PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 26 مردادماه سالروز عمليات آزادسازى پاوه در سال 1359



مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:17
26 مردادماه سالروز عمليات آزادسازى پاوه در سال 1359

جنگ در دو جبهه
پاوه و مريوان و دفاع از مردم در مقابل ضد انقلاب و عراق

احمد متوسليان در زمستان سال ۱۳۵۸ از طرف شهيد بروجردى ماموريت يافت كه ضمن پاكسازى جاده پاوه- كرمانشاه حلقه محاصره اى را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشيده بود درهم بشكند. تا آن زمان تمامى راه هاى مواصلاتى منتهى به پاوه - خصوصا جاده پاوه- كرمانشاه تا حوالى كرمانشاه- تحت كنترل كامل عناصر مسلح ضدانقلاب قرار داشت و تردد نيروهاى خودى در اين منطقه، عمدتا از طريق هوا، توسط هلى كوپترهاى شينوك و توفورتين يگان هوانيروز ارتش جمهورى اسلامى انجام مى گرفت. هرچند، همين تردد محدود هوايى نيز با توجه به تسليح ضدانقلابيون به توپ هاى قدرتمند ضدهوايى ۲۳ ميليمترى توسط حكام بعث عراق، همواره در معرض خطر قرار داشت و جز در حد ضرورت صورت نمى گرفت.
قبول ريسك تردد در جاده ها نيز در واقع به مثابه دست زدن به اقدامى انتحارى تلقى مى شد. در آن برهه، افرادى كه به هر نحو منتسب به نظام جمهورى اسلامى بودند - حتى كردهاى بومى- نمى توانستند از جاده هاى منطقه تردد كنند. عناصر مسلح پست هاى ثابت و سيار ايست و بازرسى دموكرات ها و گروهك هاى چپ و راست موتلفه آنان، به احدى از اين گونه مسافران رحم نمى كردند. چنين افرادى اگر به محض دستگيرى تيرباران نمى شدند حداقل خطرى كه آنان را تهديد مى كرد اسارت و گروگان گرفتن ايشان توسط تجزيه طلبان بود. از ديگر سو، وضعيت شهر پاوه نيز فوق العاده وخيم بود. پاوه از معدود شهرهاى كردنشين بود كه مردم آن دوشادوش يكديگر با چنگ و دندان در برابر نيروهاى تا بن دندان مسلح ضدانقلاب جنگيده و از اشغال شهر توسط آنان جلوگيرى كرده بودند. ضدانقلاب كه از مقاومت سرسختانه مردم پاوه سرسام گرفته بود طى اقدامى رذيلانه ضمن استقرار چندين قبضه تفنگ ۱۰۶ و خمپاره انداز با كاليبرهاى مختلف بر ارتفاعات مشرف به شهر، خانه ها، مدارس، مساجد، معابر عمومى و نيز محوطه ساختمان سپاه پاوه را با آتش كور و پرحجم خود بى وقفه مى كوبيد. همين خمپاره باران شهر باعث شد تا مردم به پاوه شهر خمپاره ها! لقب بدهند. يكى از نيروهاى سپاه پاوه از آن روزها مى گويد: ... در آن زمان، ما حدود ۱۵ - ۱۰ نفر بچه هاى سپاه، كل نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى در شهر محاصره شده پاوه بوديم. اوايل زمستان سال ،۵۸ يك گروه بيست نفرى اعزامى، به شكلى معجزه آسا حلقه محاصره شهر را پشت سر گذاشته و افراد آن به جمع ما اضافه شدند. آنها به محض ورود گفتند: قرار است پاوه را از محاصره آزاد كنيم. پرسيديم: حالا فرمانده شما كيست؟ چه وقت و چطور مى خواهد اين كار را بكند؟ گفتند: اسم او برادر احمد است. قرار شده شخصا براى پاكسازى پاوه بيايد و ...
طى ۱۲ - ۱۰ روزى كه تا شروع عمليات باقى مانده بود، آن قدر اين ها از اين برادر احمد خودشان اين كه نمى دانيد چه يلى است و چه دلاورى ها از خودش نشان داده و ... تعريف كردند كه ما آن قدر كه مشتاق ديدار او شده بوديم، مشتاق خلاص شدن از محاصره نبوديم. سرانجام روز موعود براى آغاز عمليات فرا رسيد. در اين عمليات، نيروهاى سپاه، از دو محور كار را شروع كردند. گروهى از رزم آوران با جلودارى سردار شهيد غلامرضا قربانى مطلق از داخل پاوه، در امتداد جاده خروجى شهر سرگرم پاكسازى قدم به قدم مواضع ضدانقلاب شدند و در محور دوم، احمد و همرزمانش از سمت جوانرود، كار پاكسازى جاده به سمت پاوه را آغاز كردند. با الحاق نيروهاى دو محور، به لطف الهى محاصره پاوه شكسته شد. بهتر است دنباله ماجرا را از قول همان رزمنده سپاه پاوه پى بگيريم:

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:18
...رفتم سراغ حميد فرخزاد - يكى از بچه هاى اعزامى از محور جوانرود- گفتم: اين برادر احمد، كدام يكى از شماهاست، بين جمع فردى را نشان داد و گفت: اين هم برادر احمد، خوب كه توى بحرش رفتم ديدم يك سپاهى لاغر و قدبلند و سبزه رويى است با ابروهاى پهن، چشم هايى ريز و بادامى، بينى اى كه بدجورى از وسط شكسته بود و بالاخره موهاى سر و ريش بلند و ژوليده كه يك كلاه آهنى مستعمل سرش گذاشته و با جملاتى تلگرافى و مختصر در حال دستور دادن به اين و آن است. با خودم گفتم: اى بابا! ما از اين بشر، يك آدم قوى هيكل توى مايه هاى رستم، با آن بر و بازوى تهمتنى و ريش دوشاخ در ذهن مان ساخته بوديم. اين كجا و آن كه ما فكرش را مى كرديم كجا...
الغرض، كار الحاق كه تمام شد، همراه او سوار شديم و حركت كرديم به سمت پاوه. به محض اين كه ماشين روى دور افتاد، او شروع كرد به درس دادن به ما. گفت: برادران! شما حين تردد در راه ها، حواستان بايد حسابى جمع اطرافتان باشد. دايم سمت چپ و راست مسير خودتان را چك كنيد. غافل نشويد تا «يامفت» كشته نشويد. شهادت، با از روى غفلت به كشته دادن خود، فرق دارد. شهادت، مرگ آگاهانه است؛ نه مردن ناغافلانه. شش دانگ حواس ما جمع شنيدن حرف هايش شده بود. تا آن روز، هيچ كس اين طور با دقت و هوشيارانه، ريز مسايل تردد را در جاده هاى كردستان، به ما گوشزد نكرده بود. اين ديدار، سرآغاز آشنايى با مردى بود كه رمز چگونه جنگيدن را مى دانست و دلسوزانه اين رمز گرانبها را به بچه هاى انقلاب در جبهه هاى غرب آموزش مى داد.
احمد پس از فتح پاوه با حكم سردار بروجردى، به سمت فرماندهى سپاه پاوه منصوب شد و تا اواخر ارديبهشت سال ۱۳۵۹ يكسره هم و غم خود را مصروف طراحى و برنامه ريزى جهت كار پاكسازى مناطق آلوده و آزادسازى روستاها و ارتفاعات سوق الجيشى حومه پاوه كرد. به تدريج، شمارى از جوانان انقلابى و مخلص اعزامى، به جمع قواى معدود احمد در سپاه پاوه افزوده شدند. جوانان مومن و جان بركفى كه ضمن زدن زانوى تلمذ در مكتب رزمى سردار متوسليان و به گوش جان سپردن آموزه هاى گرانسنگ وى، يك شبه ره صد ساله رفتند و به فاصله اى كوتاه، خود در زمره سرداران زبده سپاه اسلام در جبهه هاى غرب و جنوب به شمار آمدند. از جمله آنان مى توان از بزرگوارانى همچون سرداران شهيد حاج عباس كريمى، رضا چراغى، حسين قجه اى، سيد محمدرضا دستواره و... نام برد و با مساعى پيگير احمد و حمايت بى دريغ سردار بروجردى، به تدريج آمار نفرات سپاه پاوه بالا آمد و به تبع آن، توان رزمى نيروهاى انقلاب در جبهه پاوه نيز افزايش يافت.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:18
به جرات مى توان گفت كه از جمله عوامل اصلى موفقيت احمد در انهدام برق آساى مواضع ضدانقلاب پيرامون شهر پاوه ورود سردار شهيد ناصر كاظمى به اين شهر بود. يكى از رزم آوران سپاه پاوه در اين باب مى گويد:
...يك روز ديديم يك آقايى آمده و مى گويند ايشان فرماندار پاوه است. در آن ايام مقامات اعزامى معمولا توسط عناصر ليبرال انتخاب مى شدند و در رابطه با مناطق كردنشين غرب، اكثر روساى ادارات و فرمانداران انتصابى ليبرال ها، از وابستگان گروهك هاى چپ و التقاطى بودند.
از خيانت هاى ليبرال ها در قضاياى كردستان، يكى هم همين مساله بود. عمق فاجعه وقتى معلوم مى شود كه آدم مى بيند استاندار اين استان بحران زده، يك توده اى قهار بومى به نام ابراهيم يونسى بود...! خلاصه با چنين پس زمينه اى ما اين آقاى فرماندار پاوه را زيارت كرديم. قيافه اش كه حسابى غلط انداز بود! على الخصوص با آن موهاى بلند مجعد و ريش پروفسورى، كه بدجورى توى ذوق مى زد. تا او را ديديم، دل مان هرى پايين ريخت. گفتيم واويلا! اين آدم از شش فرسخى قيافه اش داد مى زند كه ضد انقلاب است! چه كسى گفته اين فرماندار پاوه بشود؟
چند روز بعد، توى محوطه سپاه پاوه داشتيم در مورد فرماندار مشكوك اعزامى صحبت مى كرديم. نگو، احمد حرف هاى ما را شنيده تا به ما رسيد، با يك عتابى گفت: غيبت نكنيد! گفتيم: چرا؟ اين كه قيافه اش داد مى زند ضد انقلاب است! نگاهش را از ما دزديد و گفت: نه! آدم خوبى است. با تعجب پرسيديم: مگر شما چه چيزى از او مى دانيد كه ما نمى دانيم؟ از دادن جواب سر راست به سوال ما طفره رفت. گفت: هيچى، فقط فكر مى كنم اين فرماندار آدم خوبى باشد!

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:18
فرماندار مشكوك اعزامى به پاوه، در اصل يكى از كادرهاى اطلاعاتى نخبه سپاه بود. او هر روز، به بهانه بازديد منطقه و سخنرانى، به روستاهاى اطراف شهر كه در قرق ضدانقلاب بودند، مى رفت و از وضعيت قواى ضدانقلاب، سنگرها، تجهيزات، استحكامات و نحوه پراكندگى مواضع آنان، اطلاعات ذى قيمتى جمع آورى مى كرد. ضدانقلابيون هم كه گول ظاهر غلط انداز و سخنرانى هاى خنثى و يك بام و دو هواى او را خورده بودند، مزاحمتى برايش ايجاد نمى كردند. ناصر كاظمى به راحتى در مناطق آلوده تردد مى كرد. روزها سخنرانى هايى با مضامين نامربوط و بى سر و ته داشت و شب ها دور از چشم همه - حتى بچه هاى سپاه پاوه- كليه اطلاعات حساس و ارزشمندى را كه جمع آورى كرده بود، تحويل احمد مى داد. احمد نيز از اين اطلاعات، در روند طراحى و برنامه ريزى سلسله عمليات پاكسازى مناطق اشغالى پيرامون پاوه به نحو احسن استفاده مى كرد. پس از يك رشته نبردهاى برق آسا كه همگى با موفقيت نيروهاى سپاه پاوه همراه بود، تجزيه طلبان تازه فهميدند كه منشا ضربات گيج كننده اى كه خورده اند، از كجا بوده است. به گفته يكى از همرزمان احمد در نبردهاى پاوه:
...ضد انقلاب بدجورى مچل شده بود. دست آخر پيغام فرستادند: اگر ما مى دانستيم اين فرماندار ريش بزى، يك چنين اعجوبه اى است، همان روز ورود او به پاوه يك قطار فشنگ توى شكمش خالى مى كرديم! اين همكارى ظريف و بامزه احمد و شهيد كاظمى، از جمله زيباترين خاطراتى است كه من از آن ايام دارم. احمد براى آموزش نظرى و ارتقاى سطح معلومات عقيدتى- سياسى رزمندگان تحت امر خود ارزش فراوانى قائل بود. در شرايطى كه اكثر رسانه هاى گروهى تريبون هاى رسمى و غيررسمى، نشريات كثيرالانتشار و دستگاه هاى تبليغاتى و اطلاع رسانى كشور در قبضه اصحاب تفكرات الحادى ليبرالى و التقاطى قرار داشت سعى وى مصروف به اين بود كه با بهره گيرى از مناسب ترين شيوه هاى بحث اقناعى و به كار بستن دانش عقيدتى- مبارزاتى گرانبهاى خود حتى المقدور خلاء عدم كار فكرى و تربيت نظرى موجود در ميان رزمندگان سپاهى را برطرف سازد. وى طى دوران حضور پرثمر خود در جبهه هاى غرب هر فرصت ولو كوتاهى را براى به بحث و مناظره گذاشتن مبرم ترين مسايل عقيدتى، فلسفى و سياسى مغتنم مى دانست. يكى از همسنگران او در دوران جنگ هاى پاوه در مورد نحوه ارايه آموزش هاى عقيدتى- سياسى احمد به رزم آوران تحت امرش مى گويد:
...در پاوه، پس از هر عملياتى كه انجام مى داديم گاه تا چندين روز بى كار مى مانديم؛ ولى برادر احمد براى پر كردن اوقات بى كارى ما هم برنامه ريزى كرده بود و دراين فراغت هاى ادوارى، با بچه ها كار فكرى، فلسفى و عقيدتى-سياسى مى كرد ... مى آمد توى جمع ما مى نشست و هر بار يك بحث جدى را شروع مى كرد. فى المثل بحث بر سر اين كه آيا خدا وجود دارد يا نه. بعد مى گفت: فرض كنيد من يك ماترياليست يك آدم ملحد هستم. شما بياييد و براى من وجود خدا را در اين زنجيره كائنات ثابت كنيد... چه دردسر بدهم، يك بحث داغى به راه مى انداخت كه گاه تا سه - چهار ساعت طول مى كشيد. بعضى وقت ها هم بحث به مجادله لفظى تندى بين بچه ها ختم مى شد! حتى يادم هست يك بار شهيد دستواره بدجورى به برادر احمد حمله كرد؛ طورى كه فكر مى كرديم الان است كه با او دست به يقه بشود! برادر احمد هم كه نقش خودش را خوب بازى مى كرد، ضمن دفاع ظاهرى از مبانى ماترياليزم، به شهيد دستواره گفت: شما مسلمان ها مگر در قرآن نخوانده ايد كه دستور داده مجادله بايد به نحو احسن باشد!

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:18
خلاصه داد و هوار آنها، ساختمان سپاه را روى سرمان گذاشته بود...
برادر احمد با اين بحث ها، هم اوقات فراغت ما را به خوبى پر مى كرد، هم اجازه نمى داد حضور بچه ها در جبهه هاى غرب، صرفا به چند درگيرى نظامى محدود بشود و آنها هيچ تجربه عقيدتى و آگاهى سياسى به دست نياورند.
البته نبايد از ياد برد كه شخصيت جامع الاطراف احمد به عنوان يك عنصر زبده فرهنگى، سياسى- نظامى و شعاع دلرباى هيمنه معنوى كه از جان تابناك او ساطع مى شد، حتى در اوج مجادلات لفظى مزبور، همواره رزم آوران را مجاب مى كرد كه براى برادر احمد احترام ويژه اى قايل شوند. هرچند احمد خود بسيار مقيد بود، به گونه اى با نيروهاى تحت امر خود سلوك كند كه از بودن در كنار او احساس تكليف يا خداى ناكرده حقارت و خودكم بينى بر ايشان مستولى نشود. سلوك او با رزمندگان، آميزه اى از سطوت و رافت بود. درست همچون شاكله شخصيت درخشان خودش. در كنار كار عقيدتى- سياسى، احمد، امر خطير آموزش مستمر نظامى را نيز در دستور كار رزمندگان قرار داده بود. در اين رابطه به ويژه بر مساله آمادگى رزمى و افزايش توان فيزيكى نيروها بسيار تاكيد مى ورزيد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:19
به گفته يكى از برادران سپاه پاوه:

«... صبح على الطلوع، بعد از نماز، ما را به خط مى كرد و به صورت ستونى از سپاه خارج مى شديم. دو- سه ماه، صبح ها، برنامه ما در پاوه همين بود. زمستان سال ،۵۸ سرماى سخت پاوه بى داد مى كرد. يك ارتفاع بلندى مشرف به شهر پاوه وجود داشت كه هر روز او ستون بچه ها را به سمت آن هدايت مى كرد. سطح زمين هم در آن هواى زمهرير زمستانى، در تمام مسير، يكدست يا برف بود، يا يخ. برادر احمد به هركس سلاح او را مى داد و مى گفت: بايد از اين ارتفاع برويد بالا. صعود به بالاى ارتفاع يك ساعت و نيم تا دوساعت طول مى كشيد. هركس با جنگ افزار سازمانى خودش بايد بالا مى رفت. آن كه تيربارچى بود، با تيربار ژ- ۳ دوازده كيلويى، كوله پشتى و كلى بار مبناى فشنگ.
آن يكى هم كه مسوول قبضه كاليبر ۵۰ بود بايد با وزن سنگين و جثه زمخت چنين سلاحى از دامنه مى كشيد بالا! به هزار مصيبت، خودمان را به بالاى ارتفاع مى كشيديم و هنوز نفس تازه نكرده بوديم كه بايد از آن سمت بلندى كله معلق زنان! روانه پايين مى شديم. البته در تمامى آن لحظات سخت و نفس بر آنچه كه مانع گلايه ما مى شد، حضور قدم به قدم برادر احمد با ما در اين تمرينات طاقت فرسا بود. او حتى يك لحظه از بچه ها جدا نمى شد. پا به پاى ما مى آمد و زجر مى كشيد و به ما روحيه مى داد. با لبخند محوى كه فقط در چنين مواقعى روى چهره پرصلابتش مى ديدى و برقى كه مثل دو ستاره كوچك در چشم هاى سياه و بادامى اش مى درخشيد... حتى اگر قرار بود كسى را با سينه خيز رفتن تنبيه كند خودش پابه پاى او سينه خيز مى رفت. يا اگر ناچار مى شد كسى را با دوانيدن تنبيه كند، خودش مثل برق و باد محوطه زمين را مى دويد، بعد مى آمد و به طرف مى گفت: برادر جان! حالا تا مى توانى بدو...! او مواسات با نيروها را حتى در تنبيهات هم اكيدا رعايت مى كرد. روى مساله آموزش نظامى خيلى تاكيد داشت و چنان كه بعدها ديديم، اين تاكيد برادر احمد در رفع كاستى هاى كار بچه هاى ما در جنگ هاى غرب و جنوب خيلى موثر واقع شد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:19
از ديگر نكات ظريف مديريت نظامى موفق احمد حضور دايمى وى در جمع بچه هاى رزمنده بود. او صرف نظر از مواقع درگيرى عمليات و آموزش ها به شدت مقيد بود كه حتى اوقات غيركارى خود را نيز در جمع نيروهايش سپرى كند. همه مى دانستند كه برادر احمد اصلا روحيه برج عاج نشينى و خورد و خواب دور از بچه ها را قبول ندارد. به همين جهت نيز او را يكى مثل خودشان مى دانستند و برادرانه دوستش داشتند. چه در پاوه و چه بعدها در مريوان. او در كارهاى جمعى حتى امور نظافتى سنگر يا چادرهاى گروهى مشاركت فعال داشت. يكى از رزمندگان تحت امر احمد با اشاره به اين وجه از سلوك جمعى او
مى گويد: ... ما براى انجام امور نظافت نوبت بندى كرده بوديم و هر روز يك نفر نظافت چى تعيين مى شد. روزهاى چهارشنبه هر هفته نوبت برادر احمد بود. ايشان با وجود مسووليت سنگين فرماندهى سپاه در هر حالت و موقعيتى سخت مقيد بود كه نوبت انجام مسووليت نظافت را رعايت كند. هيچ كارى هرچقدر هم كه مهم بود مانع حضور سروقت ايشان براى نظافت نمى شد... سفره مى انداخت و جمع مى كرد، غذا و چاى آماده و تقسيم مى كرد، بعد هم خيلى تميز ظرف ها را مى شست، سنگر و محوطه و حتى دستشويى و توالت ها را به دقت نظافت و ضدعفونى مى كرد. شايد بعضى ها چنين اعمالى را براى يك فرمانده شاخص نظامى روا نمى دانستند، اما برادر احمد منطق ديگرى داشت. از خودش شنيدم كه مى گفت: فرمانده كسى است كه در خط مقدم برادر بزرگ تر است و در ساير مواقع كمترين و كوچك ترين برادر بچه رزمنده ها.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:19
كر مى كنم راز حكومت او بر قلوب بچه ها ناشى از عمل به همين منطق بود. طى دوران حضور در پاوه احمد چهار عمليات از جمله عمليات آزاد سازى نجار را جهت بازپس گرفتن ارتفاعات استراتژيك نورياب طراحى و اجرا كرد. در تمامى مراحل اين نبردها همواره احمد نخستين كسى بود كه به قله ارتفاعى كه بايد از تصرف ضد انقلاب آزاد مى شد مى رسيد.
در كليه تحركات نظامى سپاهيان پاوه پيشاپيش ستون رزمندگان حركت مى كرد. در كوران نبردهاى خط مقدم حضورى فعال و مستمر داشت و همه جا وجود پرصلابت و تدبير گره گشاى او حاضر و ناظر رخدادها بود. فى المثل يورش نخستين سپاه پاوه براى آزادسازى روستاى سوق الجيشى نجار، چندان كه بايد موفق نبود. هرچند ضربات سنگينى به ضدانقلاب وارد شد اما نياز به چند رشته ضربات تكميلى احساس مى شد. در خاتمه مرحله اول عمليات آزادسازى نجار، ستون رزمندگان آماده مراجعت به شهر پاوه شده بود اما نيروها با كمال حيرت دريافتند كه احمد در جمع آنان غايب است .
«... حيران و مضطرب به هر طرف كه عقل مان مى رسيد سركشى كرديم. ناگهان ته دره اى عميق احمد را ديديم كه در حال پرسه زدن و سر و گوش آب دادن است. نگو دارد آنجا مى گردد ببيند مبادا كسى از بچه ها جا مانده باشد... در خاتمه تمام درگيرى ها احمد شخصا به تك تك شيارهايى كه حين درگيرى نيروهاى ما به آنها چسبيده بودند

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
09-11-2009, 13:19
مهم‌ترين كتاب‌هايي كه تاكنون درباره حماسه پاوه منتشر شده‌،‌ عبارتند از؛

ـ حدیث حماسه‌ها (گفتار ایثارگران سلحشور) / وزارت ارشاد اسلامی / 1361 (چاپ دوم).
ـ کردستان، مردم و پاسدار شهید کاظمی / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دفتر سیاسی (کردستان) / 1362.
ـ تاریخ سیاسی اجتماعی پاوه و اورامانات در بیست ساله اخیر (1348ـ1368) / بهرام ولدبیگی / 1369.
ـ گزارش جنگی، سفر به قله‌ها / هدایت‌الله بهبودی، مرتضی سرهنگی و سیدیاسر هشترودی / برگ / 1367.
ـ حرمان هور / احمدرضا احدی و به کوشش علیرضا کمری / دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1372.
ـ تا شهادت / مريم كاظم‌زاده / دفتر ادبيات وهنر مقاومت / 1373.
ـ نشانه‌های صبح / ابراهیم حسن بیگی / حوزه هنری،‌ کارگاه قصه و رمان / 1376.
ـ قصه جنگ / علی شادمانی / بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، مدیریت ادبیات و انتشارات / 1376.
ـ مثل شمشیر، مثل ابر / محمدعلی عرب / کنگره بزرگداشت سرداران شهید استان تهران / 1377.
ـ اس‍ت‍ان‌ ک‍رم‍ان‍ش‍اه‌: ش‍ه‍رس‍ت‍ان‌ پ‍اوه‌ (3 جلد)/ س‍ت‍اد م‍رک‍زی‌ ب‍ازس‍ازی‌ و ن‍وس‍ازی‌ م‍ن‍اطق‌ ج‍ن‍گ‌زده‌ ک‍ش‍ور؛ م‍ج‍ری‌ ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌ دان‍ش‍گ‍اه‌ ت‍ه‍ران‌ / س‍ت‍اد م‍رک‍زی‌ ب‍ازس‍ازی‌ و ن‍وس‍ازی‌ م‍ن‍اطق‌ ج‍ن‍گ‌زده‌ ک‍ش‍ور / ۱۳۷۸.
ـ پاوه سرخ / داوود بختیاری/ دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1379.
ـ کردستان / مصطفی چمران / دفتر نشر فرهنگ اسلامی / 1380 (چاپ چهارم).
ـ تا همیشه ققنوس / حسین مسجدی / نشر شاهد / 1380.
ـ فوتبال و جنگ / محمود جوانبخت / دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد / 1381.
ـ ستاره‌ دنباله‌دار / سیدشهاب‌الدین جعفری / چشمه هنر و دانش (کرمانشاه) / 1384.
ـ پاوه / بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس / 1384.
ـ کاک ناصر / محمدعلی صمدی / پیام فاطمیون (مشهد) / 1384.
ـ مرگ از من فرار می‌کند (کتاب مصطفی چمران) / فرهاد خضری / روایت فتح / 1384.
ـ عبور از سیروان / علی عبدی بسطامی / صریر / 1385.




منبع: سایت ساجد
منبع کتابشناسی: سایت ایبنا