PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زن در دوران جاهلیت عرب



ganjineh
08-11-2009, 19:25
زن در عرب جاهليت


عرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابين حيوان و انسان يعنى وسيله‏اى براى ازدياد نسل و خدمتكارى مى‏دانست و دختر دار شدن را مصيبت مى‏انگاشت.(71) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مى‏شنيد كه زنش فرزند دخترى به دنيا آورده است از شدّت خشم و عصبانيّت رنگ چهره‏اش برمى‏گشت و به سياهى مى‏گراييد همان گونه كه قرآن مى‏فرمايد:«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلأُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ كَظيمٌ»؛ و چون يكى از آنان را به فرزند دخترى مژده مى‏دادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سياه مى‏شد و سخت دلتنگ مى‏گرديد.(72) آنها همچنان كه بچّه‏هاى سگ را در آب مى‏اندختند دختران خويش را هم زنده به گور مى‏كردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(73) و هيچ‏كس هم آنان را در اين عمل، منع يامؤاخذه نمى‏كرد؛ حتّى مادران دختران نيز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها كسى بود كه صاحب حقّ بود و اختيار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(74)


عرب جاهليّت به يك همسر اكتفا نمى‏كرد؛ همسران متعدّد اختيار مى‏نمود و اين كار او يا به منظور تأمين معاش زن بود، يا براى ازدياد نسل و فرزند و يا براى تأمين اهداف سياسى. چون مى‏خواستند از طريق ازدواج‏هاى متعدّد با دخترانى از قبايل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بيفزايند.(75)
با همه اين احوالات، ازدواج در عصر جاهليّت به شيوه‏هاى مختلف و متفاوتى شكل مى‏گرفت كه در اين‏جا به برخى از آنان اشاره مى‏كنيم:
1) ازدواج «بر اساس پرداخت مهريّه»:در اين قسم از ازدواج كه همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مى‏كرد و با تعيين مهريّه مشخصّى او را به عقد خويش در مى‏آورد.(76)
2. ازدواج «متعه»: در اين نوع از ازدواج، زن مدّت معيّنى را به همسرى شخصى معيّن درمى‏آمد و هنگامى كه مدّت معيّن پايان مى‏يافت خود به خود جدايى و طلاق بين زن و مرد حاصل مى‏شد. در اين ازدواج، مرد مهريه معيّنى به زن مى‏پرداخت وفرزندانى كه در نتيجه اين پيوند حاصل مى‏شدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه اين ازدواج، از پيمان‏هاى زناشويى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن كريم به آن اشاره كرده است:
«فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً و...»(77)(78)
3. ازدواج «ظعينه»: هر گاه در جنگ‏ها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مى‏گرفت اختيار داشت كه با آن ازدواج كند و زن هم حقّ هيچ گونه اعتراض و سرپيچيى نداشت؛ چون جزو دارايى‏هاى وى محسوب مى‏شد. اين ازدواج بدون عقد و مهريه انجام مى‏گرفت.(79)
4. ازدواج «شغار»: نوعى از ازدواج معاوضه‏اى بود؛ به اين ترتيب كه شخصى، دختر يا خواهر خود را به عقد ديگرى مى‏آورد و به جاى اخذ مهريه، متقابلاً دختر يا خواهر او را زن خود مى‏ساخت. در اين ميان فقط رضايت و تمايل مردان مهمّ بود و زنان حقّ هيچ اعتراض يا مخالفتى نداشتند و هم‏چون كالايى مبادله مى‏شدند. زن مورد معامله «شغار»، هر كسى از نزديكان مى‏توانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و...(80)
5. ازدواج «بدل»: اين ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد ديگر شكل مى‏گرفت. هر مردى كه از زن شخص ديگرى خوشش مى‏آمد آداب و رسوم محيط به او اجازه مى‏داد كه به شوهر آن زن، پيشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ يعنى زن خويش را در اختيار او قرار دهد و زن وى را در اختيار بگيرد. اين ازدواج همان گونه كه گفتيم از راه عوض كردن و مبادله بدون مهريّه بود و مردى به مرد ديگر مى‏گفت: «اِنزل لىِ عن اِمرأتك و أنزل لك عن اِمرأتى.»(81)
6. ازدواج «استبضاع»: نوعى زناشويى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق اين زناشويى اگر مردى تمايل به داشتن فرزندى با خصايص و ويژگى‏هاى خاصّى بود مثلاً مايل بود كه فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بى‏باك يا شاعرى نيكو سخن و يگانه داشته باشد و... و خود از آن خصايص و كمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معيّنى طبق قرار داد در اختيار مردى كه بر خوردار از آن صفات بود قرار مى‏داد تا از وى باردار شود. وقتى كه زن از حيض پاك مى‏شد، شوهرش به وى مى‏گفت: «نزد فلانى برو و در اختيار او باش تا زمانى كه از وى باردار شوى.» طفلِ حاصل از اين پيمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم كه زن در نزد مرد دوّم بود هيچ ارتباطى بين او و شوهر پيشينش نبود و پس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مى‏كرد مى‏توانست به زن خويش رجوع كند.(82)
7. ازدواج «مقت»(ضيزن): يكى ديگر از زناشويى‏هاى رايج در دوره جاهليّت اين بود كه اگر شخصى فوت مى‏كرد زنش، مثل ساير اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مى‏رسيد. اين ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مى‏گرفت (البته در صورتى كه آن زن نامادرى پسرش مى‏بود). وقتى كه مردى مى‏مرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خويش مى‏انداخت و بدين سان همسرىِ او را به ارث مى‏برد. اگر اين زن، جوان و زيبا بود و پسر در خود ميل و رغبتى به آن زن احساس مى‏كرد از او بهره‏مند مى‏شد و گرنه، با مهريّه جديدى وى را به عقد يكى از برادران خويش در مى‏آورد اين مهريّه جديد هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن كسى كه علاقه‏مند به آن زن بود عقب نشينى كرده بود. اگر ميّت هيچ پسرى نداشت، زن به مردان فاميل تعلّق مى‏گرفت و هر كدام از آنان كه به عنوان اظهار تمايل و تصاحب وى، پيش‏تر از ديگران پارچه‏اى به سوى زن پرتاب مى‏كرد، يا بر سرش مى‏انداخت، صاحب وى مى‏شد.
كسى كه صاحب اين زن مى‏شد اگر مى‏خواست او را به همسرى خود بر مى‏گزيد و گرنه، مى‏توانست او را از ازدواج با ديگران نيز محروم كند و آن قدر از او نگه‏دارى كند تا اين‏كه عمرش پايان پذيرد.
برخى هم گفته‏اند: نكاح «ضيزن» بر ازدواجى اطلاق مى‏شد كه در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مى‏كرد. حالا فرقى نمى‏كرد كه پدرش او را طلاق داده باشد يا اين كه مرده باشد.(83)
8. ازدواج «رهط»: نوعى ازدواج گروهى بود كه در آن تعدادى مرد، با رضايت و توافق همديگر با زنى رابطه زناشويى برقرار مى‏كردند و در مقابل، مخارج او را تأمين مى‏نمودند .تعداد اين مردان هيچ‏گاه از ده تن تجاوز نمى‏كرد و فرزندى كه در نتيجه چنين ازدواجى متولّد مى‏شد در صورتى كه پسر بود، با تعيين مادر به يكى از آن مردان مى‏رسيد. به اين ترتيب كه چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد يكايك آن مردان را مى‏طلبيد و سپس به يكى از آنان خطاب مى‏كرد و بااسم او را صدا مى‏زد و مى‏گفت: اين فرزند از آن تو است. با اين كيفيّت، پدر طفل را انتخاب مى‏نمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هيچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم كه طفل تولّد يافته، دختر بود، كسى به عنوان پدر وى انتخاب نمى‏شد؛ چون هيچ كدام حاضر نبودند پدر يك دختر باشند.(84)
9. ازدواج «خدن»: در اين نوع زناشويى، زن و مرد رابطه محرمانه‏اى با هم برقرار مى‏كردند كه نياز به نفقه و مهريه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. اين زناشويى در عين حال كه يك زناشويى معمولى نبود، باز خالى از رسميّت نبود وعرف محيط آن را جايز مى‏دانست و مى‏گفت:«ما أستتر فلا بأس و ما ظهر لؤم»؛ هر چيزى كه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آن‏چه كه آشكار شد مايه ننگ و عار است.(85)
10) ازدواج «جمع»: يكى از سنّت‏هاى عرب جاهليّت اين بود كه از طريق زنان و كنيزان به جمع آورى مال و ثروت مى‏پرداختند. در بازارهاى عرب، خانه‏هايى مهيّا مى‏ساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مى‏كردند. عدّه زيادى از مردم جمع مى‏شدند و به آن خانه‏ها مى‏رفتند. زنانى كه در اين خانه‏ها جاى داشتند «بغايا» ناميده مى‏شدند. محيط جاهليّت نه تنها اين عمل آن‏ها را محكوم نمى‏كرد، بلكه اگر يكى از آنان حامله مى‏شد و فرزندى به دنيا مى‏آورد، بر گرد او جمع مى‏شدند و قيافه شناسان را دعوت مى‏كردند و با كمك آنها، كودك را به كسى كه بيش از ديگران به كودك شباهت داشت ملحق مى‏كردند و او را پدر آن كودك مى‏دانستند.(86)
برخى از تاريخ نگاران، نوع ديگرى از ازدواج‏هاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذكر شده‏اند كه در آن، همه برادران با هم به يك زن مشترك اكتفا مى‏كردند و با او رابطه زناشويى برقرار مى‏كردند. آنان مى‏گفتند: برادران در همه چيز هم شريك‏اند چه مال چه همسر. در اين پيمان رياست با برادر بزرگتر بود. زن، شب‏ها در اختيار او بود و هر يك از آن‏ها با خود عصايى حمل مى‏كرد. هر وقت يكى از آنان مى‏خواست با زن خلوت كند، عصاى خودش را بر در خيمه مى‏گذاشت تا علامتى باشد براى برادران ديگر كه بدانند يكى از آن‏ها داخل خيمه است و داخل نشوند.(87)
اعراب آن زمان ازدواج كردن يك مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بين دو خواهر) را اصلاً حرام نمى‏دانستند.(88) در آخر اين را هم گفته باشيم كه زنان در آن روزگاران، هيچ بهره‏اى از ارث نداشتند.(89)

71. تمدّن اسلام و عرب، ص 503.
72. سوره نحل، آيه 58.
73. همان.
74. المفصّل فى تاريخ العرب قبل‏الاسلام، جواد على، چاپ اول، بيروت، دارالعلم للملايين، 1970 م، ج5، ص 528.
75. سيد عبدالعزيز سالم؛ تاريخ عرب قبل از اسلام؛ ترجمه باقر صدرى‏نيا؛ چاپ اول، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 349.
76. عمدة‏القارى، بدرالدّين ابى محمد محمود العينى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 10، ص 121.
77. سوره نساء، آيه 24.
78. بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، سيد محمود شكرى آلوسى، چاپ سوم، مصر، دارالكتاب القربى، ج 2، ص 5؛ المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 5، ص 536 و تاريخ عرب قبل از اسلام، ص 349.
79. المفصّل، ج 5، ص 546.
80. سنن الكبرى، أبى بكراحمد بيهقى، بيروت، دارالفكر، ج 10 ص 475 ـ 474؛ سنن ابى داود، أبى داود سجستانى؛ داراحياءالسنّة النبويّه، ج2، ص 227 ـ لسان العرب، ابن منظور، چاپ اول، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1408 ه.ق، ج 7، ص 144؛ بلوغ الارب، ج2، ص 5 و عمدة‏القارى، ج 10، ص 108.
81. عمدة القارى، ج 10 ،ص 123؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 5 و المفصّل، ج 5، ص 537.
82. النهايه فى غريب الحديث و الأثر، ابن اثير، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 133؛ المفصّل، ج 5، ص 538؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 3 و عمدة‏القارى، ج 10، ص 121.
83. المحبّر، أبى جعفر محمد بن حبيب، 1361 ه.ق، ص 325؛ المسبوط، شمس الدّين سرخسى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ه.ق، ج 4، ص 198 ـ 197 ؛ تفسير المنار، محمد رشيد رضا، چاپ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1374 ه.ق، ج 4، ص 453؛ روح المعانى، سيد محمود آلوسى بغدادى، بيروت، احياءالتراث العربى، ج 4، ص 245؛ سنن الكبرى، ج 10، ص 406؛ تاج العروس، ج 1، ص 585 و المفصّل، ج 5، ص 535 ـ 534.
84. عمدة‏القارى، ج 10، ص 122 و بلوغ الارب، ج 2، ص 4.
85. عمدة‏القارى، ج 10، ص 123 و بلوغ الارب، ج 2، ص 5.
86. عمدة‏القارى، ج 10، ص 122؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 4 و المحبّر، ص 340.
87. المفصّل، ج 5، ص 541 ـ 540.
88. جامع‏البيان، ابن جرير طبرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ه.ق، ج3، ص 420.
89. المحبّر، ص 324.

ganjineh
08-11-2009, 19:28
وضع زن در عرب و محيط زندگى اعراب

(آن محيطى كه قرآن در آن نازل شد)

ترجمه تفسیر المیزان جلد2 ص 402 و403


عرب از همان زمانهاى قديم در شبه جزيره عربستان زندگى مى كرد، سرزمينى بى آب و علف و خشك و سوزان ، و بيشتر سكنه اين سرزمين ، از قبائل صحرانشين و دور از تمدن بودند، و زندگيشان با غارت و شبيخون ، اداره مى شد، عرب از يك سو، يعنى از طرف شمال شرقى به ايران و از طرف شمال به روم واز ناحيه جنوب به شهرهاى حبشه و از طرف غرب به مصر و سودان متصل بودند، و به همين جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود، كه در بين آن رسوم ، احيانا اثرى از عادات روم و ايران و هند و مصر قديم هم ديده مى شد.
عرب براى زن نه استقلالى در زندگى قائل بود و نه حرمت و شرافتى ، بله حرمتى كه قائل بود براى بيت و خاندان بود، زنان در عرب ارث نمى بردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدى معين ، جائز بود، همچنانكه در يهود نيز چنين است ، و همچنين در مساله طلاق براى زن اختيارى قائل نبود، و دختران را زنده به گور مى كرد، اولين قبيله اى كه دست به چنين جنايتى زد، قبيله بنوتميم بود، و به خاطر پيشامدى بود كه در آن قبيله رخ داد، و آن اين بود كه با نعمان بن منذر جنگ كردند، و عده اى از دخترانشان اسير شدند كه داستانشان معروف است ، و از شدت خشم تصميم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند، و زنده دفن كنند و اين رسم ناپسند به تدريج در قبائل ديگر عرب نيز معمول گرديد، و عرب هرگاه دخترى برايش متولد مى شد به فال بد گرفته و داشتن چنين فرزندى را ننگ مى دانست بطورى كه قرآن مى فرمايد:
((يتوارى من القوم من سوء ما بشربه ))، يعنى پدر دختر از شنيدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان مى كرد و بر عكس هر چه بيشتر داراى پسر مى شد (هر چند پسر خوانده ) خوشحال تر مى گرديد، و حتى بچه زن شوهردارى را كه با او زنا كرده بود، به خود ملحق مى كرد و چه بسا اتفاق مى افتاد كه سران قوم و زورمندان ، بر سر يك پسرى كه با مادرش زنا كرده بودند نزاع مى كردند، و هر يك آن پسر را براى خود ادعا مى نمودند.
البته از بعضى خانواده هاى عرب اين رفتار هم سرزده ، كه به زنان و مخصوصا دختران خود در امر ازدواج استقلال داده ، و رعايت رضايت و انتخاب خود او را كرده باشند، كه اين رفتار از عرب ، شبيه همان عادتى است كه گفتيم در اشراف ايرانيان معمول بود، و خود يكى از آثار امتياز طبقاتى در جامعه است .

و به هر حال رفتارى كه عرب با زنان داشت ، تركيبى بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش ، ندادن استقلال به زنان در حقوق ، و شركت ندادن آنان در امور اجتماعى از قبيل حكومت و جنگ و مساله ازدواج و اختيار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ايران و روم گرفته بودند، و كشتن آنان و زنده به گور كردن و شكنجه دادن را از اقوام بربرى و وحشى اقتباس كرده بودند، پس محروميت زنان عرب از مزاياى زندگى مستند به تقديس و پرستش رئيس خانه نبود، بلكه از باب غلبه قوى و استخدام ضعيف بود.