نرگس منتظر
11-11-2009, 11:11
روزگاری قلم ها به مسلسل تبدیل شدند و خبرنگاران، خون نگارانی شدند که عرصه جهاد را برگزیدند و قدم در وادی ایمن گذاشتند .
- بعد از قیام پانزدهم خرداد فعالیت های خود را در مبارزه با رژیم طاغوت با پخش اعلامیه های امام و کتاب های اسلامی گسترده تر کرد و ماموران ساواک همواره دنبال او بودند که سرانجام اوایل مهر 1354 در حالی که از زاهدان اسلحه خریده بود و داخل توپ های پارچه پنهان کرده بود، در یک درگیری دستگیر می شود او ابتدا به اعدام محکوم سپس با یک درجه تخفیف به پانزده سال حبس محکوم شد.
حاج حسن پس از سه سال و نیم تحمل شکنجه و زندان با قیام امت حزب الله به رهبری روح الله از زندان آزاد شد حضور در جهاد سازندگی، خدمت به امور جنگ زدگان عضویت در حزب جمهوری اسلامی و سرپرستی خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در استان کرمان، آخرین برگ های صفحات زندگی او را رقم زد.
- دخترم که به دنیا آمد، شش ماه از دستگیر شدن حاج حسن می گذشت. روز یازدهم بچه را به زندان بردم تا حاج حسن دخترش را ببیند حاجی با دیدن او گفت: بچه ای که روز یازدهم عمرش وارد زندان شده اسمش را زینب بگذارید تا از آن بانوی بزرگوار درس صبر و پایداری و ایمان بگیرد زینب سه سال و نیم اش بود که پدرش از زندان ساواک آزاد شد.
- رفته بودم زندان برای ملاقاتش. ماموری همواه او بود گفت: نگران نباشید من اینجا از او پذیرایی می کنم. حاجی لبخندی زد و گفت: بله، ایشان از ما بسیار عالی پذیرایی می کنند. پاهای مجروحش را نشان داد و گفت: این آثار پذیرایی است!
- چهار ماه از دستگیری اش می گذشت. وقتی که آوردندش، دست ها و چشم هایش بسته و پاهایش مجروح بود اما حاج آقا در همان حال آیه ای تلاوت کردند که مضمونش این بود که دنیا فقط صحنه آزمایش و امتحان الهی است، اگر از این امتحان موفق بیرون بیاییم، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار می گیریم. به ما توصیه می کرد هیچ گاه از یاد خدا غافل نشویم.
- شکنجه ها خیلی ضعیفش کرده بود اما وقتی دادگاه او را تهدید به اعدام کرد، این شعر را خواند:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
رو به صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس
مردار بود هر آن که او را نکشند
قرائت این شعر همان قدر که موجب عصبانیت دادگاه و ساواک شد، به خانواده و دیگر زندانیان روحیه داد.
.
- بعد از قیام پانزدهم خرداد فعالیت های خود را در مبارزه با رژیم طاغوت با پخش اعلامیه های امام و کتاب های اسلامی گسترده تر کرد و ماموران ساواک همواره دنبال او بودند که سرانجام اوایل مهر 1354 در حالی که از زاهدان اسلحه خریده بود و داخل توپ های پارچه پنهان کرده بود، در یک درگیری دستگیر می شود او ابتدا به اعدام محکوم سپس با یک درجه تخفیف به پانزده سال حبس محکوم شد.
حاج حسن پس از سه سال و نیم تحمل شکنجه و زندان با قیام امت حزب الله به رهبری روح الله از زندان آزاد شد حضور در جهاد سازندگی، خدمت به امور جنگ زدگان عضویت در حزب جمهوری اسلامی و سرپرستی خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در استان کرمان، آخرین برگ های صفحات زندگی او را رقم زد.
- دخترم که به دنیا آمد، شش ماه از دستگیر شدن حاج حسن می گذشت. روز یازدهم بچه را به زندان بردم تا حاج حسن دخترش را ببیند حاجی با دیدن او گفت: بچه ای که روز یازدهم عمرش وارد زندان شده اسمش را زینب بگذارید تا از آن بانوی بزرگوار درس صبر و پایداری و ایمان بگیرد زینب سه سال و نیم اش بود که پدرش از زندان ساواک آزاد شد.
- رفته بودم زندان برای ملاقاتش. ماموری همواه او بود گفت: نگران نباشید من اینجا از او پذیرایی می کنم. حاجی لبخندی زد و گفت: بله، ایشان از ما بسیار عالی پذیرایی می کنند. پاهای مجروحش را نشان داد و گفت: این آثار پذیرایی است!
- چهار ماه از دستگیری اش می گذشت. وقتی که آوردندش، دست ها و چشم هایش بسته و پاهایش مجروح بود اما حاج آقا در همان حال آیه ای تلاوت کردند که مضمونش این بود که دنیا فقط صحنه آزمایش و امتحان الهی است، اگر از این امتحان موفق بیرون بیاییم، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار می گیریم. به ما توصیه می کرد هیچ گاه از یاد خدا غافل نشویم.
- شکنجه ها خیلی ضعیفش کرده بود اما وقتی دادگاه او را تهدید به اعدام کرد، این شعر را خواند:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
رو به صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس
مردار بود هر آن که او را نکشند
قرائت این شعر همان قدر که موجب عصبانیت دادگاه و ساواک شد، به خانواده و دیگر زندانیان روحیه داد.
.