ganjineh
08-11-2009, 19:25
زن در عرب جاهليت
عرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابين حيوان و انسان يعنى وسيلهاى براى ازدياد نسل و خدمتكارى مىدانست و دختر دار شدن را مصيبت مىانگاشت.(71) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مىشنيد كه زنش فرزند دخترى به دنيا آورده است از شدّت خشم و عصبانيّت رنگ چهرهاش برمىگشت و به سياهى مىگراييد همان گونه كه قرآن مىفرمايد:«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلأُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ كَظيمٌ»؛ و چون يكى از آنان را به فرزند دخترى مژده مىدادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سياه مىشد و سخت دلتنگ مىگرديد.(72) آنها همچنان كه بچّههاى سگ را در آب مىاندختند دختران خويش را هم زنده به گور مىكردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(73) و هيچكس هم آنان را در اين عمل، منع يامؤاخذه نمىكرد؛ حتّى مادران دختران نيز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها كسى بود كه صاحب حقّ بود و اختيار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(74)
عرب جاهليّت به يك همسر اكتفا نمىكرد؛ همسران متعدّد اختيار مىنمود و اين كار او يا به منظور تأمين معاش زن بود، يا براى ازدياد نسل و فرزند و يا براى تأمين اهداف سياسى. چون مىخواستند از طريق ازدواجهاى متعدّد با دخترانى از قبايل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بيفزايند.(75)
با همه اين احوالات، ازدواج در عصر جاهليّت به شيوههاى مختلف و متفاوتى شكل مىگرفت كه در اينجا به برخى از آنان اشاره مىكنيم:
1) ازدواج «بر اساس پرداخت مهريّه»:در اين قسم از ازدواج كه همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مىكرد و با تعيين مهريّه مشخصّى او را به عقد خويش در مىآورد.(76)
2. ازدواج «متعه»: در اين نوع از ازدواج، زن مدّت معيّنى را به همسرى شخصى معيّن درمىآمد و هنگامى كه مدّت معيّن پايان مىيافت خود به خود جدايى و طلاق بين زن و مرد حاصل مىشد. در اين ازدواج، مرد مهريه معيّنى به زن مىپرداخت وفرزندانى كه در نتيجه اين پيوند حاصل مىشدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه اين ازدواج، از پيمانهاى زناشويى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن كريم به آن اشاره كرده است:
«فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً و...»(77)(78)
3. ازدواج «ظعينه»: هر گاه در جنگها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مىگرفت اختيار داشت كه با آن ازدواج كند و زن هم حقّ هيچ گونه اعتراض و سرپيچيى نداشت؛ چون جزو دارايىهاى وى محسوب مىشد. اين ازدواج بدون عقد و مهريه انجام مىگرفت.(79)
4. ازدواج «شغار»: نوعى از ازدواج معاوضهاى بود؛ به اين ترتيب كه شخصى، دختر يا خواهر خود را به عقد ديگرى مىآورد و به جاى اخذ مهريه، متقابلاً دختر يا خواهر او را زن خود مىساخت. در اين ميان فقط رضايت و تمايل مردان مهمّ بود و زنان حقّ هيچ اعتراض يا مخالفتى نداشتند و همچون كالايى مبادله مىشدند. زن مورد معامله «شغار»، هر كسى از نزديكان مىتوانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و...(80)
5. ازدواج «بدل»: اين ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد ديگر شكل مىگرفت. هر مردى كه از زن شخص ديگرى خوشش مىآمد آداب و رسوم محيط به او اجازه مىداد كه به شوهر آن زن، پيشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ يعنى زن خويش را در اختيار او قرار دهد و زن وى را در اختيار بگيرد. اين ازدواج همان گونه كه گفتيم از راه عوض كردن و مبادله بدون مهريّه بود و مردى به مرد ديگر مىگفت: «اِنزل لىِ عن اِمرأتك و أنزل لك عن اِمرأتى.»(81)
6. ازدواج «استبضاع»: نوعى زناشويى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق اين زناشويى اگر مردى تمايل به داشتن فرزندى با خصايص و ويژگىهاى خاصّى بود مثلاً مايل بود كه فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بىباك يا شاعرى نيكو سخن و يگانه داشته باشد و... و خود از آن خصايص و كمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معيّنى طبق قرار داد در اختيار مردى كه بر خوردار از آن صفات بود قرار مىداد تا از وى باردار شود. وقتى كه زن از حيض پاك مىشد، شوهرش به وى مىگفت: «نزد فلانى برو و در اختيار او باش تا زمانى كه از وى باردار شوى.» طفلِ حاصل از اين پيمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم كه زن در نزد مرد دوّم بود هيچ ارتباطى بين او و شوهر پيشينش نبود و پس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مىكرد مىتوانست به زن خويش رجوع كند.(82)
7. ازدواج «مقت»(ضيزن): يكى ديگر از زناشويىهاى رايج در دوره جاهليّت اين بود كه اگر شخصى فوت مىكرد زنش، مثل ساير اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مىرسيد. اين ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مىگرفت (البته در صورتى كه آن زن نامادرى پسرش مىبود). وقتى كه مردى مىمرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خويش مىانداخت و بدين سان همسرىِ او را به ارث مىبرد. اگر اين زن، جوان و زيبا بود و پسر در خود ميل و رغبتى به آن زن احساس مىكرد از او بهرهمند مىشد و گرنه، با مهريّه جديدى وى را به عقد يكى از برادران خويش در مىآورد اين مهريّه جديد هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن كسى كه علاقهمند به آن زن بود عقب نشينى كرده بود. اگر ميّت هيچ پسرى نداشت، زن به مردان فاميل تعلّق مىگرفت و هر كدام از آنان كه به عنوان اظهار تمايل و تصاحب وى، پيشتر از ديگران پارچهاى به سوى زن پرتاب مىكرد، يا بر سرش مىانداخت، صاحب وى مىشد.
كسى كه صاحب اين زن مىشد اگر مىخواست او را به همسرى خود بر مىگزيد و گرنه، مىتوانست او را از ازدواج با ديگران نيز محروم كند و آن قدر از او نگهدارى كند تا اينكه عمرش پايان پذيرد.
برخى هم گفتهاند: نكاح «ضيزن» بر ازدواجى اطلاق مىشد كه در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مىكرد. حالا فرقى نمىكرد كه پدرش او را طلاق داده باشد يا اين كه مرده باشد.(83)
8. ازدواج «رهط»: نوعى ازدواج گروهى بود كه در آن تعدادى مرد، با رضايت و توافق همديگر با زنى رابطه زناشويى برقرار مىكردند و در مقابل، مخارج او را تأمين مىنمودند .تعداد اين مردان هيچگاه از ده تن تجاوز نمىكرد و فرزندى كه در نتيجه چنين ازدواجى متولّد مىشد در صورتى كه پسر بود، با تعيين مادر به يكى از آن مردان مىرسيد. به اين ترتيب كه چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد يكايك آن مردان را مىطلبيد و سپس به يكى از آنان خطاب مىكرد و بااسم او را صدا مىزد و مىگفت: اين فرزند از آن تو است. با اين كيفيّت، پدر طفل را انتخاب مىنمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هيچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم كه طفل تولّد يافته، دختر بود، كسى به عنوان پدر وى انتخاب نمىشد؛ چون هيچ كدام حاضر نبودند پدر يك دختر باشند.(84)
9. ازدواج «خدن»: در اين نوع زناشويى، زن و مرد رابطه محرمانهاى با هم برقرار مىكردند كه نياز به نفقه و مهريه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. اين زناشويى در عين حال كه يك زناشويى معمولى نبود، باز خالى از رسميّت نبود وعرف محيط آن را جايز مىدانست و مىگفت:«ما أستتر فلا بأس و ما ظهر لؤم»؛ هر چيزى كه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آنچه كه آشكار شد مايه ننگ و عار است.(85)
10) ازدواج «جمع»: يكى از سنّتهاى عرب جاهليّت اين بود كه از طريق زنان و كنيزان به جمع آورى مال و ثروت مىپرداختند. در بازارهاى عرب، خانههايى مهيّا مىساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مىكردند. عدّه زيادى از مردم جمع مىشدند و به آن خانهها مىرفتند. زنانى كه در اين خانهها جاى داشتند «بغايا» ناميده مىشدند. محيط جاهليّت نه تنها اين عمل آنها را محكوم نمىكرد، بلكه اگر يكى از آنان حامله مىشد و فرزندى به دنيا مىآورد، بر گرد او جمع مىشدند و قيافه شناسان را دعوت مىكردند و با كمك آنها، كودك را به كسى كه بيش از ديگران به كودك شباهت داشت ملحق مىكردند و او را پدر آن كودك مىدانستند.(86)
برخى از تاريخ نگاران، نوع ديگرى از ازدواجهاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذكر شدهاند كه در آن، همه برادران با هم به يك زن مشترك اكتفا مىكردند و با او رابطه زناشويى برقرار مىكردند. آنان مىگفتند: برادران در همه چيز هم شريكاند چه مال چه همسر. در اين پيمان رياست با برادر بزرگتر بود. زن، شبها در اختيار او بود و هر يك از آنها با خود عصايى حمل مىكرد. هر وقت يكى از آنان مىخواست با زن خلوت كند، عصاى خودش را بر در خيمه مىگذاشت تا علامتى باشد براى برادران ديگر كه بدانند يكى از آنها داخل خيمه است و داخل نشوند.(87)
اعراب آن زمان ازدواج كردن يك مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بين دو خواهر) را اصلاً حرام نمىدانستند.(88) در آخر اين را هم گفته باشيم كه زنان در آن روزگاران، هيچ بهرهاى از ارث نداشتند.(89)
71. تمدّن اسلام و عرب، ص 503.
72. سوره نحل، آيه 58.
73. همان.
74. المفصّل فى تاريخ العرب قبلالاسلام، جواد على، چاپ اول، بيروت، دارالعلم للملايين، 1970 م، ج5، ص 528.
75. سيد عبدالعزيز سالم؛ تاريخ عرب قبل از اسلام؛ ترجمه باقر صدرىنيا؛ چاپ اول، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 349.
76. عمدةالقارى، بدرالدّين ابى محمد محمود العينى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 10، ص 121.
77. سوره نساء، آيه 24.
78. بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، سيد محمود شكرى آلوسى، چاپ سوم، مصر، دارالكتاب القربى، ج 2، ص 5؛ المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 5، ص 536 و تاريخ عرب قبل از اسلام، ص 349.
79. المفصّل، ج 5، ص 546.
80. سنن الكبرى، أبى بكراحمد بيهقى، بيروت، دارالفكر، ج 10 ص 475 ـ 474؛ سنن ابى داود، أبى داود سجستانى؛ داراحياءالسنّة النبويّه، ج2، ص 227 ـ لسان العرب، ابن منظور، چاپ اول، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1408 ه.ق، ج 7، ص 144؛ بلوغ الارب، ج2، ص 5 و عمدةالقارى، ج 10، ص 108.
81. عمدة القارى، ج 10 ،ص 123؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 5 و المفصّل، ج 5، ص 537.
82. النهايه فى غريب الحديث و الأثر، ابن اثير، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 133؛ المفصّل، ج 5، ص 538؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 3 و عمدةالقارى، ج 10، ص 121.
83. المحبّر، أبى جعفر محمد بن حبيب، 1361 ه.ق، ص 325؛ المسبوط، شمس الدّين سرخسى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ه.ق، ج 4، ص 198 ـ 197 ؛ تفسير المنار، محمد رشيد رضا، چاپ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1374 ه.ق، ج 4، ص 453؛ روح المعانى، سيد محمود آلوسى بغدادى، بيروت، احياءالتراث العربى، ج 4، ص 245؛ سنن الكبرى، ج 10، ص 406؛ تاج العروس، ج 1، ص 585 و المفصّل، ج 5، ص 535 ـ 534.
84. عمدةالقارى، ج 10، ص 122 و بلوغ الارب، ج 2، ص 4.
85. عمدةالقارى، ج 10، ص 123 و بلوغ الارب، ج 2، ص 5.
86. عمدةالقارى، ج 10، ص 122؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 4 و المحبّر، ص 340.
87. المفصّل، ج 5، ص 541 ـ 540.
88. جامعالبيان، ابن جرير طبرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ه.ق، ج3، ص 420.
89. المحبّر، ص 324.
عرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابين حيوان و انسان يعنى وسيلهاى براى ازدياد نسل و خدمتكارى مىدانست و دختر دار شدن را مصيبت مىانگاشت.(71) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مىشنيد كه زنش فرزند دخترى به دنيا آورده است از شدّت خشم و عصبانيّت رنگ چهرهاش برمىگشت و به سياهى مىگراييد همان گونه كه قرآن مىفرمايد:«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلأُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ كَظيمٌ»؛ و چون يكى از آنان را به فرزند دخترى مژده مىدادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سياه مىشد و سخت دلتنگ مىگرديد.(72) آنها همچنان كه بچّههاى سگ را در آب مىاندختند دختران خويش را هم زنده به گور مىكردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(73) و هيچكس هم آنان را در اين عمل، منع يامؤاخذه نمىكرد؛ حتّى مادران دختران نيز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها كسى بود كه صاحب حقّ بود و اختيار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(74)
عرب جاهليّت به يك همسر اكتفا نمىكرد؛ همسران متعدّد اختيار مىنمود و اين كار او يا به منظور تأمين معاش زن بود، يا براى ازدياد نسل و فرزند و يا براى تأمين اهداف سياسى. چون مىخواستند از طريق ازدواجهاى متعدّد با دخترانى از قبايل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بيفزايند.(75)
با همه اين احوالات، ازدواج در عصر جاهليّت به شيوههاى مختلف و متفاوتى شكل مىگرفت كه در اينجا به برخى از آنان اشاره مىكنيم:
1) ازدواج «بر اساس پرداخت مهريّه»:در اين قسم از ازدواج كه همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مىكرد و با تعيين مهريّه مشخصّى او را به عقد خويش در مىآورد.(76)
2. ازدواج «متعه»: در اين نوع از ازدواج، زن مدّت معيّنى را به همسرى شخصى معيّن درمىآمد و هنگامى كه مدّت معيّن پايان مىيافت خود به خود جدايى و طلاق بين زن و مرد حاصل مىشد. در اين ازدواج، مرد مهريه معيّنى به زن مىپرداخت وفرزندانى كه در نتيجه اين پيوند حاصل مىشدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه اين ازدواج، از پيمانهاى زناشويى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن كريم به آن اشاره كرده است:
«فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَريضَةً و...»(77)(78)
3. ازدواج «ظعينه»: هر گاه در جنگها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مىگرفت اختيار داشت كه با آن ازدواج كند و زن هم حقّ هيچ گونه اعتراض و سرپيچيى نداشت؛ چون جزو دارايىهاى وى محسوب مىشد. اين ازدواج بدون عقد و مهريه انجام مىگرفت.(79)
4. ازدواج «شغار»: نوعى از ازدواج معاوضهاى بود؛ به اين ترتيب كه شخصى، دختر يا خواهر خود را به عقد ديگرى مىآورد و به جاى اخذ مهريه، متقابلاً دختر يا خواهر او را زن خود مىساخت. در اين ميان فقط رضايت و تمايل مردان مهمّ بود و زنان حقّ هيچ اعتراض يا مخالفتى نداشتند و همچون كالايى مبادله مىشدند. زن مورد معامله «شغار»، هر كسى از نزديكان مىتوانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و...(80)
5. ازدواج «بدل»: اين ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد ديگر شكل مىگرفت. هر مردى كه از زن شخص ديگرى خوشش مىآمد آداب و رسوم محيط به او اجازه مىداد كه به شوهر آن زن، پيشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ يعنى زن خويش را در اختيار او قرار دهد و زن وى را در اختيار بگيرد. اين ازدواج همان گونه كه گفتيم از راه عوض كردن و مبادله بدون مهريّه بود و مردى به مرد ديگر مىگفت: «اِنزل لىِ عن اِمرأتك و أنزل لك عن اِمرأتى.»(81)
6. ازدواج «استبضاع»: نوعى زناشويى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق اين زناشويى اگر مردى تمايل به داشتن فرزندى با خصايص و ويژگىهاى خاصّى بود مثلاً مايل بود كه فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بىباك يا شاعرى نيكو سخن و يگانه داشته باشد و... و خود از آن خصايص و كمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معيّنى طبق قرار داد در اختيار مردى كه بر خوردار از آن صفات بود قرار مىداد تا از وى باردار شود. وقتى كه زن از حيض پاك مىشد، شوهرش به وى مىگفت: «نزد فلانى برو و در اختيار او باش تا زمانى كه از وى باردار شوى.» طفلِ حاصل از اين پيمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم كه زن در نزد مرد دوّم بود هيچ ارتباطى بين او و شوهر پيشينش نبود و پس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مىكرد مىتوانست به زن خويش رجوع كند.(82)
7. ازدواج «مقت»(ضيزن): يكى ديگر از زناشويىهاى رايج در دوره جاهليّت اين بود كه اگر شخصى فوت مىكرد زنش، مثل ساير اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مىرسيد. اين ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مىگرفت (البته در صورتى كه آن زن نامادرى پسرش مىبود). وقتى كه مردى مىمرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خويش مىانداخت و بدين سان همسرىِ او را به ارث مىبرد. اگر اين زن، جوان و زيبا بود و پسر در خود ميل و رغبتى به آن زن احساس مىكرد از او بهرهمند مىشد و گرنه، با مهريّه جديدى وى را به عقد يكى از برادران خويش در مىآورد اين مهريّه جديد هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن كسى كه علاقهمند به آن زن بود عقب نشينى كرده بود. اگر ميّت هيچ پسرى نداشت، زن به مردان فاميل تعلّق مىگرفت و هر كدام از آنان كه به عنوان اظهار تمايل و تصاحب وى، پيشتر از ديگران پارچهاى به سوى زن پرتاب مىكرد، يا بر سرش مىانداخت، صاحب وى مىشد.
كسى كه صاحب اين زن مىشد اگر مىخواست او را به همسرى خود بر مىگزيد و گرنه، مىتوانست او را از ازدواج با ديگران نيز محروم كند و آن قدر از او نگهدارى كند تا اينكه عمرش پايان پذيرد.
برخى هم گفتهاند: نكاح «ضيزن» بر ازدواجى اطلاق مىشد كه در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مىكرد. حالا فرقى نمىكرد كه پدرش او را طلاق داده باشد يا اين كه مرده باشد.(83)
8. ازدواج «رهط»: نوعى ازدواج گروهى بود كه در آن تعدادى مرد، با رضايت و توافق همديگر با زنى رابطه زناشويى برقرار مىكردند و در مقابل، مخارج او را تأمين مىنمودند .تعداد اين مردان هيچگاه از ده تن تجاوز نمىكرد و فرزندى كه در نتيجه چنين ازدواجى متولّد مىشد در صورتى كه پسر بود، با تعيين مادر به يكى از آن مردان مىرسيد. به اين ترتيب كه چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد يكايك آن مردان را مىطلبيد و سپس به يكى از آنان خطاب مىكرد و بااسم او را صدا مىزد و مىگفت: اين فرزند از آن تو است. با اين كيفيّت، پدر طفل را انتخاب مىنمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هيچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم كه طفل تولّد يافته، دختر بود، كسى به عنوان پدر وى انتخاب نمىشد؛ چون هيچ كدام حاضر نبودند پدر يك دختر باشند.(84)
9. ازدواج «خدن»: در اين نوع زناشويى، زن و مرد رابطه محرمانهاى با هم برقرار مىكردند كه نياز به نفقه و مهريه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. اين زناشويى در عين حال كه يك زناشويى معمولى نبود، باز خالى از رسميّت نبود وعرف محيط آن را جايز مىدانست و مىگفت:«ما أستتر فلا بأس و ما ظهر لؤم»؛ هر چيزى كه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آنچه كه آشكار شد مايه ننگ و عار است.(85)
10) ازدواج «جمع»: يكى از سنّتهاى عرب جاهليّت اين بود كه از طريق زنان و كنيزان به جمع آورى مال و ثروت مىپرداختند. در بازارهاى عرب، خانههايى مهيّا مىساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مىكردند. عدّه زيادى از مردم جمع مىشدند و به آن خانهها مىرفتند. زنانى كه در اين خانهها جاى داشتند «بغايا» ناميده مىشدند. محيط جاهليّت نه تنها اين عمل آنها را محكوم نمىكرد، بلكه اگر يكى از آنان حامله مىشد و فرزندى به دنيا مىآورد، بر گرد او جمع مىشدند و قيافه شناسان را دعوت مىكردند و با كمك آنها، كودك را به كسى كه بيش از ديگران به كودك شباهت داشت ملحق مىكردند و او را پدر آن كودك مىدانستند.(86)
برخى از تاريخ نگاران، نوع ديگرى از ازدواجهاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذكر شدهاند كه در آن، همه برادران با هم به يك زن مشترك اكتفا مىكردند و با او رابطه زناشويى برقرار مىكردند. آنان مىگفتند: برادران در همه چيز هم شريكاند چه مال چه همسر. در اين پيمان رياست با برادر بزرگتر بود. زن، شبها در اختيار او بود و هر يك از آنها با خود عصايى حمل مىكرد. هر وقت يكى از آنان مىخواست با زن خلوت كند، عصاى خودش را بر در خيمه مىگذاشت تا علامتى باشد براى برادران ديگر كه بدانند يكى از آنها داخل خيمه است و داخل نشوند.(87)
اعراب آن زمان ازدواج كردن يك مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بين دو خواهر) را اصلاً حرام نمىدانستند.(88) در آخر اين را هم گفته باشيم كه زنان در آن روزگاران، هيچ بهرهاى از ارث نداشتند.(89)
71. تمدّن اسلام و عرب، ص 503.
72. سوره نحل، آيه 58.
73. همان.
74. المفصّل فى تاريخ العرب قبلالاسلام، جواد على، چاپ اول، بيروت، دارالعلم للملايين، 1970 م، ج5، ص 528.
75. سيد عبدالعزيز سالم؛ تاريخ عرب قبل از اسلام؛ ترجمه باقر صدرىنيا؛ چاپ اول، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 349.
76. عمدةالقارى، بدرالدّين ابى محمد محمود العينى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 10، ص 121.
77. سوره نساء، آيه 24.
78. بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، سيد محمود شكرى آلوسى، چاپ سوم، مصر، دارالكتاب القربى، ج 2، ص 5؛ المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 5، ص 536 و تاريخ عرب قبل از اسلام، ص 349.
79. المفصّل، ج 5، ص 546.
80. سنن الكبرى، أبى بكراحمد بيهقى، بيروت، دارالفكر، ج 10 ص 475 ـ 474؛ سنن ابى داود، أبى داود سجستانى؛ داراحياءالسنّة النبويّه، ج2، ص 227 ـ لسان العرب، ابن منظور، چاپ اول، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1408 ه.ق، ج 7، ص 144؛ بلوغ الارب، ج2، ص 5 و عمدةالقارى، ج 10، ص 108.
81. عمدة القارى، ج 10 ،ص 123؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 5 و المفصّل، ج 5، ص 537.
82. النهايه فى غريب الحديث و الأثر، ابن اثير، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 133؛ المفصّل، ج 5، ص 538؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 3 و عمدةالقارى، ج 10، ص 121.
83. المحبّر، أبى جعفر محمد بن حبيب، 1361 ه.ق، ص 325؛ المسبوط، شمس الدّين سرخسى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ه.ق، ج 4، ص 198 ـ 197 ؛ تفسير المنار، محمد رشيد رضا، چاپ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1374 ه.ق، ج 4، ص 453؛ روح المعانى، سيد محمود آلوسى بغدادى، بيروت، احياءالتراث العربى، ج 4، ص 245؛ سنن الكبرى، ج 10، ص 406؛ تاج العروس، ج 1، ص 585 و المفصّل، ج 5، ص 535 ـ 534.
84. عمدةالقارى، ج 10، ص 122 و بلوغ الارب، ج 2، ص 4.
85. عمدةالقارى، ج 10، ص 123 و بلوغ الارب، ج 2، ص 5.
86. عمدةالقارى، ج 10، ص 122؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 4 و المحبّر، ص 340.
87. المفصّل، ج 5، ص 541 ـ 540.
88. جامعالبيان، ابن جرير طبرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ه.ق، ج3، ص 420.
89. المحبّر، ص 324.