PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ╬ ۩ ╬ پاسخگویی به شبهه نخ زلزله ساز ╬ ۩ ╬



سابحات
19-02-2012, 08:47
با عرض سلام خدمت اساتید محترم:

آیا هیچ یک از امامان ما امت خود را بصورت دستجمعی نفرین کردند تا گرفتار بلای دنیوی شوند؟ اگر بله لطفا نمونه هایش را ذکر بفرمایید

و آیا این روایت صحیح است که امام باقر (ع) بدستور حضرت زین العابدین مخفیانه و تنها در حضور جابر جعفی نخی را تکان میدهند تا زلزله شود

و 30 هزار زن و مرد به غیر از بچه های کوچ تلف میشوند؟ اگر صحیح است بفرمایید به چه استنادی و با ذکر رجال حدیث. با تشکر

سابحات
19-02-2012, 08:47
در مورد بخش اول سوالهایتان این مطلب را باید گفت که:

در برخی موارد دیده شده که معصومی خاص، گروهی خاص از امت زمان خود یا دیگران را نفرین نموده باشند.

به عنوان مثال می توان به این دو مورد اشاره نمود

1. حضرت امیر المومنین (ع) قبل از شهادتشان، در رویائی از بد رفتاری قومش به پیامبر (ص) شکایت می نمایند و پیامبر به ایشان می فرماید نفرینشان کن.

سپس حضرت می فرمایند: «أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّی [1]؛ خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند[2].»

همان طور که می بینید در این تعبیر نفرین حضرت، محرومیت جامعه از وجود با برکتشان بود.

2. حضرت امام حسین (ع) در روز عاشورا و در صحنه ی کربلا مردم را به سکوت دعوت نمود تا حرفهائی را برایشان بزند ولی مردم با همهمه نمودن فرصت صحبت به آن حضرت نمی دادند.

در این وقت حضرت زبان به اعتراض گشوده و بعد از ساکت شدن مردم، خطبه ای غراء بیان داشتند و در آن از عهد شکنی کوفیان یاد نمودند و در پایان خطبه به آنها هشدار دادند که با مرگ ما این گونه نیست که شما هم فرصت چندانی از دنیا بهره ببرید.

سپس رو به خدا نموده و فرمودند:

«اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ[3]؛

يعنى پروردگارا! باران آسمان را بروى اين مردم ببند! قحطى نظير قحطى زمان حضرت يوسف دچار ايشان بفرما! غلام ثقيف را- يعنى حجاج بن يوسف ثقفى ملعون-

را بر اين مردم بنحوى مسلط كن كه جام مرگ را كه از صبر (بفتح صاد و كسر باء گياهى است فوق العاده تلخ) تلختر است به ايشان بچشاند و احدى از اينان را باقى نگذارد،

هر كشتنى بكشتنى و هر ضربه ‏اى به ضربه ‏اى.او انتقام من و دوستانم و اهل بيتم و تابعين مرا بگيرد. زيرا اينان ما را فريب دادند و بما دروغ گفتند و ما را تنها نهادند.

تو پروردگار مائى، ما بتو توكل كرده‏ايم و بسوى تو بازگشته‏ايم و بازگشت بسوى تو خواهد بود.[4]»

سابحات
19-02-2012, 08:49
در بخش دوم سوالهایتان به حدیث جابر جعفی اشاره کردید و صحت آن روایت را پرسیده اید. با بررسی های به عمل آمده به این نتیجه رسیدیم که:

این حدیث به سه صورت نقل شده است:

1. بدون ذکر سند:

مرحوم ابن شهر آشوب - که از بزرگان شیعه در قرن ششم قمری بوده - در کتاب «مناقب» خود این روایت را بدون ذکر سند نقل نموده است[5].

این نقل به دلیل عدم ذکر سند، فاقد اعتبار روائی است اگر چه بزرگی و دانش ابن شهر آشوب، برای علمای شیعی و سنی اعتماد به روایات منقولش را ایجاد می نمود ، همین جریان باعث گردید مجموعه های حدیثی بعد از ایشان، نقل های وی را مورد استفاده قرار دهند.

روایت مورد بحث ما نیز، هم در مجموعه های روائی و هم در تفاسیری که از روایات استفاده می نمودند مورد استناد قرار گرفته است.

به عنوان نمونه مرحوم علامه ی مجلسی به نقل از ابن شهر آشوب همین مضمون را در گنجینه ی با ارزش روائی خویش نقل نموده است[6] [7].

و از آن جا که در این روایت، آیاتی از قرآن ذکر شده برخی مفسران از این نقل مرحوم ابن شهر آشوب در تفسیر آیه ی 248 سوره ی بقره بهره برده اند[8].

2. با ذکر سند مرفوع ( سندی که در سلسله ی ناقلانش برخی افراد حذف شده اند).

در کتاب «عیون المعجزات» که کتابی قدیمی است ونویسنده ای تقریبا ناشناس دارد این گونه سند داده شده که:

«رواه لي الشيخ ابو محمد بن الحسن بن محمد بن نصر: يرفع الحديث برجاله الى ابن محمد جعفر البرسي مرفوعا الى جابر قال: ...» [9]

مرحوم علامه ی مجلسی این روایت را از همین کتاب بدین گونه نقل می نمایند که:

«عُيُونُ الْمُعْجِزَاتِ، الْمَنْسُوبُ إِلَى الْمُرْتَضَى رَحِمَهُ اللَّهُ مَرْفُوعاً عَنْ جَابِرٍ قَال‏ ...»[10]

این نقل هم به دو علت نمی تواند اعتبار سندی داشته باشد

اول: ناشناس بودن نویسنده ی کتاب.

دوم: مرفوع بودن حدیث

3. با ذکر کامل سند:

این نقل در کتاب مناقبی قدیمی که منسوب به شخصی به نام سید محمد بن علی بن الحسین العلوی می باشد با این سلسله سند وارد شده که:

حدّثني أحمد بن عبد اللّه قال: حدّثنا سليمان بن أحمد، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر، قال: حدّثنا إبراهيم بن محمّد الموصلي، قال: أخبرني أبي، عن خالد القمّي، عن جابر بن يزيد الجعفي. [و] قال: حدّثنا أبو سليمان أحمد، قال: حدّثنا محمّد بن سعيد، عن سهل بن‏ زياد، قال: حدّثنا محمّد بن سنان، عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: ... [11]

پس نویسنده از دو سند برای نقل این حدیث استفاده نموده است لیکن مشکل اینجاست که خود نویسنده شخصیتی مجهول است. چرا که اطلاعات چندانی از وی در دسترس نیست.

در ثانی اصل انتساب این کتاب به این نویسنده مورد تردید است.

علامه ی مجلسی هم همین نقل را به واسطه ی پدر بزرگوارش ظاهرا از همین کتاب بدین صورت نقل نموده که:

وَ حَدَّثَنِي وَالِدِي مِنَ الْكِتَابِ الْمَذْكُورِ[12] قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَوْصِلِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ خَالِدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ وَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سُلَيْمَانَ أَحْمَدُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ ... [13]

صرف نظر از بررسی سلسله ی سند این روایت، اعتبار سندی این نقل نیز به همان دو دلیلی که ذکر شد خدشه دار است.

اعتماد پدر بزرگوار علامه و نقل علامه نیز نمی تواند ضعف این سند را جبران نماید چرا که فاصله ی زمانی بین علامه و نویسنده ی کتاب چند قرن است و

این که ایشان بخواهند به خط کسی که چندین قرن با او فاصله داشته اعتماد نمایند و صرف همین مطلب استناد چنین کتابی به آن شخصیت را درست نماید برای ما

پذیرفته شدنی نیست.

تازه به فرض پذیرش این مطلب، مجهول بودن و کم اطلاعی ما از شخصیت مذکور باعث عدم اعتماد به صحت حدیث می گردد.

پس در جمع بندی مطلب می توان گفت این روایت با هیچ کدام از نقل هائی که ما به آن رسیدیم نمی تواند به عنوان دلیلی قطعی بر وجود چنین اتفاقی در تاریخ باشد.

این نکته قابل تذکر است که تمامی این مباحث در ناحیه ی سند حدیث بود نه محتوای آن.

به نظر آن چه که شما را به پیگیری سوال وا داشته محتوای حدیث است که خود بحث مستقلی را می طلبد. سر بلند باشید

منبع:
http://www.pasokhgoo.ir/

سابحات
19-02-2012, 08:49
پی نوشت:

1. سید رضی، نهج البلاغه، قم، هجرت، 1414 ق، ص 99، خطبه ( کلام ) 70.
2. محمد دشتی، ترجمه ی نهج البلاغه، قم، مشهور، 1379 ش، ص 120.
3. علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران، اسلامیه، ج 45، ص 10.
4. محمد جواد نجفى‏، زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام‏، تهران، اسلامیه، 1364 ش، ص 17.
5. محمد بن شهر آشوب مازندرانی، المناقب آل ابی طالب، قم، موسسه انتشارات علامه، 1379 ش، ج 4، ص 183.
6. علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 ق، ج 46، ص 260، ح 61.
7. همچنین مرحوم عبد الله بن نور الله بحرانی اصفهانی در کتاب «عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال‏» خویش ( قم‏، مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، 1413 ق‏، ج‏19-الباقرع، ص: 74). معمولا کتابهای دیگر، این روایت را به استناد کلام علامه مجلسی نقل نموده اند.
8. به عنوان مثال مرحوم عروسی حویزی در تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 247 و مرحوم قمی در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 2، ص 385. 9. حسين بن عبد الوهاب‏، عيون المعجزات‏، قم‏، مكتبة الداورى‏، چ اول، بى تا، ص 78. 10. علامه مجلسی، همان، ج 46، ص 274، ح 80.
11. محمد بن على بن الحسين‏ علوی، المناقب / الكتاب العتيق، قم‏، دليل ما، 1428 ق‏، ص: 117.
12. علامه در حدیث قبل از کتاب قدیمی ای یاد می کند که پدرش آن را دیده و از آن روایت می نماید. عبارت علامه این گونه است: «أَقُولُ ذَكَرَ وَالِدِي رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ رَأَى فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ، جَمَعَهُ بَعْضُ مُحَدِّثِي أَصْحَابِنَا فِي فَضَائِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) هَذَا الْخَبَر». علامه ی مجلسی، همان، ج26، ص 1. 13. همان، ص 8.