PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ŏ*~*ŏ روايتي خواندني از سيره و سلوك شهيد شاه آبادي ŏ*~*ŏ



نرگس منتظر
28-04-2012, 11:33
http://shiaupload.ir/images/qv0hr575dvpmujzlm58o.gifhttp://shiaupload.ir/images/v6zpt38bvmi7u8a93z0.gifhttp://shiaupload.ir/images/qv0hr575dvpmujzlm58o.gif


http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

روايتي خواندني از سيره و سلوك شهيد شاه آبادي:

نام زهرا(س) شرط حضور فرزند در تبعيدگاه



http://www.navideshahed.com/attachment/1391/02/346246.jpg

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:34
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif


نام زهرا(س) شرط حضور فرزند در تبعيدگاه

پدر گفت: اگر مي خواهي در تبعيد با من باشي و در بانه با من زندگي كني، دوست دارم تو را به نام يكي از القاب بانوي دو عالم صدا كنم.
نمي خواهم اهل تسنن بگويند اينها كه دم از ارادت به حضرت زهرا(س) مي زنند، نام دخترشان را نسرين گذاشته اند.
من با اشتياق پذيرفتم و از همان موقع نام من به "زهرا" تغيير يافت...

بيست و هشت سال از شهادت نماينده دور دوم مجلس شوراي اسلامي آيت الله مهدي شاه آبادي، شهيدي كه تبسم هميشه بر چهره نوراني لش جا خوش كرده بود، مي گذرد.
مهمان صحبت هاي دختري مي شويم كه هنگام تبعيد پدر همراهش شد و دست از كلاس و درس و مدرسه كشيد تا او تنها نماند. حرف هايش شنيدن دارد.

شب شعر اين خانواده

نسرين شاه آبادي در گفتگو با خبرنگار نويد شاهد اظهار داشت: شادي هاي مان بنيان معنوي داشت.
پدر آموزش احكام، عبادات و معنويات را با نشاط به افراد خانواده تزريق مي كرد. به طور مثال همراه با شعري در وصف ائمه به خانه مي آمد و با صداي زيبايي شروع مي كرد به خواندن.
آنقدر تكرار مي كرد تا همه ما حفظ مي كرديم.
مادر هم با پدر همراهي مي كرد تا همگي زودتر آن قطعه را ياد بگيريم.
بعد دور هم جمع مي شديم و با شادي و خنده، شعر را همخواني مي كرديم.
پدر براي هر آموزشي حتي قرائت قرآن، فضايي دل انگيز را شكل مي داد. مي خواست تعاليمش قابليت پذيرش و پايداري را داشته باشد.




http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:35
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

اگر خانه تميز نبود...

فرزند شهيد شاه آبادي افزود: تبسم در سيماي پدر هويدا بود.
حضورشان در خانه مساوي بود با انرژي مثبت.
اهل انتقاد نبود. گاهي كه به منزل مي آمد و خانه مرتب نبود، بدون اينكه اظهار ناراحتي كند شروع مي كرد به جمع و جور كردن.
اگر هم در هر موردي نياز به تذكر بود، در خلوتي كاملا خصوصي حرفش را مي زد و ما را در مورد اشتباهي كه كرده بوديم آگاه و ملتفت مي كرد.
در ايام تبعيد زندگي در بانه با شرايط سختي همراه بود.
حتي امكانات اوليه در اختيار ما نبود.
پدر با آن همه دغدغه بازهم حواسش به من بود.
امور منزل را بيشتر خودش انجام مي داد و در يادگيري دروس عربي، رياضي و انگليسي كمك زيادي به من مي كرد.




http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:39
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif


دختر بودن مانع نبود

وي ادامه داد: از وقتي يادم مي آمد پدر براي تبليغ ديني و انقلابي به شهرهاي مختلف سفر مي كرد.
پنج - شش ساله بودم كه ديگر مرا هم با خود مي برد. وقتي به روستاها مي رفت، جوان ها را به دامن طبيعت مي برد و آنجا سخنراني مي كرد.
دختر بودن من باعث نمي شد كه از حضور در چنين جمع ها و فضا هايي محروم شوم.

ماجراي تبديل نسرين به زهرا

دختر شهيد آيت الله شاه آبادي عنوان كرد: سال 1355 به دليل فعاليت هاي ضد طاغوتي توسط ساواك دستگير شد.
در زندان هم دست از تبليغ برنمي داشت و با رفتار پسنديده و بيان نرم و ليني كه داشت، روي زندانيان تاثير عميقي گذاشته و آن را به خود جذب مي كرد.
تصميم گرفتند به مدت سه سال به بانه در كردستان تبعيد كنند.
يك ماه پس از تبعيد، نتوانستم طاقت بياورم.
دبيرستان را رها كردم به كردستان رفتم تا با پدر زندگي كنم.
ايشان به دلايل خاصي با اين موضوع مخالفت نكردند و فقط يك شرط براي زندگي در آنجا گذاشتند و آن به ماجراي اسم من برمي گشت.
مادرم هنگام تولد من از پدر مي خواهد كه نامم را نسرين بگذارند.
ايشان هم بدون هيچ گونه مخالفتي مي پذيرد.
پدر رو به من كرد و گفت: اگر مي خواهي در بانه با من زندگي كني، دوست دارم تو را به نام يكي از القاب بانوي دو عالم صدا كنم.
نمي خواهم اهل تسنن بگويند اينها كه دم از ارادت به حضرت زهرا(س) مي زنند، نام دخترشان را نسرين گذاشته اند.
من هم با اشتياق پذيرفتم و از همان موقع نام من به "زهرا" تغيير يافت.




http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:41
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

سنگ صبور اهل تسنن

دختر نماينده دوره دوم مجلس شوراي اسلامي اضافه كرد: آنجا هم دست از مبارزه علني و مخفيانه عليه شاه برنمي داشت.
در عين حال سعي مي كرد بين شيعه و سني هاي آن منطقه وحدت ايجاد كند.
روزها به مسجد مي رفت و پشت سر اهل تسنن نماز مي گذارد و ارتباط نزديكي با آنها برقرار مي كرد. مورد اعتماد بزرگان و ائمه جماعت قرار گرفته بود و رابطه اي عاطفي بين آنها شكل گرفته بود. به طوري كه حتي مشكلات شخصي خود را با ايشان در ميان مي گذاشتند.
براي شب ها هم برنامه مبارزاتش را به گونه اي چيده بود كه ماموران ساواك و حتي همسايه ايي كه با ما در يك خانه و در اتاق كناري زندگي مي كردند، متوجه حضور افراد انقلابي در اتاق ما نمي شدند.
اين افراد با ترفند خاصي كه شهيد به آنها آموزش داده بود بدون اينكه از در ورودي وارد شوند، به كنار ديوار اتاق مي آمدند و با ضربه زدن به آن حضور خود را اعلام مي كردند.

فرزند شهيد شاه آبادي بيان داشت:
فعاليت ها و تاثيرگذاري پدر در ايجاد و حدت بين شيعه و سني موجب شد ساواك وجود ايشان را در بانه بيش از اين تاب نياورد.
براي همين سه سال تبعيد به چهار ماه تبديل شد و او را به تهران بازگردانيدند.
اما همچنان دست از مبارزه برنمي داشت و پس از اين ماجرا بارها و بارها توسط ساواك دستگير و به حبس محكوم شد.




http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:42
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif


جشن تاجگذاري من

دختر شهيد آيت الله شاه آبادي يادآور شد: نزديك جشن تولد نه سالگي ام بود.
پدر برنامه جالبي را چيده بود.
كاري كه شايد هيچ كس تا آن زمان انجام نداده بود. به مادر سفارش كرد برايم چادر نمازي بدوزد.
روز تولدم رفت مسجد و هنگام اقامه نماز پشت بلند گو اعلام كرد: دختر من به سن تكليف رسيده و امروز روز تاجگذاري اوست.
او را در صف اول يا دوم جاي دهيد و بگذاريد با خداي خود ارتباط برقرار كند."
دليل كار پدر اين بود كه بيشتر نمازگزاران اجازه نمي دادند، دختراني كه تازه به سن تكليف رسيده اند در صف هاي نماز جماعت بايستند و نماز بخوانند.
مي گفتند اينها بلد نيستند و نمازهاي ما باطل مي شود.
اما اينكار پدر موجب شد از آن به بعد اين نگرش و رفتار نمازگزاران تغيير پيدا كند و در واقع با اين عمل، جشن عمومي براي همه دختران مسجد گرفته شد.




http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

نرگس منتظر
28-04-2012, 11:43
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif


يك شهيد از يك جمع

وي خاطر نشان كرد: با آغاز جنگ تحميلي، ايشان نماينده مجلس شوراي اسلامي بودند.
علاقه زيادي به حضور در جبهه داشت. تعطيلات مجلس و به طور كلي هر فرصتي كه پيش مي آمد، به جنوب مي رفتند.
حضورش در ميان رزمندگان شور عجيبي به پا مي كرد و آنها روحيه و انرژي تازه مي گرفتند.
ششم ارديبهشت ماه سال 63 در يكي از همين سركشي هايش به جزيره مجنون، هنگامي كه در ميان رزمندگان مشغول سخنراني بود بر اثر اصايت تركش گلوله توپ دشمن بعثي كه بر اين جمع فرود مي آيد كه در آن ميان پدر به شهادت مي رسد.

سميه عباسي
نوید شاهد


http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif