نرگس منتظر
11-04-2012, 08:54
http://shiaupload.ir/images/e0h5dwr65x15l61yc7p.gifhttp://shiaupload.ir/images/37012889034971399271.gifhttp://shiaupload.ir/images/da5pii49fdxi1n834zpt.gif
از این متعجب بودیم که چرا کسی بیدار نیست که ناگهان صدای انفجاری شنیده شد و لمس کردم که این انفجار در حول و حوش ماست.
فریاد راهنما بر اینکه تیر خوردم و فریاد همه ما بر این که: « خودی هستیم، چرا می زنی؟»
دست نوشته شهید صیاد شیرازی در بیمارستان خانواده هنگام بستری به علت مجروحیت ساعت: 23:30 مورخه 29/ 8/ 64
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیر خداوند متعال بر این تعلق گرفت که قبل از آغاز عملیات ویژه «قادر4» یعنی شب بیست وهفتم آبان ماه، به منظور بررسی خط پدافندی کد 198 تی 1 ل 64 مستقر در ارتفاعات «گرده شوآن» عراق به صورت بازدید غیر منتظره سرکشی کنم. تا جایی که به قلبم مراجعه می کنم سه دلیل زیر وجود داشت:
1- دل گرفتگی از جلسات شب قبل.
2- ارزیابی استحکام خط پدافندی.
3- بررسی روحیه پرسنل در خط ( که به من گزارش داده بودند آنان بسیار روحیه پایینی دارند. )
وقتی 1 یک دستگاه خودرو تویوتا داشت و یک دستگاه خودرو جیپ km در جلو سنگر مهیا کرد (البته او نمی دانست موضوع چیست). ساعت یک ونیم بعد از نیمه شب از خواب برخاسته، اشتیاق و رغبت خاصی برای این بازدید داشتم.
نکته قابل توجه این بود با اینکه به سروان احمدی (مجروح جنگی که یکدست خود را تقدیم اسلام کرده و اخیراً به عنوان آجودان انتخاب شده) اطلاع نداده بودم، ولی او زودتر از من آمادگی حرکت پیدا کرده بود با اکراه پذیرفتم که او همراه ما بیاید. حدود ساعت 2، بعد آغاز نیمه شب به طرف منطقه مربوطه حرکت کردیم.
تا پای ارتفاع «گرده شوآن» با خودرو رفتیم. از آنجا چون در دید دشمن بود مجبور شدیم پیاده شویم و به دنبال راهنما می گشتیم که سروان احمدی اقدام به خبر دادن فرمانده گروهان نمود؛ ولی قبل از اینکه ایشان حاضر شوند، اینجانب با دو محافظ و یکی از سربازان دسته ادوات آن گروهان از یال سرازیر شدیم.
در مسیر جاده ای حرکت می کردیم که قبلا خود ما آن را احداث کرده بودیم. به خط اول که رسیدیم (حدود 1500 متری یال)، سوسوی چراغ های فانوس را در سنگرهای خودی دیدیم، ولی کسی بیدار به نظر نمی رسید.
یکی از محافظین ازخط عبور کرد که من فریاد زدم برگرد که نیازی به جلو رفتن بیشتر نیست. حدود 10 دقیقه ای در فاصله 10 الی 20 متری خط در جلو ایستاده بودیم و از این متعجب بودیم که چرا کسی بیدار نیست که ناگهان صدای انفجاری شنیده شد و لمس کردم که این انفجار در حول و حوش ماست.
فریاد راهنما بر اینکه تیر خوردم و فریاد همه ما بر این که: « خودی هستیم، چرا می زنی؟» درآمد.
به طرف سنگرهای خودی دویدیم، در حالی که من نیز مورد اصابت ترکش قرار گرفته بودم. به دنبال عناصر یگان می گشتم که احساس کردم گلویم متورم و دست ها و ران هایم خیس شده.
به داخل یکی از سنگرها رفتم که کم کم پاهایم سست شدند.
به طوری که به صورت خزیده به داخل سنگر رفتم. امدادگر که سربازی بود رسید و بلافاصله به من خون تزریق کرد.
متوجه شدیم هر چهار نفر ما مورد اصابت ترکش قرار گرفته ایم.
سریعا برانکارد آوردند و ما را در مسافت 1500 متر که در کوهستان بود، با فداکاری سربازان عزیز به عقب آوردند و سوار آمبولانس کردند و به اورژانس گردان بردند.
اقدامات مقدماتی در آنجا انجام گرفت و سپس مرا به اورژانس لشکر واقع در کوه «لولان» منتقل کردند. در آنجا می خواستند به خوبی به من برسند، ولی امکانات کم بود و در اطاق (کانکس) بسیار سرد، شروع به بررسی محل اصابت ترکش ها نمودند.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_57531768875323002043.gif
از این متعجب بودیم که چرا کسی بیدار نیست که ناگهان صدای انفجاری شنیده شد و لمس کردم که این انفجار در حول و حوش ماست.
فریاد راهنما بر اینکه تیر خوردم و فریاد همه ما بر این که: « خودی هستیم، چرا می زنی؟»
دست نوشته شهید صیاد شیرازی در بیمارستان خانواده هنگام بستری به علت مجروحیت ساعت: 23:30 مورخه 29/ 8/ 64
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیر خداوند متعال بر این تعلق گرفت که قبل از آغاز عملیات ویژه «قادر4» یعنی شب بیست وهفتم آبان ماه، به منظور بررسی خط پدافندی کد 198 تی 1 ل 64 مستقر در ارتفاعات «گرده شوآن» عراق به صورت بازدید غیر منتظره سرکشی کنم. تا جایی که به قلبم مراجعه می کنم سه دلیل زیر وجود داشت:
1- دل گرفتگی از جلسات شب قبل.
2- ارزیابی استحکام خط پدافندی.
3- بررسی روحیه پرسنل در خط ( که به من گزارش داده بودند آنان بسیار روحیه پایینی دارند. )
وقتی 1 یک دستگاه خودرو تویوتا داشت و یک دستگاه خودرو جیپ km در جلو سنگر مهیا کرد (البته او نمی دانست موضوع چیست). ساعت یک ونیم بعد از نیمه شب از خواب برخاسته، اشتیاق و رغبت خاصی برای این بازدید داشتم.
نکته قابل توجه این بود با اینکه به سروان احمدی (مجروح جنگی که یکدست خود را تقدیم اسلام کرده و اخیراً به عنوان آجودان انتخاب شده) اطلاع نداده بودم، ولی او زودتر از من آمادگی حرکت پیدا کرده بود با اکراه پذیرفتم که او همراه ما بیاید. حدود ساعت 2، بعد آغاز نیمه شب به طرف منطقه مربوطه حرکت کردیم.
تا پای ارتفاع «گرده شوآن» با خودرو رفتیم. از آنجا چون در دید دشمن بود مجبور شدیم پیاده شویم و به دنبال راهنما می گشتیم که سروان احمدی اقدام به خبر دادن فرمانده گروهان نمود؛ ولی قبل از اینکه ایشان حاضر شوند، اینجانب با دو محافظ و یکی از سربازان دسته ادوات آن گروهان از یال سرازیر شدیم.
در مسیر جاده ای حرکت می کردیم که قبلا خود ما آن را احداث کرده بودیم. به خط اول که رسیدیم (حدود 1500 متری یال)، سوسوی چراغ های فانوس را در سنگرهای خودی دیدیم، ولی کسی بیدار به نظر نمی رسید.
یکی از محافظین ازخط عبور کرد که من فریاد زدم برگرد که نیازی به جلو رفتن بیشتر نیست. حدود 10 دقیقه ای در فاصله 10 الی 20 متری خط در جلو ایستاده بودیم و از این متعجب بودیم که چرا کسی بیدار نیست که ناگهان صدای انفجاری شنیده شد و لمس کردم که این انفجار در حول و حوش ماست.
فریاد راهنما بر اینکه تیر خوردم و فریاد همه ما بر این که: « خودی هستیم، چرا می زنی؟» درآمد.
به طرف سنگرهای خودی دویدیم، در حالی که من نیز مورد اصابت ترکش قرار گرفته بودم. به دنبال عناصر یگان می گشتم که احساس کردم گلویم متورم و دست ها و ران هایم خیس شده.
به داخل یکی از سنگرها رفتم که کم کم پاهایم سست شدند.
به طوری که به صورت خزیده به داخل سنگر رفتم. امدادگر که سربازی بود رسید و بلافاصله به من خون تزریق کرد.
متوجه شدیم هر چهار نفر ما مورد اصابت ترکش قرار گرفته ایم.
سریعا برانکارد آوردند و ما را در مسافت 1500 متر که در کوهستان بود، با فداکاری سربازان عزیز به عقب آوردند و سوار آمبولانس کردند و به اورژانس گردان بردند.
اقدامات مقدماتی در آنجا انجام گرفت و سپس مرا به اورژانس لشکر واقع در کوه «لولان» منتقل کردند. در آنجا می خواستند به خوبی به من برسند، ولی امکانات کم بود و در اطاق (کانکس) بسیار سرد، شروع به بررسی محل اصابت ترکش ها نمودند.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_57531768875323002043.gif