PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان جالب مرد ، شیطان، و خداوند مهربان



عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
27-10-2011, 17:14
داستان جالب ، شيطان ، مرد و خدا

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجد شد. در راه مرد زمين خورد و لباسهايش كثيف شد او بلند شد خودش را پاك كرد و به خانه برگشت. مرد لباسهايش را عوض كرد و دوباره راهي مسجد شد ولي دوباره در راه در همان نقطه مجددا زمين خورد....
او دوباره بلند شد خودش را پاك كرد و به خانه برگشت و يك بار ديگر لباسهايش را عوض كرد و راهي مسجد شد
در راه با مردي كه چراغ در دست داشت برخورد كرد و نامش را پرسيد
مرد پاسخ داد : من ديدم شما در راه به مسجد دو بار به زمين افتاديد از اين رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن كنم.
مرد اول خيلي تشكر كرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند
همين كه به مسجد رسيدند مرد اول از مرد چراغ به دست درخواست مي‌كند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند ولي مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي‌‌كند، مرد اول درخواستش را دوباره ديگر تكرار مي‌كند و مجددا همان جواب را مي‌شنود
مرد اول سوال مي‌كند كه چرا او نمي‌خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند
مرد دوم پاسخ داد من شيطان هستم
مرد اول با شنيدن اين جواب جا مي‌خوردو شيطان در ادامه توضيح مي‌دهد: من شما را در راه به مسجد ديدم و اين من بودم كه باعث زمين خوردن شما شدم ولي وقتي شما به خانه برگشتين و خودتان را تميز كردين و به سمت مسجد حركت كرديد خدا همه گناهان شما را بخشيد من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و تشويقت كردم كه در خانه بماني اما دوباره به راهت به سمت مسجد ادامه دادي به خاطر همين خدا همه گناهان افراد خانواده‌ات را بخشيد من ترسيدم كه اگر يك بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم آنگاه خدا گناهان افراد دهكده‌تان را ببخشد بنابراين اومدم تا مطمئن بشوم كه شما سالم به خانه خدا مي‌رسيد!!

ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2012, 12:21
با سلام .. آیا این داستان حقیقی است؟ با تشکر*