PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خطبه 225 ---دعایی برای بی نیازی



ال یاسین
22-02-2012, 22:33
اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهى بِالْيَسارِ، وَ لاتَبْذُلْ جاهى بِالاِْقْتارِ، فَاَسْتَرْزِقَ
طالِبى رِزْقِكَ، وَ اَسْتَعْطِفَ شِرارَ خَلْقِكَ، وَ اُبْتَلى بِحَمْدِ مَنْ

اَعْطانى، وَ اُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنى، وَ اَنْتَ مِنْ وَراءِ ذلِكَ كُلِّهِ وَلِىُّ
الاِْعْطاءِ وَ الْمَنْع ِ «اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ».

بار خدايا، آبرويم را به بى نيازى حفظ فرما، و حرمتم را به تنگدستى نشكن، تا از آنان كه روزى

تو را خواهند روزى خواهم، و از شرار مردم خواستار عطوفت باشم، و به ثناى كسى كه به من ببخشايد.
دچار آيم، و به بدگويى آن كه از بخشيدن به من دريغ ورزد مبتلا گردم، و تو ماوراى اين همه،
اختيـاردار بخشش و منـعى، چـه اينـكه بـر هـر چيـز تـوانـايـى.

ال یاسین
24-02-2012, 11:10
خطبه 215-- دربیزاری از ظلم

به خدا قسم اگر شب را به بيدارى به روى خار سَعدان به روز آرم، و با قرار داشتن غُلها و بندها به بدنم روى
زمين كشيده شوم، پيش من محبوبتر است از اينكه خدا و رسولش را در قيامت ملاقات كنم در حالى كه به بعضى از
مردم ستم نموده، و چيزى از مال بى ارزش دنيا غصب كرده باشم! چگونه به كسى ستم كنم براى وجودى كه
به سرعت به سوى كهنگى و پوسيدگى پيش مى رود، و اقامتش در زير توده خاك طولانى مى شود؟!
به خدا قسم عقيل را در اوج فقر ديدم كه يك من گندم از بيت المال شما را از من
درخواست داشت، و كودكانش را از پريشانى فقر با موهاى غبارآلود و رنگهاى تيره ديدم،
كه گويى صورتشان را با نيل سياه كرده بودند، عقيل به درخواستش اصرار، و سخنش را
تكرار مى كرد، من به گفتارش توجه مى كردم، و او خيال مى كرد كه دينم را به او فروخته، و از راه و
روشم دست برداشته و به خواسته اش تن مى دهم، در اين اثنا آهن پاره اى را گداخته و به بدن او نزديك كردم
تا مايه عبرتش شود، ناگهان چون ناله بيمار از حرارت آن آهن پاره ناله زد، و نزديك بود از آن آهن
گداخته بسوزد، به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگريند اى عقيل، آيا تو در برابر آهن پاره اى كه انسانى
آن را به شوخى و بازى برافروخته ناله مى زنى، ولى مرا به جانب آتشى كه خداوند قهّار به جهت خشم خود
افروخته مى كشانى؟! آيا تو از اين درد اندك ناله بزنى، و من از آتش سوزنده جهنم ناله نزنم؟!

ادامه دارد

ال یاسین
24-02-2012, 11:12
از سرگذشت عقيل عجيب تر برنامه شخصى است كه به تاريكى شب با ارمغانى در ظرف بسته،
و حلوايى كه آن را خوش نداشتم و به آن بدبين بودم به طورى كه انگار مى كردى آن را با آب دهان يا
استفراغ مار ساخته اند نزد من آمد، به او گفتم: اين صله است يا زكات يا صدقه؟ اينها كه بر ما
اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، بلكه هديه است. گفتم: مادرت به عزايت بنشيند،
آمده اى از راه دين خدا فريبم دهى؟! يا دستگاه فكر و انديشه ات به هم خورده، يا ديوانه اى
و يا بيهوده گويى؟! به خدا قسم اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاى آنهاست به من بدهند تا
خداوند را با ربودن پوست جوى از دهان مورچه اى معصيت كنم به چنين كارى دست نمى زنم! و بى شك
دنياى شما نزد من از برگى كه در دهان ملخى است و آن را مى جود خوارتر است! على را با
نعمتى كه از دست مى رود و لذّتى كه باقى نمى ماند چكار؟! از خواب عقل، و زشتى لغزش
به خدا پناه مى بريم، و از او يارى مى طلبيم.