عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-03-2012, 07:58
ترحم مادر
جوانى اجلش رسيد و در بستر احتضار افتاد و زبانش از گفتن : لا اله الا اللّه بند آمد.به ((پيغمبر اكرم (ص ) )) جريان را گفتند، آن حضرت برخواست و نزد آن جوان آمد، حضرت شهادتين را بر آن جوان تلقين فرمود، ولى آن جوان زبانش باز نمى شد.
حضرت فرمود: ((آيا اين جوان نماز نمى خوانده و روزه نمى گرفته ؟))
گفتند: چرا هم نماز مى خوانده و هم روزه مى گرفته .
حضرت فرمود: ((آيا مادرش اين جوان را عاق نكرده ؟))
گفتند: چرا !
حضرت فرمود: بگوئيد مادرش بيايد! رفتند و پيرزنى را آوردند كه يك چشم او كور بود.
حضرت فرمود: اى مادر پسرت را عفو كن .
پير زن گفت : عفو نمى كنم ، زيرا او لطمه به صورتم زده وچشم مرا از كاسه در آورده است .
حضرت فرمود: ((برويد هيزم و آتش بياوريد.))
پير زن گفت : براى چه مى خواهيد؟
حضرت فرمود: ((مى خواهم او را به خاطر اين عملى كه با تو كرده بسوزانم .))
پير زن گفت : نه نه ، او را عفو كردم ، آيا آن مدّت 9 ماهى كه حملش كردم براى آتش حمل كردم ، آيا آن دو سالى كه به او شير دادم براى آتش شير دادم !
((پس ترحم مادرى من كجا رفته !))
در اين هنگام زبان آن جوان باز شد و گفت :
اشهد ان لا اله الا اللّه ،...
زنى كه فقط رحيم باشد با اينكه از آن جوان زجر كشيده ، ولى با اين حال اجازه نمى دهد جوانش بسوزد، پس ((خدائى كه رحمان و رحيم است ، چگونه اجازه مى دهد، شخصى كه
مدّت هفتاد سال به گفتن : الرحمن الرحيم مواظبت كرده است بسوزد)).
در حاليكه پيغمبر معظم اسلام (ص ) مى فرمايد:
((خداى مهربان داراى صد رحمت است ، كه يكى از آنها را بين انس و جن و پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها تقسيم نموده ، كليه اين عاطفه ها و ترحمها از آن يك رحمت سرچشمه مى گيرند.
نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذاشته تا به وسيله آن به بندگانش ترحم فرمايد))
اى خدا من فقير و گدايم
رانده و مضطر و بى نوايم
تو رحيم و كريم و غفورى
آمدم تا كه بخشى خطايم
خالق مهربانى و آقا
بنده ام مستحق عطايم
بر در خانه تو شب و روز
حلقه بر در زنان گشته جايم
با نوا گريم اى بار الها
بشنوى يا الهى صدايم
خوانمت با غم و آه و زارى
كن ز فضلت اجابت دعايم
گر گناهم فزون گشته از حد
عفو تو مايه باشد برايم
جوانى اجلش رسيد و در بستر احتضار افتاد و زبانش از گفتن : لا اله الا اللّه بند آمد.به ((پيغمبر اكرم (ص ) )) جريان را گفتند، آن حضرت برخواست و نزد آن جوان آمد، حضرت شهادتين را بر آن جوان تلقين فرمود، ولى آن جوان زبانش باز نمى شد.
حضرت فرمود: ((آيا اين جوان نماز نمى خوانده و روزه نمى گرفته ؟))
گفتند: چرا هم نماز مى خوانده و هم روزه مى گرفته .
حضرت فرمود: ((آيا مادرش اين جوان را عاق نكرده ؟))
گفتند: چرا !
حضرت فرمود: بگوئيد مادرش بيايد! رفتند و پيرزنى را آوردند كه يك چشم او كور بود.
حضرت فرمود: اى مادر پسرت را عفو كن .
پير زن گفت : عفو نمى كنم ، زيرا او لطمه به صورتم زده وچشم مرا از كاسه در آورده است .
حضرت فرمود: ((برويد هيزم و آتش بياوريد.))
پير زن گفت : براى چه مى خواهيد؟
حضرت فرمود: ((مى خواهم او را به خاطر اين عملى كه با تو كرده بسوزانم .))
پير زن گفت : نه نه ، او را عفو كردم ، آيا آن مدّت 9 ماهى كه حملش كردم براى آتش حمل كردم ، آيا آن دو سالى كه به او شير دادم براى آتش شير دادم !
((پس ترحم مادرى من كجا رفته !))
در اين هنگام زبان آن جوان باز شد و گفت :
اشهد ان لا اله الا اللّه ،...
زنى كه فقط رحيم باشد با اينكه از آن جوان زجر كشيده ، ولى با اين حال اجازه نمى دهد جوانش بسوزد، پس ((خدائى كه رحمان و رحيم است ، چگونه اجازه مى دهد، شخصى كه
مدّت هفتاد سال به گفتن : الرحمن الرحيم مواظبت كرده است بسوزد)).
در حاليكه پيغمبر معظم اسلام (ص ) مى فرمايد:
((خداى مهربان داراى صد رحمت است ، كه يكى از آنها را بين انس و جن و پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها تقسيم نموده ، كليه اين عاطفه ها و ترحمها از آن يك رحمت سرچشمه مى گيرند.
نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذاشته تا به وسيله آن به بندگانش ترحم فرمايد))
اى خدا من فقير و گدايم
رانده و مضطر و بى نوايم
تو رحيم و كريم و غفورى
آمدم تا كه بخشى خطايم
خالق مهربانى و آقا
بنده ام مستحق عطايم
بر در خانه تو شب و روز
حلقه بر در زنان گشته جايم
با نوا گريم اى بار الها
بشنوى يا الهى صدايم
خوانمت با غم و آه و زارى
كن ز فضلت اجابت دعايم
گر گناهم فزون گشته از حد
عفو تو مايه باشد برايم