PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : @@@تفسير آيه جلاله بسم الله الرحمن الرحيم @@@



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:36
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(1)

****

بنام خدائى كه هم رحمتى عام دارد و هم رحمتى خاص به نيكان (1)


****
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:37
http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)


سبب ابتداء به ((بسم الله ))

بيان آيات
بسم الله الرحمن الرحيم بسيار مى شود كه مردم ، عملى را كه مى كنند، و يا مى خواهند آغاز آن كنند، عمل خود را با نام عزيزى و يا بزرگى آغاز مى كنند، تا باين وسيله مبارك و پر اثر شود، و نيز آبروئى و احترامى به خود بگيرد، و يا حداقل باعث شود كه هر وقت نام آن عمل و يا ياد آن به ميان مى آيد، به ياد آن عزيز نيز بيفتند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 25

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:37
http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)


عين اين منظور را در نامگذاريها رعايت مى كنند، مثلا مى شود كه مولودى كه برايشان متولد مى شود، و يا خانه ، و يا مؤ سسه اى كه بنا مى كنند، بنام محبوبى و يا عظيمى نام مى گذارند، تا آن نام با بقاء آن مولود، و آن بناى جديد، باقى بماند، و مسماى اولى به نوعى بقاء يابد، و تا مسماى دومى باقى است باقى بماند، مثل كسى كه فرزندش را به نام پدرش نام مى گذارد، تا همواره نامش بر سر زبانها بماند، و فراموش نشود.
آغاز با نام خدا ادب و عمل را خدائى و نيك فرجام مى كند
اين معنا در كلام خداى تعالى نيز جريان يافته ، خدايتعالى كلام خود را به نام خود كه عزيزترين نام است آغاز كرده ، تا آنچه كه در كلامش هست مارك او را داشته باشد، و مرتبط با نام او باشد، و نيز ادبى باشد تا بندگان خود را به آن ادب ، مودب كند، و بياموزد تا در اعمال و افعال و گفتارهايش اين ادب را رعايت نموده ، آن را با نام وى آغاز نموده ، مارك وى را به آن بزند، تا عملش خدائى شده ، صفات اعمال خدا را داشته باشد، و مقصود اصلى از آن اعمال ، خدا و رضاى او باشد، و در نتيجه باطل و هالك و ناقص و ناتمام نماند، چون به نام خدائى آغاز شده كه هلاك و بطلان در او راه ندارد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:37
خواهيد پرسيد كه دليل قرآنى اين معنا چيست ؟ در پاسخ مى گوئيم دليل آن اين است كه خدايتعالى در چند جا از كلام خود بيان فرموده : كه آنچه براى رضاى او و به خاطر او و به احترام او انجام نشود باطل و بى اثر خواهد بود، و نيز فرموده : بزودى بيك يك اعمالى كه بندگانش انجام داده مى پردازد، و آنچه به احترام او و به خاطر او انجام نداده اند نابود و هباء منثورا مى كند، و آنچه به غير اين منظور انجام داده اند، حبط و بى اثر و باطل مى كند، و نيز فرموده : هيچ چيزى جز وجه كريم او بقاء ندارد، در نتيجه هر چه به احترام او و وجه كريمش و به خاطر رضاى او انجام شود، و به نام او درست شود باقى مى ماند، چون خود او باقى و فنا ناپذير است ، و هر امرى از امور از بقاء، آن مقدار نصيب دارد، كه خدا از آن امر نصيب داشته باشد.
و نيز اين معنا همانست كه حديث مورد اتفاق شيعه و سنى آن را افاده مى كند، و آن اين است كه رسول خدا (ص ) فرمود: (هر امرى از امور كه اهميتى داشته باشد، اگر به نام خدا آغاز نشود، ناقص و ابتر مى ماند، و به نتيجه نمى رسد) و كلمه (ابتر) بمعناى چيزيست كه آخرش بريده باشد.
از همين جا مى توانيم بگوئيم حرف (باء) كه در اول (بسم الله ) است ، از ميان معناهائى كه براى آنست ، معناى ابتداء با اين معنائى كه ما ذكر كرديم مناسب تر است ، در نتيجه معناى جمله اين مى شود: كه (من به نام خدا آغاز مى كنم ). ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 26

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif (http://shiaupload.ir/images/4a693tm7op7tbw8eun3f.gif)
مخصوصا اين تناسب از اين جهت روشن تر به نظر مى رسد كه كلام خدا با اين جمله آغاز شده ، و كلام ، خود فعلى است از افعال ، و ناگزير داراى وحدتى است ، و وحدت كلام به وحدت معنا و مدلول آن است ، پس لاجرم كلام خدا از اول تا به آخرش معناى واحدى دارد، و آن معناى واحد غرضى است كه به خاطر آن غرض ، كلام خود را به بندگان خود القاء كرده است .
حال آن معناى واحدى كه غرض از كلام خدايتعالى است چيست ؟ از آيه : ((قد جاء كم من الله نور و كتاب مبين ، يهدى به الله ))، (از سوى خدا به سوى شما نورى و كتابى آشكار آمد، كه به سوى خدا راه مى نمايد)...، و آياتى ديگر، كه خاصيت و نتيجه از كتاب و كلام خود را هدايت بندگان دانسته ، فهميده ميشود: كه آن غرض واحد هدايت خلق است ، پس در حقيقت هدايت خلق با نام خدا آغاز شده ، خدائى كه مرجع همه بندگان است ، خدائى كه رحمان است ، و به همين جهت سبيل رحمتش را براى عموم بندگانش چه مؤ من و چه كافر بيان مى كند، آن سبيلى كه خير هستى و زندگى آنان در پيمودن آن سبيل است ، و خدائى كه رحيم است ، و به همين جهت سبيل رحمت خاصه اش را براى خصوص مؤ منين بيان مى كند، آن سبيلى كه سعادت آخرت آنان را تاءمين نموده ، و به ديدار پروردگارشان منتهى مى شود، و در جاى ديگر از اين دو قسم رحمتش ، يعنى رحمت عامه و خاصه اش خبر داده ، فرمود: ((و رحمتى وسعت كلشى ء، فساكتبها للذين يتقون ))، (رحمتم همه چيز را فرا گرفته ، و بزودى همه آن را به كسانى كه تقوى پيشه كنند اختصاص مى دهم ) اين ابتداء به نام خدا نسبت به تمامى قرآن بود، كه گفتيم غرض از سراسر قرآن يك امر است ، و آن هدايت است ، كه در آغاز قرآن اين يك عمل با نام خدا آغاز شده است .

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)



علت ابتداء هر سوره با بسم الله
و اما اينكه اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده ، نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه (سوره ) را در كلام مجيدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : ((فاتوا بسورة مثله ))، و فرموده : ((فاتوا بعشر سور مثله مفتريات )) و فرموده : ((اذا انزلت سورة ))، و فرموده : ((سورة انزلناها و فرضناها)). از اين آيات مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است ، كه براى خود و جداگانه ، وحدتى دارند، نوعى از وحدت ، كه نه در ميان ابعاض ‍ يك سوره هست ، و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.
و نيز از اينجا مى فهميم كه اغراض و مقاصدى كه از هر سوره بدست مى آيد مختلف است ، و هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند، غرضى را كه تا سوره تمام نشود آن غرض نيز تمام نمى شود، و بنا بر اين جمله ((بسم الله )) در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 27



http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)


پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنائى كه از خصوص اين سوره بدست مى آيد، و از ريخت اين سوره برمى آيد حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلكه باظهار عبوديت ، و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و در خواست هدايت است ، پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد.
و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند، و قبل از انجامش بسم الله مى گويد، و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده ، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است ، و معنايش اين است : خدايا من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم ، پس بايد گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت ، و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم ، و بگوئيم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم ، تا اين عملم نشانه و مارك تو را داشته باشد، و خالص براى تو باشد، ممكن هم هست همانطور كه قبلا گفتيم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنايش اين باشد كه خدايا من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم ، بعضى هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لكن معنى ابتداء مناسب تر است ، براى اينكه در خود سوره ، مسئله استعانت صريحا آمده ، و فرمود: ((اياك نستعين ))، ديگر حاجت به آن نبود كه در بسم الله نيز آن را بياورد





http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

معنى و موارد استعمال لفظ ((اسم ))
و اما اسم ؟ اين كلمه در لغت بمعناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند، و اين كلمه از ماده (سمه ) اشتقاق يافته ، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مى زدند، تا مشخص شود كداميك از كدام شخص است ، و ممكن هم هست اشتقاقش از (سمو) به معناى بلندى باشد، مبدا اشتقاقش هر چه باشد كارى نداريم ، فعلا آنچه لغت و عرف از لفظ (اسم ) مى فهمد، لفظ دلالت كننده است ، و معلوم است كه لازمه اين معنا آن است كه اسم غير از مدلول و مسمى باشد.
البته اين يك استعمال است ، استعمال ديگر اينكه اسم بگوئيم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در اين مورد كلمه (اسم ) ديگر از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان خارجى است ، چون چنين اسمى همان مسماى كلمه (اسم ) به معناى قبلى است .
مثلا كلمه (عالم - دانا كه يكى از اسماء خدايتعالى است ) اسمى است كه دلالت مى كند بر آن ذاتى كه به اين اسم مسمى شده ، و آن ذات عبارت است از ذات بلحاظ صفت علمش ، و همين كلمه در عين حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسير صفاتش خبرى نداريم ، در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود، كه بر معنائى دلالت مى كرد، ولى در مورد دوم ، ديگر اسم لفظ نيست ، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات .
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 28






http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:38
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

فرق بين اسم و اسم اسم و علت تفكيك بين آندو
و اما اينكه چرا با اين كلمه چنين معامله اى شده ، كه يكى مانند ساير كلمات از مقوله الفاظ، و جائى ديگر از مقوله اعيان خارجى باشد؟ در پاسخ مى گوئيم علتش اين شده كه نخست ديده اند لفظ (اسم ) وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمياتى كند، ولى بعدها برخوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمايز كردنش از ديگران كار اسم را مى كند، به طوريكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكايت كند، آن اوصاف درست كار الفاظ را مى كند، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مى كند، و چون چنين ديدند، اينگونه اوصاف را هم اسم ناميدند.
نتيجه اين نامگذارى اين شد كه فعلا (اسم ) همانطور كه در مورد لفظ استعمال مى شود، و بان لحاظ اصلا امرى لفظى است ، همچنين در مورد صفات معرف هر كسى نيز استعمال مى شود، و به اين لحاظ از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان است .
آنگاه ديدند آن چيزى كه دلالت مى كند بر ذات ، و از هر چيزى به ذات نزديكتر است ، اسم بمعناى دوم است ، (كه با تجزيه و تحليل عقلى اسم شده )، و اگر اسم به معناى اول بر ذات دلالت مى كند، با وساطت اسم بمعناى دوم است ، از اين رو اسم بمعناى دوم را اسم ناميدند، و اسم به معناى اول را اسم اسم .

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:39
البته همه اينها كه گفته شد مطالبى است كه تحليل عقلى آن را دست مى دهد، و نمى شود لغت را حمل بر آن كرد، پس ‍ هر جا كلمه (اسم ) را ديديم ، ناگزيريم حمل بر همان معناى اول كنيم .
در صدر اول اسلام اين نزاع همه مجامع را بخود مشغول كرده بود، و متكلمين بر سر آن مشاجره ها مى كردند، كه آيا اسم عين مسمى است ؟ و يا غير آنست ؟ ولكن اينگونه مسائل ديگر امروز مطرح نمى شود، چون آنقدر روشن شده كه به حد ضرورت رسيده است ، و ديگر صحيح نيست كه آدمى خود را به آن مشغول نموده ، قال و قيل صدر اول را مورد بررسى قرار دهد، و حق را به يكطرف داده ، سخن ديگرى را ابطال كند، پس بهتر آن است كه ما نيز متعرض آن نشويم .
توضيح لفظ جلاله ((الله ))
و اما لفظ جلاله ((الله ))، اصل آن ((ال اله )) بوده ، كه همزه دومى در اثر كثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و كلمه ((اله )) از ماده ((اله )) باشد، كه به معناى پرستش است ، وقتى مى گويند ((اله الرجل و ياله ))، معنايش اين است كه فلانى عبادت و پرستش كرد، ممكن هم هست از ماده (و ل ه ) باشد، كه بمعناى تحير و سرگردانى است ، و كلمه نامبرده بر وزن (فعال ) به كسره فاء، و بمعناى مفعول (ماءلوه ) است ، همچنان كه كتاب بمعناى مكتوب (نوشته شده ) مى باشد، و اگر خدايرا اله گفته اند، چون ماءلوه و معبود است ، و يا بخاطر آن است كه عقول بشر در شناسائى او حيران و سرگردان است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 29





http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:39
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

و ظاهرا كلمه ((الله )) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص ) خدا شده ، و گرنه قبل از نزول قرآن اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مى شناختند، همچنان كه آيه شريفه : ((و لئن سئلتهم من خلقهم ؟ ليقولن الله )) (و اگر از ايشان بپرسى چه كسى ايشان را خلق كرده ، هر آينه خواهند گفت : الله )، و آيه : ((فقالوا هذا لله بزعمهم ، و هذا لشركائنا))، (پس درباره قربانيان خود گفتند: اين مال الله ، و اين مال شركائى كه ما براى خدا داريم )، اين شناسائى را تصديق مى كند.
از جمله ادله ايكه دلالت مى كند بر اينكه كلمه ((الله )) علم و اسم خاص خدا است ، اين است كه خدايتعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته شده ، توصيف مى شود، ولى با كلمه ((الله )) توصيف نمى شود، مثلا ميگوئيم الله رحمان است ، رحيم است ، ولى بعكس آن نميگوئيم ، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين صفت را دارد كه الله است و نيز ميگوئيم ((رحم الله و علم الله و رزق الله ))، (خدا رحم كرد، و خدا دانست ، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (الله الرحمن ، رحمان الله شد)، و خلاصه ، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار مى گيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:39
از آنجائى كه وجود خداى سبحان كه اله تمامى موجودات است ، خودش خلق را به سوى صفاتش هدايت مى كند،و مى فهماند كه به چه اوصاف كمالى متصف است ، لذا مى توان گفت كه كلمه ((الله )) بطور التزام دلالت بر همه صفات كمالى او دارد، و صحيح است بگوئيم لفظ جلاله ((الله )) اسم است براى ذات واجب الوجودى كه دارنده تمامى صفات كمال است ، و گرنه اگر از اين تحليل بگذريم ، خود كلمه ((الله )) پيش از اينكه نام خدايتعالى است ، بر هيچ چيز ديگرى دلالت ندارد، و غير از عنايتى كه در ماده (ا ل ه ) است ، هيچ عنايت ديگرى در آن بكار نرفته است .
معنى رحمن و رحيم و فرق آن دو
و اما دو وصف رحمان و رحيم ، دو صفتند كه از ماده رحمت اشتقاق يافته اند، و رحمت صفتى است انفعالى ، و تاءثر خاصى است درونى ، كه قلب هنگام ديدن كسى كه فاقد چيزى و يا محتاج به چيزى است كه نقص كار خود را تكميل كند، متاءثر شده ، و از حالت پراكندگى به حالت جزم و عزم در مى آيد، تا حاجت آن بيچاره را بر آورد، و نقص او را جبران كند، چيزيكه هست اين معنا با لوازم امكانيش درباره خدا صادق نيست ، و به عبارت ديگر، رحمت در خدايتعالى هم به معناى تاءثر قلبى نيست ، بلكه بايد نواقص امكانى آن را حذف كرد، و باقى مانده را كه همان اعطاء، و افاضه ، و رفع حاجت حاجتمند است ، به خدا نسبت داد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 30





http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:39
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif (http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif)



كلمه (رحمان ) صيغه مبالغه است كه بر كثرت و بسيارى رحمت دلالت مى كند، و كلمه (رحيم ) بر وزن فعيل صفت مشبهه است ، كه ثبات و بقاء و دوام را ميرساند، پس خداى رحمان معنايش خداى كثير الرحمه ، و معناى رحيم خداى دائم الرحمه است ، و بهمين جهت مناسب با كلمه رحمت اين است كه دلالت كند بر رحمت كثيرى كه شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤ منين و كافر مى شود، و به همين معنا در بسيارى از موارد در قرآن استعمال شده ، از آن جمله فرموده : ((الرحمن على العرش استوى ))، (مصدر رحمت عامه خدا عرش است كه مهيمن بر همه موجودات است ) و نيز فرموده : ((قل من كان فى الضلاله فليمدد له الرحمن مدا))، (بگو آن كس كه در ضلالت است بايد خدا او را در ضلالتش مدد برساند) و از اين قبيل موارد ديگر.
و نيز بهمين جهت مناسب تر آنست كه كلمه (رحيم ) بر نعمت دائمى ، و رحمت ثابت و باقى او دلالت كند، رحمتى كه تنها بمؤ منين افاضه مى كند، و در عالمى افاضه مى كند كه فنا ناپذير است ، و آن عالم آخرت است ، همچنانكه خدايتعالى فرمود: ((و كان بالمؤ منين رحيما))، (خداوند همواره ، به خصوص مؤ منين رحيم بوده است )، و نيز فرموده : ((انه بهم رؤ ف رحيم ))، (بدرستى كه او به ايشان رئوف و رحيم است )، و آياتى ديگر، و به همين جهت بعضى گفته اند: رحمان عام است ، و شامل مؤ من و كافر مى شود، و رحيم خاص مؤ منين است .

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:40
مرغوبترین جنس خدا در بازار دنیا
تفسیر آیه شریفه: الرحمن الرحیم
مغازه دارها جنسی را بیشتر می‏آورند که حاجت و نیاز مشتریان به آن بیشتر باشد.
واینکه خداوند نیز بخشندگی و مهربانی خود را در این سوره به تکرار یاد کرده و برای دومین بار می‏گوید: الرحمن الرحیم ازهمین روست، زیرا بندگان خود را خوب می‏شناسد که تشنه بخشندگی و مهربانی‏اند.
از سویی خوب می‏داند که آنچه بشر را گم و گمراه کرده و به بندگی دیگران دعوت می‏کند همین دو اصل یعنی بخشندگی و مهربانی است.
ما اگر خدا را بخشنده و مهربان می‏یافتیم پا به پای او رفته و بنده و فرمانبردار او می‏شدیم. یادش به خیر! روزگار جبهه بود، جمعی حلقه وار بر سفره‏ای نشسته بودیم و شاید از آن جمع پاره‏ای هم اکنون در جوار رحمت حق باشند، گوارایشان باد، بگذریم، بزرگی هم نشسته بود و کار زیبایی کرد، او یک لقمه گرفت به بغل دست خود داد و از او خواست تا به بغل دست خود بدهد و از او نیز همین را خواست تا رسید به من که در آن آخر نشسته بودم و با لبخند زیبا و نگاه عمیق خود به من فهماند که: مال شماست بخور و من بجای اینکه از بغل دستی خود تشکر کنم از او سپاس‏گزاری کردم، و کار درست هم همین بود، حال فکر می‏کنم اگر نابینا بودم سپاس من رنگ دیگری می‏یافت و از کسی مثل بغل دستی خود ممنون و سپاسگزار می‏شدم که هیچ‏کاره بود!

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
08-11-2009, 12:40
حال داستان ما و نعمت‏هایی که به چنگ می‏آوریم از همین دست است.
بخشنده اوست، ولی نه مستقیم بلکه دست به دست می‏چرخد تا به ما برسد ولی بیچاره ما که نابیناییم و بخشنده حقیقی را نمی‏بینیم و از این‏رو دستان بغل دستی خود را می‏فشریم.
و قرآن آمد تا آدم‏ها را بینا کند و به سوی بخشنده و مهربان خود هدایت کند.
آمد بگوید: ید الله فوق ایدیهم
آمد بگوید: ای شما که بر سفره دنیا نشسته‏اید و تنها دست‏های دیگر را می‏بینید یادتان باشد بالای این دست‏ها دست دیگری است که او خداست و اوست که به اینها بخشیده است پس بخشنده را دریابید و بفهمید و درست هم بفهمید.
مردم اندر حسرت فهم درست
و البته اگر بشر بخشنده و بخشاینده را یعنی رحمان و رحیم خود را می‏شناخت و می‏فهمید که بخشنده و مهربان او کیست، دیگر راه خود را مثل آب پیدا می‏کرد و از این گمراهی و سرگشتگی فارغ و رها می‏شد.
خیلی‏ها می‏خواهند بگویند بخشنده‏اند حال آنکه به قول یکی از بزرگان ستاننده‏اند و مثل هوای گرم که از آب می‏کاهد از انسان می‏کاهند.
و خیلی‏ها هم می‏خواهند بگویند اگر چیزی می‏بخشند از سر مهر و محبت است و تنها به خاطر گل روی شماست حال آنکه کم می‏دهند تا بسیار برداشت کنند و به قول معروف آب می‏‏دهند تا گلاب بگیرند.
پس به قول آن بزرگ: دیگران یا رحمان و بخشنده نیستند و یا اگر هستند رحیم نیستند، یعنی از سر مهر و مهربانی نمی‏بخشند.

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:03
تفسیر بسم الله الرحمن الرحيم (1)

http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/94114288349803211623.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/94114288349803211623.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/94114288349803211623.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/94114288349803211623.gif

تهیه کننده : محمد جواد هاشمی
منبع : راسخون
تفسیر یک آیه برجسته ( بسم الله الرحمن الرحيم ) با استفاده از تفاسیر شیعه و اهل سنّت

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:04
گزيده تفسير


الله برترين نام خدايى است كه داراى همه كمالات وجودى است و الرحمن و الرحيم از صفات اوست كه نشانه رحمت آن هستى بى پايان است ؛ با اين فرق كه رحمان بر كثرت رحمت دلالت مى كند و رحيم بر ثبات و دوام آن . پس رحمان خدايى است كه رحمت فراگيرش همه چيز و همه كس را شامل مى شود (مؤ من ، كافر، دنيا و آخرت ) و چنين رحمتى در برابر غضب نيست ، بلكه غضب نيز از مصاديق آن است و اما رحيم خدايى است كه رحمتى ويژه براى مؤ منان دارد و اين رحمت در برابر غضب اوست . خداى سبحان ، قرآن و نيز سوره را با نام خود مى گشايد و بدين گونه ، ادب شروع كار با نام خدا را به انسانها مى آموزد.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:06
تفسير


ب : لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور (بسم ) كلمه است ، نه كلام و از اين رو مفيد معناى تام نيست ، مگر با عنايت به متعلق آن كه در تعيين متعلق ، در پايان بحث از مفردات آيه كريمه (بسم الله ...) سخنى خواهم آمد.
اسم : لفظى است كه حاكى از مسماى خود باشد . اين كلمه يا از سمة به معناى نشانه ، اشتقاق يافته است ، چنانكه كوفيان برآنند و يا از سمو به معناى بلندى مشتق است ، چنانكه بصريان بر آن باورند؛ همچنين محتمل است مشتق از چيزى نبوده ، وضع مختص به خود داشته باشد . البته اثبات اين محتمل ، همانند اثبات قول كوفيان دشوار است ؛ زيرا همانطور كه راغب و برخى مفسران ديگر گفته اند، براى تشخيص مبداء اشتقاق مى توان به تحولهاى صرفى آن كلمه مراجعه كرد و ريشه اشتقاقى آن را به دست آورد و چون در جمع ، تصغير و نسبت ، هر كلمه اى به مبداء اصلى خود بر مى گردد، مى توان استشهاد كرد كه كلمه اسم از سمو مشتق است ، نه از وسم ؛ زيرا جمع آن اسماء است ، نه اءوسام وتصغيرآن سمى است ، نه وسيم.
مؤ لف اءقرب الموارد، پس از بيان معناى اسم ، دو قول ياد شده را بازگو مى كند و هيچ يك را ترجيح نمى دهد، ليكن كلمه اسم را در باب سمو مى آورد و همين وضع ، احتمال تاءييد قول بصريان را در بردارد . به هر تقدير، اسم در عرف و لغت به معناى لفظ دال بر شخص يا شى ء است و در اين جا اسم در مقابل فعل يا حرف نيست.
اسم در اصطلاح اهل معرفت به معناى ذات با تعين خاص است ؛ يعنى ذاتى كه صفتى از صفات يا همه صفات او مورد نظر باشد . اسم در اين اصطلاح از سنخ وجود خارجى و عينى است ، نه از مقوله لفظ. چنين اسمى خود داراى اسم است و مفهوم دال بر آن را اسم الاسم و لفظ دال بر آن را اسم اسم الاسم مى نامند.
الله : برترين نام از نامهاى ذات مقدسى است كه هستى صرف و جامع و مبداء همه كمالات وجودى و منزه از هر نقصى است و چون آن ذات اقدس جامع همه اسماى حسنى و صفات نيكوست ، گفته مى شود: الله اسم ذاتى است كه جامع همه كمالات است و گرنه اشتمال بر كمالات در معناى اين كلمه ماءخوذ نيست .
اين نام مبارك كه از آن به لفظ جلاله ياد مى شود و 2698 بار در قرآن كريم به كار رفته است ، در اصل اله بوده و همزه آن بر اثر كثرت استعمال حذف شده است و با پيوستن الف و لام به آن به صورت الله در آمده است . اله به معناى ماءلوه است و ماءلوه به معناى معبود است يا متحير فيه (ذاتى كه همه عقلها و دلها درباره او متحير و سرگردانند )، يا مفهومى جامع بين اين دو.
در زبان عرب و فرهنگ وحى ، اله بر هر معبودى كه عابدان در پيشگاهش خضوع كنند، اطلاق مى شود؛ حق باشد يا باطل :( لا تتخذوا الهين اثنين اءراءيت من اتخذ الهه هواه) ءاءنت فعلت هذا بالهتنا) ،اما الله بر اثر كثرت استعمال ، علم (اسم خاص ) ذات مقدس خداوند است كه جامع همه صفات جلالى و جمالى است و جز بر او اطلاق نمى شود: هو الله الخالق البارى المصور له الاءسماء الحسنى و از اين رو لفظ جلاله (الله ) موصوف همه اسماى حسناى خداوند از جمله الرحمن و الرحيم قرار مى گيرد، ولى خود، صفت هيچ اسمى واقع نمى شود و بر اين اساس ، گفته مى شود: الله اسم ذات و ديگر اسمهاى خداوند نامهاى صفات اوست.
الرحمن و الرحيم : دو صفت از صفات علياى خداى سبحان است كه از رحمت مشتق شده است . رحمان صيغه مبالغه است و بر كثرت دلالت مى كند و رحيم صفت مشبهه است و ثبات و بقا را افاده مى كند
فرهنگهاى لغت براى رحمت معانى فراوانى مانند: رقت ، راءفت ، لطف ، رفق ، عطوفت ، حب ، شفقت و دلسوزى ذكر كرده اند؛ در حالیكه اولا اينها مراحل پيشين رحمت است ، نه خود آن ؛ زيرا با مشاهده صحنه هاى رقت آور، ابتدا در قلب انسان رقت ، لطف ، عطوفت ، دلسوزى ، محبت ، شفقت و راءفت و سپس رحمت پديد مى آيد . ثانيا: آنچه گفته شد، ويژگى مصداقى از مصاديق رحمت است كه در آدمى حادث مى گردد، اما رحمتى كه به ذات اقدس خداوند اسناد داده مى شود، منزه از هر گونه انفعال و تاءثر است ؛ چنانكه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: خداوند رحيمى است كه به وقت موصوف نمى شود: رحيم لا يوصف بالرقة بنابراين ، معناى جامع رحمت ، همان اعطا و افاضه براى رفع حاجت نيازمندان است و به اين معنا به خداى سبحان نيز اسناد داده مى شود( الرحمة من الله انعام و افضال).
دو واژه رحمان و رحيم كه در ماده مشترك است ، بر اثر تفاوت در هيئت و ساختار لفظى ، داراى دو معناى مختلف است : رحمان بر وزن فعلان و براى مبالغه است و وزن فعلان بر فراوانى و سرشار بودن دلالت دارد؛ مانند: غضبان كه به معناى سرشار از خشم است . پس رحمان مبداء سرشار از رحمت است و رحمت رحمانيه ذات اقدس الهى همان رحمت فراگير و مطلقى است كه همه ممكنات را فرا گرفته ، بر مؤ من و كافر افاضه مى شود.
اين رحمت فراگير همان فيض منبسط و نور فراگير وجود است كه هر موجودى را روشن كرده است : قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا و اما رحيم بر وزن فعيل و صفت مشبهه است كه بر ثبات و بقا دلالت دارد و به تناسب هيئت خاص آن به معناى مبدئى است كه رحمتى ثابتو راسخ دارد كه از گسترش كمى به ميزان رحمت رحمانيه برخوردار نيست و اين همان رحمت خاصى است كه تنها بر مؤ منان و نيكوكاران افاضه مى شود: ( ... و كان بالمؤ منين رحيما)
كلمه رحمن همانند اله ، بدون الف و لام بر غير خداى سبحان نيز قابل اطلاق است ؛ اما با الف و لام ، جز بر ذات اقدس خداوند اطلاق نمى شود.
متعلق باء در بسم الله ...: بحث درباره متعلق باء در بسم الله مبتنى است بر آنچه معروف بين مفسران است كه لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور كلمه است ، نه كلام و اما اگر لفظ باء حرف جر نباشد و مجموع بسم الله الرحمن الرحيم )، يا خصوص ( بسم الله ) عنوان و سرفصل شروع كارى مانند گفتار، نوشتار و كارهاى ديگر قرار گيرد و از سنخ كلمات تجزيه و تركيب پذير وابسته به قبل يا بعد ( محذوف يا مذكور) نباشد، در اين صورت بحث از تعيين حرف جر روا نيست ؛ چنانكه برخى درباره عنوانهاى بعضى از سور مانند الحاقة و القارعة همين احتمال را داده اند . البته چنين احتمالى نه سند عقلى دارد و نه پشتوانه نقلى ، بلكه صرف احتمال است.
همچنين اگر لفظ باء در بسم الله و نيز ساير حروف اين كلمه هر كدام رمز خاص و خلاصه اى از اسم مخصوص الهى باشد، نظير آنچه درباره برخى حروف مقطعه وارد شده ، باز هم بحث مزبور بى ثمر است ؛ زيرا لفظ باء در اين حال جزئى از اجزاى اسم خاص الهى است و نيازى به تعلق به غير ندارد؛ چون حرف جز نيست تا در مورد متعلق آن گفتگو شود ليكن اين احتمال نيز مبرهن نيست.
آنچه به نظر مى رسد همان مبناى مشهور بين اهل تفسير است كه لفظ باء حرف جر است و متعلق مى طلبد . گرچه بحث درباره تعيين متعلق آن نسبت به ساير معارف قرآنى اهميت ويژه اى ندارد . از اين رو صدرالمتاءلهين (قدس سره ) تحقيق درباره مطالبى از قبيل : تعيين متعلق باء، تقدم يا تاءخر متعلق محذوف ، معناى تعلق اسم به قرائت در (اقرء باسم ربك ) سر مكسور شدن لفظ باء، با اين كه حرفهاى بسيط مانند كاف تشبيه ، لازم ابتداء، واو عطف و فاء عطف مبنى بر فتح است ، و ساير مباحث اين سطح را به تفاسير مشهور به ويژه كشاف زمخشرى ارجاع كرد و خود به تحقيق آن نپرداخت ، ليكن براى تفسير دارج و رايج توجه اجمالى به آن سودمند است . از اين رو استاد علامه طباطبايى با عبارت كوتاهى چونان مفسران گزيده گوى ديگر، از تعيين متعلق و اشاره به آن دريغ نكرده است.
لازم است توجه شود كه چون خداوند سبحان به مقتضاى (هو الاءول ) آغاز هر كار و هر شاءن است ، اگر كارى بدون توجه به او آغاز شود منقطع الاول است ؛ چنانكه اگر كار و شاءنى بدون قصد قرب به او كه (هو الاخر) است ، انجام شود منقطع الآخر و ابتر خواهد بود . از اين رو لازم است كه هر كارى به نام خدا آغاز شود . قهرا چنين كارى بى رجحان نيست ؛ زيرا كار مرجوح كه خدا از آن ناراضى است هرگز به خداوند نسبت ندارد.
معناى ابتداى كار به نام خدا اين نيست كه خصوص لفظ (بسم الله ) در آغاز آن مورد عنايت قرار گيرد، بلكه هر چه مايه تذكر الهى است ، هر چند كلمه ويژه (بسم الله ) نباشد كافى است. بر اين اساس ، برخى از ادعيه بدون كلمه (بسم الله ) و با تحميد، تسبيح يا تكبير آغاز مى شود. كه در همه موارد مزبور توجه به اسمى از اسماى حسنا و صفتى از اوصاف علياى الهى است ؛ چنانكه در امتثال دستور خداوند درباره حليت و طهارت مذبوح يا منحور و اشتراط آن به تسميه ، در آيه فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤ منين و لا تاءكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق نقل شده است : شخصى هنگام ذبح ، تسبيح يا تكبير يا تهليل يا تحميد خدا كرده است (كافى است يا نه ؟ ) امام (عليه السلام ) فرمود: نام خداوند در همه اين كلمات آمده است و چنين سر بريدنى صحيح و آن مذبوح يا منحورحلال است سئلته عن رجل ذبح فسبح اءو كبر اءو هلل اءو حمد الله قال : هذا كله من اءسماء الله ، لا باءس به .
گاهى اسم معنا با فعل معين همراه با لفظ باء كه حرف جر است ذكر مى شود؛ مانند بحول الله و قوته اءقوم و اءقعد و (اقرء باسم ربك الذى خلق ) در اين گونه موارد ابهامى در تعيين متعلق باء نيست و گاهى كار معينى به نام خدا شروع مى شود كه به مثابه قرينه معينه مى تواند تعيين كننده متعلق حرف جر باشد؛ مانند آن كه كسى بخواهد سوره اى تلاوت كند يا از جايى برخيزد يا به جايى بنشيند و نظير آن كه ذابح يا ناحر در هنگام ذبح گوسفند يا نحر شتر مى گويد: بسم الله ...؛ يعنى به نام خداوند قربانى مى كنم و به نام او حيوان را سر مى برم و نيز مانند شروع مؤ لف يا مدرس يا صاحب صنعت معين كه در اينگونه موارد احتمال تعين متعلق حرف جر كاملا بجاست ؛ گرچه احتمال تعلق آن به متعلق عام كه در موارد عمومى متحمل است ، نظير ابتداء و استعانت نيز معقول خواهد بود.
البته ممكن است متعلق اسم باشد تا جمله ، اسميه شود و ممكن است فعل باشد تا جمله ، فعليه گردد؛ مانند ابتدائى ابتدائى ثابت كه ظرف مستقر باشد، نه لغو) بسم الله ... و ابتداءت بسم الله.. زيرا حرف جر نيازمند به متعلق است تا از نقص برهد و به تماميت برسد و اين نتيجه گاهى با اسم معنا حاصل مى شود؛ مانند:ابتدائى و زمانى با فعل حاصل مى گردد؛ مانند: ابتداءت .
بحث درباره تعيين متعلق از آن جهت است كه حرف جر نيازمند به آن است و از اين لحاظ تفاوت بين اقسام مجرور نيست ؛ يعنى اگر گفته مى شد: بالله و كلمه اسم ذكر نمى شد نيز تعيين متعلق قابل طرح بود.
اما اين كه چرا به جاى بالله عنوان بسم الله انتخاب شد؟ وجوهى ذكر شده است ؛ مانند:
1- براى تبرك به اسم .
2 - براى فرق بين شروع در كار مثلا و بين سوگند؛ زيرا قسم به الله حاصل مى شود، نه بسم الله.
3- چون اسم عين مسماست ، تفاوتى بين الله و بين بسم الله ، وجود ندارد.
4- اول با انس به نام خداوند، دلها از علايق و سرها از عوايق صاف شود تا كلمه الله بر دل نقى و سر صفى وارد آيد.
محمد بن جرير طبرى حديثى را به اين مضمون از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند: مادر حضرت مسيح (عليه السلام ) فرزندش ‍ عيسى را به مكتب برد تا از آموزگار فن كتابت آموزد معلم گفت : بنويس بسم الله عيسى (عليه السلام )فرمود: بسم چيست ؟ معلم گفت : نمى دانم . عيسى فرمود: باء بهاء خداست ، سين سناى اوست و ميم مملكت او . آنگاه طبرى مى گويد: مى ترسم گزارشگر نادرست نقل كرده باشد و منظور معلم ب ، س و م بوده است ؛ آن طوریكه كودكان را در مكتب حروف ابى جاد (اءبجد) مى آموزند . شايد راوى حديث اشتباه كرده و حروف سه گانه مزبور را به هم پيوسته به صورت بسم نقل كرد؛ زيرا تاءويل منقول ياد شده هرگز با كلمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) بر موازين لغت عرب هماهنگ نيست .
محى الدين عربى متعلق حرف جر را در هر سوره اى كه آغاز آن حمد است فعلى از ماده حمد مى داند؛ مانند: حمدته يا اءحمده . مولى عبدالرزاق كاشانى نيز متعلق آن را اءبدء و اءقرء مى داند . البته وى مراد از اسم را صورت نوعى انسان كامل جامع رحمت رحمانى و رحيمى مى داند كه مظهر ذات الهى و اسم اعظم است.
در برخى از نصوص ، چنانكه در مبحث روايى خواهد آمد، چنين وارد شده است : معنى قول القائل بسم الله ، اءى اءسم نفسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة بنابراين ، متعلق محذوف حرف جر مشتق از ماده اسم است و گوينده يا نويسنده درصدد آن است كه خود را به نشانه بندگى خداوند موسوم سازد . برخى مفسران گفته اند: در اين خبر تنبيهى است بر اين كه شايسته است گوينده (بسم الله ...) در حين اين گفتار كوشا باشد تا نمونه اى از اوصاف الهى را در خود ايجاد كند.
به هر تقدير، اگر متعلق باء از ماده قرائت يا هر ماده مناسب ديگر باشد، چون اسم داراى مراتب است ، قرائت يا كار مناسب ديگر نيز داراى درجات خواهد بود و گوينده (بسم الله) با هر درجه اى كه شروع كند مطابق همان مرتبه ، كار خود را ادامه مى دهد؛ چنانكه وارد شد اقراء وارق ؛ بخوان و بالا برو.
نكته شايان توجه اين كه ، قرآن كريم از آن جهت كه كلام خداوند است و متكلم آن با ايجاد اين حروف و كلمات ، كتاب تدوينى را فراهم ساخت ، صبغه تعليم دارد و از آن جهت كه بندگان خدا آن را تلاوت مى كنند و معانى آن را فرا مى گيرند و با عمل به محتواى آن تزكيه مى شوند، صبغه تعلم دارد . بر اين اساس ، هنگامى كه خداوند مى فرمايد: (بسم الله ) نبايد متعلق آن را استعانت و مانند آن دانست يا معناى حرف جر را استعانت توهم كرد؛ اما هنگامى كه بندگان خدا آن را تلفظ مى كنند متعلق آن مى تواند ماده استعانت و نظير آن باشد؛ چنانكه معناى حرف جر نيز مى تواند استعانت باشد . البته اين مطلب به معناى جمع دو استعانت نيست ؛ زيرا حتما بايد از جمع آن دو پرهيز كرد.
به هر تقدير، چون كلمه (بسم الله ) جز سوره و نيز جزء قرآن است ، اگر براى استعانت يا عنوان ديگر قرائت شود، گرچه از لحاظ لفظ شامل حال خود نمى شود، ولى از جهت ملاك ، خود را نيز در بر مى گيرد؛ يعنى استعانت از خداوند همان طور كه نسبت به ساير اجزاى سوره و همچنين ساير كلمات قرآن مجيد محقق است ، نسبت به خود (بسم الله ) نيز محقق خواهد بود . حتى در ابتداى به نام خداوند، بايد نام الهى را سرآغاز افتتاح و ابتداء و تسميه و بسمله دانست . آرى اگر (بسم الله ) جزو سوره نبود و خارج از قرآن بود مى توانست به عنوان ابتداء به نام خدا قرار گيرد و با افتتاح آن ، سوره شروع شود . به هر حال تسميه الهى مفتاح هر در بسته و كليد هر مخزن است.


http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:07
اشتراك لفظى و تغاير معنوى



آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم كه سر فصل 113 سوره قرآن كريم است و در سوره مباركه نمل افزون بر آغاز سوره ، طليعه نامه حضرت سليمان (عليه السلام ) به ملكه سباء نيز آمده است ،114 بار نازل شده است ، نه اين كه يك بار نازل شده باشد و به دستور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سرفصل سور قرآنى قرار گرفته باشد.
در عصر نزول وحى ، فرود آمدن آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم به عنوان اولين آيه سوره جديد، نشانه پايان پذيرفتن سوره پيشين و آغاز نزول سوره پس از آن بود: و انما كان يعرف انقضاء السورة نزول (بسم الله الرحمن الرحيم ) ابتداء للاءخرى.
نزول مكرر آيه (بسم الله ...) نشانه اختلاف معنا و تفسير آن در هر سوره است . آيات (بسم الله ...) در سراسر قرآن كريم گرچه از نظر لفظى يكسان است ، ليكن از نظر معنوى و تفسيرى گوناگون و در نتيجه مشترك لفظى( اشتراک لفظی مصطلح حکیمان نه ادیبان) است.
اختلاف معنوى و اشتراك لفظى آيات (بسم الله الرحمن الرحيم ) از آن روست كه بسم الله هر سوره جزئى از آن سوره و با محتواى آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامين و معارف سوره هاى قرآن با يكديگر متفاوت است ، معناى بسم الله نيز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه اى از درجات و شاءنى از شئون الوهيت خداى سبحان و رحمانيت و رحيميت او را بازگو مى كند و از اين جهت همانند اسماى خداوند در پايان آيات است كه با محتواى آيات هماهنگ و به منزله برهانى بر محتواى آن است . بر اين اساس ، اگر محتواى سوره اى به خوبى تبيين شود، تفسير بسم الله آن سوره نيز روشن خواهد شد.
توضيح اين كه ، در آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) هم سخن از الله است كه اسم جامع و اعظم خداى سبحان است و ساير اسماى حسناى الهى را زير پوشش داشته ، در هر سوره ظهورى خاص دارد و هم سخن از رحمت رحمانيه است كه همه صفات خداى سبحان زير پوشش آن است و در هر مظهرى با اسمى خاص ظهور مى كند؛ در سوره هايى كه محتوايى مهرآميز دارد و اوصاف جماليه خداوند را مطرح مى كند، در چهره جمال و در سورى كه مضامينى قهرآميز دارد و غضب الهى را بازگو مى كند؛ در چهره جلال تجلى مى كند و از اين رو برخى گفته اند: كلمه الرحمن نيز همانند كلمه الله اسم اعظم است . بنابراين ، تفسير بسم الله به اختلاف سوره ها متفاوت است.
احكام فقهى آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) نيز شاهد اشتراك لفظى اين آيه است مانند اينكه:
1- حرمت قرائت سوره عزائم بر صاحبان عذر، شامل تلاوت بسم الله ... به قصد سورههاى مزبور نيز مى شود.
2- بسم الله ... هر سوره ، در نماز بايد به قصد همان سوره اى باشد كه نمازگزار قصد تلاوت آن را دارد.
3- در صورت عدول نمازگزار از سوره اى به سوره ديگر، بايد بسم الله ... را به قصد سوره جديد تكرار كند.
لزوم تلاوت بسم الله هر سوره به قصد همان سوره ، نشانه تعدد مقصود است ؛ زيرا تعدد قصد، تابع تعدد و تكثر مقصود است و گرنه مقصودى كه هيچ كثرتى در آن نيست تا هر يك از واحدهاى آن نشانه خاصى داشته باشد و با آن نشانه ، از واحدهاى ديگر متمايز گردد، قصد نمى تواند فارق ومنشاء تكثر آن باشد؛ مگر اين كه قصد، خود مقصود آفرين باشد . بنابراين ، بسم الله ... هر سوره معنا و تفسيرى ويژه خود دارد و با معناى بسم الله در ساير سوره ها متفاوت است.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:07
رحمت فراگير و رحمت ويژه



خداى سبحان دو گونه رحمت دارد: رحمتى مطلق ، فراگير و بى قابل ، و رحمتى خاص كه كه در برابر غضب اوست و چنانكه گذشت ، الرحمن بر رحمت مطلق و فراگير و الرحيم بر رحمت متناهى و خاص الهى دلالت دارد.
رحمت رحمانيه خداوند همه چيز (كل شى ء) را زير پوشش دارد: دنيا و آخرت و مؤ من و كافر و رحمتى است نامتناهى ؛ همانند آفتابى كه بر زندگى همه مى تابد و بارانى كه بر هر سرزمين مى بارد: و رحمتى وسعت كل شى ء ، ربنا وسعت كل شى ء رحمة و برحمتك التى وسعت كل شى ء يا من سبقت رحمته غضبه
بنابراين ، مقابل چنين رحمت فراگيرى عدم است ، نه غضب ؛ زيرا تقابل آن با غضب الهى موجب خروج غضب از پوشش رحمت رحمانيه و تقييد رحمت مطلقه خواهد بود .
اما رحمت رحيميه در مقابل عذاب و سخط الهى قرار دارد و متناهى و محدود است ؛ همان گونه كه سخط الهى محدود است . توفيق يارى دين و فراگيرى معارف الهى ، انجام دادن عمل صالح در دنيا و رسيدن به بهشت و رضوان الهى در آخرت ، از مظاهر بارز رحمت رحيميه است.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:15
رحمت رحمانيه و رحيميه در قرآن.


در برخى از آيات قرآن كريم تنها رحمت خاص الهى مطرح شده است ؛ مانند:
1- يعذب من يشاء و يرحم من يشاء و اليه تقلبون در اين آيه كريمه ، رحمت الهى در برابر عذاب او قرار گرفته است و چنين رحمتى همان رحمت خاص الهى است .
2- و لا تفسدوا فى الاءرض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمة الله قريب من المحسنين رحمتى كه به محسنان نزديك است ، رحمت خاص است و گرنه نيكوكار و تبهكار، هر دو شمول رحمت مطلق خدا هستند.
در بعضى از آيات نيز تنها به رحمت مطلق اشاره شده است ؛ مانند:
1- ءاءتخذ من دونه الهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون با اين كه در اين آيه سخن از عذاب است از خداى رحمان ياد شده است ، نه از خداى قهار و منتقم ؛ زيرا رحمت رحمانيه خداوند شامل عذاب نيز هست.
2- الرحمنَ علم القران در سوره مباركه الرحمن پس از ذكر نام شريف الرحمن ، در شمار نعمتها و رحمتهاى الهى ، همانند: تعليم قرآن و نعيم بهشتى ، از جهنم ياد كرده ، مى فرمايد: هذه جهنم التى يكذب بها المجرمونَ يطوفون بينها و بين حميم ءانَ فباءى الاء ربكما تكذبان .
جهنم كمالى وجودى و در رديف بهشت و ساير آلاء خداى سبحان ، زير پوشش رحمت مطلق اوست.
3- فان كذبوك فقل ربكم ذو رحمة واسعة و لا يرد باءسه عن القوم المجرمين رحمتى كه در كنار تكذيب كافران و تعذيب مجرمان ذكر شده است ، رحمت مطلقه است .
در برخى از آيات نيز هر دو قسم رحمت آمده است ؛ مانند: و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة انا هدنا اليك قال عذابى اءصيب به من اءشاء و رحمتى وسعت كل شى ء فساءكتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكوة و الذين هم باياتنا يؤ منون
خداى سبحان در پاسخ حضرت موساى كليم (عليه السلام ) كه تثبيت حسنه (رحمت خاص ) را در دنيا و آخرت مسئلت مى كند، اصول سه گانه زيرا را تبيين مى كند:
1- عذاب الهى بر اساس مشيت حكيمانه اش بر افرادى خاص نازل مى شود (عذاب خاص)
2- گستره رحمت فراگير الهى همه چيز (حتى عذاب ) را شامل مى شود (رحمت مطلق)
3- در عين فراگيرى رحمت ، آن را به مؤ منان پرهيزكار عطا مى كند (رحمت خاص .)
رحمتى كه تنها بهره پرهيزكاران است ، رحمت خاص (رحيميه ) است ، نه رحمت عام و مطلق (رحمانيه ) كه هم پرهيزكار و هم تبهكار را زير پوشش ‍ دارد .
تذكر: بحث در تفاوت و امكان تفكيك رحمان و رحيم ، فرع بر آن است كه هر كدام تعين خاص و وصف مخصوص را در برداشته باشد؛ اما بنابراين كه مجموع هر دو، اسم خاص باشد مانند بعلبك و رامهرمز، چنانكه برخى از بزرگان اهل معرفت برآنند، نتيجه اين است كه پرورش نظام هستى امكانى بر محور تلفيق و جمع رحمت عام و خاص است و براى تفكيك مجالى نيس.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:16
عينيت يا مغايرت اسم با مسما.


اختلاف متكلمان پيشين بر سر عينيت يا مغايرت اسم با مسما، ناظر به اسماى حقيقى و تكوينى ذات اقدس الهى است ، نه اسماى لفظى او؛ چون هيچ موحدى الفاظ يا مفاهيم نامهاى خداوند را عين ذات مسماى به آنها نمى داند.
توضيح اين كه ، اسم ، چنانكه در بحث تفسيرى گذشت ، معانى مختلفى دارد؛ در عرف و لغت بر لفظ دال بر مسما اطلاق مى شود و در اصطلاح اهل معرفت به معناى ذات همراه با تعين است و بنا بر اين اصطلاح خاص ، نامهاى لفظى ذات و صفات خداى سبحان اسم اسم الاسم است ؛ مانند اسمايى كه در قرآن كريم و روايات و ادعيه ، نظير دعاى جوشن كبير آمده است و مفاهيم نامهاى لفظى اسم الاسم است.
آثار و بركاتى كه در برخى روايات و ادعيه مانند دعاى سمات براى اسماى الهى ذكر شده ، مانند گسترده شدن زمين ، بر افراشته شدن كوهها و يا آفرينش عرش ، كرسى و ارواح ، نتيجه اسماى لفظى نيست ؛ زيرا همان گونه كه گذشت هرگز با لفظ و يا مفهوم نمى توان بر جهان عينى اثر گذاشت ، بلكه منظور از آن اسماء همان ذات خداوند با تعين خاص است كه با آن تعين اين امور آفريده مى شود: و بكل اسم رفعت به سماءك و فرشت به اءرضك و اءرسيت به الجبال و اءجريت به الماء و سخرت به السحاب و الشمس و القمر و النجوم و الليل و النهار و خلقت الخلائق كلها باسمك الذى خلقت به عرشك
نكته : در برخى روايات ، احصاى نامهاى خداى سبحان عامل ورود به بهشت معرفى شده است : ان لله تسعة و تسعين اسما من اءحصيها فقد دخل الجنة مراد از احصاى اسماء، بر شمارى واستخراج رقم وعدد اسماء نيست ، بلكه منظور،متخلق شدن به حقايق آنهاست وگرنه شمارش و تلفظ اين نامهاى مقدس ، عبادتى لفظى است و آنچه مايه راهيابى به بهشت است ، تخلق به حقايق اين نامها و اوصاف است.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:17
الله اسم اعظم الهى.


در ميان اسماى لفظى خداى سبحان اسم مبارك الله ، اسم جامع و اعظم است و ساير اسماى الهى با واسطه يا بى واسطه ، زير پوشش اين نام مقدس است ؛ مثلا اسم شافى كه از اسماى جزئيه است زير پوشش رازق و رازق تحت پوشش خالق و خالق زير پوشش قادر و قادر زير پوشش اسم جامع و اعظم الله است.
بنابراين ، اسم الله نسبت به نامهاى ديگر خداوند ( كه زير پوشش آن است اسم اعظم است و اگر آيه اى مشتمل بر اسم اعظم حق بود، سيد آيات به شمار مى رود و از اين رو در برخى روايات ، آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) به گراميترين و بزرگترين آيه قرآن وصف شده است : سرقوا اءكرم آية فى كتاب الله : (بسم الله الرحمن الرحيم) ؛ عمدوا الى اءعظم آية فى كتاب الله ... و هى (بسم الله الرحمن الرحيم) .
تذكر: نام شريف الله در بسيارى از آيات قرآن كريم آمده است و سر اين كه آيه (بسم الله الرحمن الرحيم ) سيد آيات به شمار مى رود اختلاف معنوى و تفسيرى كلمه الله در بسم الله و ساير آيات است.
پي نوشت :

1 - مفردات راغب، تفسیر کبیر؛ الجامع لاحکام القرآن، منهج الصادقین.
2- سوره نحل؛ آیه 51 .
3 - سوره فرقان، آیه 43 .
4 - سوره انبیاء، آیه 62 .
5 - سوره حشر، آیه 24 .
6 - نهج البلاغه، خطبه 179 ، بند 3 .
7 - مفردات راغب، رحم .
8 - سوره مریم، آیه 75 .
9 - سوره احزاب، آیه 43 .
10 - التحقیق، جلد 4 ، ص 91 ؛ مفردات راغب، رحم؛ المیزان، جلد 1 ، ص 18 .
11 - تفسیر القرآن الکریم، ج 1 ، ص 29 .
12 - المیزان، ج 1 ، ص 15 .
13 - سوره انعام، آیه 118 .
14 - سوره انعام، آیه 121 .
15 - وسائل الشیعه، جلد 16 ، ص 327 .
16 - تفسیر طبری، ج 1 ، ص 78 .
17 - لطائف الاشارات، ج 1 ، ص 56 .
18 - تفسیر طبری، ج 1 ، ص 82- 81 ، با تصرف.
19 - ایجاز البیان فی الترجمه عن القرآن، چاپ شده در حاشیه تفسیر و اشارات ابن عربی، ج 1 ، ص 21 .
20 - تإویلات کاشانی، ج 1 ، ص 7 .
21 - تفسیر نورالثقلین، ج 1 ، ص 11 .
22- بیان السعاده، ج 1 ، ص 25 .
23 - بحار، ج 8 ، ص 133 .
24 - آیه 30 .
25 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 6 .
26 - سوره اعراف، آیه 156 .
27 - سوره غافر، آیه 7 .
28 - مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
29 - همان، دعای جوشن کبیر.
30 - مراد از تناهی، محدودیت نسبت به رحمت مطلق است وگرنه رحمت خاص نیز از نظر دوام و استمرار نا متناهی است.
31 - سوره عنکبوت، آیه 21 .
32 - سوره اعراف، آیه 56 .
33 - سوره یس، آیه 23 .
34 - سوره الرحمن، آیه 21 .
35 - سوره الرحمن، آیات 43- 45 .
36 - سوره انعام، آیه 147 .
37 - محتمل نیز هست که این آیه ناظر به رحمت خاص و مفادش این باشد که رحمتهای الهی فراوان است و در برابر تکذیب دشمنان دین باید بر رحمتهای خاص خدا تکیه کرد.
38 - سوره اعراف، آیه 156 .
39 - تفسیر ابن عربی، ج 1 ، ص 26- 27 .
40 - بحار، ج 88 ، ص 187 .
41 - همان، ج 55 ، ص 36 .
42 - توحید صدوق، ص 219 .
43 - نور الثقلین، ص 219 .
44 - تفسیر عیاشی، ج 1 ، ص 22 .
http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:18
رسالت نامهاى خدا در سوره حمد.


سه اسم از اسماى حسناى خداوند سبحان درآيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم )آمده است . همين نامها در دو آيه بعد نيز ذكر شده است ( الله در آيه دوم الرحمن و الرحيم در آيه سوم ) و نبايد پنداشت كه اين ، تكرار است ؛ زيرا اسماى الهى گاهى در چارچوبى محدود و فضايى بسته مطرح مى شود و رسالت آنها تبيين همان محدوده مرزبندى شده است ؛ چنانكه اگر به عنوان دليل ذكر شده باشد، مدلول خاص خود را برهانى مى كند؛ ولى گاهى چنين محدوديتى ندارد و از اين قيود رها و آزاد است .
اسماى حسناى الله ، الرحمن و الرحيم در آيه كريمه بسم الله ... از قبيل قسم دوم است و آنچه در آيات بعد آمده است از قبيل قسم اول ؛ زيرا نام الله ، در آيه دوم ، با اشاراتى كه به ذات جامع صفات كمالى دارد و الرحمن و الرحيم ، در آيه سوم ، با اشعارى كه به رحمت مطلق و مخصوص الهى دارد، هر يك حد وسط برهانى بر انحصار حمد در خداى سبحان است و در پى تبيين و تثبيت محمود بودن خداوند است و نه مهروب عنه بودن او . مثلا با اين كه آن ذات اقدس مورد رهبت خدا ترسان نيز هست : (و اياى فارهبون) اما اين نام ها در آيه بسم الله چنين چارچوب و محدوده اى ندارد، بلكه باز و بى مرز است.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:19
معيار تفكيك صفات ذات و فعل.


صفات خداى سبحان برخى ذاتى وبرخى فعلى است . صفات ذاتى عين ذات و همچون ذات ، نامحدود بوده ، در مقابل آنها هيچ وصف كمالى قرار ندارد؛ مانند: علم و حيات و قدرت و چون مقابلهاى اين صفات نادانى ، مرگ ، ناتوانى ) براى خداوند ممتنع است ، خداى سبحان به آنها متصف نمى شود .
اما صفات فعل صفاتى است كه از مقام فعل خداوند انتزاع مى شود و در برخى موارد مقابل دارد و با داشتن مقابل خداوند به مقابلهاى آنها نيز متصف مى شود؛ مانند اراده ، رضا، احياء و بسط كه مقابلهاى آنها ( كراهت ، سخط، اماته ، قبض ) نيز صفات فعل خداى سبحان است .
بر اساس همين فرق بين صفات ذات و صفات فعل ، حضرت امام رضا عليه السلام ) به شخصى كه در محضر ايشان گفت : خدا را حمد مى كنم تا آن جا كه مرز علم اوست : الحمد لله منتهى علمه ، فرمودند: اين گونه تعبير نكن ؛ زيرا علم خدا كه عين ذات نامحدود اوست ، حدى ندارد . گوينده پرسيد: خدا را چگونه حمد كنم ؟ آن حضرت فرمودند: بگو الحمد الله منتهى رضاه چون رضاى خدا محدود است . او از ايمان و مؤ من راضى است ، ولى از كفر و كافر ناخشنود است : ( و لا يرضى لعباده الكفر) در جهان آخرت نيز بهشت و نعيم آن گستره رضاى خدا و جهنم و عذابهايش محدوده غضب اوست.
تذكر: كارهاى خداوند، تنها به اوصاف كمالى فعل متصف خواهد شد و هرگز به اوصاف نقصى آن متصف نمى شود؛ مثلا اگر كارى از خداوند صادر شد حتما عدل و وفاست و هيچ گاه ظلم و جفا نخواهد بود . پس اتصاف به دو طرف مقابل به معناى موصوف شدن ذات اقدس الهى به اوصاف نقصى آن نيست.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:20
احكام فقهى نام خدا.


قداست و بركت نام خدا منشاء اعتبار احكامى فقهى براى اسماى لفظى خداى سبحان شده است . برخى از اين احكام عبارت است از:
الف : حرمت تنجيس و آلوده كردن آن.
ب : وجوب تطهير آن ، در صورت آلوده شدن.
ج : حرمت هتك آن ، به هر نحو.
د: حرمت مس آن بدون طهارت.
ه . ممنوع بودن جدال با آن سوگند به صورت لا و الله و بلى و الله در احرام عمره و حج.
و: لزوم ذكر و تسبيح آن در ركوع و سجود نماز.
ز: اشتراط ذبح و تذكيه حيوان به آن.
ح : مشروط بودن حليت صيد به ذكر آن.
ط: احكام سوگند.
ى : استحباب شروع كار با ذكر آن.
برخى از اين احكام از سنت معصومان (عليهم السلام ) و برخى از قرآن كريم استفاده میشود؛ مثلا قرآن كريم هم ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوان را توصيه مى كند: (فاذكروا اسم الله عليها ) و هم از خوردن گوشت حيوانى كه بدون ذكر نام خداصيد يا ذبح يا نحر شده است ، منع مى كندو لا تاءكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه اثر اسماى لفظى خداى سبحان به پايه اى است كه حيوان پاك و حلال ، اگر بدون ذكر نام او كشته شود، مردار، حرام و آلوده میشود . پس نام خدا با نامهاى ديگر يكسان نيست تا ذكر و عدم ذكرش تفاوتى نداشته باشد و يا تنها نيت و خطور ذهنى آنها كافى و كارساز باشد.
تذكر: برخى براى فرق بين يمين كه فقط به الله حاصل مى شود و بين تيمن كه به اسم الله تحقق مى يابد، نكته تبرك بنام خدا را ذكر كرده اند؛ يعنى سوگند بر اساس حكم فقه ، به الله حاصل میشود، نه به اسم الله ، ليكن تبرك به اسم الله حاصل مى شود، چه رسد به ذات الله

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:21
بحث روايى.


معناى بسم الله.

عن الرضا (عليه السلام ): معنى قول القائل بسم الله اءى اءسم نفسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة . قال : فقلت له : ما السمة ؟ قال : العلامة .
اشاره : همان طور كه در نظام تكوينى انسان مانند ديگر پديده ها نشانه خالق خويش است ، در نظام تشريع نيز لازم است ، انسان سالك وسمه و علامت عبادت خدا را در جهان خود بنهد تا روح او در عبادت آفريدگار خويش موسوم و نشاندار گردد . چنين انسان سالكى به خوبى آية الله خواهد بود؛ زيرا علامت معبود، يعنى عبادت در جان او ظهور كرده است .

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:22
مبداء اشتقاق الله و معناى ماءلوه.


عن الصادق (عليه السلام)و الله اله كل شى ء ) .
عن هشام بن الحكم اءنه ساءل اءبا عبدالله (عليه السلام ) عن اءسماء الله عزوجل و اشتقاقها، فقال : الله هو مشتق من اله و اله يقتضى ماءلوها .
عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام ) الله ... هو الذى يتاءله اليه عند الحوائج و الشدائد كل مخلوق عند انقطاع الرجاء من جميع من دونه .
اشاره : ربط تكوينى موجودى كه عين فقر است ، تنها به خدايى است كه عين غناست و اين پيوند گرچه در حال عادى محجوب و مستور است ، ليكن در حالت اضطرار مكشوف و مشهود خواهد بود و در همه احوال تنها ملجاء هر مخلوق فقط خداوند است و در حال عادى كه فيض به وسيله اسباب و علل ظاهرى به مخلوق نيازمند مى رسد، همه آن وسايط، مجارى فيض است ، نه فياض.
خلاصه آن كه ، توحيد رجاء و توحيد التجاء به اين معناست كه تنها مرجو و ملجاء خداست و اگر تفاوتى هست به لحاظ مقام اثبات است ، نه ثبوت . همان طور كه به مقتضاى بطلان تسلسل ، يك متفكر به سرآغاز سلسله علل ، كه همان خداست ، پى مى برد و آنگاه معلوم مى گردد كه سبب حقيقى هر مسببى خداوند است و علل ديگر، آيات اوست ، در مورد رجاء و التجاء نيز اين چنين است كه گرچه در صورت قطع اميد از ماسوى الله آنگاه به خداوند التجا مى كنند، ليكن در حقيقت تكيه گاه اصلى همه رجاها و التجاها خداست .

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:22
بسم الله اولين آيه هر سوره.


عن اميرالمؤمنين (عليه السلام ):كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقرؤ ها [ بسم الله الرحمن الرحيم ] و يعدها آية منها .
و التمسية فى اءول كل سورة آية منها و انما كان يعرف انقضاء السورة بنزولها ابتداء للاءخرى و ما اءنزل الله كتابا من السماء الا و هى فاتحته .
عن ابى داود عن ابن عباس قال : كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم لا يعرف فصل السورة حتى ينزل عليه (بسم الله الرحمن الرحيم) .
اشاره : مقصود آن است كه چون با آغاز سوره جديد، سوره قبلى منقضى مى شد، نازل شدن بسم الله ...،كه اولين آيه سوره بعدى است ، نشانه انقضاى سوره قبلى بود، نه آنكه بسم الله ، آيه پايانى سوره قبلى باشد و گرنه لازم بود براى انقضاى آخرين سوره قرآن نيز بسم الله ... نازل گردد.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:23
تبيين رحمت رحمانيه و رحيميه.


عن الصادق (عليه السلام)(: الرحمن بجميع خلقه و الرحيم بالمؤ منين خاصة )
الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحيم اسم عام بصفة خاصة
عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءن عيسى بن مريم قال : الرحمن رحمن الدنيا و الرحيم رحيم الآخرة.
عن الرضا (عليه السلام )اءنه قال فى دعائه : ... رحمن الدنيا و الآخرة و رحيمهما ...
عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام): الرحمن الذى يرحم ببسط الرزق علينا
الرحمن ... العاطف على خلقه بالرزق لا يقطع عنهم مواد رزقه و ان انقطعوا عن طاعته
... و اءما الرحمن فهو عدن لكل من آمن و هو اسم لم يسم به غير الرحمن تبارك و تعالى و اءما الرحيم فرحم من عصى و تاب آمن و عمل صالحا
اشاره : چون رحمان به معناى مبداء رحمت بى كران است : (رحمتى وسعت كل شى ء ) همه اشيا و اشخاص ملكى و ملكوتى ، مرحوم خواهند بود، نه رحمان ؛ از اين رو نام رحمان براى هيچ كس جز خداوند شايسته نيست . اما رحيم ، چون بى كرانى رحمت در آن ماءخوذ نيست ، ممكن است موجود محدودى كه خود نيز مرحوم رحمان است ، از جهتى مصداق رحيم قرار گيرد و برخى از حقوق از دست رفته خود را عفو كند، ليكن رحيم حقيقى خداوند است ؛ زيرا همه حقوق و احكام مختص اوست و اگر تضييعى رخ دهد، نسبت به حقوق الهى رخ داده است .


http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:24
شروع كار با نام خدا.


عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام): فقولوا عند افتتاح كل اءمر صغير اءو عظيم : بسم الله الرحمن الرحيم.
ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حدثنى عن الله عزوجل اءنه قال : كل اءمر ذى بال لم يذكر بسم الله الرحمن الرحيم فهو اءبتر .
عن الصادق (عليه السلام )لا تدع بسم الله الرحمن الرحيم و ان كان بعده شعر
ولر بما ترك بعض شيعتنا فى افتتاح اءمره بسم الله الرحمن الرحيم فيمتحنه الله عزوجل بمكروه لينبهه على شكر الله تبارك و تعالى عليه و يمحق عنه و صمة تقصيره عند تركه بسم الله ...
اشاره : چنانكه آغاز هر چيز، خداوندى است كه (هو الاءول ) است ؛ ثمر دادن هر كارى نيز رهين آغاز كردن آن با نام خداست و گرنه آن كار با واقعيت خاص خود هماهنگ نخواهد شد و به ثمر نرسيده ، ابتر مى گردد . در اين حال ، خداى سبحان برخى افراد را از راه آزمونهاى مخصوصى بيدار مى كند تا نقص تقصير و عيب تفريط خود را ترميم كنند؛ مگر اين كه خداوند آنان را به حال خود واگذار كرده باشد.


http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:25
بركات آيه كريمه بسم الله ...


عن الباقر (عليه السلام ): ... و ينبغى الاتيان بها (بسم الله ) عند افتتاح كل اءمر عظيم اءو صغير ليبارك فيه.
عن اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ان العبد اذا اءراد اءن يقراء اءو يعمل عملا فيقول بسم الله الرحمن الرحيم فانه تبارك له فيه.
اشاره : كارى كه با نام خداوند شروع شد نه تنها ابتر نيست و به ثمر مى رسد، بلكه مورد بركت نيز قرار گرفته ، بيش از مقدار متوقع ، نتيجه مى دهد و معناى بركت در هر چيزى ، ظهور خداوند سبحان با وصف مبارك بودن خود در آن است و هر جا كه صفت فعلى مبارك بودن خداوند تجلى كند آن جا بيش از اندازه پيش بينى شده ثمر مى دهد .
از برخى احاديث مرسل چنين بر مى آيد كه اشتغال به قرائت (بسم الله ...) مايه نجات است گرچه به عنوان شروع در كارى نباشد؛ مانند آنچه از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه آن حضرت فرمود: هر كه خواهد كه حق تعالى او را از زبانيه دوزخ كه نوزده اند نجات دهد، بايد كه به قرائت (بسم الله الرحمن الرحيم اشتغال نمايد؛ زيرا كه آن نوزده حرف است ، تا حق تعالى هر حرف از آن را سپرى و حاجبى گرداند از جهت رفع هر يك از ايشان چه آن نوزده زبانه نشانه غضب الهى اند. نوزده نفر بودن از آيه (عليها تسعة عشراستفاده مى شود.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:26
مغايرت اسماى لفظى با مسماى آنها.


عن الصادق (عليه السلام ): ... و الاسم غير المسمى ... لله عزوجل تسعة و تسعون اسما فلو كان الاسم هو المسمى لكان كل اسم منها هو اله و لكن الله عزوجل معنى يدل عليه بهذه الاءسماء و كلها غيره.
اشاره : همان طور كه الفاظ، كه اسماى مفاهيم ذهنى است ، غير از هويت مطلق الهى است ، معانى ذهنى نيز خارج از ذات خداوند است و اگر معناى ذهنى اسماى الهى عين مسما باشد، گذشته از آن كه از تعدد اسم ، تعدد مسما لازم آمده ، از توحيد خارج خواهد شد، محذور اكتناه واجب را نيز در پى دارد؛ زيرا ذهن كاملا مفهوم ذهنى اسماء را ادراك و به آن احاطه حاصل میكند، در حالیكه خداوند نامحدود، هرگز مورد اكتناه ممكن محدود قرار نمى گيرد.
تأثير تكوينى بسم الله.
عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : بسم الله الرحمن الرحيم اسم من اسماء الله الاءكبر و ما بينه و بين اسم الله الاءكبر الا كما بين سواد العين و بياضها.
عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام ): ... اسم الله فانه اسم فيه شفاء من كل داء و عون على كل دواء
اشاره : در مباحث پيشين روشن شد كه مضمون هر اسمى ، مقامى از مقامهاى تكوينى است و هرگز با صرف لفظ يا تصور مفهوم ذهنى نمیتوان در نظام هستى تاءثير على داشت و واقعيت خارج را تسخير كرد؛ هرچند ممكن است براثر ادراك صحيح معناى اسماى الهى و انبعاث روحى بسمت مصداق آنها زمينه مستعدى براى دريافت فيض ازمبادى عالى فراهم كرد.


http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:31
اسم اعظم در اسماى لفظى.


عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام ): ... ان قولك الله ، اءعظم اسم من اءسماء الله عزوجل
اشاره : گاهى تعبير اعظم به معناى نسبى و اضافى و با عنايت و تسامح است ؛ نظير اءكبر من كل كبير و گاهى به معناى نفسى و واقعى و بدون تسامح است ؛ مانند: الله اءكبر من اءن يوصف كه در اين گونه موارد، تكبير به تسبيح و تنزيه بر مى گردد.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:32
نزاهت صفات خدا از نقص.


عن أمیرالمؤ منين (عليه السلام ): رحيم لا يوصف بالرقة.
عن الصادق (عليه السلام ): ان الرحمة و ما يحدث لنا منها شفقة و منها جود و ان رحمة الله ثوابه لخلقه و للرحمة من العباد شيئان اءحدهما يحدث فى القلب الراءفة و الرقة لما يرى بالمرحوم من الضر و الحاجة و ضروب البلاء و الآخر ما يحدث منا بعد الراءفة و اللطف على المرحوم و المعرفة منا بما نزل به ... و قد يقول القائل : انظر الى رحمة فلان و انما يريد الفعل الذى حدث عن الرقة التى فى قلب فلان ... و انما يضاف الى الله عزوجل من فعل ما حدث عنا من هذه الاءشياء و اما المعنى الذى فى القلب فهو منفى عن الله كما وصف عن نفسه فهو رحيم لا رحمة رقة.
و اءما الغضب فهو منا اذا غضبنا تغيرت طباعنا و ترتعد اءحيانا مفاصلنا و حالت اءلواننا ثم نجى ء من بعد ذلك بالعقوبات فسمى غضبا، فهذا كلام الناس المعروف و الغضب شيئان اءحدهما فى القلب و اءما المعنى الذى هو فى القلب منفى عن الله جل جلاله و كذلك رضاه و سخطه و رحمته على هذه الصفة.
اشاره : اوصاف فعلى خداوند كه از مقام فعل خارجى او انتزاع مى شود، خارج از ذات خداوند است و تغير در خارج از ذات الهى محذورى ندارد، ليكن اوصاف ذاتى كه مبداء پيدايش اوصاف فعلى است از هر گونه تحول مصون است . رضا و غضبى كه در انسان پديد مى آيد منشاء نفسانى داشته ، تحول اوضاع نفسانى را به همراه دارد، ليكن در ذات خداوند هيچ گونه تحولى راه ندارد و چون اين گونه تحولها از خصوصيت برخى مصاديق است و در مفهوم جامع رضا يا غضب ماءخوذ نيست ، اطلاق اين اسماء درباره خداوند نه از باب مجاز است و نه مشترك لفظى.

http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif

عهد آسمانى
29-01-2011, 08:33
معارف قرآن در بسم الله..


عن أمیرالمؤمنين (عليه السلام انا نقطة تحت الباء.
ان كل ما فى القرآن فى الفاتحة و كل ما فى الفاتحة فى بسم الله الرحمن الرحيم و كل ما فيه فى الباء و كل ما فى الباء فى النطقة و اءنا نقطة تحت الباء.
اشاره : برخى از مفسران گفته اند:
سوره مباركه حمد جامع همه معارف قرآن كريم است و معارف اين سوره نيز در آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم )و معارف بسم الله در حرف باء آن جمع شده است و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقطه باى بسم الله است.
بعضى از مفسران اين سخن را نامعقول و نوعى غلو دانسته اند و برخى نيز اشتمال باى بسم الله بر معارف قرآن را همانند جاى گرفتن نظام كيانى با زمين و آسمان خود، در پوست تخم مرغ بدون بزرگ شدن تخم مرغ يا كوچك شدن كيان پنداشته اند.
در پاسخ اين مفسران بايد گفت : قرآن كريم جامع همه حقايق و اسرار عالم است ؛ اما اين معارف گسترده تنها از ظواهر آن استفاده نمى شود، بلكه مستفاد از خواص حروف يا بطون قراوان قرآن كريم است كه تنها در دسترس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و عترت طاهرين (عليهم السلام ) است . سخن حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز كه فرمود: علم آينده و حديث گذشته در قرآن است و من سخنگوى قرآنم . اشارتى به همين واقعيت است ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اءخبركم عنه . اءلا ان فيه علم ما ياءتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم.
خداى سبحان براى قرآن كريم كه تنها تنزيل و ظاهرش در دسترس ماست ، كتاب ديگر و مقام مكنونى بيان مى دارد: انه لقرآن كريمَ فى كتاب مكنونَ لا يمسه الا المطهرون .
پس اين كتاب در كتابى ديگر است و قرآن در ظواهر آن خلاصه نمى شود .راه فهم اين گونه معارف روايى باز و شواهد آن نيز آشكار است و آنان كه توفيق فهم چنين اسرار و حقايقى را نيافته اند، نبايد به آن بپردازند، بلكه بايد علمش را به اهلش واگذارند تا به ورطه انكار نيفتد.
اما داستان قرار گرفتن زمين در پوست تخم مرغ ، چون سؤ ال كنندگان از قدرت خدا بر چنين كارى ، در يك سطح نبودند، پاسخهايى كه به آنان داده شده مختلف است : در يك پاسخ ، حضرت امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد: خداوند آسمان و زمين را در ظرفى كوچكتر از تخم مرغ جاى میدهد و آن هنگامى است كه تو با گشودن چشم خود آسمان و زمين را مشاهده میكنى : جاء رجل الى الرضا (عليه السلام ) فقال : هل يقدر ربك اءن يجعل السماوات و الاءرض و ما بينهما فى بيضة ؟ قال : نعم و فى اءصغر من البيضة و قد جعلها فى عينك و هى اءقل من البيضة لاءنك اذا فتحتها عاينت السماء و الاءرض و ما بينهما ولو شاء الله لاءعماك عنها.
اين گونه پاسخها تنها براى متوسطان از انسانها نافع است . در پاسخى ديگر، حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: خدا عاجز نيست ، اما آنچه تو پرسيدى ناممكن است : قيل لأمیرالمؤ منين (عليه السلام ): هل يقدر ربك اءن يدخل الدنيا فى بيضة من غير اءن تصغر الدنيا اءو تكبر البيضة ؟ قال : ان الله تبارك و تعالى لا ينسب الى العجز و الذى ساءلتنى لا يكون.
قدرت بى كران خداى سبحان به هر چيز (كل شى ء )تعلق مى گيرد: (ان الله على كل شى ء قدير ، اما محالات و ممتنعات شى ء نيست تا قدرت خدا به آنها تعلق گيرد .
تذكر: نقد سخن منقول از حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به اين كه خط رايج عصر نزول ، خط كوفى بود و خط مزبور فاقد نقطه است ، چنين پاسخ داده مى شود كه بر فرض پذيرش هر دو مقدمه ياد شده و قبول آن كه به دست خود حضرت على (عليه السلام ) اعجام و اعراب حاصل نشد، بالاخره براى امتياز حروف از يكديگر علامتهاى ويژه اى وجود داشت تا مثلا (خر) را از جر و حر امتياز دهد و براى حرف باء نيز علامت ويژه اى بود كه آن نشانه مخصوص در حديث مزبور بر فرض ‍ صحت آن ، مراد بوده است .
اهم منابع:

عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین. (مذهب شیعه)
صدرالمتألهین، محمدبن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم. (مذهب شیعه)
گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده. (مذهب شیعه)
کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین. (مذهب شیعه)
طبری، ابوجعفرمحمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن. (مذهب سنی)
سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدرالمنثور فی تفسیر المأثور. (مذهب سنی)
ابن عربی، محمدبن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن. (مذهب سنی)

پي نوشت :

1 - سوره بقره، آیه 40 .
2 - بحار، ج 4 ، ص 83 .
3 - سوره زمر، آیه 7 .
4 - سوره حج، آیه 36 .
5 - سوره انعام، آیه 121 .
6 - منج الصادقین، ج 1 ، ص 95 .
7 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 11 .
8 - تفسیر عیاشی، ج 1 ، ص 22 .
9 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 11 .
10 - همان، ص 13 .
11 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 9 .
12 - تفسیر صافی، ج 1 ، ص 70 .
13 - درالمنثور، ج1 ، ص 20 .
14 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 12.
15 - همان، ص 14.
16 - مجمع البیان، ج 21 ، ص 93 .
17 - نورالثقلین، ج 1 ، ص 14 .
18 - تفسیر صافی، ج 1 ، ص 69 .
19 - بحار، ج 89، ص 248 .
20 - همان، ج 10، ص 61 .
21 - سوره اعراف، آیه 156 .
22 - بحار، ج 89، ص 242 .
23 - نورالثقلین، ج 1، ص 6 .
24 - همان، ص 8 .
25 - تفسیر صافی، ج 1، ص 70 .
26 - بحار، ج 89، ص 242 .
27 - منهج الصادقین، ج 1، ص 100- 101 .
28 - سوره مدثر، آیه 30 .
29 - نورالثقلین، ج 1، ص 11 .
30 - همان، ص 8 .
31 - بحار، ج 10، ص 60 .
32 - نورالثقلین، ج 1، ص 12 .
33 - مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیز.
34 - اصول کافی، ج 1، ص 118 .
35 - نهج البلاغه، خطبه 179، بند 3 .
36 - نورالثقلین، ج 1، ص 14 .
37 - نورالثقلین، ج 1، ص 24 .
38 - مشارق انوار الیقین، ص 21، منج الصادقین، ج 1، ص 90، روح البیان، ج 1، ص 7، اسفار، ج 7، ص 34 .
39 - ینابیع الموده، ج 1، ص 68 .
40 - بیان السعاده، ج 1، ص 29، نیز ر. ک تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره ) ، ص 203 .
41 - المنار، ج 1، ص 35 .
42 - الکاشف، ج 1، ص 26 .
43 - نهج البلاغه، خطبه 157، بند 2 .
45 - سوره واقعه، آیات 77- 79 .
46 - بحار، ج 4، ص 143 .
47 - همان، نورالثقلین، ج 1، ص 38 .
48 - سوره نور، آیه 45 .


http://shiaupload.ir/images/bonejndv60fseuwz1x2.gif