PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : llılı ۩ ılıll نگاهی به موضوع آزادی عقیده llılı ۩ ılıll



سابحات
13-01-2012, 22:40
http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/b_023.png



نگاهی به موضوع آزادی عقیده


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

آزادی عقیده


مطلبی که باید عرض کنم و در عصر ما مخصوصا زیادمطرح می شود این است که می گویند اینکه اسلام می گوید مشرکینی راکه پیمانی با شما ندارند یا پیمانی داشته اند و آن را نقض کرده اند به هیچ شکل تحمل نکنید،به آنها مهلت بدهید، بعد از مهلت اگر توبه کردند و اسلام اختیار نمودند،بسیار خوب،اگر توبه نکردند و سر سختی نشان دادند آنها را بکشید،و اگر آمدند دنبال اینکه حقیقت را بفهمند به ایشان پناه و امنیت بدهید و در غیر این صورت آنها را بکشید،آیا این با اصل آزادی عقیده که امروز جزء حقوق بشر به شمار می رود منافات دارد یا نه؟

و اگر منافات دارد چگونه می شود این مطلب را توجیه کرد؟

یکی از حقوق اولی بشر آزادی عقیده است یعنی انسان در عقیده خودش باید آزاد باشد،و قانون حقوق بشر اجازه نمی دهد که متعرض کسی بشوند به خاطر عقیده ای که انتخاب کرده است;و حال آنکه قرآن تصریح می کند کسانی که عقیده شرک را پذیرفته اند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید.البته کسانی که عقیده غیر اسلامی دیگری مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کرده اند،اسلام متعرض آنها نمی شود، ولی نسبت به مشرکین می گوید اگر چنین عقیده ای انتخاب کرده اند شما ابتدا مهلتشان بدهید و در یک شرائط معینی اگرنپذیرفتند آنها را به کلی از بین ببرید.

آیا این دستور با این اصل سازگاراست یا نه؟همچنین با اصل دیگری که در خود قرآن هست چطور؟



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 22:45
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

مگر قرآن نمی گوید: لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی درکار دین اکراه و اجباری نیست. از یک طرف قرآن می گوید در کاردین اکراه و اجباری وجود ندارد و از طرف دیگر در اینجا اعلام به برائت می کند می گوید:

برائة من الله و رسوله ،

بعد هم می گوید:
فاذا انسلخ الاشهر فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم [هنگامی که این چند ماه گذشت مشرکین را هر جا یافتید بکشید.]

چرا؟


«فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم » ،در صورتی که «لا اکراه فی الدین » [این چگونه است؟]

مسئله آزادی عقیده،امروز به عنوان حقی از حقوق بشر شناخته شده.می گویند حقی است طبیعی وفطری که هر کسی اختیار دارد هر عقیده ای که دلش می خواهدانتخاب کند. اگر کسی بخواهد به خاطر عقیده شخص دیگر،متعرض او بشود،با حقی که طبیعت و به اصطلاح خلقت به بشر داده است مبارزه کرده و در واقع ظلم کرده است.

ولی اساس این حرف دروغ است. بشر حق فطری و حق طبیعی دارد ولی حق طبیعی و فطری بشر این نیست که هر عقیده ای راکه انتخاب کرد،به موجب این حق محترم است.

می گویند انسان ازآن جهت که انسان است محترم است،پس اراده و انتخاب انسان هم محترم است. هر چه را انسان خودش برای خودش انتخاب کرده،چون انسان است و به اراده خودش انتخاب کرده کسی حق تعرض به او را ندارد.


ولی از نظر اسلام این حرف درست نیست.

اسلام می گوید انسان محترم است ولی آیا لازمه احترام انسان این است که انتخاب او محترم باشد؟!

یا لازمه آن این است که استعدادها و کمالات انسانی محترم باشد؟لازمه احترام انسان این است که استعدادها و کمالات انسان محترم باشد یعنی انسانیت محترم باشد.

http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 22:50
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

مثالی عرض می کنم: انسان که انسان است.به موجب یک سلسله استعدادهای بسیار عالی است که خلقت در انسان قرار داده است.

قرآن هم می فرماید:

و لقد کرمنا بنی آدم (1)

ما بنی آدم را محترم ومورد کرامت خودمان قرار داده ایم. انسان فکر و اندیشه دارد،استعدادعلمی دارد و این در حیوانات و نباتات و جمادات نیست.به همین دلیل انسان نسبت به یک حیوان یا گیاه محترم است.

و علم آدم الاسماءکلها (2)

خداوند همه اسماء و شؤون خودش را به آدم آموخت. نمی گوید به گوسفند یا اسب یا شتر آموخت.کمال انسان در این است که عالم باشد.انسان یک سلسله استعدادهای اخلاقی و معنوی دارد، می تواندشرافتهای بزرگ اخلاقی داشته باشد،احساسات بسیار عالی داشته باشد که هیچ حیوان و گیاهی اینگونه چیزها را نمی تواند داشته باشد.

انسان بودن انسان به هیکلش نیست که همین قدر که کسی روی دو پا راه رفت و سخن گفت و نان خورد،این دیگر شد انسان. این انسان بالقوه است نه انسان بالفعل.

بنابراین ممکن است بزرگترین جنایتها را برانسان خود انسان بکند یعنی من به عنوان یک انسان انسانیت خود را به دست خودم از بین ببرم،انسانی باشم جانی بر انسان.

من اگر به اراده خودم علیه کمالات انسانی خودم اقدام بکنم،انسان ضد انسانم و درواقع حیوان ضد انسانم .



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 22:54
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

من اگر دشمن علم از آب درآمدم و گفتم علم برای بشر بد است،یک انسان ضد انسانم و بلکه غلط است بگویند«انسان ضد انسان »باید بگویند حیوان ضد انسان، یک انسان بالقوه بر ضد انسانیت واقعی و حقیقی.

من اگر بر ضد راستی و امانت که شرافتهای انسانی است قیام بکنم و مثل «ماکیاول »طرفدار سیادت باشم و بگویم اساسا اخلاق و انسانیت و شرافت و امانت،حربه افرادقوی است علیه ضعفا،و اساس سیادت است،یک انسان ضد انسانم.


شریفترین استعدادهایی که در انسان هست بالا رفتن به سوی خدا است:

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحافملاقیه (3) ،

مشرف شدن به شرف توحید است که سعادت دنیوی واخروی در گرو آن است.

حالا اگر انسانی بر ضد توحید، کاری کرد، او انسان ضد انسان است یا بگوئیم حیوان ضد انسان است.

بنابراین ملاک شرافت و احترام و آزادی انسان این است که انسان در مسیرانسانیت باشد.

انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرده باید آزاد گذاشت و لو اینکه آنچه انتخاب می کند بر ضد انسانیت باشد.

کسانی که اساس فکرشان درآزادی انسان،آزادی خواست انسان است یعنی هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد، گفته اند «انسان در انتخاب عقیده آزاد است » بساعقیده ای که انسان انتخاب می کند بر ضد انسان است،بر ضد خودش است.


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 22:58
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)


فرق علم و عقیده

البته فرق است میان علم و عقیده. علم آن چیزی است که بر اساس منطق پیش می رود.انسان در علم باید آزاد باشد. کسی که در نظریات علمی اندیشیده و با فکر آزاد،انتخاب کرده،باید هم آزادباشد.اما عقیده را که انسان انتخاب می کند،بر مبنای تفکر نیست.


عقائد اغلب تقلید است،پیروی از اکابر و کبرا و بزرگان است.از نظرقرآن[انسان] تحت تاثیر اکابر قرار می گیرد،عقیده ای اتخاذ می کند.


تحت تاثیر پدر و مادر و آباء و اسلاف خود،عقیده ای در ذهنش نفوذمی کند.

چرا انسان در عقیده یعنی گرایش اعتقادی که ریشه آن پیروی کورکورانه از محیط یا پیروی از اکابر و شخصیتهاست و مغرضانه به اوالقاء کرده اند آزاد باشد؟!

این آزادی معنایش این است که شخصی اشتباه کرده،به دست خود زنجیری به دست و پای خویش بسته، بعد ما بگوییم چون این انسان این زنجیر را خودش به دست و پای خودش بسته و این،اراده و خواست او است آزاد است; چون به خواست خودش زنجیر را به دست و پای خودش بسته است حقوق بشر اقتضا می کند که ما این زنجیر را از دست و پایش باز نکنیم.چون خودش می گوید بازنکن،باز نکن.این که حرف نشد!


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 23:01
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)



داستان طبیب و اهل ده

داستان معروفی است: می گویند مردم دهی مبتلا به خارش بدن بودند. طبیبی اتفاقا آمد از آن ده عبور کند، بیماری اینها را شناخت و دوای این بیماری را می دانست. ولی اینها به این بیماری عادت کرده و انس گرفته بودند،و خوگرفته بودند که دائما بدن خودشان راخارش بدهند.
طبیب گفت من حاضرم شما را معالجه کنم،به خیال اینکه همه،پیشنهاد او را می پذیرند.داد و فریاد مردم بلند شد که بلندشو از اینجا برو!تو از جان ما چه می خواهی؟!
ولی طبیب می دانست که اینها مریض هستند و به تدریج با لطائفی ابتدا توانست یک نفر رابفریبد و او را معالجه کند. بعد که آن شخص معالجه شد دید حالا چه حالت خوبی دارد! این چه کاری بود که دائما داشت زیر بغل یا سینه و یا پایش را می خاراند. به همین ترتیب افراد دیگری را نیز معالجه کرد تایک نیرویی پیدا کرد.
وقتی که نیرو پیدا کرد همه را مجبور به معالجه کرد. حالا آیا می شود گفت که این طبیب کار بدی کرد و مردم دلشان آنطور می خواست؟! دلبخواهی که ملاک نشد! ممکن است انسانی از روی جهالت دلش بخواهد مریض بشود.


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 23:04
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)
داستان سوار و عابر

داستان دیگری را ملای رومی نقل می کند که با این بیت آغاز می شود:

عاقلی بر اسب می آمد سوار بر دهان مرده ای می رفت مار


داستان این است که یک آدم عاقل فهمیده ای سوار بر اسب بود. رسید به نقطه ای که درختی در آنجا بود و مرد عابری زیر سایه این درخت خوابیده بود،خیلی هم خسته بود،همین جور گیج افتاده بود و در حالی که خور خور می کرد دهانش هم باز مانده بود.

اتفاقا مقارن با آمدن این سوار،یک کرمی آمده بود گوشه لب این آدم. یک وقت سوار دید این کرم رفت توی دهان این شخص و او هم همان طور که گیج خواب بودکرم را بلعید.
سوار،آدم واردی بود،می دانست که این کرم، مسموم است و اگر در معده این شخص باقی بماند او را خواهد کشت.فورا ازاسب پیاده شد و او را بیدار کرد.دید اگر به او بگوید که این کرم رفته توی معده ات،ممکن است باور نکند و اگر هم باور کند،وحشت کند و خود این وحشت او را از پا درآورد. یک چماقی هم دستش بود.

دید راهش منحصر به این است: او را به زور از خواب بلند کرد.آن شخص نگاه کرد دید یک آدم ناشناسی است.گفت: چه می خواهی؟

گفت:بلند شو!گفت چه کار با من داری؟دید بلند نمی شود،چند تا به کله اش زد.از جا پرید. سوار یک مقدار سیب گندیده و متعفن را که در آنجا بود به او داد که قی آور باشد. گفت این سیبها را به زور باید بخوری. هر چه گفت آخر چرا بخورم؟گفت بایدبخوری;با همان چماق محکم زد توی کله اش که باید بخوری.
آن سیبها را توی حلقش فرو کرد.بعد پرید روی اسب خودش و به اوگفت راه برو!گفت آخر مقصودت چیست؟کجا بروم؟سوابق من وتو چیست؟بگو دشمنی تو از کجاست؟من با تو چه کرده ام؟شایدمرا با دشمن خودت اشتباه کرده ای.گفت باید بدوی.خواست کوتاهی کند،زد پشت کله اش و گفت بدو!عابر داد می کشید وگریه می کرد اما چاره ای نداشت باید می دوید(مثل اینهایی که تریاک می خورند، می دوند برای اینکه قی بکنند).به سرعت او را به سینه اسب انداخت و آنقدر دواند که حالت استفراغ به او دست داد.

نشست استفراغ کرد،سیبها آمد،همراهش کرم مرده هم آمد.گفت آه این چیست؟سوار گفت:راحت شدی.برای همین بود. گفت قضیه از چه قرار است؟

گفت اصلا من با تو دشمن نبودم.قضیه این بود که من از اینجا می گذشتم،دیدم این کرم رفت توی حلق تو و تو در خواب سنگینی هستی و اگر یک ساعت می گذشت تلف می شدی.ابتداموضوع را به تو نگفتم،ترسیدم وحشت بکنی.برای اینکه قی بکنی این سیب گندیده ها را به تو خوراندم سپس تو را دوانیدم.حالا که قی کردی ما دیگر به تو کاری نداریم،خدا حافظ.عابر می دوید و پایش را می بوسید نمی گذاشت برود،می گفت تو فرشته ای،تو را خدا فرستاده است،تو چه آدم خوبی هستی.




http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 23:07
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif
(http://shabahang20.blogfa.com/)

این جور نیست که بشر هر چه را که بخواهد و خودش انتخاب کرده است حقش می باشد. انسان حقوق دارد ولی حقوق انسانی وآزادیهای انسانی، یعنی در مسیر انسانی.

بشر وقتی کارش برسد به جایی که این اشرف کائنات که باید همه موجودات و مخلوقات را در خدمت خودش بگیرد و بفهمد: و خلقنا لکم ما فی الارض جمیعا این چوب و این سنگ و این درخت و این طلا و این نقره و این فولاد و این آهن و این کوه و این دریا و این معدن و این همه چیز باید در خدمت توباشد و تو تنها باید خدای خودت را پرستش کنی و بس،یک چنین موجودی بیاید خرما یا سنگ یا چوب را پرستش کند،

این، انسانی است که به دست خودش از مسیر انسانیت منحرف شده.چون از مسیرانسانیت منحرف شده،به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر را به هر شکل هست از دست و پای این شخص باز کرد;ا گرممکن است،خودش را آزاد کرد، اگر نه،لااقل او را از سر راه دیگران برداشت.هفته آینده باز راجع به مسئله آزادی عقیده و آیه لا اکراه فی الدین بحث می کنم.


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
13-01-2012, 23:07
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)


و صلی الله علی محمد و آله.پی نوشتها
1-سوره اسراء،آیه 70.2-سوره بقره،آیه 31.3-سوره انشقاق،آیه 6.[ای انسان!تو با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوشی،عاقبت حضور پروردگار خود می روی و نائل به ملاقات او می شوی].



منابع مقاله:
آشنایی با قرآن جلد 3، مطهری ، مرتضی؛



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
15-01-2012, 09:51
آزادی فکر و عقیده در اسلام از دیدگاه شهید مطهری


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)



یکی از انواع آزادیها که از انواع آزادی اجتماعی شمرده می شود، به اصطلاح امروز آزادی عقیده و تفکر است.انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد، سدی برای پرورش هیچیک از استعدادهای او در کار نباشد. یکی از مقدسترین استعدادهایی که در بشر هست و شدیدا نیازمند به آزادی است، تفکر است و فعلا عرض می کنیم فکر و عقیده که بعد میان ایندو تفکیک خواهیم کرد.بلکه مهمترین قسمتی از انسان که لازم است پرورش پیدا بکند تفکراست و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفکر است، بنابر این انسان نیازمند به آزادی در تفکر است.

امروز هم می بینیم مسئله ای بسیار بسیار مهم و قابل توجه به نام آزادی عقیده در جهان مطرح است خصوصا بعد از انتشار اعلامیه های حقوق بشر.در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر اینطور می خوانیم:

«ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده است» .

در اینجا عقیده اعم است از عقیده اجتماعی و سیاسی و عقیده مذهبی. پس در واقع بزرگترین آرزوی بشری اینست که جهانی آزاد به وجود بیاید که در آن بیان عقیده هر کسی آزاد باشد، هر کسی حق داشته باشد هر عقیده ای را می خواهد، انتخاب بکند و نیز در اظهار و بیان عقیده اش آزاد باشد . در آن دنیا ترس و فقر هم نباشد، امنیت کامل برقرار باشد، رفاه اقتصادی کامل در کار باشد .چنین دنیایی به عنوان آرمان بشری اعلام شده است.

در ماده نوزدهم این اعلامیه چنین می خوانیم :

«هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آنست که از داشتن عقائد خود بیم و اضطرابی نداشته باشد.در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد» .


ما می خواهیم این مسئله را از نظر اسلامی بررسی بکنیم که از نظر اسلام آیا آزادی فکر و عقیده صحیح است یعنی اسلام طرفدار آزادی فکر و عقیده است یا طرفدار آن نیست؟

اینجاست که ما باید میان فکر و آنچه که امروز غالبا عقیده نامیده می شود فرق بگذاریم. فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده.




http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
15-01-2012, 09:56
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)


تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجودمتفکری است. قدرت دارد در مسائل تفکر کند. به واسطه تفکری که در مسائل می کند حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف می کند، حال هر نوع تفکری باشد، تفکر به اصطلاح استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد یا تفکر تجربی. خداوند تبارک و تعالی به انسان چنین نیرویی داده است، به انسان عقل داده است که با آن فکر کند، یعنی مجهولات را کشف کند.

انسان، جاهل به دنیا می آید.

در آن آیه شریفه می فرماید:

خداوند شما را خلق کرد [در حالی که چیزی نمی دانستید] اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا.

انسان جاهل به دنیا می آید و وظیفه دارد که عالم بشود. چگونه عالم بشود؟

با فکر و درس خواندن باید عالم بشود.این را ما تفکر می گوئیم که انسان در هر مسئله ای تا حدودی که استعداد آن را دارد باید فکر کند و از طریق علمی آن مسئله را به دست آورد.آیا اسلام یا هر نیروی دیگری می تواند چنین حرفی بزند که بشر حق تفکر ندارد؟ نه، این یک عملی است لازم و واجب، و لازمه بشریت است.

اسلام در مسئله تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است بلکه یکی از واجبات در اسلام تفکر است، یکی از عبادتها در اسلام تفکر است.

ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه می کنیم و کتابهای دیگر را مطالعه نمی کنیم کمتر به ارزش اینهمه تکیه کردن قرآن به تفکر پی می بریم.

شما هیچ کتابی نه مذهبی و نه غیر مذهبی پیدا نمی کنید که تا این اندازه بشر را سوق داده باشد به تفکر، هی می گوید فکر کنید، در همه مسائل: در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیاء و نبوت، راجع به معاد، راجع به تذکرات و تعلیمات انبیاء و.. .که در قرآن کریم زیاد است.

تفکر حتی عبادت شمرده می شود.مکرر شنیده اید احادیث زیادی را که به این عبارت است:

تفکر ساعة خیر من عبادة سنة، تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة، تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت کردن افضل است، از شصت سال عبادت کردن افضل است، از هفتاد سال عبادت کردن افضل است.

این تغییر تعبیرات همان طور که بسیاری از علما گفته اند به واسطه اینست که نوع و موضوع تفکرها فرق می کند .

یک تفکر است که انسان را به اندازه یک سال عبادت جلو می برد، یک تفکر است که او را به اندازه شصت سال عبادت جلو می برد، یک تفکر است که او را به اندازه هفتاد سال عبادت جلو می برد.

در احادیث ما وارد شده است:

کان اکثر عبادة ابی ذر التفکر اکثر عبادت ابی ذر فکر کردن بود.

یعنی ابی ذری که شما او را تالی سلمان می شمارید و بلکه شاید هم ردید سلمان بشود او را شمرد، یعنی دیگر بعد از معصومین تقریبا می توان گفت مردی نظیر اینها در درجه ایمان نیامده است، خیلی خدا را عبادت می کرده است ولی بیشترین عبادت ابوذر فکر کردن بود.



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
15-01-2012, 10:03
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

گذشته از اینها در اسلام، اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگری مخصوصا مسیحیت همین است.

اسلام می گوید اصول عقائد را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم.

یعنی جنابعالی باید موحد باشی، خداشناس باشی.اما چرا خداشناس باشم، به چه دلیل؟ می گوید دلیلش را خودت باید بفهمی،

این یک مسئله علمی است، یک مسئله فکری و عقلی است.

همین طور که به یک دانش آموز می گویند این مسئله حساب را خودت باید بروی حل بکنی، من حل بکنم به دردت نمی خورد، آنوقت به دردت می خورد که این مسئله را خودت حل بکنی، اسلام صریح می گوید:

لا اله الا الله یک مسئله است، این مسئله را تو باید با فکر خودت حل بکنی.من اعتقاد داشته باشم به لا اله الا الله، من درک بکنم لا اله الا الله را برای تو کافی نیست.خودت باید این مسئله را طرح بکنی و خودت هم باید آن را حل بکنی.

رکن دوم اسلام چیست؟

محمد رسول الله اسلام می گوید این هم مسئله دیگری است که باز تو باید مثل یک دانش آموز حلش بکنی یعنی فکر کنی و آنرا حل نمایی.

معاد چطور؟ معاد را هم تو باید مثل یک مسئله حل بکنی، باید فکر بکنی، باید معتقد باشی.

و همچنین سایر مسائل گو اینکه حل کردن این دو مسئله به حل سایر مسائل کمک می کند ولی به هر حال از نظر اسلام اصول عقائد، اجتهادی است نه تقلیدی یعنی هر کسی با فکر خودش باید آنرا حل بکند.


پس این ادل دلیل بر اینست که از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دین جایز و آزاد است یعنی مانعی ندارد، بلکه اصلا فکر کردن در اصول دین در یک حدودی که لا اقل بفهمی خدایی داری و آن خدا یکی است، پیغمبرانی داری، قرآن که نازل شده از جانب خداست، پیغمبر از جانب خداست، عقلا بر تو واجب است. [می گوید] اگر فکر نکرده اینها را بگویی من از تو نمی پذیرم.


از همین جا تفاوت اسلام و مسیحیت بالخصوص و حتی سایر ادیان روشن می شود.

در مسیحیت درست مطلب بر عکس است. یعنی اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است.یعنی اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کردند که اینجا قلمرو ایمان است نه قلمرو عقل یعنی برای ایمان یک منطقه قائل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگری.گفتند حساب عقل و فکر کردن یک حساب است، حساب ایمان و تسلیم شدن، حساب دیگری است .تو می خواهی فکر کنی در قلمرو ایمان حق فکر کردن نداری. قلمرو ایمان فقط قلمرو تسلیم است، حق فکر کردن در اینجا نیست.ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

یکی اصول دین خودش را، منطقه ممنوعه برای عقل و فکر اعلام می کند، و دیگری نه تنها منطقه ممنوعه اعلام نمی کند، بلکه منطقه لازم الورود اعلام می کند که عقل باید در این منطقه وارد بشود، اگر وارد نشود من چیزی را نمی پذیرم.این، معنی آزادی تفکر است.



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
17-01-2012, 18:38
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)



بنابر این اگر کسی واقعا در این مسائل فکر کند، آیا از نظر اسلام حق دارد؟ مسلم حق دارد، لازم هم هست فکر کند.آیا اگر کسی واقعا به فکرش از نظر منطقی یک چیزی می رسد در باب خدا، در باب قیامت، در باب نبوت، فکر می کند و یک اشکال به ذهنش می رسد، حق دارد این اشکال را به دیگران بگوید که برای من در این مسئله شبهه ای پیدا شده است، بیائید این شبهه را برای من حل بکنید؟ البته آزاد است.اشکالش باید حل بشود.سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمی است.

از پیغمبر اکرم سؤال می کردند، از علی (ع) سؤال می کردند، از سایر ائمه اطهار سؤال می کردند، زیاد هم سؤال می کردند و آنها هم جواب می دادند.این کتابهای احتجاجاتی که ما داریم (و غیر آنها) نشان می دهد در زمینه اصول دین در اسلام چقدر حق آزادی بیان و حق آزادی سؤال داده شده است.تا وقتی که انسان روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه اش واقعا تحقیق و کاوش و فکر کردن است،

اسلام می گوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال بکنی، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت می رسی، بیشتر به واقعیت می رسی.این مسئله را ما مسئله فکر می نامیم.اما عقیده چطور؟

عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است.اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و...است، بستن است، منعقد شدن است.

بعضی گفته اند حکم گرهی را دارد.دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است.ممکن است مبنای اعتقاد انسان، مبنای دل بستن انسان، مبنای انعقاد روح انسان همان تفکر باشد.در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است.

ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است نه کار عقل. به یک چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا می کند، روحش به او منعقد و بسته می شود، ولی وقتی که شما پایه اش را دقت می کنید که این عقیده او از کجا پیدا شده است؟ مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست؟ آیا یک تفکر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت دیگری مثلا تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علائق شخصی و یا منافع فردی و شخصی؟ ، [می بینید به صورت دوم است ] و اکثر عقائدی که مردم روی زمین پیدا می کنند، عقائدی است که دلبستگی است نه تفکر.


http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
17-01-2012, 18:44
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif
(http://shabahang20.blogfa.com/)
آیا بشر از نظر دلبستگیها باید آزاد باشد؟

این دلبستگیهاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد، و اساسا اغلب، عقیده دست و پای فکر را می بندد.عقیده که پیدا شد، اولین اثرش اینست که جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان را می گیرد چون دل بسته است به آن.حب الشیی ء یعمی و یصم چیزی که انسان به آن دل بست، چشم بصیرت را کور می کند، گوش بصیرت را کر می کند، دیگر انسان نمی تواند حقیقت را ببیند و نمی تواند حقیقت را بشنود.

مثلا بت پرستهایی بتها راپرستش می کردند و می کنند.آیا این را ما باید برای آنها تفکر حساب بکنیم و عقیده و اعتقاد آنها را یک اعتقاد زائیده از فکر و عقل آزاد تلقی بکنیم؟ یا یک دلبستگی و یک جمود و یک خمودی که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به اینها رسیده است.

شما هیچ می توانید باور بکنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به اینجا برسد که بت را باید پرستش کرد، هبل را باید پرستش کرد؟ ! آیا شما هیچ می توانید احتمال این قضیه را بدهید که یک بشر از فکر آزاد (یعنی فکر مدرسه ای، همان فکری که اسلام در اصول عقائد خواسته است) و فکر منطقی به اینجا برسد که گاو را باید پرستش کرد؟ ! همانطوری که الان میلیونها نفر در هندوستان گاو را پرستش می کنند.آیا ممکن است یک عده از افراد بشر از روی فکر آزاد و باز و بلا مانع و منطقی و تفکر درسی حتی به اینجا برسد که اعضای تناسلی را باید پرستش کرد که هنوز در ژاپن میلیونها نفر با این عقیده وجود دارند؟ !

نه، هیچوقت عقل و فکر بشر و لو ابتدایی ترین عقل و فکر بشر باشد، او را به اینجا نمی رساند.
اینها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد، مثلا در ابتدا افرادی پیدا می شوند سودجو و استثمارگر که می خواهند افراد دیگر را به زنجیر بکشند. (و این در دنیا زیاد بوده و هست) می خواهند رژیمی به وجود آورند.این رژیم یک تکیه گاه اعتقادی می خواهد، بدون تکیه گاه اعتقادی امکان پذیر نیست.

آن کسی که اول تأسیس می کند خودش می فهمد که چه می کند.دانسته کاری را انجام می دهد یعنی دانسته خیانت می کند. یک موضوعی را، یک بتی را، یک گاوی را، یک اژدهایی را به یک شکلی در میان مردم رائج می کند.
مردمی اغفال می شوند، اول هم خیلی به آن دلبستگی ندارند ولی چند سالی می گذرد، بچه های اینهابه دنیا می آیند، بچه ها می بینند پدر و مادرها چنین می کنند، همان کار پدر و مادرها را تعقیب می کنند، نسل به نسل که می گذرد و سابقه تاریخی پیدا می کند، جزء سنن و مآثر ملی می شود، جزء ترادسیونها می شود، جزء غرور و افتخارات ملی می شود، دیگر نمی شود آنرا از افراد بشر گرفت.
درست مثل گچی که در ابتدا که با آب مخلوط می شود یک ماده شلی است، آنرا به هر شکلی که بخواهید در می آورید، ولی وقتی که بالأخره به یک شکلی در آمد، تدریجا خشک می شود و هر چه خشکتر می گردد، سفتتر می شود.بعد به یک حالتی می رسد که با کلنگ هم نمی شود آنرا خرد کرد.



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
17-01-2012, 18:51
http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)
آیا با اینها باید مبارزه کرد یا نباید مبارزه کرد؟

یعنی آیا آزادی فکر که می گوئیم بشر فکرش باید آزاد باشد شامل عقیده به این معنا می شود؟



مغالطه ای که در دنیای امروز وجود دارد در همین جاست.از یک طرف می گویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد، و از طرف دیگر می گویند عقیده هم باید آزاد باشد

بت پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، گاو پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، اژدها پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد .هر کسی هر چه را که می پرستد، هر چیزی را به عنوان عقیده برای خودش انتخاب کرده باید آزاد باشد.

و حال آنکه اینگونه عقائد ضد آزادی فکر است، همین عقائد است که دست و پای فکر را می بندد.

آنوقت می آیند تعریف می کنند که بله انگلستان یک کشور صد در صد آزادی است، تمام ملل در آنجا آزادی دارند، بت پرست بخواهد بت پرستی کند، دولت به او آزادی می دهد، گاو پرست هم بخواهد گاو پرستی کند چون آنجا مرکز آزادی است، به او آزادی می دهند حتی وسیله برایش فراهم می کنند، معابد و معبودهای آنها را محترم می شمارند، بله، بشر عقیده ای دارد باید آزاد باشد!

خود اعلامیه حقوق بشر همین اشتباه را کرده است.

اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است.بشر از آن جهت که بشر است محترم است . (ما هم قبول داریم) چون بشر محترم است، پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیده ای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است.

عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خودش ببندد.

ما چون بشر را محترم می شماریم، [او را در این کار آزاد بگذاریم؟ !]

لازمه محترم شمردن بشر چیست؟

آیا اینست که ما بشر را هدایت بکنیم در راه ترقی و تکامل یا اینست که بگوئیم آقا! چون تو بشر هستی، انسان هستی و هر انسانی احترام دارد، تو اختیار داری، هر چه را که خودت برای خودت بپسندی من هم برای تو می پسندم و برایش احترام قائلم و لو آنرا قبول ندارم و می دانم که دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد، اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کرده ای من آنرا قبول دارم !

آن چیزی که خودش برای خود انتخاب کرده زنجیر است.او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده زنجیر است.او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده، تو چطور این زنجیر را محترم می شماری؟ ! این محترم شمردن تو این زنجیر را، بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که فکر کردن باشد. تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن تا فکرش آزاد باشد.



http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

سابحات
17-01-2012, 18:59
(http://shabahang20.blogfa.com/)

http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)


ملکه انگلستان رفت به هندوستان، به همه معابد رفت، در همه جا احترام گزارد، وقتی می خواست به فلان بتخانه وارد بشود قبل از آنکه به کفشکن معروف برسد از بیرون کفشهایش را در آورد وگفت اینجا معبد است، اینجا محترم است.با اینکه می گفت من خودم مسیحی هستم و بت پرست نیستم اما [در آنجا گفت ] از باب اینکه یک عده انسانها این بتها را محترم می شمارند، من باید آنها را محترم بشمارم، عقیده آزاد است!

یا عده ای می گویند ببینید ما چه ملتی هستیم! ما در دو هزار و پانصد سال پیش اعلامیه حقوق بشر را امضا کردیم. کورش وقتی که وارد بابل شد با اینکه خودش بت پرست نبود و تابع مثلا دین زردشت بود، معذلک گفت تمام معابد بت پرستی ای که در اینجا هست، محترم است. پس ما ملتی هستیم طرفدار آزادی عقیده .

این بزرگترین اشتباه است.از نظر سیاسی هر چه می خواهید، تمجید بکنید

زیرا اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد باید تکیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد اما از نظر انسانی این کار صد در صد خلاف است.


کار صحیح کار ابراهیم (ع) است که خودش تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقائد سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایه ای از فکر ندارد، گرفتار می بیند .
مردم به عنوان روز عید از شهر خارج می شوند و او بیماری را بهانه می کند و خارج نمی شود .بعد که شهر خلوت می شود وارد بتخانه بزرگ می شود، یک تبر بر می دارد، تمام بتها را خرد می کند و بعد تبر را به گردن بت بزرگ می آویزد و می آید بیرون.

عمدا این کار را کرد برای اینکه به نص قرآن کریم بتواند فکر مردم را آزاد بکند.

شب وقتی که مردم بر می گردند و به معبد می روند می بینند اوضاع واژگونه است مثل اینست که این بتها خودشان با همدیگر دعوا کرده باشند و همدیگر را کشته باشند.
تنها بتی که باقی مانده است، بت بزرگ است.چه کسی این کار را کرده است؟
به حکم فطرت می فهمیدند که این بتهای بیجان خودشان نمی توانند به جان همدیگر بیفتند لابد کار یک موجود شاعر است.

انا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم یک جوانی بود به نام ابراهیم که به اینها بد گویی می کرد، نکند کار او باشد.ابراهیم را احضار کنید تا از او باز پرسی کنیم.

أ انت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم ابراهیم! آیا تو این کار را کردی؟

قال بل فعله کبیرهم فاسئلوهم ان کانوا ینطقون نه، من نکردم. علامت جرم را شما دست کس دیگر می بینید، می آئید یقه مرا می چسبید؟ علامت جرم که همراه بت بزرگ است چرا به سراغ من آمده اید؟
از خودشان بپرسید تا جواب بدهند؟ فرجعوا الی انفسهم با خودشان فکر کردند که راست می گوید.با این عمل رجعوا الی انفسهم یعنی فکرشان را از زنجیر عقیده آزاد کرد.این را می گویند عمل انسانی.

(http://shabahang20.blogfa.com/)

http://s17.rimg.info/a0b1c4eca79fbda37f6d2adf4ada4fee.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)