PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درباره شهیدمجتبی علمدار



ملکوت* گامی تارهایی *
09-11-2009, 00:14
عنوان: خواستگار سید
راوی: همسر شهید

یك شب خواب پیامبر بزرگوار اسلام(ص) را دیدم. وقتی از خواب برخاستم و آنچه را كه دیده بودم برای مادرم تعریف كردم. ایشان با چند نفر از علماء تماس گرفت و خوابم اینگونه تعبیر شد كه؛ بهتر است با فردی از «سادات» ازدواج كنم.
اما هیچ یک از خواستگارهایم «سید» نبودند. یك بار شب جمعه كه برنامه روایت فتح، دلاوری رزمنده ها را به تصویر كشیده بود، از خدا خواستم تا یك رزمندۀجانباز كه سید هم باشد قسمت من شود.
دو ماه بعد در تاریخ 1369/5/9 «سید مجتبی علمدار» با یك سكه یك تومانی و یك جلد كلام الله مجید به خواستگاری آمد در همان ابتدا گفت:
«من از جبهه آمده ام و هیچ چیزی ندارم. اول قرآن را باز كرده استخاره می كنم، اگر خوب آمد با شما صحبت می كنم و اگر خوب نبود كه خداحافظ......».
وقتی قرآن را باز كرد، سوره محمد(ص) آمد از آنجایی كه من خواب حضرت محمد (ص) را دیده بودم و ایشان هم در جریان بود. آن را نیك دانست.
بعد از كمی صحبت، نام سید مجتبی علمدار بر بلندای زندگی ام ستاره ای درخشان شد.
با فرا رسیدن دی ماه مراسم عقد ساده ای در خانه برگزار شد، نه طلایی ، نه لباسی و ... مهریه هم سیصد و پنجاه تومان با چند گرم طلا قرار داده شد.
و در سال 1369 دومین دی ماه خاطر انگیز زندگی سید مجتبی به ثبت رسید.