PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفأل یک شهید به حافظ



نرگس منتظر
17-11-2011, 14:23
parandehparandeh2

تفأل یک شهید به حافظ



شهید حسن بختو دیوان حافظ را که همیشه همراهش بود برداشت و گفت " یک فالی به حافظ بزنیم ببینیم شب عید چه در می آید.
" شهید بلورچی گفت " تا قرآن هست، به حافظ تفأل نمی زنند." شهید بختو گفت...




http://img.tebyan.net/big/1390/08/64151220944610713548233238742009227192118.jpg (http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1390/08/12571526791139273721324192160181103152121.jpg)




خواب دیدم ،جایی بود که بلورچی را دیدم و با او مصافحه کردم و چون من می دانستم شهید شده از فراق و شدّت تنهایی گریه کردم ولی نمی خواستم جلو بلورچی اشک بریزم ولی هر کاری می کردم نمی توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. اردوگاه کرخه بود و چادر ارکان گروهان شهادت از گردان انصار و شب عید فطر.
شهید حسن بختو دیوان حافظ را که همیشه همراهش بود برداشت و گفت " یک فالی به حافظ بزنیم ببینیم شب عید چه در می آید."
شهید بلورچی گفت " تا قرآن هست، به حافظ تفأل نمی زنند."
شهید بختو گفت " فعلا بگذار با دیوان حافظ حال کنیم."
با اصرار ما دیوان حافظ را باز کرد، غزلی با مطلع زیر آمد:

شب وصل است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر . . .

همه - حتی شهید بلورچی - متحیر و مات دیوان را دست به دست گرداندند.

(به نقل از معراجیان)


parandehparandeh2





http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1013.files/image009.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)