علىّ بن موسي بن جعفرعليه السلام، عن أبيه موسي بن جعفرعليه السلام عن أبيه الصادق جعفر بن محمّد عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (وَ اتّبعُوا ما تَتْلُوا الشّياطِينُ علي مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ) قال: اتبعوا ما تتلوا كفرة الشياطين من السحر و النيرنجات علي ملك سليمان الّذين يزعمون أنّ سليمان به ملك و نحن أيضاً به نظهر العجائب حتّي ينقاد لنا الناس و قالوا: كان سليمان كافراً، ساحراً، ماهراً بسحره ملك ما ملك و قدر ما قدر، فردّ الله عزّوجلّ عليهم فقال (و ما كفر سليمان) و لااستعمل السحر كما قال هؤلاء الكافرون (و لكن الشياطين كفروا يعلّمون الناس السحر) الّذى نسبوه إلي سليمان و إلي (ما اُنزل علي الملكين ببابل هارون و ماروت) و كان بعد نوح عليه السلام قدكثر السحرة و المموّهون، فبعث الله عزّوجلّ ملكين إلي نبىّ ذلك الزمان بذكر ما تسحر به السحرة و ذكر ما يبطل به سحرهم و يردّ به كيدهم فتلقّاه النبىّ عن الملكين و أداه إلي عباد الله بأمر الله عزّوجلّ فأمرهم أن يقفوا به علي السحر و أن يبطلوه و نهاهم أن يسحروا به الناس و هذا كما يدلّ علي السمّ ما هو و علي ما يدفع به غائلة السمّ، ثمّ قال عزّوجلّ (و ما يعلمان من أحد حتّي يقولا إنّما نحن فتنة فلاتكفر) يعنى أنّ ذلك النبىّ أمر الملكين أن يظهرا للناس بصورة بشرين و يعلّماهم ما علّمهما الله ذلك فقال الله عزّوجلّ (و ما يعلّمان من أحد) ذلك السحر و إبطاله (حتّي يقولا) للمتعلّم ( إنّما نحن فتنة) و امتحان للعباد ليطيعوا الله عزّوجلّ فيما يتعلمون من هذا و يبطلوا به كيد السحرة و لايسحروهم (فلاتكفر) باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به و دعاء الناس إلي أن يعتقدوا أنّك به تحيى و تميت و تفعل ما لايقدر عليه إلّا الله عزّوجلّ فإنّ ذلك كفر. قال الله عزّوجلّ (فيتعلّمون) يعنى طالبى السحر (منهما) يعنى مما كتبت الشياطين علي ملك سليمان من النيرنجات و ممّا (أنزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت) يتعلّمون من هذين الصنفين (ما يفرّقون به بين المرء و زوجه) هذا ما يتعلّم للإضرار بالناس يتعلّمون التضريب بضروب الحيل و النمائم و الايهام و أنّه قددفن فى موضع كذا و عمل كذا ليحبّب المرأة إلي الرجل و الرجل إلي المرأة و يؤدّى إلي الفراق بينهما، فقال عزّوجلّ (و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله) أى ما المتعلمون بذلك بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله يعنى بتخلية الله و علمه فإنّه لوشاء لمنعهم بالجبر و القهر. ثمّ قال (و يتعلّمون ما يضرّهم و لاينفعهم لأنّهم إذا تعلّموا ذلك السحر ليسحروا به و يضرّوا فقدتعلّموا مايضرهم فى دينهم و لاينفعهم فيه، بل ينسلخون عن دين الله بذلك (وَ لَقَدْعَلِمُوا) هؤلاء المتعلّمون (لَمَنِ اشْتَراهُ) بدينه الّذى ينسلخ عنه بتعلّمه (ما له فى الآخرة من خلاق) أى من نصيب فى ثواب الجنّة، ثمّ قال عزّوجلّ (و لبئس ما شروا به أنفسهم) و رهنوها بالعذاب ( لوكانوا يعلمون) أنّهم قدباعوا الآخرة و تركوا نصيبهم من الجنّة، لأنّ المتعلّمين لهذا السحر الّذين يعتقدون أن لارسول و لاإله و لابعث و لانشور. فقال (وَ لَقَدْعَلِمُوا لَمَن اشْتَراهُ ما لَهُ فِى الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ) لأنّهم يعتقدون أن لاآخرة فهم يعتقدون أنّها إذا لم تكن آخرة فلاخلاق لهم فى دار بعد الدنيا و إن كانت بعد الدنيا آخرة فهم مع كفرهم بها لاخلاق لهم فيها. ثمّ قال (و لبئس ماشروا به أنفسهم) بالعذاب إذ باعوا الآخرة بالدنيا و رهنوا بالعذاب الدائم أنفسهم (لوكانوا يعلمون) أنّهم قدباعوا أنفسهم بالعذاب و لكن لايعلمون ذلك لكفرهم به، فلمّا تركوا النظر فى حجج الله حتّي يعلموا عذّبهم علي اعتقادهم الباطل و جحدهم الحقّ .
بقره /102. عيون أخبار الرضا 1 / 266.

صدوق گويد: محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجاني(ره ) ما را حديث كرد كه يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيّار از پدرشان، از حسن بن�علي�?از پدرش علي بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن�موس�?بن جعفر، از پدرش موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد(ع) درباره اين سخن خداوند عزّوجلّ (و آنچه را شيطانها در سلطنت سليمان خوانده بودند، پيروي كردند و سليمان كفر نورزيد ) ما را چنين حديث نمود كه فرمود: آنچه شيطانهاي كافر از سحر و نيرنگ در سلطنت سليمان مي�خواندند�?پيروي كردند، كساني كه مي�پنداشتن�? سليمان بدان سلطنت يافته و ما نيز عجايبي به ظهور مي�رساني�? تا مردم اطاعت ما كنند و گفتند: سليمان، كافر و جادوگري زبردست است كه به جادو آنچه را بر آن حكم مي�راند�?مالك شده و بر آن قدرت يافته است، پس خداوند عزّوجلّ پاسخ�شا�?داد و فرمود (سليمان كافر نشد) و جادويي به كار نبست آن�گون�?كه اين كافران گويند، بلكه شيطانها با آموختن جادو به مردم، كفر ورزيدند، جادويي كه آن را به سليمان و ما نسبت دادند (آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروي كردند]) كه پس از نوح(ع) ساحران و تردستان زياد شدند و خداوند عزّوجلّ دو فرشته را به سوي پيامبر آن زمان گسيل داشت با همان وردي كه جادوگران بدان جادو مي�كردن�?و ذكري كه با آن جادوي�شا�? را باطل كرده و كيدشان را به خودشان باز مي�گرداند�?و آن پيامبر(ع) از آن دو فرشته، آنچه را كه بايد، فرا گرفت و به امر خدا به بندگان او عزّوجلّ رساند و فرمان�شا�?داد تا در برابر سحر ايستاده، آن را باطل كنند اما ايشان را از اين كه خود، مردم را سحر كنند نهي كرد. چنان كه نشان مي�ده�?كه سَم چيست و چگونه اثر سوء آن دفع مي�شو�? سپس خداوند عزّوجلّ فرمود (آن دو فرشته هيچ كس را تعليم [سحر] نمي�كردن�?مگر آن كه مي�گفتن�?ما آزمايشي [براي شما] هستيم پس زنهار كافر نشوي? يعني آنكه آن پيامبر(ع ) دو فرشته را دستور داد تا به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شده، سحر را همانطور كه خداوند به آن دو ياد داده بود كه خداوند فرمود (از احدي ياد نگرفتند) اين سحر را، و نحوه باطل ساختن آن را به ايشان بياموزند (تا آنكه بگويند) به هر فراگيري (ما تنها وسيله�ا�?براي آزمايشيم? و آزموني براي همه بندگان تا خداوند عزّوجلّ را در آنچه از اين [سحر] مي�آموزند�? اطاعت كنند و بدان نيرنگ ساحران را نابود سازند و مردم را سحر نكنند، ( پس كافر مشو) با به كارگيري اين سحر و قصد آزار و زيان رساندن بدان و با دعوت مردم به اين كه معتقد شوند تو زنده نموده و مي�ميران�?و آنچه جز خدا قدرت انجام آن را ندارد، انجام مي�ده�?كه اين كفر است? خداوند عزّوجلّ فرمود (پس فرا مي�گيرن�? يعني علاقه�مندا�?به جادو (از آن دو) يعني از آنچه شيطانها در سلطنت سليمان از انواع نيرنگ نوشتند و از آنچه (آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شد) از اين دو گروه (آنچه بدان ميان شخص و همسرش جدايي مي�افكنن�? اين چيزي است كه براي زيان رساندن به مردم فرا گرفته مي�شود�?سخن�چين�?و انواع حيله�ه�? و در پرده سخن گفتن�ه�?فرا مي�گيرند�?و اين كه در فلان جا در زير خاك شود تا زن نزد شوهرش و مرد نزد همسرش را محبوب كنند تا آنجا كه ميان�شا�?جدايي افكنند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (آنها نمي�توانن�?به هيچ كس زياني رسانند مگر به إذن خداوند) يعني فراگيران آن بدان نخواهند توانست به كسي زياني رسانند مگر به اذن خدا يعني پنهان از خدا و قدرت او كه اگر او بخواهد با جبر و قهر بازشان دارد. آنگاه فرمود (فرا مي�گيرن�?آنچه زيان�شا�?رساند و سودي براي�شا�? ندارد) زيرا آن جادو را فرا گرفتند تا بدان جادويي كنند و زياني رسانند، چيزي فرا گرفتند كه در دين�شا�?به ايشان زياني رساند و فايده�ا�?براي دين�شا�?نداشت بلكه با اين كار از دين خدا جدا مي�شدن�? (و به قطع دانستند) اين فرا گيرندگان (آنكه/ آنچه با دين خود خريدند) و بدين�سا�? كه از دين خويش جدا شدند (در آخرت بهره�ا�?ندارند) يعني نصيبي از ثواب بهشت نبرند، سپس او عزّوجلّ فرمود (خويشتن را به بدترين آنچه ممكن بود فروختند) و گرفتار عذاب ساختند ( اي كاش مي�فهميدن�? كه آخرت را فروخته و بهره خود از بهشت را رها كرده�ان�?كه فراگيران اين جادو معتقدند نه پيامبري وجود دارد و نه خدا و نه زنده شدن و برانگيختني? آنگاه فرمود (آنچه خريده�ان�?در آخرت هيچ بهره�ا�?ندارد) زيرا معتقدند آخرتي وجود ندارد و برآنند چون آخرتي وجود ندارد بهره�ا�?در سراي پس از دنيا ندارند در حالي كه از پس دنيا آخرتي است و آنان با كفر خود بدان، بهره�شا�?در آنجا را از دست دادند سپس فرمود (چه بد چيزي است آنچه خويش را بدان فروختند) كه در برابر دنيا آخرت را فروختند و خويشتن را گرفتار عذابي دائم نمودند (كاش در مي�يافتن�? كه خود را به عذاب فروخته�ان�?اما نمي�دانن�?به خاطر كفرشان به او بوده است. و چون حجّت هاي خدا را ناديده انگاشتند، تا حقيقت را دريابند، خداوند به اعتقاد باطل و انكارشان نسبت به حق، عذابشان نمود .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:52
سورة الأحزاب

الصدوق حدّثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمدانى رضى الله عنه قال: حدّثنا علىّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن علىّ بن معبد عن الحسين بن خالد، قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن قول الله عزّوجلّ (إنّا عرضنا الأمانة علي السّموات والأرض و الجبال فأبين أن يحملنها)، فقال: الأمانة الولاية من ادّعاها بغير حقّ فقد كفر .
احزاب / 72. عيون اخبار الرضا 1 / 306.

صدوق از احمد بن زياد بن جعفر همداني(رض) از علي بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، از علي بن معبد، از حسين بن خالد روايت كرده است كه گفت از ابوالحسن علي بن موسي الرضا(ع) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (ما امانت را به آسمان و زمين عرضه كرديم اما آن دو از پذيرش آن خودداري كردند) سؤال كردم، فرمود: مقصود از امانت، ولايت است. هر كس بناحق آن را ادعا كند كافر است .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:53
سورة الأحقاف

الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضى الله عنه قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الهمدانىّ قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن فضّال عن أبيه، عن أبى الحسن الرضا عليه السلام، قال: إنّما سمّى (أولوا العزم) أولى العزم لأنّهم كانوا أصحاب العزائم و الشرائع، و ذلك أنّ كلّ نبىّ كان بعد نوح عليه السلام كان علي شريعته و منهاجه و تابعاً لكتابه إلي زمان إبراهيم الخليل عليه السلام ، و كلّ نبىّ كان فى أيّام إبراهيم و بعده كان علي شريعة إبراهيم و منهاجه و تابعاً لكتابه إلي زمن موسي عليه السلام ، و كلّ نبىّ كان فى زمن موسي و بعده كان علي شريعة موسي و منهاجه و تابعاً لكتابه إلي أيّام عيسي عليه السلام ، و كلّ نبىّ كان فى أيّام عيسي و بعده كان علي منهاج عيسي و شريعته، و تابعاً لكتابه إلي زمن نبينا محمّد صلّي الله عليه و آله، فهؤلاء الخمسة هم أولوا العزم، و هم أفضل الأنبياء و الرسل، و شريعة محمّد صلّي الله عليه و آله لاتنسخ إلي يوم القيامة و لانبىّ بعده إلي يوم القيامة فمن ادّعي بعده نبيّناً أو أتي بعد القرآن بكتاب فدمه مباح لكلّ من سمع ذلك منه .
أحقاف 46/ 35. علل الشرائع 122 - 123.

صدوق از محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني(رض) از احمد بن محمد بن سعيد همداني، از علي بن حسن بن فضال، از پدرش، از ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه فرمود: (پيامبران) (اولوا العزم) را اولوا العزم ناميده اند چون صاحب دين و شريعت (مستقل) بودند. هر پيامبري كه بعد از نوح(ع) آمد بر شريعت و آيين او و تابع كتاب آن حضرت بود تا زمان ابراهيم خليل(ع)، هر پيامبري هم كه در زمان ابراهيم و بعد از او بود از شريعت و آيين ابراهيم و كتاب او پيروي مي كرد، تا زمان موسي(ع)، هر پيامبري كه در زمان موسي و بعد از او بود از شريعت و راه او تبعيت مي كرده و پيرو كتاب او بود تا زمان عيسي(ع) هر پيامبري هم كه در زمان عيسي و بعد از او ظهور كرد بر راه و شريعت عيسي و كتاب او بود تا زمان پيامبر ما محمد(ص). اين پنج نفر پيامبران اولوا العزم هستند و از همه پيامبران و رسولان برترند. شريعت محمد تا روز قيامت منسوخ نمي شود و پس از او تا روز قيامت پيامبري نخواهد آمد. بنابر اين، پس از آن حضرت هر كس ادعاي نبوت كند، يا بعد از قرآن كتابي بياورد، ريختن خونش بر هر كس كه چنين ادعايي را از او بشنود، مباح است .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:54
سورة الإسراء

العيّاشى بإسناده عن محمّد بن الفضيل عن أبى الحسن عليه السلام سألته عن قول الله ( و من كان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى و أضل سبيلا) فقال: ذاك الّذى يسوّف الحجّ يعنى حَجّة الإسلام يقول: العام أحجّ، العام أحجّ، حتّي يجيئه الموت .
اسراء / 72. تفسير عيّاشى 2 / 305.

عياشي به اسنادش از محمد بن فضيل روايت كرده است كه گفت: از ابوالحسن?(الرضا)(ع) درباره اين سخن خداوند (و كسي كه در اين دنيا كور باشد در آخرت هم كور خواهد بود و گمراه تر است) پرسيدم، فرمود: او كسي است كه حجّ، يعني حَجّه �الإسلام�?را به?تاخير مي�انداز�?و مي�گوي�? امسال به حجّ مي�روم�?امسال به حجّ مي�روم�?تا آنكه مرگ به سراغش مي�آي�?(و حجّ نمي�گذار�? .

العيّاشى بإسناده عن إسماعيل بن همّام، قال: قال الرضا عليه السلام فى قول الله (يوم ندعوا كلّ أناس بإمامهم) فقال: إذا كان يوم القيامة، قال الله: أليس عدل من ربّكم أن تولّوا كلّ قوم، من تولّوا؟ قالوا: بلى، قال: فيقول تميّزوا فيتميّزون .
تفسير عيّاشى 2/ 304 - 305.


عياشي به اسنادش از اسماعيل بن همام روايت كرده است كه گفت : حضرت رضا(ع) درباره اين سخن خداوند (روزي كه هر طايفه از مردم را به امام خودشان مي خوانيم) فرمود: چون روز قيامت شود، خداوند فرمايد: آيا اين از عدالت پروردگارتان نيست كه (اينك) هر قومي?را با كسي كه (در دنيا) از او پيروي كرده�ان�?محشور كنيم؟ عرضه مي�دارن�? آري هست��?پس فرمايد: از هم جدا شويد و آنها از هم متمايز مي�شون�?.

الصدوق عن الفقيه المروزى عن أبى بكر النيسابورى عن أبى القاسم الطائى عن أبيه عن الرضا عليه السلام عن أبيه عن آبائه: قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله فى قول الله عزّوجلّ (يوم ندعوا كلّ أناس بإمامهم) قال: يدعي كلّ قوم بإمام زمانهم، و كتاب ربّهم و سنّة نبيّهم .
اسراء / 71. عيون اخبار الرضا 2 / 33.

صدوق از فقيه مروزي، از ابوبكر نيشابوري، از ابوالقاسم طائي، از پدرش، از حضرت رضا از پدرش، از پدر بزرگوارش روايت كرده است كه رسول خدا(ص?) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (روزي كه هر طايفه از مردم را به امام خودشان مي خوانيم) فرمود: هر قومي با امام?زمانشان و كتاب پروردگارشان و سنت پيامبرشان فرا خوانده مي�شون�? .


ابن شهر آشوب مرسلاً عن الرضا عليه السلام أنّ النبىّ صلّي الله عليه و آله قرأ (إنّ السمع و البصر و الفؤاد كلّ أولئك كان عنه مسئولاً) فسئل عن ذلك، فأشار إلي الثّلاثة، فقال: هم السمع و البصر و الفؤاد، و سيسألون عن وصيّى هذا و أشار إلي علىّ بن أبى طالب عليه السلام، ثمّ قال: وعزّة ربّى إنّ جميع اُمّتى لموقوفون يوم القيامة و مسؤلون عن ولايته و ذلك قول الله تعالي (و قفوهم إنّهم مسؤولون) الآية .
اسراء / 36. صافات / 24. مناقب ابن شهر آشوب 2 / 174 - 175.



ابن شهرآشوب به طور مرسل، از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه? پيامبر(ص? آيه (همانا گوش و چشم و دل مورد سوال واقع مي شوند) را قرائت كرد. از آن حضرت در اين باره سؤال كردند، پيامبر(ص? به آن سه نفر (خلفاي ثلاثه? اشاره? كرده و فرمود: سمع و بصر و فؤاد آن سه نفر هستند، و بزودي درباره ابن وصيم به علي�ب�?ابي�طال�?اشاره فرمود - از آنان بازخواست خواهد شد. سپس فرمود: به عزّت? پروردگارم سوگند كه در روز قيامت همه امت مرا نگه مي�دارن�?و از آنان درباره ولايت? او (علي? سؤال مي�كنن�? اين است معناي سخن خداي تعالي كه (متوقف كنيد آنها را تا از آنها سوال شود تا آخر آيه).

الصدوق قال: حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان و محمّد بن بكران النقّاش و محمّد بن إبراهيم بن إسحاق عن أحمد بن محمّد بن سعيد الهمدانى عن ابن فضّال عن أبيه قال: قال الرضا عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فلها) قال عليه السلام: إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فلها ربّ يغفرلها .
اسراء / 7. عيون اخبار الرضا / 294.


صدوق از احمد بن حسن قطان و محمد بن بكران نقاش و محمد بن ابراهيم بن اسحاق، از احمد بن?محمد بن سعيد همداني، از ابن فضال، از پدرش روايت كرده است كه گفت: حضرت رضا(ع) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (اگر كار خوب كرديد براي خود كرده ايد و اگر بد كرديد به خود بدي كرديد)1 فرمود: اگر نيكي كنيد به خود نيكي كرده�ايد�?و اگر بدي كنيد، مرآن را پروردگاري است كه مي�بخشدش� .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:55
سورة الأعراف

العيّاشى عن محمّد بن أبى زيد الرّازى عمّن ذكره عن الرضا عليه السلام قال: إذا نزلت بكم شدّة فاستعينوا بنا علي الله، و هو قول الله (و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها). قال: قال أبوعبدالله عليه السلام: نحن والله الأسماء الحسني الّذى لايقبل من أحد إلّا بمعرفتنا، [قال: فادعوه بها ].
أعراف / 180. تفسير عيّاشى 2 / 42.



عياشي از محمد بن ابي زيد رازي، از شخصي كه نامش را برد، از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه فرمود: هرگاه گرفتار سختي و بلايي شديد به نام و واسطه ما از خداوند كمك بطلبيد، خداوند مي�فرماي�?(و براي خدا اسماء حسنايي است با آن اسماء او را بخوانيد) ابوعبدالله (صادق?(ع) فرموده است: به خدا سوگند اسماي حسناي خدا ما هستيم، كه (طاعت و دعا) از هيچ كس پذيرفته نمي�شو�?جز با شناخت ما [ فرمود: پس خداوند را به اين اسماء حسني دعا كنيد] .

علىّ بن إبراهيم عن الحسين بن خالد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام: أنّه أعطى بلعم بن باعورا الاسم الأعظم فكان يدعو به فيستجاب له، فمال إلي فرعون، فلمّا مرّ فرعون فى طلب موسي و أصحابه، قال فرعون لبلعم: ادع الله علي موسي و أصحابه ليحبسه علينا، فركب حمارته ليمرّ فى طلب موسي و أصحابه فامتنعت عليه حمارته، فأقبل يضربها فأنطقها الله عزّوجلّ فقالت: ويلك علي ماتضربنى أتريد أن أجى ء معك لتدعو علي موسي نبىّ الله، و قوم مؤمنين، فلم يزل يضربها حتّي قتلها، و انسلخ الاسم الأعظم من لسانه و هو قوله (فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين ).
تفسير قمّى 1/ 248، آيه در سوره أعراف / 175.


علي بن ابراهيم از حسين بن خالد، از ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه فرمود: به بلعم بن باعورا اسم اعظم داده شده بود و او با آن اسم دعا مي�كر�?و دعايش مستجاب مي�ش�? اما بلعم به فرعون تمايل پيدا كرد، وقتي فرعون به? تعقيب موسي و يارانش پرداخت، به بلعم گفت: دعا كن كه خداوند نگذارد موسي و يارانش از چنگ ما بگريزند. بلعم شروع به زدن الاغ كرد، الاغ به اذن خداوند عزّوجلّ?زبان باز كرد و گفت: واي بر تو، چرا مرا مي�زني�، آيا مي�خواه�?همراه تو بيايم تا موسي? پيامبر خدا و عده�ا�?از مؤمنين را نفرين كني؟ بلعم آن قدر الاغش را زد كه از پا در آمد، پس اسم اعظم خداوند از زبان بلعم گرفته شد، اين است معناي آيه شريفه (پس بيرون آمد از آن پس شيطان او را پيروي كرد پس او از گمراهان شد) .


علىّ بن إبراهيم، قال: حدّثنى أبى عن محمّد بن الفضيل عن أبى الحسن عليه السلام [فى قوله تعالي (فأذّن مؤذّن بينهم أنْ لعنة الله علي الظالمين)] قال: المؤذّن أميرالمؤمنين عليه السلام يؤذّن أذاناً يسمع الخلائق كلّها، و الدليل علي ذلك قول الله عزّوجلّ فى سورة البراءة (و أذان من الله و رسوله) فقال أميرالمؤمنين عليه السلام: كنت أنا الأذان فى الناس .
أعراف / 44. توبه / . تفسير قمّى 1 / 231.

علي بن ابراهيم از پدرش، از محمد بن فضيل، از حضرت ابوالحسن(ع)[درباره آيه شريفه (ندا دهد ندا دهنده اي كه لعنت خدا بر ظالمين)]4 روايت كرده است كه? فرمود: آن مؤذن و ندا دهنده اميرالمؤمنين(ع) است و چنان ندايي سر مي�ده�?كه?به گوش همه خلايق مي�رس�? دليل بر اين، سخن خداي عزّوجلّ است در سوره برائت (و أذان من الله و رسوله)5 زيرا اميرالمؤمنين فرمود: آن اذان و ندا دهنده در ميان مردم?من بودم? .


العيّاشى عن الوشّاء عن الرضا عليه السلام قال: كان علىّ بن الحسين عليه السلام يلبس الجبّة و المطرف من الخز و القلنسوة ويبيع المطرف و يتصدّق بثمنه و يقول: (قل من حرّم زينة الله الّتى أخرج لعباده و الطيّبات من الرّزق ).
تفسير عيّاشى 2/ 14، و آيه در سوره أعراف / 32.


عياشي از وشاء از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه فرمود: علي بن الحسين(ع) جبه و رداي خزي نگارين و شب كلاه مي�پوشيد�?و رداي خزي?خود را مي�فروخ�? و پول آن را صدقه مي�دا�?و اين آيه را مي�خوان�?(بگو چه كسي زينت خدا و رزق پاك را كه براي بندگانش آورده حرام كرده است)3 .

العيّاشى عن محمّد بن الفضيل عن أبى الحسن الرضا عليه السلام فى قول الله (خذوا زينتكم عند كلّ مسجد) قال: هى الثياب .
أعراف / 31. تفسير عيّاشى 2 / 12.


عياشي از محمد بن فضيل، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره آيه? شريفه (در هر مسجدي زينت تان را برداريد) روايت كرده است كه فرمود: (مقصود از زينت? لباس است?.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:57
سورة آل عمران

علىّ بن إبراهيم قال: حدّثنى أبى عن الحسين بن خالد، عن الرضا عليه السلام فى قوله تعالي (اصبروا و صابروا و رابطوا) قال: إذا كان يوم القيامة ينادى مناد: أين الصابرون؟ فيقوم فئام من الناس، ثمّ ينادى: أين المتصبّرون؟ فيقوم فئام من الناس، قلت: جعلت فداك و ما الصابرون؟ قال: الصابرون علي أداء الفرائض، و المتصبّرون علي اجتناب المحارم .
آل عمران / 200. تفسير قمّى 1 / 129.


علي بن ابراهيم، از پدرش، از حسين بن خالد ، از حضرت رضا(ع ) ?روايت كرده است كه آن حضرت درباره آيه (صبر كنيد و ديگران را دعوت به صبر كنيد و مراقب باشيد) فرمود: چون?روز قيامت شود، ندا دهنده�ا�?ندا دهد: كجايند صابران؟ پس گروهي از مردم برمي�خيزن�? سپس ندا دهد: كجايند متصبران؟ گروهي ديگر بر مي�خيزند�?عرض كردم: فدايت شوم، صابران كيستند؟ فرمود: صابران كساني هستند كه در انجام فرايض و واجبات شكيبايي مي�ورزند�?و متصبران آنانند كه در اجتناب از حرامها شكيبايي را به?جان مي�خرن�? .

العيّاشى عن أبى الحسن الرضا عليه السلام أنّه ذكر قول الله ( هم درجات عند الله) قال: الدّرجة ما بين السماء إلي الأرض .
آل عمران / 163. تفسير عيّاشى 1 / 205.


عياشي از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه آن بزرگوار آيه (آنها درجاتي نزد خدا دارند) را خواند و فرمود: اندازه درجه به اندازه فاصله آسمان تا زمين است?.

الحميرى عن الرضا عليه السلام قال: و كان جعفر عليه السلام يقول: والله لايكون الّذى تمدّون إليه أعناقكم حتّي تميّزون و تمحّصون، ثمّ يذهب من كلّ عشرة شىء و لايبقي منكم إلّا الأنزر، ثمّ تلا هذه الآية (أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم الله الّذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين ).
قرب الإسناد 369، آيه در سوره آل عمران? / 142.


حميري از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه فرمود: جعفر(ع ) مي�فرمو�? به خدا سوگند آن چيزي كه به سويش گردن مي�كشي�?(و آرزويش را داريد) تحقق پيدا نمي�كن�?تا آن گاه كه كاملا آزموده شويد و سره و ناسره گرديد، تا جايي كه اكثريت حذف شويد و از هر ده نفر شما تعداد اندكي باقي ماند. حضرت آن?گاه?اين آيه را تلاوت فرمود (آيا پنداشتيد داخل بهشت مي شويد بدون آنكه خداوند امتحان كند و آنان كه جهاد در دين كرده و آنها كه در سختيها صبر كردند مقامشان را بر عالمي معلوم گرداند)7 .

العيّاشى عن إسماعيل بن همّام عن أبى الحسن عليه السلام فى قول الله (مسوّمين) قال: العمائم اعتمّ رسول الله صلّي الله عليه و آله فسدلها من بين يديه و من خلفه .
آل عمران / 125. تفسير عيّاشى1/ 196 - 197.
عياشي از اسماعيل بن همام از ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه?آن حضرت در تفسير (نشان كنندگان)5 فرمود: (اين نشان? عمامه�هاي�? بوده كه رسول�خد�?ص? (يكي از آنها را) به سر بست و دنباله�ها�? آنها را از جلو و پشت سرش آويزان?كرد .

الصدوق عن أبى العبّاس محمّد بن ابراهيم بن إسحاق الطالقانى رضي الله عنه قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الكوفى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال، عن أبيه، قال: قلت لأبى الحسن الرضا عليه السلام: لِمَ سُمّى ( الحواريّون) الحواريّين؟ قال: أمّا عند الناس فإنّهم سمّوا حواريّين لأنّهم كانوا قصّارين يخلصون الثياب من الوسخ بالغسل و هو اسم مشتقّ من الخبز الحوار، و أمّا عندنا: فسمّى الحواريّون: الحوار لأنّهم كانوا مخلصين فى أنفسهم، و مخلصين لغيرهم من أوساخ الذنوب بالوعظ و التذكير، قال: فقلت له: لِمَ سُمّى النّصاري ؟ قال : لأنّهم كانوا من قرية إسمها ناصرة من بلاد الشام نزلتها مريم و نزلها عيسي عليه السلام بعد رجوعهما من مصر .
اشاره به آيه 52 از سوره آل عمران? علل الشرايع 80-81.

صدوق از ابوالعباس محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني(رض? از احمد بن محمد بن سعيد كوفي، از علي بن حسن بن علي بن فضال، از پدرش روايت كرده است? كه گفت: به ابوالحسن الرضا(ع) عرض كردم: چرا (حواريون) را به اين نام?خوانده�اند�? فرمود: از نظر عامه مردم، علت نامگذاري آنان به حواريون آن است كه اين?عده گازر بودند و لباسها را با شستشو از چرك و كثافت پاك و تميز مي�كردند�?و اين نامي?است كه از الخبز الحوار (نان سفيد) گرفته شده است، اما از نظر ما علتش اين است كه?اين عده هم خود پاك بودند و هم ديگران را با موعظه و نصيحت از چرك و آلودگيهاي?گناهان پاك مي�كردند�?راوي گويد: عرض كردم: نصارا را چرا نصارا گفته�اند�?فرمود: چون از روستايي به نام ناصره در بلاد شام بودند كه مريم و عيسي(ع) پس از بازگشت از مصر در اين آبادي سكنا گزيدند .

العيّاشى بإسناده عن مرزبان القمى، قال: سألت أباالحسن عليه السلام عن قول الله (شهد الله أنّه لاإله إلّا هو و الملائكة و أولوا العلم قائماً بالقسط). قال: هو الامام.
آل عمران / 18. تفسير عيّاشى 1 / 166.


عياشي به اسنادش از مرزبان قمي روايت كرده است كه گفت: از حضرت?رضا (ع) درباره آيه (خداوند و ملائكه و صاحبان علم شهادت مي دهند كه خدايي جز او نيست و بر پا دارنده عدل است) سؤال كردم، فرمود: مقصود (از أولوا العلم? امام است?.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 15:58
سوره انسان دهر


أحمد بن أبى عبدالله البرقى عن أبيه عن معمّر بن خلّاد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و يطعمون الطعام علي حبّه مسكيناً ) قال: قلت: حبّ الله، أو حبّ الطّعام؟ قال: حبّ الطعام .
دهر / 8. المحاسن 397 .


احمد بن ابي عبداللّه برقي، از پدرش، از معمّر بن خلاّد روايت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع) درباره آيه (و غذا را با اينكه آن را دوست دارند به مسكين اطعام مي كنند) سؤال كردم: مقصود از (آن را دوست دارند) خدا را دوست دارند يا غذا را؟ فرمود: يعني غذا را .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:00
سورة الأنعام

العيّاشى عن أحمد بن محمّد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام يقول فى الإسراف (فى الحصاد و الجذاذ) أن يصّدّق الرجل بكفّيه جميعاً و كان أبى إذا حضر شيئاً من هذا فرأي أحداً من غلمانه تصدّق بكفّيه صاح به و قال: أعطه بيد واحدة، القبضة بعد القبضة، و الضغث بعد الضغث من السنبل .
تفسير عيّاشى 1/ 379 .


عياشي از احمد بن محمد، از ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده است كه?آن حضرت فرمود (إسراف) در (صدقه دادن در هنگام? درو كردن و چيدن محصول?اين است كه فرد با هر دو مشتش صدقه بدهد. پدرم هر گاه در موقع درو و يا چيدن?محصول، يكي از غلامانش را مي�دي�?كه با دو مشتش صدقه مي�ده�?فرياد مي�زن�?و مي�فرمو�? با يك دست بده، يك مشت يك مشت، و يك دسته يك دسته خوشه?.



علىّ بن إبراهيم عن أحمد بن إدريس، عن أحمد البرقى، عن سعد بن سعد، عن الرضا عليه السلام [عن قوله تعالي (آتوا حقّه يوم حصاده)] قال: قلت: فإن لم يكن يحضر المساكين و هو يحصد، كيف يصنع؟ قال: ليس عليه شى ء . تفسير قمّى 1/ 218. اشاره به آيه 141 از سوره أنعام? .
علي بن ابراهيم از احمد بن ادريس، از برقي، از سعيد بن سعد، از حضرت?رضا(ع)[درباره آيه (حقّش را در روز درويدنش بدهيد)] روايت كرده است كه گفت : عرض كردم: اگر در هنگام درو مستمندان حاضر نشوند، چه بكند؟ فرمود: چيزي بر عهده او نيست?.


العيّاشى عن الحسن بن علىّ، عن الرضا عليه السلام، قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (و آتوا حقّه يوم حصاده) قال: الضغث و الاثنين تعطى من حضرك .
أنعام / 141. تفسير عيّاشى 1 / 377.


عياشي از حسن بن علي روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) ?درباره آيه شريفه (حقّش را در روز درويدنش بدهيد) سؤال كردم، فرمود: يكي دو دسته ( از خوشه�ها�? درو شده? به كسي كه (در هنگام درو محصول? حاضر شود مي�ده�? .



الصدوق عن عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس العطّار بنيسابور سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتيبة، عن حمدان بن سليمان النيسابورى قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن قول الله عزّوجلّ ( فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام) قال: من يرد الله أن يهديه بإيمانه فى الدنيا إلي جنّته و دار كرامته فى الآخرة يشرح صدره للتّسليم للّه و الثقة به و السكون إلي ما وعده من ثوابه حتّي يطمئن إليه، و من يرد أن يضلّه عن جنّته، و دار كرامته فى الآخرة، لِكُفره، و عِصيانه له فى الدنيا، يجعل صدره ضيّقاً حرجاً حتّي يشكّ فى كفره و يضطرب من اعتقاده قلبه، حتّي يصير كأنّما يصّعّد فى السّماء، كذلك يجعل الله الرجس علي الّذين لايؤمنون .
أنعام / 125. معانى الأخبار 145.


صدوق از عبدالواحد بن محمد بن عبدوس كه در سال 352 در نيشابور عطاري داشت، از علي بن محمد بن قتيبه، از حمدان بن سليمان نيشابوري? روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا(ع) �دربار�?آيه شريفه (هر كس را خداوند اراده كرده باشد كه هدايت كند سينه اش را براي اسلام گسترش مي دهد) سؤال كردم، فرمود: هركس كه خداوند بخواهد او را به واسطه ايمانش در دنيا، به سوي بهشت خود و سراي?كرامتش در آخرت رهنمود شود سينه�ا�?را براي تسليم در برابر خداوند و اطمينان به او و اعتماد به وعده ثواب كه به او داده است، فراخ مي�گرداند�?و هر كس كه خداوند بخواهد او را، به واسطه كفر و عصيانش در دنيا، از بهشت خويش و سراي كرامتش در آخرت گمراه (و محروم? گرداند، سينه او را تنگ و محدود مي�ساز�?تا در كفر خويش?شك كند و اعتقاد قلبي او متزلزل گردد تا به حدي كه (از شدت فشار روحي و مضيقه?رواني? گويي در آسمان بالا مي�رو�? خداوند اينچنين ناباوران را در پليدي قرار مي�ده�? .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:02
البرقى عن محمّد بن عيسي، عن أبى هاشم الجعفرى، قال: أخبرنى الأشعث بن حاتم أنّه سأل الرضا عليه السلام عن شى ء من التوحيد، فقال: ألا تقرأ القرآن؟ قلت: نعم، قال: اقرأ (لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار) فقرأت، فقال: ما الأبصار؟ قلت: أبصار العين، قال: لا، إنّما عنى الأوهام لاتدرك الأوهام كيفيّته، و هو يدرك كلّ فهم .
أنعام / 103. محاسن 239 .



برقي به اسنادش از محمد بن عيسي، از ابوهاشم جعفري، از اشعث بن حاتم?روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) راجع به چيزي درباره توحيد پرسيدم، فرمود: مگر قرآن را نمي�خواني�?عرض كردم: چرا، فرمود: بخوان (چشمها او را درك نمي كنند اما او آنها را درك مي كند) من خواندم? حضرت فرمود: ابصار چيست؟ عرض كردم : چشم، فرمود: نه، بلكه مقصود اوهام است��?اوهام به چگونگي خداوند پي نمي�برند�?اما خداوند همه افهام (و افكار) را درك مي�كن�?.



العيّاشى عن الأشعث بن حاتم قال: قال ذوالرياستين: قلت لأبى الحسن الرضا عليه السلام: جعلت فداك أخبرنى عمّا اختلف فيه الناس من الرؤية، فقال بعضهم: لايري، فقال: يا أباالعباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه فقد أعظم الفرية علي الله، قال الله (لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير ) هذه الأبصار ليست هى الأعين، إنّما هى الأبصار الّتى فى القلب، لايقع عليه الأوهام، و لايدرك كيف هو . أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372-373.


عياشي از اشعث بن حاتم روايت كرده است كه: ذوالرياستين گفت: به ابوالحسن�الرض�?ع) عرض كردم: قربات گردم، نظرتان را درباره اختلاف نظري كه مردم? راجع به رؤيت (خداوند) دارند بيان فرماييد; زيرا بعضيها معتقدند كه (خداوند) ديده? نمي�شو�? حضرت فرمود: اي ابوالعباس، هر كس خداوند را بر خلاف وصفي كه خود از خويشتن كرده است، وصف كند هر آينه افتراي بزرگي به خداوند بسته است? خداوند فرموده است ( چشمها او را درك نمي كنند اما او آنها را درك مي كند و او ريز بين و آگاه است) مقصود از چشمها ديده سر نيست، بلكه ديدگان دل است? اوهام او را درك نكنند، و به چگونگي او پي نبرند .


العيّاشى عن أحمد بن محمّد قال: وقف علي أبوالحسن الثانى عليه السلام فى بنى زريق فقال لى و هو رافع صوته: يا أحمد، قلت: لبّيك، قال: إنّه لمّا قبض رسول الله صلّي الله عليه و آله جهد الناس علي إطفاء نور الله فأبي الله إلّا أن يتمّ نوره بأميرالمؤمنين، فلمّا توفى أبوالحسن جهد ابن أبى حمزة و أصحابه علي إطفاء نور الله فأبى الله إلّا يتمّ نوره، و إنّ أهل الحق إذا دخل فيهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج لم يجزعوا عليه، و ذلك أنّهم علي يقين من أمرهم، و إنّ أهل الباطل إذا دخل فيهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج جزعوا عليه. و ذلك أنّهم علي شكّ من أمرهم، إنّ الله يقول (فمستقر و مستودع) قال: ثمّ قال: قال أبو عبدالله عليه السلام: المستقرّ الثابت، و المستودع المعار .
أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372-373.


عياشي از احمد بن محمد روايت كرده است كه گفت: حضرت علي بن موسي الرضا ابوالحسن ثاني در ميان بني زريق ايستاد و با صداي بلند مرا صدا زد و فرمود: اي احمد! عرض كردم: بله فرمود: چون رسول خدا(ص? درگذشت مردم سعي�كرد�?نور خدا را خاموش سازند، اما اراده خداوند اين بود كه نور خود را با (وجود ) اميرالمؤمنين كامل گرداند، و چون ابوالحسن (كاظم?(ع) وفات يافت، پسر ابي�حمز�?و پيروانش كوشيدند نور خدا را خاموش گردانند، اما اراده خداوند اين بود كه نور خويش را تمام گرداند. همانا پيروان حق هرگاه يكي به جمع ايشان افزوده شود از ورود او خوشحال مي�شوند�?و هرگاه يكي از جمعشان خارج شود از رفتنش بي تابي و ناراحتي نمي�كنن�? چرا كه اهل حق به حقانيت خود يقين دارند. اما اهل باطل هرگاه?يكي به آنان بپيوندند خوشحال مي�شون�?و چنانچه يكي از جمع آنان خارج شود از رفتنش ناراحت مي�شون�? چرا كه درباره خود شك و ترديد دارند. خداوند مي�فرماي�?(مستقرّ است و مستودع) احمد بن محمد گويد: حضرت سپس فرمود: ابوعبدالله (صادق? فرموده است : مستقر يعني (ايمان? ثابت و پايدار، و مستودع يعني (ايمان? ) عاريتي .


العيّاشى عن صفوان قال: سألنى أبوالحسن ، و محمّد بن الخلف جالس، فقال لى: مات يحيي بن القاسم الحذّاء؟ فقلت له: نعم، و مات زرعة، فقال: كان جعفر عليه السلام يقول: (فمستقرّ و مستودع) فالمستقرّ قوم يعطون الإيمان و يستقرّ فى قلوبهم، و المستودع قوم يعطون الإيمان ثمّ يسلبونه .
أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 372.


عياشي از صفوان روايت كرده است كه گفت: ابوالحسن(ع) در حالي كه?محمد بن خلف هم آن جا نشسته بود، از من پرسيد: يحيي بن قاسم حذاء مرد؟ عرض�كرد�? آري? زرعه هم مرد. حضرت فرمود: جعفر(صادق?(ع) مي�فرمو�? (مستقرّ است و عاريتي) مستقرّ قومي هستند كه ايمان مي�آورن�?و اين ايمان در دلهايشان ثابت و پايدار مي�مان�? و مستودع گروهي هستند كه ايمان مي�آورن�?و سپس آن را از دلهاي?خود سلب مي�كنن�? .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:03
العيّاشى عن محمّد بن الفضيل عن أبى الحسن عليه السلام فى قوله (هو الّذى أنشأكم من نفس واحدة فمستقرّ و مستودع) قال: ما كان من الإيمان المستقرّ، فمستقرّ إلي يوم القيامة [أو أبداً] و ما كان مستودعاً سلبه الله قبل الممات .
أنعام / 98. تفسير عيّاشى 1 / 371-372.


عياشي از محمد بن فضيل روايت كرده است كه حضرت ابوالحسن(ع ) درباره آيه (او كسي است كه شما را از نفس واحدي ايجاد كرد پس مستقرّ است و عاريتي) فرمود: ايماني كه?مستقرّ (ثابت و پايدار) باشد تا روز قيامت [يا تا ابد ] پايدار است، و ايماني كه ناپايداري و عاريتي باشد خداوند، پيش از مرگ صاحبش، آن را مي�گير�?.



العيّاشى عن الحسن بن علىّ ابن بنت إلياس قال: سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام يقول: إنّ الله (جعل الليل سكناً) و جعل النساء سكناً، و من السنّة التزويج بالليل و إطعام الطعام .
أنعام / 96. تفسير عيّاشى 1 / 371.


عياشي از حسن بن علي بن بنت الياس روايت كرده است كه گفت : شنيدم?ابوالحسن الرضا(ع) مي�فرماي�? خداوند (شب را مايه آرامش قرار داد) و زنان? را نيز مايه آرامش قرار داده است��?و ازدواج در شب و اطعام كردن از سنت است?.



العيّاشى عن العباس بن هلال عن الرضا عليه السلام أنّ رجلا أتي عبدالله بن الحسن و هو [إمام ] بالسبالة، فسأله عن الحجّ، فقال له: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فأسئله، فأقبل الرجل إلي جعفر فسأله، فقال له: لقد رأيتك واقفاً علي عبدالله بن الحسن فما قال لك؟ قال: سألته، فأمرنى أن آتيك و قال: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فقال جعفرعليه السلام: نعم أنا من الّذين قال الله فى كتابه (اولئك الّذين هدي الله فبهداهم اقتده) سَلْ عمّا شئت، فسأله الرجل، فأنبأه عن جميع ما سأله .
أنعام / 90. تفسير عيّاشى 1 / 368-369.



عياشي از عباس بن هلال از حضرت رضا(ع) روايت كرده است كه: مردي نزد عبدالله حسن كه در سباله [پيشوا] بود، آمد و درباره حج از او سؤالاتي كرد، عبدالله گفت: اين تو و اين جعفر بن محمد كه متولي پاسخ دادن به اين گونه سؤالات? است، برو از او بپرس��?آن مرد نزد حضرت جعفر (صادق?(ع) آمد و از او سؤال�كر�? حضرت به او فرمود: ديدمت كه در كنار عبدالله حسن ايستاده�اي�?او به تو چه گفت؟ مرد گفت : از او سؤالاتي پرسيدم، دستور داد نزد شما بيايم، و گفت: اين تو و اين جعفربن محمد كه متولي پاسخ دادن به اين گونه سؤالات است��?جعفر(ع) فرمود: من?از آن كساني هستم كه خداوند در كتابش فرموده است (آنها كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به راهنمايي آنها اقتدا كن) هر چه مي�خواه�?بپرس��?آن مرد سؤالات خود را پرسيد و حضرت صادق?ع? به همه پرسشهاي او پاسخ داد .


العيّاشى عن الحسين بن خالد، قال: سألت أباالحسن عليه السلام عن قول الله (ما تسقط من ورقة إلّا يعلمها و لاحبّة فى ظلمات الأرض و لارطب و لايابس إلّا فى كتاب مبين). فقال: الورقة السقط يسقط من بطن أمّه من قبل أن يهلّ الولد، قال: فقلت: و قوله (و لاحبّة)؟ قال: يعنى الولد فى بطن اُمّه، إذا أهلّ و يسقط من قبل الولادة، قال: فقلت: قوله (و لارطب)؟ قال: يعنى المضغة إذا اُسكنت فى الرحم قبل أن يتمّ خلقها قبل أن ينتقل قال: قلت: قوله (و لايابس) قال: الولد التامّ؛ قال: قلت (فى كتاب مبين)؟ قال: فى إمام مبين .
أنعام / 59. تفسير عيّاشى 1 / 361-362.


عياشي از حسين بن خالد روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره آيه شريفه (هيچ برگي به زمين نمي افتد مگر آنكه خداوند از آن با خبر است و هيچ دانه اي در تاريكي شب بر روي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر آنكه در كتابي روشن است) سؤال كردم��?فرمود: مقصود از برگ جنيني?است كه پيش از رسيدن كامل، سقط شود، عرض كردم: دانه؟ فرمود: مقصود جنيني است كه خلقت آن كامل شده باشد اما پيش از به دنيا آمدن سقط شود، عرض�كرد�? تر؟ فرمود: مقصود مضغه است آن گاه كه در رحم آرام گيرد پيش از آن كه خلقت آن كامل گردد و (به مرحله بعد) انتقال يابد . عرض كردم: خشك چيست؟ فرمود: بچه كامل است��?عرض كردم: كتابي روشن به چه معناست؟ فرمود: يعني در امامي آشكار .



البحرانى عن العيّاشى بإسناده عن هشام المشرقى قال: كتبت إلي أبى الحسن الخراسانى عليه السلام، رجل يسأل عن معان فى التوحيد، قال: فقال لى: ما تقول: إذا قالوا لك: أخبرنا عن الله شى ء هو أم لاشى ء؟ قال: فقلت: أنّ الله أثبت نفسه شيئاً، فقال (قل أى شى ء أكبر شهادة قل الله شهيد بينى و بينكم) أقول شيئاً كالاشياء، أو تقول: إنّ الله جسم، فقال: و ما الّذى يضعف فيه من هذا إنّ الله جسم لا كالأجسام و لايشبهه شى ء من المخلوقين قال: ثمّ قال: إنّ للناس فى التوحيد ثلاثة مذاهب، مذهب نفى، و مذهب تشبيه، و مذهب إثبات بغير تشبيه، فمذهب النفى لايجوز، و مذهب التشبيه لايجوز، و ذلك أن الله لايشبهه شى ء، و السبيل فى ذلك الطريقة الثالثة و ذلك أنّه مثبت لايشبهه شى ء، و هو كما وصف نفسه أحد، صمد، نور .
أنعام / 19. البرهان فى تفسير القرآن 1 / 519.



بحراني از هشام مشرقي نقل كه گفت: به ابو الحسن خراساني (امام رضا(ع)) نوشتم: مردي از معاني توحيد سوال مي كند، راوي مي گويد: حضرت فرمود: اگر از تو بپرسند: آيا خداوند عزّوجلّ شي��?است يا شي��?نيست، چه جواب مي�دهي�?عرض كردم : خداوند عزّوجلّ خودش را شيء دانسته است? آنجا كه مي�فرماي�?( بگو چه چيز در شهادت بزرگتر است، بگو خداوند بين من و شما شاهد است) و مي�گويم� خداوند شي��?است اما نه چون اشياء (ديگر)، زيرا نفي شيئيت از خداوند متضمن نفي و ابطال اصل وجود اوست?. حضرت به من فرمود: درست است، آفرين? حضرت رضا(ع? سپس فرمود: مردم در باب توحيد بر سه مذهبند: نفي و تشبيه و اثبات بدون تشبيه? مذهب نفي نارواست، مذهب تشبيه هم ناروا و (باطل? است? چرا كه هيچ موجودي?مانند و شبيه خداي تبارك و تعالي نمي�باش�? راه درست راه سوم است: اثبات (وجود خدا) بدون تشبيه (او به موجودي ديگر) .



علىّ بن إبراهيم قال: حدّثنى ياسر عن الرضا عليه السلام [فى قوله تعالي (هو الّذى خلقكم من طين ثمّ قضي أجلاً و أجل مسمّي عنده)] قال: ما بعث الله نبيّاً إلّا بتحريم الخمر وأن يقرّ له بالبداء أن يفعل الله ما يشاء و أن يكون فى تراثه الكندر . أنعام / . تفسير قمّى 1 / 194.


علي بن ابراهيم از ياسر، از حضرت رضا(ع)[در باره?آيه (او كسي است كه شما را از گل خلق كرد سپس حكم كرد اجلي را كه آن اجل نزد مشخص است)] روايت كرده است كه?فرمود: خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد مگر با حكم تحريم شراب، و اعتقاد به بداء در حق خداوند كه او آنچه بخواهد انجام مي�دهد�?و اين كه جزئي از ميراث آن پيامبر كندر باشد .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:05
سوره انفال

العيّاشى عن علىّ بن أسباط، سمع أباالحسن الرضا عليه السلام، يقول: قال أبوعبدالله عليه السلام : أتى النبىّ صلّي الله عليه و آله بمال، فقال للعبّاس: أبسط رداءك فخذ من هذا المال طرفاً، قال: فبسط رداءه فأخذ طرفاً من ذلك المال، قال: ثمّ قال رسول اللهصلّي الله عليه و آله : هذا ممّا قال الله (يا أيّها النبىّ قل لمن فى أيديكم من الأسري إن يعلم الله فى قلوبكم خيراً يؤتكم خيراً مما أخذ منكم ).
تفسير عيّاشى 2/ 69-70، آيه در سوره أنفال / 70.


عياشي از علي بن اسباط روايت كرده است كه گفت: شنيدم?ابوالحسن الرضا(ع) مي�فرماي�? ابوعبدالله (صادق?(ع) فرمود: مالي را نزد پيامبر(ص) آوردند، حضرت به عباس فرمود: ردايت را پهن كن و مقداري?از اين مال را بردار، عباس ردايش را پهن كرد و مقداري از آن مال را برداشت? رسول خدا(ص? آن گاه فرمود: اين مواردي است كه خداوند فرموده است (اي پيامبر بگو به كساني كه اسيراني در دست داريد اگر خداوند در قلبهاي شما خوبي سراغ داشته باشد به شما خير مي دهد بيش از آنچه كه از شما گرفته شد) .

الحميرى عن البزنطى قال: وسألته عن قول الله تبارك و تعالي (و اعلموا أنّما غنمتم من شى ء فأنّ للّه خمسه و للرّسول و لِذى القربي و اليتامي و المساكين) فقيل له: أفرأيت إن كان صنف من هذه الأصناف أكثر و صنف أقلّ من صنف كيف يصنع به؟ قال: ذلك إلي الإمام، أرأيت رسول الله صلّي الله عليه و آله كيف صنع، أليس إنّما كان يفعل مايرى هو؟! و كذلك الإمام. و ذكر له الخراج و ما سار به أهل بيته، فقال : العشر و نصف العشر علي من أسلم طوعاً تركت أرضه بيده، يأخذ العشر ونصف العشر فيما عمّر منها، و ما لم يعمّر منها أخذه الوالى، فقبّله الوالى ممّن يعمّره، وكان للمسلمين وليس فيما كان أقل من خمسة أوساق، و ما أخذ بالسيف فذلك للإمام، يقبّله بالّذى يرى، كما صنع رسول الله صلّي الله عليه و آله بخيبر قبّل أرضها و نخلها، و الناس يقولون لاتصلح قبالة الأرض و النخل إذا كان البياض أكثر من السواد، و قدقبّل رسول الله صلّي الله عليه و آله خيبر و عليهم فى حصّتهم العشر و نصف العشر .
أنفال / 41. قرب الإسناد 383 - 384.


حميري از بزنطي روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا درباره آيه?شريفه (و بدانيد كه آنچه غنيمت گرفتيد پس يك پنجم آن براي خدا و رسولش و نزديكانش و ايتام و درماندگان است) سؤال كردم، به ايشان گفته شد: اگر گروهي از اين طبقات تعدادشان بيشتر و گروهي ديگر كمتر از بقيه باشد، چگونه بايد عمل كرد؟ حضرت فرمود: اين به نظر امام?بستگي دارد، مگر نديده�ا�?كه رسول خدا(ص? چگونه عمل كرد، آيا نه اين است كه?ايشان به صلاحديد خود عمل مي�كرد�? امام هم همين طور. همچنين درباره خراج و سيره اهل بيت انسان در اين خصوص سؤال شد، حضرت?رضا(ع) فرمود: كسي كه داوطلبانه اسلام آورده باشد زمينش به او واگذار مي�شود�?در صورتي كه در آن كشت و كار كند عشر و نيم عشر (از محصول آن? گرفته?مي�شود�?ولي اگر آبادش نكند والي زمين را از او مي�گير�?و به كسي از مسلمانان كه?آبادش كند مي�سپار�?و اين در كمتر از پنج جريب نيست��?اما زمينهايي كه به زور شمشير (از طريق جنگ و جهاد) گرفته شود در اختيار امام است و امام آن را به هر كه صلاح?بداند مي�سپارد�?چنان كه رسول خدا(ص?) با خيبر كرد و اراضي و نخلستانهاي آن را به?قباله داد. مردم مي�گوين�?در صورتي كه مقدار درختها بيشتر از زمين باشد به قباله دادن?زمين و نخلستان درست نيست، در حالي كه رسول خدا(ص? خيبر را به قباله داد و از سهم آنان عشر و نصف عشر گرفت?.

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:08
سورة الحاقّة

الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد الجعابى، قال: حدّثنى أبو محمّد الحسن بن عبدالله الرازى التميمى، قال: حدّثنى سيّدى علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن أبيه عن آبائه عن علىّ عليه السلام قال: قال النبىّ صلّي الله عليه و آله فى قوله عزّوجلّ (و تعيها اُذن واعية) قال: دعوت الله أن يجعلها اُذنك يا علىّ .
حاقّه / 12. عيون اخبار الرضا 2 / 62.


صدوق از محمد بن عمر بن محمّد حجابي، از ابومحمد حسين بن عبداللّه رازي تميمي روايت كرده است كه گفت: آقايم علي بن موسي الرضا، از پدرش، از پدرانش، از علي(ع) روايت كرد كه فرمود: پيامبر(ص) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (و ياد مي دهد آن را گوش فرا گيري) فرمود: اي علي، من از خداوند مسألت كردم كه گوش تو را از اين گوشهاي شنوا قرار دهد .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:09
سورة البقرة

العيّاشى عن عمر بن سليمان عن رجل من أهل الجزيرة، قال: سأل الرضا عليه السلام رجل، فقال له: جعلت فداك أنّ الله تبارك و تعالي يقول (فنظرة إلي ميسرة) فأخبرنى عن هذه النظرة الّتى ذكرها الله لها حدّ يعرف إذا صار هذا المعسر لابدّ له من أن ينظر و قدأخذ مال هذا الرجل و أنفق علي عياله، و ليس له غلّة ينتظر إدراكها، و لادين ينتظر محلّه، و لامال غائب ينتظر قدومه؟ قال: نعم ينتظر بقدر ما ينتهى خبره إلي الإمام، فيقضى عنه ما عليه من سهم الغارمين إذا كان أنفقه فى طاعة الله، فإن كان أنفقه فى معصية الله فلاشى ء له علي الإمام، قلت: فمال هذا الرجل الّذى ائتمنه و هو لايعلم فيم أنفقه فى طاعة الله أو معصيته؟ قال: يسعى له فى ماله فيردّه و هو صاغر .
بقره / 280. تفسير عيّاشى 1 / 155.


عياشي از عمر بن سليمان، از مردي از اهالي جزيره (عراق? روايت كرده است?كه گفت: مردي از حضرت رضا(ع) سؤال كرد و گفت: قربانت گردم خداي?تبارك و تعالي مي�فرماي�?(پس مهلت دادنيست تا وقت يسر) بفرماييد آيا اين مهلتي كه خداوند فرموده است مرز مشخصي دارد كه هر گاه شخص تنگدست به آن حدّ برسد بايد به او مهلت داده شود در صورتي كه پول آن مرد (وام دهنده? را گرفته و خرج خانواده�اش� كرده است و نه غله�ا�?دارد كه منتظر درو كردنش باشد، نه?طلبي دارد كه منتظر سر رسيد آن باشد، و نه مال التجاره�ا�?كه چشم به راه آمدنش باشد؟ حضرت فرمود: آري، به? اندازه�ا�?كه خبر (ناداري��? او به امام برسد بايد صبر كرد و مهلت داد، تا امام بدهي او را، اگر در راه طاعت خدا صرف كرده باشده از سهم غارمين (بدهكاران تنگدست? ) بپردازد . اما اگر در راه معصيت خدا خرج كرده باشد پرداخت آن بر عهده امام نيست . عرض كردم: در آن صورت تكليف پول اين آدمي كه به او اعتماد كرده و نمي�دانسته� است كه آيا در راه اطاعت خدا خرج مي�كن�?يا در راه معصيت او، چه مي�شود�?فرمود: بايد تلاش كند و هر طور شده پول او را پس بدهد .

الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد بن سالم بن البراء الجعابي، قال: حدّثنا أبو محمّد الحسن بن عبدالله بن محمّد بن العبّاس الرازى التميمى، قال: حدّثنى سيّدى علىّ بن موسي الرضا عليه السلام، عن أبيه عن آبائه، عن رسول الله صلّي الله عليه و آله قال: نزلت هذه الآية (الّذين ينفقون أموالهم بالليل و النهار سرّا و علانية) فى علىّ .
بقره / 274. عيون اخبار الرضا 2 / 62.


صدوق از محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء جعابي، از ابومحمد حسن بن عبد الله بن محمد بن عباس رازي?تميمي روايت كرده است كه گفت: آقايم علي بن موسي الرضا از پدرش از پدران بزرگوارش?برايم حديث كرد كه رسول خدا(ص? ) فرمود: آيه (كساني كه اموال خود را در شب و روز، به طور پنهاني و آشكار انفاق مي كنند) درباره علي(ع) نازل شده است? .


أحمد بن أبى عبدالله البرقى، عن محمّد بن عبدالحميد، عن صفوان بن يحيى قال: سألت أباالحسن الرضا عليه السلام عن قول الله لإبراهيم عليه السلام ( أو لم تؤمن قال بلي و لكن ليطمئنّ قلبى) أكان فى قلبه شكّ؟ قال: لا، كان علي يقين؛ و لكنّه أراد من الله الزّيادة فى يقينه .
بقره / 260. محاسن 247 .

احمد بن ابي عبدالله برقي از محمد بن عبدالحميد، از صفوان بن يحيي روايت?كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره اين سخن خداي? تعالي به ابراهيم?ع? (آيا ايمان نداري گفت: چرا ولي مي خواهم اطمينان قلبي پيدا كنم)36 سؤال كردم و عرض?كردم: آيا در دل ابراهيم شك بود؟ فرمود: نه، او يقين داشت، اما از خداوند خواست كه?بر يقين او بيفزايد .


علىّ بن إبراهيم قال: حدّثنى أبى عن الحسين بن خالد عن الرضا عليه السلام أنّه قال (السكينة) ريح من الجنّة لها وجه كوجه الإنسان فكان إذا وضع التّابوت بين يدى المسلمين و الكفّار، فإن تقدّم رجل لايرجع حتّي يقتل أو يغلب، و من رجع عن التابوت كفر و قتله الإمام، فأوحي الله إلي نبيّهم أنّ جالوت يقتله من يستوى عليه درع موسي ، و هو رجل من ولد لاوى بن يعقوب عليه السلام إسمه داود بن إسىّ و كان إسى راعياً، و كان له عشرة بنين أصغرهم داود. فلمّا بعث طالوت إلي بنى إسرائيل و جمعهم لحرب جالوت، بعث إلي إسى أن أحضر ولدك، فلمّا حضروا دعا واحداً واحداً من ولده، فألبسه الدرّع درع موسي منهم من طالت عليه و منهم من قصرت عنه، فقال لإسىّ: هل خلّفت من ولدك أحداً؟ قال: نعم أصغرهم تركته فى الغنم ليرعاها، فبعث إليه فجاء به فلمّا دعى أقبل و معه مقلاع، قال: فناداه ثلاث صخرات فى طريقه، فقالت : يا داود خذنا فأخذها فى مخلاته و كان شديد البطش، قويّاً فى بدنه، شجاعاً، فلمّا جاء إلي طالوت ألبسه درع موسي فاستوت عليه. . . الحديث .
بقره / 248. تفسير قمّى 1 / 72.

علي بن ابراهيم، از پدرش، از حسين بن خالد ، از حضرت رضا(ع? ) روايت كرده?است كه فرمود: (سكينه) نسيمي است از بهشت كه چهره�ا�? مانند چهره انسان دارد، هر گاه تابوت (صندوق? در ما بين لشكر مؤمنان و كفار گذاشته مي�شد�?اگر كسي (از سپاه?موحدين? از آن جلوتر مي�رف�? حق نداشت برگردد تا اين كه يا كشته شود و يا پيروز گردد، هر كس بر مي�گش�?كافر مي�ش�?و امام (سالار سپاه? او را مي�كشت�? پس خداوند به پيامبر آنان وحي فرمود كه جالوت به دست كسي كشته مي�شو�?كه زره موسي?ع? بر قامت او راست آيد ، و او مردي است از فرزندان لاوي بن يعقوب(ع? و نامش داود بن?اسي است، اسي چوپان بود و ده پسر داشت كه كوچكترين ايشان داود بود . چون طالوت بني اسرائيل را براي جنگ با جالوت بسيج كرد، به اسي پيغام داد كه?پسرانت را احضار كن، هنگامي كه پسران اسي حاضر شدند آنها را يكي يكي صدا زد و زره موسي را بر آنها پوشاند اما زره براي برخي بلند بود و براي برخي كوتاه? پس طالوت?به اسي گفت: آيا از فرزندانت كسي هست كه نياورده باشي؟ گفت: آري، يكي از پسرانم?را كه از همه كوچكتر است گذاشتم كه گوسفندان را بچراند. طالوت كسي را فرستاد كه او را بياورد، داود با خود فلاخني داشت، در راه كه مي�آم�?سه قطعه سنگ او را صدا زدند و گفتند: اي داود، ما را بردار، داود آنها را برداشت و در توبره خود گذاشت، او جواني? نيرومند و شجاع بود، چون نزد طالوت آمد، زره موسي را بر او پوشاند و زره برقامت وي راست آمد ... تا آخر حديث? .


الصدوق عن الفقيه المروزى عن أبى بكر النيسابورى عن الطائى عن أبيه عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن الحسين بن علىّ عليه السلام أنّه قال: خطبنا أميرالمؤمنين عليه السلام فقال: سياّتى علي الناس زمان عضوض يعضّ المؤسر علي ما فى يده، و لم يؤمر بذلك، قال الله تعالي (و لاتنسوا الفضل بينكم إنّ الله كان بماتعملون بصيراً) و سيأتى زمان يقدّم فيه الأشرار و ينسي فيه الأخيار و يبايع المضطرّ، و قدنهى رسول الله صلّي الله عليه و آله عن بيع المضطرّ و عن بيع الغرر فاتقّوا الله يا أيّها النّاس و أصلحوا ذات بينكم و احفظونى فى أهلى .
بقره / 237. عيون اخبار الرضا 2 / 45-46.


صدوق از فقيه مروزي از ابوبكر نيشابوري، از طائي، از پدرش، از حضرت?رضا، از پدران بزرگوارش، از حسين بن علي(ع) روايت كرده است كه فرمود : اميرالمومنين(ع) براي ما خطبه�ا�?ايراد كرد و فرمود: بزودي زماني بس بخيل و تنگ بر مردم فرا خواهد رسيد كه در آن زمان ثروتمند ثروت خود را با چنگ و دندان?نگه مي�دار�?(و از احسان و بخشش بخل ورزد) حال آن كه به چنين كاري امر نشده �است�?بلكه ( بر عكس? خداي تعالي فرموده است (و احسان را در بين خودتان فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است) و نيز بزودي زماني فرا رسد كه بدكاران مقدم دانسته مي�شون�?و نيكان به فراموشي سپرده مي�شون�?و معامله با افراد مضطر (كساني كه از روي ناچاري? آنچه دارند مي�فروشن�? شايع مي�گردد�?در صورتي كه رسول خدا(ص? از بيع مضطرّ و بيع غرر (مغبون كردن طرف معامله? نهي فرموده است. پس اي مردم از خدا بترسيد و به?اصلاح خود بپردازيد، و مرا در ميان خانواده�ا�? حفظ نماييد .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:11
العيّاشى عن أبى القاسم الفارسى، قال: قلت للرضاعليه السلام : جعلت فدِاك أنّ الله يقول فى كتابه (فإمساكٌ بمعروف أو تسريح بإحسان) و ما يعنى بذلك؟ قال: أمّا الإمساك بالمعروف فكفّ الأذي و إجباء النفقة، و أما التسريح بإحسان، فالطلاق علي ما نزل به الكتاب .
بقره / 229. تفسير عيّاشى 1 / 117.


عياشي از ابوالقاسم فارسي روايت كرده است كه گفت: به حضرت رضا ( ع) عرض كردم: قربانت گردم ، خداوند در كتاب خود مي�فرماي�?(نگاه داشتن به خوبي يا رها كردن به خوبي) فرمود: نگاه داشتن به خوبي عبارت از اذيت نكردن و پرداختن نفقه?است، و رها كردن به خوبي عبارت است از طلاق دادن بر طبق آنچه در كتاب خدا نازل?شده است? .



العيّاشى عن معمر بن خلاّد، عن أبى الحسن الرضا عليه السلام أنّه قال: أى شى ء يقولون فى إتيان النّساء فى أعجازهنّ؟ قلت: بلغنى أنّ أهل المدينة لايرون به بأساً، قال: إنّ اليهود كانت تقول: إذا أتي الرجل من خلفها خرج ولده أحول، فأنزل الله (نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم) يعنى من خلف أو قدّام خلافاً لقول اليهود، و لم يعن فى أدبارهنّ .
بقره / 223. تفسير عيّاشى 1 / 111.


عياشي، از معمر بن خلاد، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روايت كرده?است كه فرمود: درباره نزديكي با زنان از پشت آنها چه مي�گويند�? عرض كردم : شنيدام?كه (فقهاي? اهل مدينه در آن اشكالي نمي�بينن�? حضرت فرمود: يهود عقيده داشتند كه?اگر مرد از پشت با زنش نزديكي كند فرزندش لوچ به دنيا مي�آيد�?پس خداوند اين آيه?را نازل فرمود (زنان شما كشتزار شما هستند پس بياييد كشتزار خود را هر جا مي خواهيد) يعني بر خلاف گفته?يهود، از پشت سر (در وضعيت دمرو) و يا از پيش رو مي�تواني�?نزديكي كنيد. مقصود آيه نزديكي كردن در دبر زنها نيست? .


الصدوق رحمه الله قال: حدّثنا محمّد بن إبراهيم بن احمد بن يونس المعاذى، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال، عن أبيه عن الرضا عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (هل ينظرون إلّا أن يأتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة) قال : يقول: هل ينظرون إلّا أن يأتيهم الله بالملائكة فى ظلل من الغمام، و هكذا نزلت .
بقره / 210. توحيد صدوق 163.


صدوق از محمد بن ابراهيم بن احمد بن يونس معاذي، از احمد بن محمد بن سعيد كوفي همداني، از علي بن حسن بن علي بن فضال، از پدرش روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) درباره آيه شريفه (آيا انتظار مي كشند خدا را در سايبانها و ملائكه) پرسيدم، فرمود: (يعني? آيا منتظرند كه خداوند فرشتگان را در ميان پاره�هاي�?از ابرها به سراغشان فرستد. آيه اين گونه نازل شده است (يعني تأويل?آيه چنين است? .

العيّاشى بإسناده عن الحسن بن علىّ قال: قرأت فى كتاب أبى الأسد إلي أبى الحسن الثانى عليه السلام و جوابه بخطّه، سأل ما تفسير قوله (و لاتأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلي الحكّام)؟ قال: فكتب إليه: الحكّام القضاة، قال: ثمّ كتب تحته هو أن يعلم الرّجل أنّه ظالم عاصى، هو غير معذور فى أخذه ذلك الّذى حكم له به إذا كان قدعلم أنّه ظالم .
بقره / 188،" اموالتان را در ميان خود به تباهى مخوريد و آن را به نزد داوران نبريد". تفسير عيّاشى 1 / 85.

عياشي به اسنادش از حسن بن علي روايت كرده است كه گفت: در نامه?ابوالأسد به ابوالحسن ثاني?ع? و جوابي كه آن حضرت با خط خود نوشته بود، خواندم?كه ابوالاسد سؤال كرده بود تقسير آيه (اموالتان را در ميان خود به تباهي مخوريد و آن را به نزد داوران نبريد) چيست؟ حضرت به او نوشت: داوران همان قاضيانند. و در ذيل آن نوشت: معنايش اين است كه اگر انسان بداند قاضي در حكمي كه به نفع او داده مرتكب?حق كشي و گناه شده است، در گرفتن آنچه به نفع او حكم شده است معذور نيست، اگر براستي بداند كه حق كشي كرده است? .

الصدوق عن تميم بن عبدالله بن تميم القرشى رضى الله عنه قال : حدّثنى أبى عن أحمد بن علىّ الأنصارى، عن علىّ بن محمّد بن الجهم، قال: سمعت المأمون يسأل الرضا علىّ بن موسي عليه السلام عمّا يرويه الناس من أمر الزهرة، و أنّها كانت امرأة فتن بها، هاروت و ماروت، و مايروونه من أمر سهيل أنّه كان عشّاراً باليمن، فقال الرضا عليه السلام: كذبوا فى قولهم: إنّهما كوكبان، و إنّما كانتا دابّتين من دوابّ البحر، فغلط الناس و ظنّوا أنّهما الكوكبان، و ماكان الله عزّوجلّ ليم سخ أعداءه أنواراً مضيئة ثمّ يبقيها ما بقيت السماوات و الأرض و أنّ المسوخ لم يبق أكثر من ثلاثة أيام، حتّي ماتت و ما تناسل منها شى ء و ما علي وجه الأرض اليوم مسخ و أنّ الّتى وقع عليه اسم المسوخية مثل القرد و الخنزير و الدّب و أشباهها إنّما هى مثل ما مسخ الله علي صورها قوماً غضب الله عليهم، و لعنهم بإنكارهم توحيد الله، و تكذيبهم رسله. و أمّا هاروت و ماروت فكانا ملكين علّما الناس السحر ليحترزوا عن سحر السحرة و يبطلوا به كيدهم، و ما علّما أحداً من ذلك شيئاً إلّا قالا له: "إنّما نحن فتنة فلاتكفر" فكفر قوم باستعمالهم لما اُمروا بالاحتراز منه و جعلوا يفرقون بما تعلّموه بين المرء و زوجه، قال الله عزّوجلّ (و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله) يعنى بعلمه .
عيون اخبار الرضا 1 / 271-272.

صدوق از تميم بن عبدالله بن تميم قرشي(رض?، از پدرش، از احمد بن علي انصاري، از علي بن محمد بن جهم روايت كرده است كه گفت: شنيدم مأمون از حضرت? علي بن موسي الرضا(ع) درباره روايتي پرسيد كه مردم راجع به زهره نقل?مي�كنن�?و مي�گوين�?زهره نام زني بود كه هاروت و ماروت گرفتار و دلباخته او شدند، و همچنين درباره آنچه كه راجع به (ستاره? سهيل روايت مي�كنن�?و مي�گوين�?باجگيري در يمن بوده است، سؤال كرد، حضرت رضا(ع) فرمود: اين كه مي�گوين�?آن دو تبديل به دو ستاره شدند حقيقت ندارد; بلكه به دو جانور دريايي تبديل شدند، و مردم?اشتباها خيال كردند كه به دو ستاره تبديل گشتند، خداوند عزّوجلّ هيچ?گاه دشمنان?خود را به صورت نورهايي درخشان مسخ نمي�كن�?و آن?گاه آنها را تا آسمان و زمين?باقي است، باقي بگذارد، موجود مسخ شده بيش از سه روز باقي نمي�مان�?و بعد از سه?روز مي�مير�? و چيزي از نسل آن باقي نمي�ماند�?و امروزه موجود مسخ شده�ا�?در روي?زمين وجود ندارد . موجوداتي مانند بوزينه و خوك و خرس و امثال اينها كه نام مسخ?روي آنها گذاشته شده است، در واقع شبيه انسانهايي هستند كه خداوند قومي را، به?سبب انكار توحيد و يگانگي او و تكذيب پيامبرانش، مورد خشم و نفرين خود قرار داد و آنها را به صورت آن جانوران مسخ كرد (نه آن كه اين جانوران همان انسانهاي مسخ?شده باشند). اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه به مردم سحر مي�آموختن�?تا به واسطه آن?خود را از سحر ساحران حفظ كنند و افسونهاي آنان را باطل سازند، آن دو به هر كس?مي�خواستن�?سحر بياموزند قبلا به او مي�گفتن�?(همانا كار ما آزمايش است، مباد كافر شوي) اما گروهي با به كارگيري چيزي كه مأمور به پرهيز از آن بودند يعني سوء استفاده از سحر كافر شدند و با افسونهايي كه آموخته بودند شروع به جدايي انداختن?ميان زن و شوهر كردند . خداي عزّوجلّ مي�فرماي�?(و آنها بدون اذن خداوند به احدي ضرر نرسانند) يعني به علم خدا .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:12
الصدوق عن محمّد بن القاسم المفسّر المعروف بأبى الحسن الجرجانى رضى الله عنه قال: حدّثنا يوسف بن محمّد بن زياد و علىّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما عن الحسن بن علىّ عن أبيه علىّ بن محمّد عن أبيه محمّد بن علىّ عن أبيه الرضا علىّ بن موسي عليه السلام عن أبيه موسي بن جعفرعليه السلام عن أبيه الصادق جعفر بن محمّد عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و اتّبعوا ما تتلوا الشياطين علي ملك سليمان و ما كَفَرَ سليمان) قال: اتبعوا ما تتلو كفرة الشياطين من السحر و النيرنجات علي ملك سليمان، الّذين يزعمون أنّ سليمان به ملك و نحن أيضاً به، فظهر العجائب حتّي ينقاد لنا الناس. و قالوا: كان سليمان كافراً ساحراً ماهراً بسحره، ملك ما ملك، و قدر ما قدر فردّ الله عزّوجلّ عليهم فقال (و ما كفر سليمان) و لااستعمل السحر الّذى نسبوه إلي سليمان و إلي (ما أُنزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت) و كان بعد نوح عليه السلام قد كثر السحرة و المموّهون، فبعث الله عزّوجلّ ملكين إلي نبىّ ذلك الزمان بذكر ما تسحر به السحرة، و ذكر ما يبطل به سحرهم و يردّ به كيدهم، فتلقّاه النبىّ عن الملكين، و أدّاه إلي عباد الله بأمر الله عزّوجلّ، فأمرهم أن يقفوا به علي السحر و أن يبطلوه، و نهاهم أن يسحروا به الناس. و هذا كما يدلّ علي السم ما هو، و علي ما يدفع به غائلة السم، ثمّ قال عزّوجلّ (و ما يعلّمان من أحد حتّي يقولا إنّما نحن فتنة فلاتكفر) يعنى أنّ ذلك النبىّ أمر الملكين أن يظهرا للنّاس بصورة بشرين و يعلّماهم ما علّمهما الله من ذلك، فقال الله عزّوجلّ (و ما يعلّمان من أحد) ذلك السحر و إبطاله (حتّي يقولا) للمتعلّم (إنّما نحن فتنة) و امتحان للعباد ليطيعوا الله عزّوجلّ فيما يتعلّمون من هذا ويبطلوا به كيد السحرة ولايسحروهم (فلاتكفر) باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به، و دعاء الناس إلي أن يعتقدوا أنّك به تحيى و تميت و تفعل ما لايقدر عليه إلّا الله عزّوجلّ، فإنّ ذلك كفر. قال الله عزّوجلّ (فيتعلّمون) يعنى طالبى السحر (منهما) يعنى مما كتبت الشياطين علي ملك سليمان من النيرنجات و مما (أنزل علي الملكين ببابل هاروت و ماروت) يتعلّمون من هذين الصنفين (ما يفرّقون به بين المرء و زوجه)، هذا ما يتعلّم الإضرار بالناس يتعلّمون التضريب بضروب الحيل و التمايم و الإيهام و أنّه قد دفن فى موضع كذا و عمل كذا ليحبّب المرأة إلي الرّجل و الرّجل إلي المرأة، و يؤدّى إلي الفراق بينهما، فقال عزّوجلّ (و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله) أى ما المتعلّمون بذلك بضارّين من أحد إلّا بإذن الله، يعنى بتخلية الله و علمه فإنّه لوشاء لمنعهم بالجبر و القهر. ثمّ قال (و يتعلّمون ما يضرّهم و لاينفعهم) لأنّهم إذا تعلّموا ذلك السحر ليسحروا به ويضرّوا، فقد تعلّموا ما يضرّهم فى دينهم، ولاينفعهم فيه، بل ينسلخون عن دين الله بذلك (و لقدعلموا) هؤلاء المتعلّمون (لمن اشتراه) بدينه الّذى ينسلخ عنه بتعلّمه (ما له فى الآخرة من خلاق) أى من نصيب فى ثواب الجنّة، ثمّ قال عزّوجلّ (و لبئس ماشروا به أنفسهم) و رهنوها بالعذاب (لوكانوا يعلمون) أنّهم قد باعوا الآخرة و تركوا نصيبهم من الجنّة، لأنّ المتعلّمين لهذا السحر الّذين يعتقدون أن لارسول و لاإله و لابعث و لانشور. فقال (و لقدعلموا لمن اشتراه ما له فى الآخرة من خلاق) لأنّهم يعتقدون أن لاآخرة فهم يعتقدون أنّها إذا لم تكن آخرة فلاخلاق لهم فى دار بعد الدنيا، و إن كانت بعد الدنيا آخرة فهم مع كفرهم بها لاخلاق لهم فيها، ثمّ قال (و لبئس ماشروا به أنفسهم) بالعذاب إذ باعوا الآخرة بالدنيا، و رهنوا بالعذاب الدّايم أنفسهم (لو كانوا يعلمون) أنّهم قد باعوا أنفسهم بالعذاب و لكن لايعلمون ذلك، لكفرهم به، فلما تركوا النظر فى حجج الله حتّي يعلموا عذّبهم علي اعتقادهم الباطل و جحدهم الحق. قال يوسف بن محمّد بن زياد و علىّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما أنّهما قالا: فقلنا للحسن بن علىّ عليه السلام : فإنّ قوماً عندنا يزعمون أنّ هاروت و ماروت ملكان اختارهما الله من الملائكة لمّا كثر عصيان بنى آدم و أنزلهما مع ثالث لهما إلي دارالدنيا، و أنّهما افتتنا بالزهرة و أرادا الزنا بها، و شربا الخمر، و قتلا النفس المحرّمة، وأنّ الله عزّوجلّ يعذّبهما ببابل و أنّ السحرة منهما يتعلّمون السحر، و أنّ الله تعالي مسخ تلك المرأة هذا الكوكب الّذى هو الزّهرة. فقال الإمام عليه السلام : معاذ الله من ذلك! إنّ ملائكة الله معصومون محفوظون من الكفر و القبائح بألطاف الله تعالي، قال الله عزّوجلّ فيهم ( لايعصون الله ما أمرهم و يفعلون مايؤمرون) و قال الله عزّوجلّ (و له من فى السّموات و الأرض و من عنده) يعنى الملائكة (لايستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون * يسبّحون الليل و النهار لايفترون) و قال عزّوجلّ فى الملائكة أيضاً (بل عباد مكرمون* لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون* يعلم ما بين أيديهم و ماخلفهم و لايشفعون إلّا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون) ثمّ قال عليه السلام : لوكان كما يقولون كان الله عزّوجلّ قد جعل هؤلاء الملائكة خلفاءه فى الأرض و كانوا كالأنبياء فى الدنيا أو كالأئمّة، فيكون من الأنبياء و الأئمّة عليهم السلام قتل النفس و الزنا، ثمّ قال عليه السلام : أو لستَ تعلم أنّ الله عزّوجلّ لم يخل الدنيا من نبىّ قط أو إمام من البشر أو ليس الله عزّوجلّ يقول (و ما أرسلنا من قبلك) يعنى من رسول إلي الخلق (إلّا رجالاً نوحى إليهم من أهل القري) فأخبر أنّه لم يبعث الملائكة إلي الأرض ليكونوا أئمّة و حكّاماً، و إنّما كانوا اُرسلوا إلي أنبياء الله. قالا : فقلنا له: فعلي هذا أيضاً لم يكن إبليس أيضاً ملكاً، فقال: لا، بل كان من الجنّ، أما تسمعا الله عزّوجلّ يقول (و إذ قلنا للملئكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلّا إبليس كان من الجنّ) فأخبر عزّوجلّ أنّه كان من الجنّ، و هو الّذى قال الله عزّوجلّ (و الجانّ خلقناه من قبل من نار السموم). قال الإمام الحسن بن علىّ عليه السلام : حدّثنى أبى عن جدّى، عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن علىّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله : إنّ الله عزّوجلّ اختارنا معاشر آل محمّد و اختار النبيّين، و اختار الملائكة المقرّبين، و ما اختارهم إلّا علي علم منه بهم، أنّهم لايواقعون ما يخرجون عن ولايته، و ينقطعون به عن عصمته، و ينتمون به إلي المستحقين لعذابه ونقمته، قالا فقلنا له: قدروى لنا أنّ عليّاًعليه السلام لمّا نصّ عليه رسول الله صلّي الله عليه و آله بالإمامة، عرض الله عزّوجلّ ولايته فى السماء علي فئام من النّاس وفئام من الملائكة فأبوها، فمسخهم الله ضفادع! فقال : معاذ الله! هؤلاء المكذّبون لنا المفترون علينا. الملائكة هم رسل الله، فهم كسائر أنبياء الله و رسله إلي الخلق أفيكون منهم الكفر بالله؟ قلنا: لا، قال: فكذلك الملائكة، إنّ شأن الملائكة لعظيم، وإنّ خطبهم لجليل .
آيات مذكور در اين روايت تا بدين جا همگى در سوره بقره 2 / 102. تحريم /6 ،" كه خدا هر چه فرمايدشان, از آن سر نپيچيند, و آن كنند كه بدان فرمايدشان". أنبياء / 19- 20 ،" هر كه در آسمانها و زمين است و هر كه نزد اوست از آن وى�اند�?نه از بندگى�اش� بزرگمنشى كنند و نه درمانند". أنبياء / 26-28 ، " بلكه بندگانى گرامى�اند�? كه در سخن بر او پيشى نگيرند و كار به فرمان او كنند، آنچه را پيش رويشان است و آنچه در پسِ سرشان, دارند, شفاعت براى كس نكنند مگر براى كسى كه �خد�?از او خشنود شده است و خود از ترس او بيمناكند". يوسف / 109 ،" پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى از مردم آباديها كه به آنان وحى كرديم". كهف / 50 ،" و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم به سجده افتيد و همگى به سجده افتادند مگر ابليس كه از جنيان بود". حجر / 27 ،" و جن را, پيش از اين, از آتش تَفَنده (يا آتش بى دود ) آفريديم?quot;. عيون اخبار الرضا 1/ 266-271 .


صدوق از محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجاني(رض? از يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيّار، از پدران آن دو، از حسن بن علي، از پدرش?علي بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن موسي الرضا، از پدرش?موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) روايت كرده است كه �آ�?بزرگوار درباره آيه شريفه (و تبعيت مي كردند آنچه را شياطين بر ملك سليمان مي خواندند و سليمان كافر نشد) �فرمو�? كساني كه گمان مي�كردن�?سليمان از طريق سحر به آن سلطنت دست?يافته است از افسونگريها و نيرنگهايي كه ديوهاي كافر در عهد سليمان به كار مي�بستن�?پيروي كردند، و گفتند ما نيز كارهاي شگفت�انگي�?مي�كني�?تا مردم مطيع و منقاد ما شوند . آنان گفتند: سليمان كافر و جادوگري چيره دست بود و آن سلطنت و قدرت را به?واسطه سحر و جادوگري خود به دست آورد، اما خداوند عزّوجلّ در پاسخ آنها فرمود (سليمان كافر نبود) و از سحر و جادويي كه به سليمان (و به آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد) نسبت دادند استفاده نكرد. بعد از نوح (ع) �تعدا�?ساحران و افسونگران زياد شده بود، لذا خداوند عزّوجلّ دو فرشته نزد پيامبر آن?زمان فرستاد تا شيوه�ها�?افسونِ افسونگران و راههاي باطل ساختن آنها و دفع نيرنگ آنان را به او بياموزند، آن پيامبر(ع? اين شيوه�ه�?را از آن دو فرشته فرا گرفت، و آن�گاه� به امر خداوند عزّوجلّ آن را به بندگانش رساند و به آنان دستور داد كه از شيوه�هاي� جادوگري آگاه شوند و آن را باطل سازند و ايشان را منع فرمود از اين كه با اين روشها مردم را افسون كنند، و اين مانند آن است كه كسي را از مضرات زهر آگاه سازند و روش? مقابله با آنها را به او بياموزند، سپس خداوند عزّوجلّ فرمود آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند در اين باره به ايشان آموخته است به مردم?تعليم دهند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (روش جادو و شيوه ابطال آن را به هيچ كس نياموزند مگر اين كه قبلا به آن كس كه?مي�خواس�? تعليم بگيرد بگويند كار ما امتحان و آزمايش بندگان?است)تا سحري را كه مي�آموزن�?در راه اطاعت از خداي عزّوجلّ به كار بندند و به وسيله?آن نيرنگ جادوگران را نقش بر آب سازند و آنان را جادو نكنند و با به?خدمت گرفتن اين جادو به ديگران آسيب رسانند، و اين كه كاري كني كه مردم?معتقد شوند قادر به زنده كردن و ميراندن و انجام ديگر كارهايي هستي كه كسي جز خداوند عزّوجلّ �توا�?آن كارها را ندارد (كافر شو) زيرا اين كارها كفر است? پس از آن، خداي عزّوجلّ فرمود طالبان سحر و جادوگري از نيرنگها و افسونهايي كه ديوها در عهد سليمان نوشتند از اين دو طايفه (ديوها، و هاروت و ماروت? مي�آموختن�?(چيزهايي را كه مي�توانستن�?به? واسطه آنها ميان زن و شوي جدايي افكنند) اين آن نوع جادويي است كه براي ضرر زدن به مردم فرا گرفته مي�شو�? انواع نيرنگها و ترفندها و افسونها را مي�آموزن�?و اين?كه اگر فلان افسون در فلان محل دفن شود و بهمان كار انجام گيرد زن مورد علاقه مرد واقع مي�شو�?و مرد محبوب زن مي�گردد�?و يا اين كه ميان آن دو جدايي و طلاق مي�افت�? پس خداوند عزّوجلّ فرمود (كساني كه?سحر مي�آموختند�?جز به اذن و خواست خدا نمي�توانستن�?به كسي آسيبي برسانند) زيرا اگر خدا مي�خواس�?هر آينه آنان را با زور و قهر از اين كار باز مي�داش�? سپس فرمود هر گاه آن سحر را براي?جادو كردن ديگران و لطمه زدن به آنها بياموزند در واقع (چيزي آموخته�ان�?كه به آنها ضرر مي رساند و نفعي هم ندارد) به دين?آنان لطمه مي�زن�?و نفع ديني به ايشان نمي�رسان�? بلكه به واسطه اين كار از دين خدا خارج مي�شون�?(آن سحر آموزان مي�دانستن�? كسي كه آن را بخرد) آن سحر را در قبال دين خود بخرد و به سبب آموختن آن از دينش خارج شود (در آخرت او را هيچ بهره و نصيبي از ثواب بهشت نباشد) آن?گاه خداوند عزّوجلّ فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) و گروگان?عذاب كردند (اگر مي�دانستن�? كه با اين كار خود (آخرت را فروخته�ان�?و بهره خود از بهشت را رها كرده�ان�? زيرا فرا گيرندگان اين سحر معتقدند كه نه پيغمبري?در كار است و نه خدايي و نه قيامتي و نه رستاخيزي، چون به آخرت اعتقادي ندارند معتقدند كه وقتي آخرتي نباشد بعد از دنيا سراي ديگري نيست كه در آن سرا ايشان را بهره�اي� باشد; و اگر بعد از دنيا آخرتي هم باشد با وجود كفر و بي اعتقادي�شا�?به آن بهره�ا�?درآن سراي نخواهند داشت. سپس خداوند فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) آخرت را به دنيا فروختند و خويشتن را در گروه عذاب هميشگي قرار دادند (اگر مي دانستند) كه براي خود عذاب را خريده�ان�? اما اين را نمي�دانن�?چون? اصولا جهان آخرت را باور ندارند . و از آن جا كه نگريستن و تأمل در حجتهاي خداوند را فرو گذاشتند، ندانستند كه به سبب اعتقاد باطلشان و انكار حق، عذاب خواهند شد. يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن يسار از قول پدران خود گفتند كه : ما به?حسن بن علي (عسكري?(ع) عرض كرديم: در بين ما عده�ا�?هستند كه?معتقدند هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه وقتي عصيان و نافرماني آدميان فزوني? گرفت، خداوند آن دو را از ميان فرشتگان برگزيد و همراه فرشته�ا�?سوم به زمين?فرستاد، هاروت و ماروت عاشق زهره شدند و خواستند با او زنا كنند، و شراب?خوردند و انسان بي�گناه�? را كشتند، لذا خداوند عزّوجلّ آن دو را در شهر بابل گرفتار عذابي ساخت، و جادوگران از هاروت و ماروت جادوگري مي�آموختند�?و خداوند تعالي آن زن را به صورت اين ستاره زهره درآورد. امام فرمود: پناه به خدا از اين حرفها! همانا فرشتگان خدا، به لطف حق تعالي، از كفر و زشتكاريها مصون و محفوظند. خداي عزّوجلّ درباره ايشان فرموده است ( امر خدا را نافرماني نمي كنند و به آنچه امر شدهاند گردن مي نهند) و فرموده است ( و هر كس كه در آسمانها و زمين است و هر كس كه در نزد اوست (يعني فرشتگان) از اوست? از عبادت او سر باز نمي زنند درمانده نمي شوند شب و روز تسبيح مي گويند) و باز در حق آنها فرموده است (بلكه آنها بندگان مورد تكريمند و از او در گفتار سبقت نمي گيرند و به امر او عمل مي كنند آنچه را پيش رو دارند از پشت سرشان علم دارد شفاعت براي كس نكنند مگر براي كسي كه �خد�?از او خشنود شده است و خود از ترس او بيمناكند). حضرت سپس فرمود: اگر چنان باشد كه اينها مي�گوين�?كه خداوند آن فرشتگان را جانشينان خود در زمين قرار داد و آنها در دنيا همچون پيامبران و يا امامان بودند، پس بايد گفت كه از پيامبران و امامان(ع) قتل نفس و زنا سر مي�زن�?. حضرت?آن?گاه فرمود: مگر نمي�دان�?كه خداوند عزّوجلّ هرگز دنيا را از پيغمبر يا امامي از جنس?بشر خالي نگذاشته است؟! مگر نه اين است كه خداوند عزّوجلّ مي�فرماي�? ( پيش از تو نفرستاديم مگر مرداني از مردم آباديها كه به آنان وحي كرديم) پس�خداون�?خبر داده است كه فرشتگان را به زمين نفرستاده است كه امام و حاكم باشند، بلكه فرشتگان به سوي پيامبران خدا فرستاده مي�شون�?(تا به انسان وحي رسانند). محمد بن زياد و محمد بن يسار گويند: به آن جناب عرض كرديم: پس بنابر اين، ابليس هم فرشته نبوده است، فرمود: آري; فرشته نبود بلكه از نوع جنّ بود، آيا نشنيده�اي�?كه خداي عزّوجلّ مي�فرماي�? (و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: براي آدم به سجده افتيد و همگي به سجده افتادند مگر ابليس كه از جنيان بود) پس خداوند عزّوجلّ خبر داده است كه ابليس از جنيان بود، و هم اوست كه خداي عزّوجلّ درباره�ا�? مي�فرماي�?(و جن را، پيش از اين از آتش تَفَنده (يا آتش بي دود) آفريديم). امام حسن بن علي (عسكري?(ع ) فرمود: پدرم از جدم از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از علي (ع) برايم روايت كرد كه فرمود: رسول خدا(ص? فرمود: خداوند عزّوجلّ ما خاندان محمد را و پيامبران را و فرشتگان مقرب را برگزيده?است، و هيچ يك از اينان را برنگزيد مگر آن كه مي�دانس�? اينان مرتكب عملي?نمي�شون�?كه به سبب آن از ولايت او خارج شوند، و دست حمايت و عصمت او را از سر خود قطع كنند، و به جرگه كساني بپيوندند كه سزاوار عذاب و خشم او هستند. دو راوي?ياد شده گفتند: به آن حضرت عرض كرديم . براي ما روايتي نقل شده است كه چون?رسول خدا(ص? علي(ع? را به امامت منصوب فرموده خداوند عزّوجلّ ولايت و دوستي او را در آسمان هر گروهي از مردم و فرشتگان عرضه داشت ولي آنها از پذيرش?آن امتناع ورزيدند و خداوند آنها را به قورباغه تبديل كرد، حضرت فرمود: پناه به خدا ! اين جماعت بر ما دروغ مي�بندن�?و افترا مي�زنن�? فرشتگان فرستادگان و پيغامبران خدا هستند; بنابر اين، آنها نيز همچون ساير انبياء و رسولان او به سوي خلق مي�باشند�? آيا از پيامبران و رسولان كفر سر مي�زند�? عرض كرديم: خير، فرمود: فرشتگان نيز اين? گونه�ان�? همانا فرشتگان مخلوقاتي عظيم�الشأ�?و جليل القدر هستند .

العيّاشى عن سليمان الجعفرى، قال: سمعت أبالحسن الرضا عليه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و قولوا حطّة نغفرلكم خطاياكم) قال: فقال أبوجعفر: نحن باب حطّتكم .
بقره / 58 ،" و بگوييد: بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاى شما را ببخشاييم". تفسير عيّاشى 1/ 45 .


عياشي از سليمان جعفري روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) شنيدم كه درباره آيه (و بگوييد بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاي شما را ببخشاييم)13 فرمود: ابوجعفر(ع) فرمود: باب فرو نهادن گناهان شما ما هستيم?4 .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-12-2009, 16:17
الصدوق عن عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس النيسابورى العطّار قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتيبة عن حمدان بن سليمان عن عبدالسلام بن صالح الهروى، قال: قلت للرضاعليه السلام: يا بن رسول الله أخبرنى عن (الشجرة) الّتى أكل منها آدم و حوّاء ما كانت؟ فقد اختلف الناس فيها، فمنهم من يروى أنّها الحنطة، و منهم من يروى أنّها العنب، و منهم من يروى أنّها شجرة الحسد، فقال: كلّ ذلك حقّ . قلت: فما معني هذه الوجوه علي اختلافها؟ فقال: يا أباالصلت إنّ شجرة الجنّة تحمل أنواعاً فكانت شجرة الحنطة، و فيها عنب و ليست كشجرة الدّنيا و إنّ آدم لمّا أكرمه الله تعالي ذكره بإسجاد ملائكته له و بإدخاله الجنّة قال فى نفسه: هل خلق الله بشراً أفضل منّى؟ فعلم الله عزّوجلّ ما وقع فى نفسه فناداه: ارفع رأسك يا آدم فانظر إلي ساق عرشى، فرفع آدم رأسه فنظر إلي ساق العرش فوجد عليه مكتوباً "لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علىّ بن أبى طالب أميرالمؤمنين، و زوجته فاطمة سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة" فقال آدم: يا ربّ من هؤلاء؟ فقال عزّوجلّ: يا آدم هؤلاءِ ذريّتك و هم خير منك و من جميع خلقى و لولاهم ما خلقتك و لاخلقت الجنّة و النار، و لاالسماء و الأرض فإيّاك أن تنظر إليهم بعين الحسد فأخرجك عن جوارى، فنظر إليهم بعين الحسد، و تمنّي منزلتهم فتسلّط عليه الشيطان حتّي أكل من الشجرة الّتى نهى عنها، و تسلّط علي حوّاء لنظرها إلي فاطمة بعين الحسد حتّي أكلت من الشجرة كما أكل آدم، فأخرجهما الله عن جنّته و أهبطهما عن جواره إلي الأرض .
بقره / 35. معانى الأخبار 124 - 125.


صدوق از عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري عطار(رض)، از علي بن محمد بن قتيبه، از حمدان بن سليمان، از عبدالسلام بن صالح هروي روايت كرده? است كه گفت: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: يابن رسول الله، بفرماييد شجره اي11 كه آدم و حواء از آن خوردند چه نوع درختي بوده است؟ زيرا، مردم در اين باره اختلاف نظر دارند، برخي روايت مي�كنن�?كه بوته گندم بوده است; برخي?روايت مي�كنن�?كه انگور بوده است; برخي هم روايت مي�كنن�?كه درخت حسادت بوده?است. حضرت فرمود: همه اينها درست است، عرض كردم: اين وجوه مختلف به چه?معناست؟ فرمود: اي اباصلت، درخت بهشت انواع ميوه را دارد. اين درخت گندم بود و در عين حال انگور هم داشت، مانند درختهاي دنيا نيست، چون خداوند بلند مرتبه?آدم?ع? را به اين افتخار نايل گردانيد كه او را مسجود فرشتگان قرار داده و به بهشتش?در آورد، آدم با خود گفت: آيا خداوند بشري برتر از من آفريده است؟ خداوند از آنچه در دل آدم گذشت آگاه شد و او را ندا داد: اي آدم، سرت را بلند كن و به پايه عرش من بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پايه عرش نگريست، ديد بر آن نوشته?است: معبودي جز خدا نيست، محمد فرستاده خداست، علي بن ابي طالب اميرمؤمنان?است، و همسرش فاطمه سرور زنان جهان، و حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت?هستند. آدم عرض كرد: پروردگارا، اينان كيستند؟ خداي عزّوجلّ فرمود: اي آدم، اينان از نسل تو هستند، و از تو و همه خلق من بهترند، اگر اينان نبودند نه تو را نمي�آفريد�?نه بهشت و دوزخ را و نه آسمان و زمين را. زنهار به ديده حسادت بر ايشان? ننگري كه تو را از جوار خويش بيرون مي�رانم�. پس آدم به ديده حسد بر ايشان?نگريست و منزلت آنان را آرزو كرد. لذا شيطان بر او مسلط شد تا آن كه از شجره منهيه?خورد، همچنين بر حوا، به دليل آن كه بر فاطمه به ديده حسادت نگريست، مسلط شد تا اين كه او نيز همچون آدم از درخت ممنوعه خورد; پس خداوند هر دوي آنها را از بهشت خويش بيرون كرد و از جوار خود به زمين فرستادشان?2 .

الصدوق عن محمّد بن إبراهيم بن أحمد بن يونس المعاذى، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال عن أبيه عن الرّضا علىّ بن موسي عليه السلام قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (سخر الله منهم) و عن قول الله عزّوجلّ (الله يستهزى ء بهم) و عن قوله (و مكروا و مكر الله) و عن قوله (يخادعون الله و هو خادعهم) فقال: إنّ الله تبارك و تعالي لايسخر و لايستهزئ و لايمكر و لايخادع، و لكنّه عزّوجلّ يجازيهم جزاء السخريّة، و جزاء الاستهزاء، و جزاء المكر، و الخديعة، تعالي الله عمّا يقول الظّالمون علوّاً كبيراً .
توبه / 79 ،" خداوند آنان را به سخره مى�گير�? ". بقره / 15 ،" خداوند آنان را استهزاء مىكند". آل عمران / 54 ،" مكر كردند و خدا هم مكر كرد". نساء / 142،" منافقان با خدا از در خدعه در آمدند حال آن كه خدا با آنان خدعه مى كند". توحيد صدوق 163 .


صدوق از محمد بن ابراهيم بن احمد بن يونس مهاذي، از احمد بن محمد بن سعيد كوفي همداني، از علي بن حسن بن علي بن فضال، از پدرش روايت كرده است كه?گفت: از حضرت علي بن موسي الرضا(ع) درباره معناي اين سخنان خداي عزّوجلّ ( خداوند آنان را مسخره كرد)6 (خداوند آنان را به استهزاء گرفت)7 (و آنان مكر كردند و خداوند مكر كرد)8 و (با خداوند خدعه كردند و خدا هم با آنان خدعه كرد)9 سؤال كردم، فرمود: خداوند تبارك و تعالي نه مسخره مي�كند�?نه استهزاء مي�كند�?نه مكر مي�كند�?و نه خدعه و نيرنگ به كار مي�برد�?بلكه جزايي متناسب با سخريه و استهزاء و مكر و خدعه به آنان مي�دهد�?خداوند بسي والاتر و برتر از آن چيزي?است كه ستمگران در حق او مي�گوين�?10 .

الصدوق عن محمّد بن أحمد السنانى رضى الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن أبى عبدالله الكوفى عن سهل بن زياد الآدمى عن عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى رضى الله عنه عن إبراهيم بن أبى محمود، قال: سألت أباالحسن الرضا عليه السلام عن قول الله تعالي (و تركهم فى ظلمات لايبصرون) فقال: إنّ الله تبارك و تعالي لايوصف بالترك كما يوصف خلقه، و لكنّه متي علم أنّهم لايرجعون عن الكفر و الضلال، منعهم المعاونة و اللّطف و خلّي بينهم و بين اختيارهم، قال: و سألته عن قول الله عزّوجلّ ( ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم) قال: الختم هو الطبع علي قلوب الكفار عقوبة علي كفرهم كما قال عزّوجلّ (بل طبع الله عليها بكفرهم فلايؤمنون إلّا قليلاً). قال: و سألته عن الله عزّوجلّ هل يجبر عباده علي المعاصى؟ فقال: بل يخيّرهم و يمهلهم حتّي يتوبوا، قلت: فهل يكلّف عباده ما لايطيقون؟ فقال: كيف يفعل ذلك؟ و هو يقول (و ما ربّك بظلاّم للعبيد)؟! ثمّ قال: حدّثنى أبى موسي بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمّد عليهم السلام أنّه قال: من زعم أنّ الله يجبر عباده علي المعاصى أو يكلّفهم ما لايطيقون، فلاتأكلوا ذبيحته و لاتقبلوا شهادته و لاتصلّوا وراءه و لاتعطوه من الزكاة شيئاً .
بقره / 17،" و آنان را در تاريكيهايى رها ساخت كه هيچ نمى�بينن�?quot;. بقره / 7 ،" خداوند بر دلهايشان و بر گوشهايشان مهر زده است". نساء / 155 ، " خدا به سبب كفر آنان بر دلهايشان مهر زده است و جز اندكى ايمان نمى�آورن�? ". فصلت / 46 ," پروردگار تو نسبت به بندگان ستمكار نيست?quot;. عيون اخبار الرضا 1 / 123-124.




صدوق از محمد بن احمد سناني(رض? از محمد بن ابي عبدالله كوفي، از سهل بن زياد آدمي، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني(رض? از ابراهيم بن

ابي محمود روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره آيه (و آنها را در تاريكي كه نمي ديدند رها كرد)1 پرسيدم، فرمود: خداوند تبارك و تعالي، بر خلاف مخلوقش?كه به صفت ترك و واگذاشتن وصف مي�شود�?به اين صفت متصف نمي�شود�?لكن?هر گاه بداند كه اين كفار از كفر و گمراهي خود برنمي�گردن�?ياري و لطف خود را از آنها باز مي�دار�?و آنان را به اختيار خود وا مي�گذارد�?ابراهيم گويد: همچنين از آن بزرگوار درباره آيه ( خداوند بر قلبها و گوشهاي آنها مهر زد)2 سؤال كردم، فرمود: ختم عبارت از مهر زدن بر دلهاي كافران است به كيفر كفرشان، چنان كه خداي عزّوجلّ فرمايد (خداوند به خاطر كفرشان بر دلهاي آنان مهر زد پس بجز اندكي ايمان نياوردند)3 راوي گويد: نيز پرسيدم آيا خداوند عزّوجلّ بندگانش را بر گناهان مجبور مي�سازد�? فرمود: نه، بلكه آنان را مخير مي�گذار�?و مهلتشان مي�ده�?تا توبه كنند، عرض كردم: آيا بندگانش را به چيزي كه از توان آنها خارج است مكلّف مي�سازد�?فرمود: چگونه چنين مي�كن�?در حالي كه خود مي�فرماي�?(و خدايت بر بندگان ظلم نمي كند)4؟! سپس فرمود: پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد برايم نقل كرد كه آن?بزرگوار فرمود: هر كس معتقد باشد كه خداوند بندگانش را به انجام گناهان مجبور مي�ساز�? و يا به آنان تكليف خارج از توانشان مي�دهد�?از ذبيحه او نخوريد، شهادتش?را نپذيريد، پشت سرش نماز نخوانيد، و از زكات چيزي به او ندهيد5 .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-12-2009, 00:05
سوره بيّنه

الكلينى عن علىّ بن محمّد عن بعض أصحابه، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر، قال: دفع إلي أبوالحسن عليه السلام مصحفاً و قال: لاتنظر فيه، ففتحته و قرأت فيه: (لم يكن الّذين كفروا) فوجدت فيها اسم سبعين رجلاً من قريش بأسمائهم و أسماء آبائهم، قال : فبعث إلىّ: ابْعث إلىّ بالمصحف .
اصول كافى2/ 631؛ آيه در سوره بيّنه /1.

كليني از علي بن محمد، از يكي از هم اصحابش از احمد بن محمد بن ابي نصر روايت كرده است كه گفت: ابوالحسن(ع) مصحفي به من داد و فرمود: در آن نگاه مكن، اما من آن را گشودم (و نبودند آنان كه كافر شدند) را خواندم، و در آن نام هفتاد مرد از قريش را كه نام آنها و پدرانشان ذكر شده بود، يافتم، ابن ابي نصر گويد: حضرت به من پيغام فرستاد كه: مصحف را به من برگردان .

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-12-2009, 00:27
سورة البلد

البرقى عن أبيه، عن معمّر بن خلّاد، قال: كان أبوالحسن الرضا عليه السلام إذا أكل اُتى بصحفة، فتوضع قرب مائدته، فيعمد إلي أطيب الطعام ممّا يؤتى به، فيأخذمن كلّ شى ء شيئاً فيوضع فى تلك الصّحفة، ثمّ يأمر بها للمساكين ثمّ يتلو هذه الآية: "فلا اقتحم العقبة" ثمّ يقول: علم الله عزّوجلّ أن ليس كلّ إنسان يقدر علي عتق رقبة، فجعل لهم سبيلاً إلي الجنّة بإطعام الطّعام .
بلد /11. محاسن 392 .


برقي از پدرش، از معمّر بن خلّاد روايت كرده است كه گفت: حضرت ابوالحسن الرضا(ع) وقتي مي خواست غذا بخورد، قدحي مي آوردند و نزديك سفره ايشان مي گذاشتند، حضرت دست مي برد و از هر يك از بهترين و لذيذترين غذاهايي كه برايش آورده بودند مقداري بر مي داشت و در آن قدح مي گذاشت و مي فرمود آن را به مستمندان بدهند، آن گاه اين آيه را تلاوت مي كرد (پس به بلندي گردنگاه در نيامد)1 سپس مي فرمود: خداي عزّوجلّ مي دانست كه همه افراد قادر به آزاد كردن بنده نيستند، از اين رو، اطعام كردن (فقرا) را راهي براي رسيدن آنان به بهشت قرار داد .